۱ – لوط علیه السلام فرشتگان برای یاریش نازل شدند.

قالُوا يا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْك‏ «سوره هود (۱۱): ۸۱»

گفتند: «اى لوط، ما فرستادگان پروردگار توييم. آنان هرگز به تو دست نخواهند يافت.‏

قائم علیه السلام نیز فرشتگان برای یاریش فرود خواهند آمد. در خبر کنیز حضرت عسکری علیه السلام آمده است که گوید: «وقتی سیّد – یعنی حضرت حجّت علیه السلام – زاده شد نور درخشنده ای از او دیدم که از آن حضرت آشکار شد و تا افق آسمان رفت و پرندگان سفیدی را دید که آسمان فرود می ایند و بالهای خود را بر سر و صورت و بدن آن حضرت می کشند سپس پرواز می کنند. وقتی حضرت ابا محمد (حسن عسکری علیه السلام) این مطلب را گفتیم خندید و فرمود: این ها فرشتگانی هستند فرود آمده اند تا به این مولود تبرّک جویند و این ها یاران او خواهند بود هنگامی که خروج می کند. (کمال الدین ۲ : ۴۳۱)

۲- لوط علیه السلام از سرزمین فاسقان بیرون رفت .

قائم علیه السلام نیز از سرزمین فاسقان بیرون رفت. آن حضرت در نامه خود به شیخ مفید فرمودند:« وَ إِنْ كُنَّا ثَاوِينَ بِمَكَانِنَا النَّائِي عَنْ مَسَاكِنِ الظَّالِمِينَ حَسَبَ الَّذِي أَرَانَاهُ اللَّهُ تَعَالَى لَنَا مِنَ الصَّلَاحِ وَ لِشِيعَتِنَا الْمُؤْمِنِينَ فِي ذَلِكَ مَا دَامَتْ دَوْلَةُ الدُّنْيَا لِلْفَاسِقِينَ فَإِنَّا يُحِيطُ عِلْمُنَا بِأَنْبَائِكُمْ وَ لَا يَعْزُبُ عَنَّا شَيْ‏ءٌ مِنْ أَخْبَارِكُمْ وَ مَعْرِفَتُنَا بِالزَّلَلِ الَّذِي أَصَابَكُمْ.»

اگر چه هم اکنون در مکانی دور از جایگاه ستمگران سکنی گزیده ایم – که خدواند صلاح ما و شیعیان با ایمانمان را مادامی که حکومت دنیا به دست تبهکاران می باشد در دوری ما دیده است – ولی در عین حال بر اخبار و احوال شما آگاهیم و هیچ چیز از اوضاع شما بر ما پوشیده و مخفی نیست، از خواری و مذلاتی که دچارش شده اید با خبریم،


سرگذشت حضرت لوط علیه السلام:


معنای اسم: لوط در زبان عبری به معنی پوشش است.

پدر: هاران

مادر: ورقه تاریخ

ولادت: ۳۴۲۲ سال بعد از هبوط آدم.

مدت عمر: ۸۰ سال

بعثت: آن حضرت برای هدایت قوم سدوم مبعوث شد.

محل دفن: قریه کفر در یک فرسنگی مسجد الخلیل در فلسطین.

نسب: لوط بن هاران بن تارخ بن ناحور ، برادرزاده ابراهیم خلیل الله

تعداد فرزندان: به روایتی آن حضرت۱۲ دختر داشت.

لوط‌ علیه السلام كه‌ پسر خاله‌ ساره‌ همسر ابراهيم‌ و برادرزاده‌ ابراهيم‌ بوده‌ به‌ ابراهيم‌ ايمان ‌آورد. آنگاه كه ابراهیم علیه السلام از سرزمین مصر كوچ كرد، لوط نیز به همراه وی حركت كرد، ایشان با مال فراوان و اندوخته ای بسیار از مصر خارج و به سرزمین فلسطین وارد شدند، ولی پس از مدّتی به علت افزایش احشام و گوسفندان محیط فلسطین را بر خود تنگ دیدند، لذا لوط از سرزمین عموی خود ابراهیم كوچ كرد و در شهر سدوم در فلسطين‌ رحل اقامت افكند. مردم سدوم دارای اخلاقی فاسد و باطنی ناپاك بودند؛ از انجام هیچ معصیتی پرهیز نمی كردند و در اعمال ناشایستی كه انجام می دادند، نصیحت پذیر نبودند. این قوم در فسق و فجور و زشتی سیرت كم نظیر بودند. دزدی و راهزنی و خیانتكاری را پیشه خود ساخته بودند، بر راه هر رهگذری كمین و از هر سو به او حمله می كردند و اموالش را می ربودند. ایشان دین و آیینی نداشتند كه مانع اعمال ناپسندشان شود و هرگز از ستمكاری شرمگین و  سرافكنده نمی شدند، و پند هیچ واعظ و نصیحت هیچ عاقلی را گوش نمی دادند!

