علاّمه مجلسى در بحارالانوار فرموده است: جماعتى مرا از سيّد سند فاضل ميرزا محمّد استرآبادى نوّراللّه مرقده خبر داد كه گفت: شبى در حوالى بيت اللّه الحرام مشغول طواف بودم، ناگاه جوانى نيكو روى را ديدم كه مشغول طواف بود. چون نزديك من رسيد، يك طاقه گل سرخ به من داد و آن وقت موسم گل نبود و من آن گل را گرفتم و بوييدم و گفتم: اين از كجاست اى سيّد من؟!
فرمود: از خرابات براى من آورده اند. آنگاه از نظر من غايب شد و من اورا نديدم.

محدث نوری گويد: شيخ اجلّ اكمل، شيخ على بن عالم نحرير شيخ محمّد بن محقّق مدقّق شيخ حسن صاحب معالم، ابن عالم ربانى شهيد ثانى رحمهم اللّه در كتاب “الدّرّ المنثور” در ضمن احوال والد خود شيخ محمّد، صاحب شرح استبصار و غيره كه در حيات و ممات مجاور مكّه معظّمه بود، نقل كرده كه همسر او، دختر سيّد محمّد بن ابى الحسن رحمه الله و مادر اولاد او، مرا خبر داد كه: چون آن مرحوم وفات كرد در طول آن شب در نزد او تلاوت قرآن را مى شنيدند و از چيزهايى كه مشهور است اين كه او طواف مى كرد، پس مردى آمد و به او گلى از گلهاى زمستان عطا نمود كه نه در آن بلاد بود و نه آن زمان، موسم او بود. پس به او گفت: اين را از كجا آوردى؟ گفت: از اين خرابات. آنگاه اراده كرد كه او را ببيند پس از اين سؤال، او را نديد.
مخفى نماند كه سيّد جليل، ميرزا محمّد استرآبادى سابق الذكر، صاحب كتب رجاليّه معروف و آيات الاحكام، مجاور مكّه معظّمه بود و استاد شيخ محمّد مذكور و مكرّر در شرح استبصار با توقير، اسم او را مى برد و هر دو جليل القدرند و داراى مقام عالي می باشند و اين قضيّه مى شود براى هر دو روى داده باشد و يا راوى اشتباه كرده به جهت اتحاد اسم و بلد و حالت، اگر چه دوم به نظر اقرب مى آيد و در پشت شرح استبصار كه نزد حقير است و ملك مؤ لّفش بود و در چند جا خطّ آن مرحوم را دارد و نيز خطّ فرزندش، شيخ على را دارد، چنين نوشته: منتقل شد مصنّف اين كتاب و او شيخ سعيد حميد بقيّه علماى ماضين و خلف كُمَلاء راسخين، اعنى شيخنا و مولانا و كسى كه از بركات او، علوم شرعيه را از حديث و فروع و رجال و غيره استفاده نموديم، شيخ محمّد بن شهيد ثانى است از دار غرور به سوى دار سرور، شب دوشنبه دهم از شهر ذى القعدة الحرام سنه ۱۰۳۰ از هجرت سيّد المرسلين صلى الله عليه و آله هجرت فرمود.
به تحقيق كه من از او قدس اللّه روحه پيش از انتقال او به چند روز اندكى مشافهةً شنيدم كه او براى من مى گفت كه: به درستى كه من در اين ايّام انتقال خواهم كرد، شايد كه خداوند مرا بر آن اعانت نمايد. و چنين شنيد از او، غير من اين را و اين در مكه مشرّفه بود و او را برّد اللّه مضجعه در معلّى نزديك مزار خديجه كبرى عليها السلام دفن كرديم.
حرره الفقير الى اللّه الغنى حسين بن حسن عاملى مشغرى عامله اللّه بلطفه الخفى و الجلى بالنّبى و الولى و الصحب الوفى در تاريخ مذكور.
و همين عبارت را از نسخه مذكوره شيخ على در درّ منثور نقل كرده است و شيخ حرّ عاملى در امل الامل از شيخ حسين مذكور بسيار تمجيد نموده و در نزد شيخ بهايى نيز تلمذ كرده بود.

(محدث نوری؛ نجم ثاقب؛ فصل هفتم؛ حکایت ۶۶)