شباهت حضرت مهدی به یوشع علیهما السلام
۱- منافقان امّت موسی علیه السلام پس از وفات آن حضرت با يوشع علیه السلام جنگیدند.
قائم علیه السلام نیز منافقان این امّت با ایشان خواهند جنگید. فضیل گوید از حضرت صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: به درستی که وقتی قائم ما قیام کند بیشتر از آنچه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله از مردم جاهلیّت دید به ناراحتی ها برخورد می کند. عرض کردم: چطور؟ فرمود: پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به سوی مردم مبعوث شد در حالی که سنگ و چوب و تخته ای را که به صورت بت می تراشیدند، می پرستیدند. ولی قائم ما چون به پاخیزد به سوی مردم می آید در حالی که آن ها بر علیه او کتاب الله را تأویل می کنند و با احتجاج می نمایند. (بحارالانوار ۵۲: ۳۶۲)

۲- یوشع علیه السلام خورشید برایش بازگشت.
قائم علیه السلام با آفتاب و ماه سخن می گوید و آنها را صدا می زند و آن ها پاسخ می دهند. امام باقر علیه السلام فرمود: «قائم علیه السلام ۳۰۹ سال زمامداری می کند – همان قدر که اصحاب کهف در غارشان به سر بردند – زمین را از عدل و داد پر می کند همچنان که از ستم و عدوان پر شده باشد. پس خداوند برای او شرق و غرب زمین را فتح خواهد کرد؛ … شیوه سلیمان بن داود را پیش خواهد گرفت و آفتاب و ماه را صدا می زند و او را پاسخ می دهند و زمین برای او درنوردیده شود … .» (بحارالانوار ۵۲: ۳۹۰)
سرگذشت:
نام پدر: نون بن افرائیم بن یوسف
کشور: فلسطین
محل دفن: در کوه افرائیم
محل تولّد و زندگی: احتمالا متولد شده در جوشن مصر – سرزمین کنعان (اسرائیل فعلی) -جلجال – شکیم  متولد شده است.
زمان حیات: حدودا بین سالهای ۱۴۹۰ تا سال ۱۳۸۰ قبل از میلاد عیسای مسیح
یوشع در کتاب مقدس: ابتدا نامش “هوشع” بود یعنی: “او نجات می دهد.” سپس موسی نامش را به ” یهوشوع” تبدیل نمود که یعنی “یهوه نجات می دهد”.
نسب یوشع: یوسع فرزند نون، نون از افرایم، افرایم فرزند یوسف، یوسف فرزند یعقوب، یعقوب فرزند اسحاق، اسحاق فرزند ابراهیم خلیل. (تاریخ انبیاء‌، رسول محلاتی،‌ ج ۲، ‌ص ۱۸۱)
از رسول اکرم روایت است که وصی موسی علیه السلام، یوشع بود که مدت سی سال بعد از ایشان زندگی کرد. (بحارالانوار ۱۳: ۳۶۷)، کار بنی اسرائیل را سامان بخشید و به پیشوایی او بنی اسرائیل به  جنگ عمالقه رفتند و شهر اریحا و سرزمین فلسطین را فتح کردند.( تاریخ انبیاء، عماد زاده، ص ۵۸۰)
بنا به کتاب مقدّس وی از پیامبران بنی اسرائیل و جانشین موسی بود. عبور بنی اسرائیل از رود اردن تحت فرماندهی وی انجام گردید. (یوشع ۱:۱) صحیفه یوشع نیز منسوب به اوست. او از نسل افرایم فرزند یوسف بود و جزء ۱۲ نفری بود که موسی برای بازرسی سرزمین موعود فرستاد (اعداد ۱۳:۸) و پس از بازگشت به همراه کالیب تنها کسانی در میان بنی اسرائیل بودند که آماده جنگ برای فتح سرزمین موعود بودند. ولی چون قوم از جنگ برای خدا ترسیدند و از دستور خدا سر باز زدند و قصد سنگسار آنها و موسی را کردند خدا آنها را چهل سال در صحرای تیه سر گردان کرد. (اعداد ۱۴ و سوره مائده ۵: ۲۶) و پس از آن از میان ۶۰۰ هزار مرد بالای بیست سال بنی اسرائیل، کالیب و یوشع، تنها کسانی بودند که به سرزمین کنعان وارد شدند. (راهنمای کتاب مقدس، نوشته هنری هَلی، بابهای ۱۳و۱۴ اعداد)