در باره اين كه‌ عمل‌ زشت‌ لواط ‌(و به اصطلاح‌ امروز همجنس‌ بازي‌) چگونه‌ در ميان ‌آنان‌ شيوع‌ يافت‌ – با اين كه‌ مطابق‌ روايات‌ و تواريخ‌ تا به‌ آن‌ روز سابقه‌ نداشت‌ – در حديثي‌ كه‌ شیخ صدوق‌ از اامام‌ باقر عليه‌ السلام‌ روايت‌ كرده‌ آن‌ حضرت‌ علت‌ شيوع‌ اين‌ عمل‌ را در ميان‌ آنها، خصلت‌ نكوهيده بخل‌ ذكر فرموده‌ و به‌ ابوبصير كه‌ راوي‌حديث‌ و يكي‌ از اصحاب‌ ایشان است‌ چنين‌ گويد:

     اي‌ ابامحمد! رسول‌ خدا صلي‌ الله عليه‌ وآله‌ در هر صبح‌ و شب‌ از بخل‌ به‌ خدا پناه‌ مي‌برد و ما نيز از اين‌ صفت‌ به‌ خدا پناه‌ مي‌بريم‌، خداي‌تعالي‌فرموده است‌: «و كسي‌ كه‌ نفسش‌ از بخل‌ نگه‌ داري‌ شود آنان‌ رستگارند» و اكنون ‌سرانجام ‌(شوم‌) بخل‌ را به تو خبر خواهم‌ داد:

قوم‌ لوط‌ اهل‌ قريه‌اي‌ بودند كه‌ بخل‌ داشتند و همين‌ بخل‌ درد بي‌درماني‌ در مورد شهوت‌ جنسي‌ برايشان‌ ببار آورد.

ابابصير پرسيد:چه‌ دردي‌ براي‌ آنها ببار آورد؟

امام‌ فرمود:

         قريه قوم‌ لوط‌ سر راه‌ مردمي‌ بودند كه‌ به‌ شام‌ و مصر سفر مي‌كردند و چون‌كارواني‌ بر آنها وارد مي‌شد از آنان‌ پذيرائي‌ مي‌نمودند. چون‌ اين‌ جريان‌ ادامه‌ یافت از روي‌ بخل‌ و خساستي‌ كه‌ داشتند ناراحت‌ شده‌ و به‌ فكر چاره‌اي‌ افتادند و همان‌بخل‌ موجب‌ شد كه‌ چون‌ ميهماني‌ به‌ خانه‌ آنها مي‌ آمد با او روابط جنسی برقرار می کردند بدون ‌اينكه‌ شهوتي‌ به‌ اين‌ كار داشته‌ باشند و تنها اين‌ عمل‌ را انجام‌ مي‌داند تا مهماني‌ به ‌منزل‌ آنها نيايد. و همين‌ سبب‌ شد تا پاي‌ مسافران‌ از سرزمين‌ آنها قطع‌ شود و ديگركسي‌ بدانجا نيايد امّا اين‌ عمل‌ در ميان‌ آنها عادت‌ شد و بالاخره‌ سبب‌ هلاكتشان ‌گرديد.

