حجیت عقل در کتاب و سنت

يَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول‏
كافي ج ۱ ص ۱۶
امام كاظم(ع) در حديثي طولاني خطاب به هشام بن حكم، سخن از حجت هاي الهي بر بندگان مي آورند و حجت باطني را عقل معرفي مي نمايند. حال این سوال پیش می آید که “حجت” به چه معنا می باشد؟
در ابتداي سخن بايد ببينيم كه معناي لغوي کلمه ی “حجت” چيست؟
در المنجد الحجه را البرهان معني كرده و در فرهنگ نوين حجت به معناي برهان، دليل، عذر یا اثبات آورده شده است.
با توجه به معاني فوق چنين مي يابيم كه حجت به آن چيزي گفته شود كه دليل براي انجام كاري شود براي مثال تشخيص پزشك براينكه بيمار نياز به عمل جراحي دارد، حجت است براي بيمار كه زير تيغ جراحي برود. پس وقتي مي گوييم عقل حجت است بدين معناست كه حكم عقل دليل قطعي بر تصميم گيريهاي ما برانجام كارهايمان مي تواند باشد يعني اين عقل است كه كار تشخيص نهایی را براي ما انجام مي دهد كما اينكه در حديثی از حضرت علي(ع) به نقل از پيامبر اكرم (ص) است كه:
حَتَّى يُولَدَ هَذَا الْمَوْلُودُ وَ يَبْلُغَ حَدَّ الرِّجَالِ أَوْ حَدَّ النِّسَاءِ فَإِذَا بَلَغَ كُشِفَ ذَلِكَ السِّتْرُ فَيَقَعُ فِي قَلْبِ هَذَا الْإِنْسَانِ نُورٌ فَيَفْهَمُ الْفَرِيضَةَ وَ السُّنَّةَ وَ الْجَيِّدَ وَ الرَّدِيَّ أَلَا وَ مَثَلُ الْعَقْلِ فِي الْقَلْبِ كَمَثَلِ السِّرَاجِ فِي وَسَطِ الْبَيْتِ‏
علل الشرايع ج ۱ ص ۹۸

برطبق اين كلام زماني كه نور عقل در هنگامه بلوغ بر وجود انسانها اعم از مرد و زن تابيده شود آن نور همچون چراغي در وسط اتاق ، خانه را روشن كند و به واسطه آن زشت از زيبا تشخيص داده شود.
پس این عقل است كه ما را به خوبيها و درستيها راهنمايي مي كند واز بديها نهي مي كند كما اينكه وقتي از امام صادق(ع) از چيستي عقل پرسيده شد فرمودند:
مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَان‏ محاسن برقي ج۱ ص ۱۹۵
طیق این بیان معصوم (ع ) عقل آن چیزی است که به وجود آن خدای رحمن مورد عبادت واقع شود. به نظر می آید که این موهبت به این جهت به عقل داده شد این آفریده ی خدا تسليم ترين خلق بود و در نهايت اطاعت در برابر امر و فرمان الهي سر فرود آورد و لذا خدا آن را وسیله ی تشخیص درست از غلط قرار داد.