مشابه همین داستان بدون ذکر نام یوشع و با اشاره به دو نفری که قوم خود را به جنگ دعوت می کردند عینا در قرآن کریم نیز آمده است. طبق حدیثی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله، ضمن یادآوری این مطلب، از جمعیت ۶۰۰ هزار نفری بنی اسرائیل و نام یوشع بن نون و کالب بن یافنا به عنوان تنها دو نفری که غیر از موسی علیه السلام و هارون علیهما السلام دعوت خدا را پذیرفته اند سخن رفته است. (کتاب التفسیر،ج‏۱،ص۳۰۴) در قرآن کریم جوانی که در زمان ملاقات با حضرت خضر همراه موسی بوده است یوشع بن نون است. (تفسیر القمی ۲: ۳۷)
در احادیث اسلامی یوشع بن نون از جمله کسانی است که در زمان ظهور حضرت مهدی علیه السلام  رجعت می کند و مانند حضرت عیسی در کنار آن حضرت خواهد بود. (تفسیر عیّاشی ۲: ۳۲)
کتاب یوشع نخستین کتاب پیامبران از نظر سنّت یهود و ششمین کتاب عهد عتیق مسیحی است. علت نامگذاری کتاب به نام یوشع این است که وی شخصیت اصلی کتاب مذکور است. فصل نخست تا ۱۲ توصیف فتح کنعان است، فصل ۱۳ تا ۲۴ نشان می دهد که چگونه قبایل بنی اسرائیل به سرزمین خود باز می گردند.
در قرآن مجید نام یوشع ذکر نشده است؛ ولی مفسران و محققان، در تفسیر آیه های ۱۲ و ۲۳ سوره مائده و آیه ۶۰ سوره کهف به داستان زندگی او پرداخته اند و این آیات را منطبق بر یوشع دانسته اند.
در تفسیر آیه ۱۲ سوره مائده چنین آمده است: «و بعثنا منهم اثنی عشر نقیبا» (سوره مائده ۵: ۱۲) و از میان آنان دوازده سالار گماشتم. موسی علیه السلام به فرمان خداوند دوازده سالار و نقیب را از میان اسباط دوازده گانه بنی اسرائیل برگزید تا از اخبار سرزمین شام یا سرزمین مقدّس و مردم ستمگر آن پرس و جو کنند. موسی علیه السلام آن دوازده تن را به آن سامان اعزام کرد. یوشع بن نون از زمره آن دوازده نقیب بود که سرانجام فتح آن دیار نیز به دست وی صورت پذیرفت.
” نقیب” در اصل از ماده” نقب” (بر وزن نقد) گرفته شده که بمعنی روزنه های وسیع، مخصوصا راه های زیر زمینی می باشد، و به رئیس و رهبر یک جمعیت از آن جهت نقیب می گویند که از اسرار جمعیت آگاه است، گویی در میان آنها نقبی ایجاد کرده و از وضع آنها آگاه شده، و گاهی” نقیب” به کسی گفته میشود که رئیس جمعیت نیست و تنها معرف و وسیله شناسایی آنها است، و اگر به فضائل اشخاص عنوان ” مناقب” اطلاق می شود، بخاطر آن است که با فحص و کنجکاوی باید از آنها آگاه گشت.
بعضی از مفسران نقیب را در آیه فوق تنها به معنی آگاه و مطلع از اسرار گرفته اند، ولی این معنی بسیار بعید بنظر می رسد، زیرا آنچه از تاریخ و حدیث استفاده می شود، آن است که نقبای بنی اسرائیل هر یک سرپرست طایفه خود بودند.
