و بر وجوب انتظار حضرت قائم‏ دلالت مي‏کند روايتي که ثقة الاسلام کليني ‏رحمه الله در اصول کافي به سند خود، از اسماعيل جعفي آورده که گفت: مردي بر حضرت ابوجعفر امام باقر عليه السلام وارد شد و صفحه‏ اي در دست داشت، حضرت باقر عليه السلام به او فرمود: اين نوشته مناظره کننده ‏اي است [۱] که پرسش دارد از ديني که عمل در آن مورد قبول است. عرض کرد: رحمت خداوند بر تو باد! همين را خواسته ‏ام. حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام فرمود: گواهي دادن به اين‏که هيچ معبود حقّي جز خداوند نيست و اين‏که محمد بنده و رسول اوست و اين‏که اقرار کني به آنچه از سوي خداوند آمده و ولايت ما خاندان و بيزاري از دشمنمان و تسليم به امر ما و پرهيزکاري و فروتني و انتظار قائم ما، که ما را دولتي است که هر وقت خداوند بخواهد آن را خواهد آورد. [۲]

و در همان کتاب ابوالجارود آمده که گفت: به حضرت ابو جعفر باقر عليه السلام عرضه داشتم: اي فرزند رسول خدا! آيا مودّت و دلباختگي و پيروي مرا نسبت به خودتان مي ‏دانيد؟ فرمود: آري. عرضه داشتم: من از شما طلبي را مي ‏پرسم و مي ‏خواهم به من پاسخ دهيد، زيرا که چشم من نابيناست و کم‏تر راه مي ‏روم و نمي ‏توانم هر وقت بخواهم به ديدار شما بيايم. فرمود: خواسته‏ ات را بازگوي. عرض کردم: ديني که تو و خاندانت خداي – عزّ و جلّ – را با آن دينداري مي ‏کنيد برايم بيان فرماي، تا خداي – عزّ و جلّ – را با آن دينداري نمايم. امام باقر عليه السلام اگر چه مطلب را کوتاه کردي، ولي سؤال مهمي آوردي. به خداي سوگند! ديني را که من و پدرانم خداي – عزّ و جلّ – را با آن دينداري مي ‏کنيم برايت مي ‏گويم؛ گواهي دادن به اين‏که هيچ معبود حقّي جز خداوند نيست و اين‏که محمد صلي الله عليه و آله رسول خداست و اقرار کردن به آنچه از نزد خداوند آورده و ولايت وليّ ما و بيزاري از دشمنان و تسليم بودن به امر ما و انتظار قائم ما و اهتمام ورزيدن [در امور واجب و حلال] و پرهيزکاري [از کارهاي حرام] مي‏ باشد. [۳]
و در غيبت نعماني به سند خود، از ابوبصير از حضرت ابوعبداللَّه امام صادق ‏عليه السلام آورده که روزي آن حضرت فرمود: آيا شما را خبر ندهم به آنچه خداي عز و جل هيچ عملي را جز به آن از بندگان نمي‏پذیرد؟ گفتند: چرا، فرمود: گواهي دادن به اين‏که هيچ شايسته پرستشي جز خداوند نيست و اين‏که محمد صلي الله عليه و آله بنده و فرستاده اوست، و اقرار کردن به آنچه به آن امر فرموده، و ولايت، و بيزاري از دشمنانمان – يعني خصوص امامان – و تسليم شدن به آنان، و پرهيزکاري، و کوشش، و اطمينان، و انتظار قائم‏ عليه السلام. سپس فرمود: به درستي که ما را دولتي است که خداوند هر وقت بخواهد آن را [روي کار] مي‏آورد، آن‏گاه فرمود: هر کس دوست مي‏ دارد از جمله اصحاب قائم ‏عليه السلام باشد بايد انتظار بکشد و با پرهيزکاري و اخلاق نيک رفتار نمايد در حالي که منتظر باشد، پس اگر از دنيا رفت و [پس از مردنش] قائم قيام کرد، براي او پاداشي خواهد بود همانند پاداشي کسي که امام قائم را درک کرده، پس جدّيت کنيد و در انتظار بمانيد گواراي‏تان باد اي گروه مشمول رحمت الهي. [۴]
عبارت (يعني خصوص امامان) احتمال دارد که از فرمايش امام‏ عليه السلام باشد، و احتمال مي‏رود که گفته ابوبصير باشد. و چون منظور از ولايت آن است که امام ‏عليه السلام را در تمام امور سرپرست خود قرار داده و پيروي از او را در همه موارد واجب بداند، حضرت بيان فرمود: کسي ولايتش واجب است که خداوند – عزّ و جلّ – او را به امامت و عصمت مخصوص گردانيده، نه هر کسي که منتسب به رسول خدا صلي الله عليه و آله است و دشمني کردن بايد با معاند و دشمن امام ‏عليه السلام باشد خواه از ذرّيه پيغمبر باشد، يا غير آن‏ها.
و از آنچه بر وجوب انتظار دلالت مي‏ کند، روايتي است که شيخ صدوق‏ رحمه الله در کتاب «کمال الدين» به سند خود، از عبد العظيم حسني آورده که گفت: بر سرورم حضرت محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي‏طالب ‏عليهم السلام وارد شدم و مي ‏خواستم که در باره قائم ‏عليه السلام از آن حضرت سؤال کنم که آيا همان مهدي است يا غير او؟ پس خود آن حضرت آغاز سخن کرد و به من فرمود: اي ابوالقاسم! به درستي که قائم از ماست و اوست مهدي که واجب است در زمان غيبتش انتظار کشيده شود و در ظهورش اطاعت گردد و او سومين [امام] از فرزندان من است. [۵]
و در همان کتاب به دو سند صحيح، از حضرت ابي عبد اللَّه امام صادق ‏عليه السلام آمده که فرمود: نزديک‏ترين حالات بندگان نزد خداي – عزّ و جلّ – و خشنودترين هنگام او از آنان، زماني است که حجّت خداي را نيابند و براي آن‏ها آشکار نشود و از ديدگان آن‏ها پوشيده بماند که جايگاهش را ندانند و در عين حال بدانند که حجت‏ها و بينات الهي باطل نشده، پس در آن هنگام هر صبح و شام منتظر باشند که شديدترين خشم و غضب خداوند بر دشمنانش موقعي است که حجّت خود را از آنان مخفي بدارد و بر آنان آشکار نگردد، البتّه خداوند دانسته است که اولياي او در ترديد واقع نمي ‏شوند و اگر مي ‏دانست که آن‏ها در شکّ مي‏ افتند، يک چشم برهم زدن حجّت خود را از آنان نهان نمي ‏ساخت و اين جز زير سر اشرار مردم خواهد بود. [۶]

(رک: مکیال المکارم ؛ محمد تقی موسوی اصفهانی؛ ج۲)
————————————————————————–
[۱] احتمال دارد که کلمه (مخاصم) که در اين حديث آمده نام شخصي باشد که از مطلب مزبور پرسش کرده بود. (مترجم).
[۲] اصول کافي، ۲۲:۲ ح ۱۳.
[۳] اصول کافي، ۲۱:۲ ح ۱۰.
[۴] غيبت نعماني، ۱۰۶ باب المتحيص.
[۵] کمال‏الدين، ۳۷۷:۲ باب ۳۶ ح ۱.
[۶] کمال‏الدين، ۳۳۹:۲ باب ۳۳ ح ۱۶.