پيامبر اكرم (ص) هنگامي كه از ايشان در مورد عقل سوال شد فرمودند:
َ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْعَقْلَ فَقَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ وَ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي مَا خَلَقْتُ خَلْقاً أَعْظَمَ مِنْكَ وَ لَا أَطْوَعَ‏ مِنْكَ‏ بِكَ أُبْدِأُ وَ بِكَ أُعِيدُ لَكَ الثَّوَابُ وَ عَلَيْكَ الْعِقَاب‏ تحف العقول ص ۱۵
آيات زيادي در قران كريم نيز اشاره به همين كار كرد عقل دارد بدين معنا كه تعقل صحيح موجب سعادت انسان و عدم بهره وري درست از نور عقل موجب شقاوت شده و منجر به بدبختی آدمی می شود كه در اينجا به دو نمونه از آن اشاره مي كنيم:
« وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا في‏ أَصْحابِ السَّعير » ملك ۱۰
اگر گوش فرا مي داديم و تعقل مي كرديم اينك در آتش جهنم نمي بوديم
يا در جاي ديگر كافران را همچون حيواناتي كه فقط فرياد سر مي دهند در حاليكه مانند كران و لالان و كوران مي مانند واين نيست مگر در نتيجه ی عدم تعقل:
” وَ مَثَلُ الَّذينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذي يَنْعِقُ بِما لا يَسْمَعُ إِلاَّ دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُون” بقره ۱۷۱
در اينجا ممكن است سوالي مطرح شود و آن اينكه پس چرا عده زيادي از مردم عاقل را مي بينيم كه عملشان آنها را جهنمي مي كند و يا به عبارت ديگر گويا اصلا خوب و بد را از هم تشخيص نمي دهند؟ اين سوال را در چند مرحله پاسخ مي دهيم:
اول آنكه: كار عقل همانطور كه گفته شد بندگي است و آنچه كه خلاف بندگي باشد كار عقل نيست لذا آنجا كه فردي با عملش خود را اهل دوزخ كند به يقين به دستور عقل عمل نكرده است .همين مضمون از امام صادق (ع) سوال شد كه ُ فَالَّذِي‏ كَانَ فِي مُعَاوِيَةَ فَقَالَ تِلْكَ النَّكْرَاءُ تِلْكَ الشَّيْطَنَةُ وَ هِيَ شَبِيهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَيْسَتْ بِالْعَقْلِ. كافي ج۱ ص ۱۱
يعني آنچه در او بود شبيه عقل بود ولي خود عقل نبود و چيزي جز شيطنت و نيرنگ نبود. پس هر آنچه كه خلاف ثواب و حقيقت باشد مسلما كار عقل نيست و از جاي ديگري نشات مي گيرد.
دوم آنكه عقل براي كاركرد صحيح خود نيازمند لوازمي است از جمله علم و دانش. به عبارت ديگر همانطور كه چشمان ما براي ديدن به نور نياز دارد عقل هم به علم نياز دارد تا بتواند تشخيص صحيح بدهد درست به سان پزشكي كه بايستي تمامي آزمايشات ، عكسهاي راديولوژي ، نتيجه سونوگرافي و … را در پيش رو داشته باشد تا تشخيص صحيح دهد كه حجت را براي انجام عمل جراحي براي بيمار تمام كند. همين مضمون در بخشي از كلام امام باقر(ع) رو به هشام آمده است:
يَا هِشَامُ إِنَ‏ الْعَقْلَ‏ مَعَ‏ الْعِلْمِ‏ فَقَالَ‏ وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ‏ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ‏ وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُون ‏۴۳ سوره عنكبوت
کافی ج۱ ص ۱۴
پس عقل بدون ابزار علم، قادر به تشخيص صحيح و نهايي نخواهد بود و همانطور كه مي دانيم متاسفانه حتي در حال حاضر هم كه علم از پيشرفت به سزايي برخوردار است بازهم دانشمندان به محدودیت و ناقص بودن علم كنوني اذعان دارند پس طبیعی است كه با علم ناقص نمي توان توقع قضاوت وتشخيص صد درصدي و قطعي از عقل داشت نتيجه آنكه در بسياري از مواقع اگر عقل ما دستوري مي دهد چون براساس علم ناقص است لذا از عقل كامل كه لازمه اش علم كامل است نشات نگرفته و چه بسا آن تشخيص ناصواب مي باشد.
و در نهايت آنكه در بسياري از مواقع متاسفانه ما انسانها عقل خود را كه بايستي ملاك تشخيص حق از باطل باشد با خطاها ، گناهان و پيروي از شهوات نفساني محجوب مي كنيم كه اگر چنين شد اين حجت قاطعه الهي در پس حجاب اعمال سوء ما پنهان شده و از عملكرد خود باز مي ماند در چنين شرايطي از فرد به ظاهر عاقل، نمي توان انتظار عملكرد صحيح داشت و فعل به ظاهر عاقلانه ی او چه بسا كاملا نابخردانه باشد .
سوال بعدي كه ممكن است ذهن آدمي را به خود مشغول دارد چگونگي رابطه بين دو حجت ظاهري و باطني يعني انبيا وعقل مي باشد؟ كداميك بر ديگري مقدم است؟ به نبي عقل را مي شناسيم يا به عقل نبي را؟ به عبارت ديگر بدون وجود نبي عقل از كارآمدي لازم برخوردار است يا بدون وجود عقل نبي كار آمد می باشد يا خير؟
پاسخ را چنين آغاز مي كنيم كه آنچه مسلم است اينست كه اگر انسان از نعمت عقل برخوردار نباشد اصلا نمي تواند نبي را بشناسد يعني با استفاده از ملاكهاي تشخيص عقل است كه آدمي مي تواند صحت و كذب سخنان مدعيان نبوت را تشخيص دهد. اگر عقل نباشد انسان راهي براي تشخيص نبي ندارد و نه تنها نبي كه اصلا بواسطه عقل است كه انسان به وجود خداي رحمان بي نياز پي مي برد و باز هم اگر عقل نباشد راه براي توحيد و درک وجود خدا هم بسته است و به همين دليل است كه خداوند انسانها را به اندازه عقلشان مورد عتاب و خطاب قرار مي دهد .