همچنین در آیه ۲۳ همین سوره این گونه ذکر شده: «قال رجلان من الذین یخافون أنعم الله علیهما ادخلوا علیهم الباب فإذا دخلتموه فإنکم غلبون و على الله فتوکلوا إن کنتم مؤمنین». (سوره مائده ۵: ۲۳) دو نفر از مردانى که از خدا مى ترسیدند و خدایشان به آنها نعمت (عقل و ایمان) داده بود، گفتند: از آن دروازه بر آنها وارد شوید، که اگر از آن جا وارد شدید، قطعا پیروز خواهید شد، و بر خدا توکّل کنید اگر ایمان دارید.
در باره اینکه این دو نفر چه کسانى بوده اند غالب مفسران نوشته اند که آنها” یوشع بن نون” و” کالب بن یوفنا” (یفنه) بوده اند که از نقباى دوازده گانه بنى اسرائیل محسوب می شدند. (تفسیر نمونه ۴: ۳۴۰)
از باب اول سفر تثنیه تورات کنونى نیز استفاده مى شود که نام این دو نفر” یوشع” و” کالیب” بوده است.
هم چنین در تفسیر آیه ۶۰ سوره کهف در داستان موسی و خضر، یوشع بن نون را یکی از دو مصاحب موسی علیه السلام دانسته اند. خداوند در این آیه می فرماید: «و إذ قال موسى لفتئه لا أبرح حتى أبلغ مجمع البحرین أو أمضى حقبا». (سوره کهف ۱۸: ۶۰). و هنگامى که موسى به جوان (همراه) خود گفت: همچنان خواهم رفت تا به محل تلاقى دو دریا برسم، هر چند مدتى طولانى به راه خود ادامه دهم.
منظور از” فتاه” در اینجا طبق گفته بسیارى از مفسران، و بسیارى از روایات،” یوشع بن نون” مرد رشید و شجاع و با ایمان بنى اسرائیل است، و تعبیر به ” فتى” ممکن است به خاطر همین صفات برجسته، و یا به خاطر خدمت به موسى و همراهى و همگامى با او بوده باشد.
طبق نقل مشهور، موسى (ع) در وادی تیه از دنیا رفت و پس از وفات او، نبوت به وصى آن حضرت یوشع بن نون که از اولاد افرائیم بن یوسف بود منتقل شد. (بحارالانوار ۱۳: ۳۷۲) در حدیث آمده ا ست که حضرت موسی در مرگ هارون گریبان پاره کرد. (بحارالانوار ۱۳: ۳۶۴) حضرت موسی علیه السلام پیش از وفاتش، حضرت یوشع بن نون را وصی خود ساخت. حضرت موسى در واپسین روزهاى عمر خود الواح مقدس را که احکام خدا بر آن نوشته شده بود به ضمیمه زره خود و یادگار هاى دیگرى در آن نهاد، و به وصى خویش سپرد.
یوشع بن نون در ۹۷ سالگی به وصایت رسید. وی بنى اسرائیل را به جنگ عمالقه برد و پس از مدّتى که با آن ها جنگید، خداى تعالى پیروزى را نصیب او فرمود و شهر اریحا را فتح کرد و بنى اسرائیل را در آن شهر سکونت داد.
وقتی موسی در تیه وفات یافت خداوند یوشع بن نون بن إفرائيم بن يوسف بن يعقوب بن إسحاق بن إبراهيم را بر بنی اسرائیل مبعوث کرد و به ایشان دستور داد به اریحا سرزمین ستمگران حمله کند. (بحارالانوار ۱۳: ۳۷۲- ۳۷۳) در روایتى دیگر آمده است که یوشع بن نون سى سال پس از موسى زنده بود و در این مدت سر و سامانى به کار بنى اسرائیل داد و با دشمنان آن ها جنگید و همه را قلع و قمع کرد و سرزمین فلسطین و شامات را میان آن ها تقسیم نمود.