حضرت لوط‌ به مأموريت‌ از سوی حضرت ابراهیم براي‌ هدايت‌ آنان‌ رفته بود. وقتي‌ لوط‌ نزد آنان‌ رفت‌ به‌ او گفتند: تو كيستي‌؟ گفت‌:من‌ پسرخاله‌ ابراهيم‌ هستم‌ كه‌ پادشاه‌ او را در آتش‌ افکند‌ ولي‌ خدا آتش‌ را برای وی سرد نمود و او در نزديكي‌ شما ساكن‌ است‌. پس‌ ازخدا بترسيد و اين‌ كارها را نكنيد كه‌ خدا شما را هلاك‌ مي‌كند! قوم‌ لوط‌ هم‌ جرأت‌ نكردند او را اذيّت‌ كنند و او در ميان‌ آنان‌ ماند و با آنان‌ وصلت‌ كرد. و هرگاه‌ شخصي ‌گرفتار قوم‌ لوط‌ مي‌شد، لوط‌ او را از دست‌ آنها نجات‌ مي‌داد.

قرآن کریم سخنان‌ لوط‌ و مردم‌  سدوم‌ را چنین نقل می کند:

«لوط‌ به‌ قومش‌ گفت‌: چرا تقوا نداريد؟ من‌ براي‌ شما پيامبري‌ امينم‌. پس‌ تقوا داشته‌ و از من‌ پيروي‌ كنيد. من‌ از شما مزد نمي‌خواهم‌ كه‌ مزدم‌ با خداست‌. چرا فقط‌ با مردان‌ آميزش‌ مي‌كنيد و زنها را كه‌ خدا براي‌ شما خلق‌ كرده‌ رها نموده‌ايد؟ شما ستمكاريد! آن ها گفتند: اگر دست‌ از اين‌ حرفها بر نداري‌ تو را بيرون ‌مي‌كنيم‌! لوط‌ گفت‌:من‌ با  اين‌ كار شما دشمن‌ هستم‌.» … «وقتي‌ براي‌ لوط‌ مهمان ‌آمد، مردم‌ شهر شادي‌ كنان‌ آمدند! لوط‌ گفت‌: اينها مهمان‌ من‌ هستند. مرا رسوا نكنيد! از خدا بترسيد و مرا شرمنده‌ نسازيد! مردم‌ گفتند: مگر نگفته‌ بوديم‌ كه‌ از مردم‌ دنيا دوري‌ كني‌؟ لوط‌ به‌ آنها گفت‌: اگر قصد داريد اين‌ دختران‌ من‌ در اختيار شماست‌. به جان‌ تو (اي‌ پيامبر) آنها مست‌ و گمراه‌ بودند. ما هم‌ در هنگام ‌صبح‌ صداي‌ مهيبي‌ بر آنها فرستاده‌ و شهرشان‌ را زير و رو كرديم‌ و باران‌ سنگ‌ بر آنان باريديم‌ »

… «لوط‌ به‌ قومش‌ گفت‌: شما كارهاي‌ زشتي‌ كه‌ تا كنون‌ هيچ‌ ملتي‌ انجام‌ نداده ‌مرتكب‌ مي‌شويد. شما هم‌ جنس‌ بازي‌ مي‌كنيد. شمامسرف‌ هستيد! آنها جواب‌ دادند كه‌ بايد لوط‌ و همراهانش‌ را از اينجا بيرون‌ كنيم‌ كه ‌اينها مي‌خواهند پاكدامن‌ باشند! خداوند هم‌ او وخانواده‌اش‌ را غير از زنش‌ كه‌ جزو ماندگان‌ بود، نجات‌ داد و بر قوم‌ لوط‌ باران‌ سنگ‌ باريد. بنگريد عاقبت‌ گناه‌ كاران‌چگونه‌ شد؟»  …

هنگامی كه قوم لوط غرق در معصیت گشتند، گمراهی را بر راه حق ترجیح دادند و جهالت را بر هدایت مقدم داشتند شیطان در دل آنان نفوذ كرد و آنان را به تداوم اعمال ناشایست وادار ساخت و پیروی از شهوات را بر آنان چیره كرد. خداوند به لوط وحی كرد كه آنان را به پرستش حق بخواند و از ارتكاب به آن جرائم باز دارد. پس لوط علیه السلام دعوت خود را آغاز كرد و رسالت خویش را در میان قوم اعلان نمود، ولی گوش آنان از شنیدن سخن لوط عاجز و چشم هایشان از دیدن حق ناتوان بود، قلب های آنان در حجاب شهوات اسیر بود و به شدّت به سوی مفاسد كشانده می شدند و به انجام اعمال زشت خود اصرار داشتند و هر روز در یاغیگری دستشان بازتر می شد و از گمراهی خود غافل بودند و نفس اماره، آنان را به انجام كارهای زشت و ناشایست وامی داشت! آنان سرانجام لوط و پیروان او را تهدید به اخراج از شهر و تبعید نمودند در حالی كه جرم لوط اجتناب از گناهان آنان بود. گناه وی دوری از رذیلت و دعوت به فضیلت بود و از زندگی توأم با اندیشه های فاسد آنان بیزار بود؛ به همین دلیل مورد بی مهری مردم قرار گرفت و از شهر خود تبعید گشت.