لا يُكَلِّفُ‏ اللَّهُ‏ نَفْساً إِلَّا ما آتاها. طلاق ۷
و فرد بي عقل را تكليفي و حساب وكتابي نيست و لذا ثواب و عقابي هم نيست.
امام صادق (ع) در پاسخ به فردی که میخواست ثواب عمل عابدی را که زاهدانه به درگاه خدا عبادت می کرد را بداند پس از نشان دادن نا بخردی او میفرماید که ارزش عمل هر کس در پیشگاه خدا به میزان خرد و عقل او بستگی دارد که این مطلب از روایت ذیل به خوبی درک میشود:
إِنَّ الثَّوَابَ عَلَى قَدْرِ الْعَقْل‏ ….. ِ إِنَّمَا أُثِيبُهُ عَلَى قَدْرِ عَقْلِهِ.
فردی به بامام صادق عليه السلام عرض كرد فلانى در عبادت و ديانت و فضيلت چنين و چنانست .فرمود: عقلش چگونه است؟ گفت نميدانم، فرمود، پاداش باندازه عقل است، همانا مردى از بنى اسرائيل در يكى از جزاير دريا كه سبز و خرم و پر آب و درخت بود عبادت خدا ميكرد يكى از فرشتگان‏ از آنجا گذشت و عرضكرد پروردگارا مقدار پاداش اين بنده‏ات را بمن بنما خداوند باو نشان داد و او آن مقدار را كوچك شمرد، خدا باو وحى كرد همراه او باش پس آن فرشته بصورت انسانى نزد او آمد عابد گفت تو كيستى؟ گفت مردى عابدم چون از مقام و عبادت تو در اين مكان آگاه شدم نزد تو آمدم تا با تو عبادت خدا كنم پس آن روز را با او بود، چون صبح شد فرشته باو گفت: جاى پاكيزه‏اى دارى و فقط براى عبادت خوبست. عابد گفت: اينجا يك عيب دارد. فرشته گفت، چه عيبى؟ عابد گفت: خداى ما چهارپائى ندارد، اگر او خرى ميداشت در اينجا ميچرانديمش براستى اين علف از بين ميرود! فرشته گفت: پروردگار كه خر ندارد، عابد گفت: اگر خرى ميداشت چنين علفى تباه نميشد، پس خدا بفرشته وحى كرد: همانا او را باندازه عقلش پاداش ميدهم (يعنى حال اين عابد مانند مستضعفين و كودكان است كه چون سخنش از روى ساده دلى و ضعف خرد است مشرك و كافر نيست ليكن عبادتش هم پاداش عبادت عالم خداشناس را ندارد). كافي ج۱ ص ۱۳
پس چنانچه می بینیم ثواب عمل به اندازه عقل فرد است و لذا خدا بر فرشته وحي كرد كه من به او به اندازه عقلش ثواب مي دهم.
پس انساني كه با نور عقل به خدايي خدا پي مي برد ودر پناه عقلانيت خود مي یابد كه شكر منعم از ضروريات عقل است حال كه مي خواهد شكر كند شيوه و سلوك اين شكر را بايد از خود منعم فرا بگيرد لذاست كه بايستي نبي راستين را تشخيص دهد و از دستورات او اطاعت كند چرا كه راه ديگري براي رسيدن به رضاي خالق وجود ندارد.
