سيّد فاضل متبحّر، سيّد عليخان (۱۰۵۲-۱۱۲۰ ق) خلف عالم جليل، سيّد خلف بن سيّد عبدالمطلب موسوى مشعشعى حويزى در كتاب “خير المقال” گفته در ضمن حكايات آنان كه در غيبت، امام عصر عليه السلام را ديدند گوید:
مردى از اهل ايمان از اهل بلاد ما مرا خبر داد كه او را شيخ قاسم مى گويند و او بسيار به حجّ مى رفت. گفت: روزى از راه رفتن خسته شدم. پس در زير درختى خوابيدم و خواب من طول كشيد و حاجیان از من گذشتند و بسيار از من دور شدند. چون بيدار شدم، دانستم از وقت كه خوابم طول كشيد و اين كه حاجیان از من دور شدند و نمى دانستم كه به كدام طرف متوجّه شوم. پس به سمتى متوجّه شدم و به آواز بلند فرياد مى كردم: يا صالح! و به اين، صاحب الامر عليه السلام را قصد مى كردم. چنانكه ابن طاووس ذكر كرده در كتاب “الامان” در بيان آنچه در وقت گم شدن راه گفته مى شود.
پس در اين حال كه فرياد مى كردم، ناگاه سوارى را ديدم كه در زىّ عربهاى بدوى بر ناقه اى است. چون مرا ديد به من فرمود: تو از حاجیان منقطع شدى؟
پس گفتم: آرى!

فرمود: در عقب من سوار شو كه تو را بدان جماعت برسانم.
پس در عقب او سوار شدم و ساعتى نكشيد كه به قافله رسيديم. چون نزديك شديم، مرا فرود آورد و فرمود: از پى كار خود برو.
پس به او گفتم: مرا عطش اذيت كرده است.
پس ، از زين شتر خود، مشكى بيرون آورد كه در آن آب بود و مرا از آن سيراب نمود. قسم به خداوند كه آن لذيذتر و گواراتر آبى بود كه آشاميدم. آنگاه رفتم تا در (قافله) حاجیان داخل شدم و به او ملتفت شدم. پس او را نديدم و او را در حاجیان پيش از آن و نه بعد از آن نديده بودم تا آنكه مراجعت كرديم.

(محدث نوری؛ نجم ثاقب؛ فصل هفتم؛ حکایت ۶۹)