لوط از پروردگار خویش درخواست كمك كرد تا بر آن قوم مفسد پیروز گردد و برای آنان عذابی دردناك طلبید تا آنان را به كیفر كفر و عنادشان برساند، و بر گمراهی و جنایت خود مجازات گردند، زیرا قوم لوط پیوسته بر فساد خود می افزودند و آن را توسعه می دادند و بیم سرایت این اخلاق فاسد به دیگران وجود داشت. این مردم قوم فاسدی بودند كه باید ریشه كن می شدند. زیرا در زمین اخلالگری كردند و مردم را از راه راست بازداشتند، گوش آنان قادر به شنیدن حرف حق نبود و از طریق هدایت روی گردان بودند.

خداوند دعای لوط علیه السلام را به اجابت رساند و فرشتگان خویش را به سوی این قوم فاسد گسیل داشت، تا كیفر شایسته ی آنان را بر ایشان نازل گرداند.

فرشتگان قبل از این كه به سرزمین لوط بروند، وارد منزل ابراهیم شدند، ابراهیم گمان كرد كه آنها رهگذرند، لذا بهترین غذایی كه برای مهمان در نظر داشت مهیّا كرد و گوساله ای فربه سربرید و بریان نمود و نزد ایشان نهاد. امّا فرشتگان به ظرف غذا دست نبردند، به همین جهت ابراهیم ترسید و از رفتار آنان متحیّر شد. امّا فرشتگان خدا با معرفی خود ابراهیم را از ترس و نگرانی در آوردند و او را بشارت دادند كه: خدا به زودی فرزندی نیكو به تو عنایت خواهد كرد.

ابراهیم علیه السلام كه سنین پیری عمر خود را می گذراند و همسری نازا و مسن داشت پرسید چگونه چنین چیزی ممكن است. در این حال ساره نیز كه به سخنان آنان گوش می داد تعجّب كرد و گفت: چگونه من فرزند می آورم در حالی كه سال های عمرم زیاد شده و شوهری سالخورده دارم.  گفتند: «آيا از كار خدا تعجّب مى‏كنى؟ رحمت خدا و بركات او بر شما خاندان [رسالت‏] باد. بى‏گمان، او ستوده‏اى بزرگوار است.» فرشتگان در خطاب به حضرت ابراهیم گفتند: ما به سوی قوم لوط كه دعوت پیغمبر خدا را نپذیرفته اند و از مجرمین و مفسدین گشته اند، رهسپاریم. به زودی عذاب دردناك و شكنجه ی سختی به آنان می دهیم و این عقوبت به خاطر جنایاتی كه مرتكب شده اند و مفاسدی كه عادت كرده اند متوجه آنان می گردد.

اندوه ابراهیم علیه السلام افزایش یافت و درباره قوم به وساطت پرداخت تا مگر بلا را از ایشان به تأخیر افكند و شاید به آنان مهلت بیشتری داده شود.

لذا فرشتگان خدا به ابراهیم علیه السلام گفتند: آسوده خاطر باش و از اندوه خویش بكاه و به خاطر مردمی كه به گناه اصرار می ورزند و به معاصی چنگ زده اند، به درگاه خدا وساطت مكن كه ایشان توبه پذیر نیستند.

سپس فرستادگان خدا به ابراهیم اطمینان دادند كه لوط به عذاب گرفتار نمی شود و صدمه ای نمی بیند و به زودی لوط و بستگانش به جز همسر وی نجات می یابند و همسر لوط نیز به خاطر این كه با قوم خود همفكر است و از آنان پیروی می كند به عذاب ایشان گرفتار می گردد.