در حديثی طولاني از امام صادق (ع) است كه فرمودند:
فَبِالْعَقْلِ عَرَفَ الْعِبَادُ خَالِقَهُمْ وَ أَنَّهُمْ مَخْلُوقُونَ وَ أَنَّهُ الْمُدَبِّرُ لَهُمْ وَ أَنَّهُمُ الْمُدَبَّرُونَ وَ أَنَّهُ الْبَاقِي وَ هُمُ الْفَانُونَ وَ اسْتَدَلُّوا بِعُقُولِهِمْ عَلَى مَا رَأَوْا مِنْ خَلْقِهِ مِنْ سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ وَ شَمْسِهِ وَ قَمَرِهِ وَ لَيْلِهِ وَ نَهَارِهِ وَ بِأَنَّ لَهُ وَ لَهُمْ خَالِقاً وَ مُدَبِّراً لَمْ يَزَلْ وَ لَا يَزُولُ وَ عَرَفُوا بِهِ الْحَسَنَ مِنَ الْقَبِيحِ وَ أَنَّ الظُّلْمَةَ فِي الْجَهْلِ وَ أَنَّ النُّورَ فِي الْعِلْمِ فَهَذَا مَا دَلَّهُمْ عَلَيْهِ الْعَقْلُ قِيلَ لَهُ فَهَلْ يَكْتَفِي الْعِبَادُ بِالْعَقْلِ دُونَ غَيْرِهِ قَالَ إِنَّ الْعَاقِلَ لِدَلَالَةِ عَقْلِهِ الَّذِي جَعَلَهُ اللَّهُ قِوَامَهُ وَ زِينَتَهُ وَ هِدَايَتَهُ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّهُ وَ عَلِمَ أَنَّ لِخَالِقِهِ مَحَبَّةً وَ أَنَّ لَهُ كَرَاهِيَةً وَ أَنَّ لَهُ طَاعَةً وَ أَنَّ لَهُ مَعْصِيَةً فَلَمْ يَجِدْ عَقْلَهُ يَدُلُّهُ عَلَى ذَلِكَ‏ «۱» وَ عَلِمَ أَنَّهُ لَا يُوصَلُ إِلَيْهِ إِلَّا بِالْعِلْمِ وَ طَلَبِهِ وَ أَنَّهُ لَا يَنْتَفِعُ بِعَقْلِهِ إِنْ لَمْ يُصِبْ ذَلِكَ بِعِلْمِهِ فَوَجَبَ عَلَى الْعَاقِلِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَ الْأَدَبِ الَّذِي لَا قِوَامَ لَهُ إِلَّا بِهِ.
کافی ج۱ ص ۲۹
با عقل بندگان خالق خود بشناسند و دانند كه آنها مخلوقند و او مدبر و ايشان تحت تدبير اويند و اينكه خالقشان پايدار و آنها فانى ميباشند و بوسيله عقول خويش از ديدن آسمان و زمين و خورشيد و ماه و شب و روز استدلال كردند كه او و اينها خالق سرپرستى دارند ناآغاز و بى‏انتها و با عقل تشخيص زشت و زيبا دادند و دانستند در نادانى تاريكى و در علم نور است اينست آنچه عقل بآنها رهنما گشته. عرض شد: آيا بندگان ميتوانند بعقل تنها اكتفا كنند (و در پى تحصيل علم و ادب برنيايند) فرمود: عاقل برهبرى همان عقلى كه خداوند نگهدار او و زينت و سبب هدايتش قرار داده ميداند كه خدا حق است و پروردگار اوست و ميداند كه خالقش را پسند و ناپسنديست و اطاعت و معصيتى، و عقلش را بتنهائى راهنماى باينها نمى‏بيند و ميفهمد كه رسيدن باين مطالب جز با طلب علم ممكن نيست و اگر بوسيله علمش باينها نرسد عقلش او را سودى نداده پس واجب است بر عالم طلب علم و ادب نمايد كه بى‏آن استوار نماند.
پس با توجه به روایت فوق انسان به طور منطقی طی مراحل زیر به شریعت روی می آورد:
باعقل است كه بنده مي فهمد كه خالقي دارد .
با عقل است كه بنده مي فهمد كه خالقش حب و كراهتي دارد.
با عقل است كه مي فهمد او به اين حب و كراهت الهي راهي ندارد مگر بواسطه اكتساب علم.
واينجاست كه بنده با عقلش مي فهمد كه اين علم را بايد از همان كسي كه خدا گفته اخذ كند.
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ النَّبِيُّ وَ الْحُجَّةُ فِيمَا بَيْنَ الْعِبَادِ وَ بَيْنَ اللَّهِ الْعَقْلُ. کافی ج۱ ص۲۵
و اينجاست كه نقش عقل در تشخيص نبي به ميان مي آيد واهميت حياتي اين نعمت الهي بر ما محرز مي شود كه اگر نبود كلا ثواب و عقاب برداشته مي شد .