از جمله کسانى که بر ضد او قیام کردند، صفورا همسر موسى بود که جمعى از بنى اسرائیل را با خود همراه کرد و به جنگ یوشع آمد، ولى شکست خورد و اسیر گردید، اما یوشع با کمال بزرگوارى با او رفتار کرد و او را به خانه خود بازگرداند (راوندی ، قصص الانبیاء ۱: ۱۷۹ و بحارالانوار ۱۳: ۳۶۶) از حضرت امام باقر روایت شده است که زن موسی علیه السلام بر یوشع بن نون خروج کرد و بر زرافه سوار شده بود که آن جانوری است شبیه به شتر و گاو و پلنگ و آن را اشتر گاو پلنگ می گویند. در اوّل روز صفراء (صفورا) غالب بود و در آخر زور یوشع. بعضی از حاضران گفتند او را سیاست کند. یوشع فرمود: چون موسی کنار او خوابیده است من حرمت آن حضرت را در حق او رعایت می کنم و انتقامش را به خدا می گذارم. (مجلسی، حیاة القلوب ۱: ۳۰۰) نظیر آن چه در حنگ جمل توسط عایشه همسر پیامبر خدا بر علیه امیر المومنین اتفاق افتاد. (بحارالانوار ۱۳:۳۶۷- ۳۶۸)
ضمن داستان جنگ هاى یوشع بن نون با دشمنان بنى اسرائیل، نام بلعم بن باعور در تواریخ و پاره اى از روایات ذکر شده است. جمعى از مفسران آیات سوره اعراف را نیز به او تفسیر کرده اند.خداى تعالى در آن سوره در دو آیه پیامبر خدا خود را مخاطب ساخته مى فرماید: و اتل عليهم نبأ الذي آتيناه آياتنا فانسلخ منها فأتبعه الشيطان فكان من الغاوين. (سوره اعراف ۷: ۱۷۵) بخوان برایش حکایت آن کسى را که آیات خود را بدو یاد دادیم و از آن ها بیرون شد و از شیطان پیروى کرد و از گمراهان گردید و اگر مى خواستیم او را به وسیله آن آیات بالا مى بردیم، ولى او به دنیا گرایید و از هوای نفس خود پیروى کرد. حکایت سگى است که اگر بر او حمله کنى پارس کند و اگر واگذاریش پارس کند. این است حکایت مردمى که آیات ما را تکذیب کنند. این داستان را بر ایشان بخوان شاید اندیشه کنند. در تفاسیر نقل شده است که موسى علیه السلام از “تنه” خارج شد و به سوى شهر “اریحا” حرکت کرد و پیشاپیش لشکرش “یوشع بن نون” و “کالب بن یوفنا” بودند. هنگامى که به شهر اریحا رسیدند، جباران شهر به نزد بلعم بن باعور که از اولاد لوط نبی بود رفتند و بدو گفتند: موسى آمده تا با ما بجنگد و ما را از شهر و دیارمان بیرون کند. تو آن ها را نفرین کن. بلعم که اسم اعظم خدا را مى دانست به ایشان گفت: پیغمبر خدا و مردمان با ایمان را نفرین کنم با این که فرشتگان الاهى همراه ایشان هستند؟! آن ها اصرار کردند ولى او امتناع ورزید تا آن که نزد همسرش آمدند و هدیه اى براى آن زن آوردند و از او خواستند تا به هر ترتیبى شده شوهرش را با این کار موافق سازد تا به موسى و لشکریانش نفرین کند. زن با اصرار عجیبى او را حاضر کرد.