آنگاه فرشتگان از ابراهیم علیه السلام جدا شدند به صورت جوانانی خوش صورت به شهر سدوم وارد شدند. هنگام ورود به شهر دوشیزه ای را دیدند كه برای بردن آب از منزل خارج شده بود. ایشان از او خواستند آنان را به منزل خود راه دهد و پذیرایی كند. دختر ترسید كه از قوم لوط گزندی متوجّه میهمانان گردد و او نتواند از آنان حمایت نماید، لذا تصمیم گرفت از پدر خود برای حمایت از ایشان كمك بخواهد، به همین جهت از مسافرین تازه وارد مهلت خواست، تا پیش پدر برود و با او درباره ی آنها مشورت نماید. دختر نزد پدر شتافت و گفت: پدرجان! چند نفر جوان در كنار دروازه شهر شما را می خواهند، من تا كنون خوش صورت تر از آنان ندیده ام و می ترسم قوم شما از وضع آنان مطّلع گردند و رسوایی ببار آورند. پدر، همان لوط پیغمبر بود و این دوشیزه دختر وی، لوط که از این خبر ناگهانی نگران شده بود همراه دخترش به سوی جوانان شتافت تا از وضع میهمانان ناخوانده مطّلع گردد و درباره ی آنان اطّلاعات بیشتری به دست آورد و با مشورت با دخترش بهترین راه را برای حفظ و حمایت ایشان انتخاب كند. لذا مخفیانه به استقبال میهمانان خود شتافت و كوشید تا دور از چشم قوم خود و قبل از این كه آنان متعرّض میهمانانش شوند و از آمدنشان جلوگیری كنند به میهمانان خویش برسد، زیرا قوم او، لوط را از مراوده با مردم و بیگانگان بر حذر می داشتند و به او گفته بودند كه حق ندارد از میهمانی پذیرایی كند و نباید كسی شب وارد منزل او شود.

لوط مخفیانه خود را به میهمانان رساند و با آغوش باز از آنان استقبال كرد و با روی خوش آنان را پذیرفت، سپس آنان را به دنبال خود به سوی خانه فرا خواند. او پیشاپیش آنان، به راه خود ادامه می داد، ولی بیم و نگرانی لحظه ای او را آسوده نمی گذاشت و می ترسید كه قوم از ورود میهمانان او با خبر و از وضع آنان آگاه گردند و به سمت او و میهمانانش هجوم برند، در این صورت لوط به تنهایی قدرت دفاع از میهمانان را نداشت و هیچ خویشاونند و یاری هم نداشت كه از تجاوز و بی شرمی قوم جلوگیری كنند.