إِيَّاكَ أُعَاقِبُ وَ إِيَّاكَ أُثِيب‏ كافي ج ۱ ص ۱۰
اخرين سوالي كه در اين جا به آن مي پردازيم اينست كه اگر عقل حكم داشت و نبي حكم ديگري تكليف چيست؟
در مرحله اول پاسخ به اين پرسش ضروري است كه آيا آنكس كه ما او را به عنوان نبي مي شناسيم آيا واقعا نبي است ؟ براي يافتن پاسخ از عقل بهره مي بريم به اين شكل كه اگر حرف و سخن اين نبي برخلاف عقل كامل غير محجوب بود به يقين او نبي نيست بلكه متنبي و شياد و حيله گر است و نه تنها نبايد حرف او را پذيرفت كه بايستي او را تخطئه كرد وانكار نمود. امام رضا (ع) همین مضمون را به ابن سکیت هنگامی که او از حجت بر خلق می پرسد می فرمایند:
فَقَالَ ابْنُ السِّكِّيتِ تَاللَّهِ مَا رَأَيْتُ مِثْلَكَ‏ «۲» الْيَوْمَ قَطُّ فَمَا الْحُجَّةُ عَلَى الْخَلْقِ الْيَوْمَ فَقَالَ ع الْعَقْلُ يُعْرَفُ بِهِ الصَّادِقُ عَلَى اللَّهِ فَيُصَدِّقُهُ وَ الْكَاذِبُ عَلَى اللَّهِ فَيُكَذِّبُهُ فَقَالَ ابْنُ السِّكِّيتِ هَذَا وَ اللَّهِ الْجَوَاب‏
عیون اخبار الر ضا ج۲ ص۸۰
و در مرحله بعد اگر ما يقين به نبوت و ادعاي او كرديم چون حقانيت او برما آشكار و بارز شده است وظيفه ما تصدیق و تبعيت از اوست هرچند كه به ظاهر سخن او با عقل همخواني نداشته باشد چه بسا كه عقل ما قد ندهد ويا به علت علم ناقص ماست كه مسئله غير عقلاني جلوه مي كند پس در اين حالت وظيفه ما اطاعت از نبي است. ناگفته نماند كه آنجا كه نبوت نبي محرز شد در هر شرايطي وظيفه ما اطاعت بي چون وچرا از نبي است كه حجت بالغه ی الهي می باشد. . البته بيان اين مطلب نیز شاید خالی از لطف نباشد كه وقتي در حديث ابتدای کلام از معصوم (ع) اين دو حجت در كنار یکدیگر وهم طراز هم بيان شده اند و با توجه به معصوميت انبيا و رسل الهي نتيجه منطقي از اين كلام معصوم هم معصوميت عقل خواهد بود به اين معنا كه عقل هم از خطا واشتباه مصون است همچنانکه انبیا معصوم می باشند.
در پايان تذكر اين نكته لازم است كه عقل سليم خود اذعان بر اين مطلب دارد كه گرچه كليات حسن را از قبح مي شناسد اما در بيان جزييات مثلا چگونگي عبادت الهي نيازمند شريعت است در واقع اين هواهاي نفساني است كه مي خواهد عقل و شرع را از هم جدا كند ولي عقل خود چنين داعيه اي ندارد چرا كه مي داند علم كه از لوازم تشخيص عقلاني است امروزه هنوز بسيار ناقص مي باشد و حوزه آن بسيار محدودتر از بيان نيازهاي ماورايي نامحدود بشر مي باشد از اين روست كه عقل همچنان خود را نيازمند و وامدار شزیعت مي داند همچنانکه امیرالمومنین علی (ع) فرموده اند:
أَعْوَنُ الْأَشْيَاءِ عَلَى تَزْكِيَةِ الْعَقْلِ التَّعْلِيمُ (۴۴۸/ ۲) تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص ۴۳

اللهم ارزقنی عقلاً کاملاً و لُبّاً راجِحاً و و عِزّاً باقیاً و قلباً زکیّاً و عملاً کثیراً و ادباً بارِعاً و اجعل ذلک کله لی و
لا تَجعله علیّ برحمتک یا ارحم الراحمین

————————————————————————————–
منابع:
۱. قرآن کریم
۲. مفاتیح الجنان
۳. اصول کافی
۴. تحف العقول
۵. عیون اخبار الرضا
۶. علل الشرایع
۷. غرر الحکم