با این كه لوط در این افكار غوطه ور بود، میهمانان خود را به منزل خویش برد و در كتمان موضوع كوشید و برای جلوگیری از افشاء خبر، خود نیز از دید مردم پنهان شد، امّا متأسّفانه همسر لوط كه همفكر قوم خود بود، خبر ورود میهمانان جدید را منتشر و قوم را مطّلع ساخت. به دنبال اعلام این خبر، قوم شتابان و با شادی و خرسندی و پای كوبان به طرف منزل لوط روانه شدند. لوط چون دید مردم با چنین حرص و ولع و به قصد كار ناشایست با میهمانان او آمده اند، ناگزیر تقوا و پرهیزكاری را به آنان یادآور شد و از آنان خواست تا از كردار ناشایست خود بپرهیزند و از فسق و فحشا دوری كنند و از اعمال زشت خود دست بشویند. ولی این قوم، جنایتكار و كوته فكر و كافرانی گمراه بودند و به پند و اندرز لوط گوش ندادند و تسلیم رأی وی نشدند. لوط ناچار برای دفاع از میهمانان در منزل را به روی قوم بست، و مانع امیال نامشروع ایشان شد. آن گاه كه لوط علیه السلام دید قوم به نصیحت او گوش نمی دهند و دعوت وی را نمی پذیرند، آنان را به پیروی از قانون طبیعت و سنت خلقت و رابطه با همسرانشان كه خدا بر ایشان حلال نموده راهنمایی و ترغیب كرد و به آنان گفت: این عادت ناپسند خود را كنار بگذارید و از كیفر این كردار ناشایست بپرهیزید، ولی سخنان لوط در گوش آنان اثر نكرد و اعتنایی به نصایح او نكردند، بلكه در كار خویش اصرار و اظهار تمایل بیشتری می كردند و به آنچه روح ناپاكشان عادت كرده بود، عشق می ورزیدند و به كار نادرستی كه در انجام آن تصمیم گرفته بودند مصّر بودند و حتّی هنگامی كه لوط دختران خود را به همسری قوم عرضه نمود به او گفتند: ای لوط! تو می دانی ما احتیاجی به دختران تو و میلی به زنان خویش نداریم و خود بهتر می دانی كه ما برای چه كاری به منزل تو آمده ایم. جهان برای لوط تنگ آمد و درهای امید به روی او بسته شد و از شدّت نگرانی و ناراحتی برای میهمانان خود، مانند داغدیدگان در ماتم فرو رفت. تمام آرزویش این بود كه میهمانان خود را از شرّ قوم خویش نجات دهد، لذا گفت: ای كاش من نیرویی داشتم و می توانستم تجاوز و بی شرمی شما را دفع نمایم و از شرّ شما در امان باشم و در مقابل شما بایستم. اگر من در بین شما تنها نبودم و دارای اقوام و خویشاوندانی بودم شما را به جای خود می نشاندم و به شما درس عبرتی می دادم. با ادامه این وضع، ابری از غم و اندوه بر لوط مستولی شد و آن گاه كه از ممانعت قوم مأیوس شد غضبناك گردید و از وقاحت و جسارت آنان به سختی و مشقّت افتاد. لوط می دید كه به زودی وارد منزلش می شوند و به میهمانان او هجوم می آورند و آبروی او را می برند. لوط پی برد كه دیگر نصیحت و پند و اندرز در قوم اثری ندارد و هر راهی كه برای ارشاد آنان پیموده سودی نبخشیده است. آنگاه كه فرشتگان نومیدی و غم و اندوه لوط علیه السلام را دیدند، او را دلداری دادند و خاطر او را آسوده كردند و گفتند: ای لوط! ما فرستادگان خدای توییم. ما برای نجات تو آمده ایم و می خواهیم دست تجاوز را از سر تو كوتاه كنیم، مطمئن باش كه این قوم كافر به تو و ما دسترسی پیدا نمی كنند و به زودی شكست می خورند.

چند لحظه ای نگذشت كه ترس و نگرانی بر قوم مستولی شد و در حالی كه شدیداً احساس خطر می كردند از اطراف خانه لوط متواری شدند. اندوه لوط زدوده و غم او بر طرف گردید و مورد لطف خدا قرار گرفت و در حالی كه شاد و آسوده خاطر بود از نصرت الاهی به وجد آمد و به تهدیدهای قوم خود بی اعتنا شد. هنگامی كه تیرگی غم، از وجود لوط علیه السلام بر طرف شد، فرشتگان خدا به لوط دستور دادند كه شب هنگام با نزدیكان خود از شهر خارج شود! زیرا خداوند دستور عذاب این قوم ستمگر را صادر كرده و كیفر آنها به زودی فرا می رسد. سپس فرستادگان خداوند به لوط گفتند: همسر خویش را رها كن تا در شهر بماند، او هم باید به عذاب مردم گرفتار گردد و به سزای كفر و نفاق خود برسد و او را سفارش كردند؛ چون عذاب نازل گردد، صبر را پیشه خود ساز و ثابت قدم باش.

لوط علیه السلام و نزدیكانش بدون اظهار تأسّف برای مردم شهر، از این سرزمین ناپاك بیرون رفتند. سپس زمین لرزید و زیر و رو گشت و بارانی از سنگ های آسمانی بر سر قوم لوط بارید و سرزمینشان ویرانه گردید و خانه هایشان به جرم ستمشان درهم كوبیده شد. “همانا كه در این سرنوشت نشانه ای است (برای مردمی كه پند و اندرز بگیرند) و بیشتر این مردم مؤمن نبودند.”(شعراء/۱۷۴)

مشهور است كه در تمام مدت دعوت لوط تنها دو دخترش به او ایمان آوردند و همسر او و تمامی اهل شهر سدوم كافر بودند و پس از نزول عذاب و ویرانی شهر سدوم، لوط  و دخترانش به صوغر هجرت كردند.

قبری نیز در عراق به نام قبر لوط علیه السلام وجود دارد.