بلعم برخاست و سوار بر الاغ خود شد تا به کوهى که مشرف بر بنى اسرائیل بود برود و در آن جا نفرین کند. مقدارى که راه رفت، الاغ از حرکت ایستاد و روى زمین خوابید. بلعم پیاده شد و چندان او را بزد که از جا برخاست، ولى هنوز چند قدمى نرفته بود که دوباره خوابید وقتى براى بار سوم نیز این واقعه تکرار شد، خداوند آن حیوان را به زبان آورد و به بلعم گفت: واى بر تو اى بلعم! به کجا مى روى؟ مگر فرشتگان را نمى بینى که مرا باز مى گردانند. بلعم باز هم اعتنایى نکرد و هم چنان پیش رفت تا بر بنى اسرائیل مشرف گردید و خواست نفرین کند، ولى نتوانست. هرگاه مى خواست بر آن ها نفرین کند، زبانش به دعا باز مى گشت تا وقتى که زبان از کامش خارج شد و دانست که این کار میسّر نیست. آن وقت بود که به قوم خود گفت: اکنون دیگر دنیا و آخرتم تباه شد و کارى از من ساخته نیست و راهى جز مکر و حیل به آن ها به جاى نمانده. سپس به آن ها دستور داد: زنان را آرایش کنید و کالا هایى به دست آن ها بدهید و به عنوان فروش کالا به میان لشکر موسى بفرستید و به ایشان سفارش کنید اگر مردى از لشکریان موسى خواست با آن ها درآمیزد، ممانعت نکنند، زیر اگر یکى از آن ها با زنى درآمیزد، هلاک مى شوند و شرشان از شما برطرف مى شود. پس زنان را آراستند و اجناسى به عنوان فروش به دستشان دادند و به میان لشکر موسى فرستادند. زمری بن شلوم که رئیس شمعون بن یعقوب بود یکى از زن ها را گرفت و به نزد موسى علیه السلام آورد و گفت: به عقیده تو این زن بر من حرام است! به خدا ما از تو اطاعت نمى کنیم. سپس آن زن را به خیمه خود برد و با او درآمیخت. در این وقت بود که خداوند طاعون را بر او مسلّط کرد و در یک ساعت بیست هزار یا هفتاد هزار نفرشان هلاک شدند.
تا سرانجام “فنحاص بن عیزار بن هارون” که امیر لشکریان موسى بود، بیامد و چون از موضوع مطلع گشت، خشمناک شد و یک سره به خیمه “زمرى بن شلوم” رفت و او را با زنی که در خیمه اش بود بکشت و طاعون برطرف گردید. (بحارالانوار ۱۳: ۳۷۷)
از راوندی هم در قصص الانبیاء حدیثى نظیر داستان فوق با مختصر اختلاف و اختصار بیشترى نقل شده، ولى به جاى حضرت موسى نام یوشع بن نون ذکر شده است. (راوندی، قصص الانبیاء ۱: ۱۷۶)
چنان که مسعودی نیز در “اثبات الوصیه” به همین گونه نقل کرده است.
یوشع بن نون در اواخر عمر دو بار بزرگان بنی اسرائیل را گرد آورده، برای آنان سخنرانی می کند. او در این دو سخنرانی – که در حکم وصیت نامه است – همان اموری را توصیه می کند که قبلا در زمان حضرت موسی بارها به آنان توصیه شده بود. او به آنان گوشزد می کند که شما قوم برگزیده خداوند هستید و خداوند شما را یاری خواهد کرد، امّا شرط همه این ها اطاعت خدا و بندگی اوست. سالها گذشت و خداوند بنی اسرائیل را از دست دشمنانش راحتی بخشید در این هنگام یوشع پیر و سالخورده شده بود. او بار دیگر تمام بنی اسرائیل را فراخواند و به بزرگان و رهبران و قضات و مقامات قوم اسرائیل گفت: «من دیگر پیر و سالخورده شده ام. پیروی از خداوند کار آسانی نیست زیرا او قدوس و بسیار غیور است و از گناهانتان نخواهد گذشت. اگر او را ترک کرده بتها را بپرستید، او بر ضد شما خواهد برخاست و شما را مجازات خواهد کرد، و با وجود آن که به شما احسان نموده است، شما را از بین خواهد برد». قوم اسرائیل در جواب یوشع گفتند: « ولی ما، قول می دهیم از خداوند پیروی کنیم! ». یوشع گفت: «پس خود شما شاهد هستید که قول داده اید از خداوند پیروی نمایید». گفتند: « بلی، ما خود، شاهد هستیم». یوشع گفت: «بسیار خوب، پس حال باید بت هایی را که در میان شما هستند از خود دور کنید و دل های خود را به خداوند، خدای اسرائیل نزدیک سازید.» مردم به یوشع گفتند: «آری، ما فقط از خداوند، خدای خود اطاعت و پیروی خواهیم کرد.» یوشع آن روز در “شکیم” با ایشان پیمان بست و آنها را متعهّد به انجام قوانین و مقررات آن نمود. او تمام این سخنان را در کتاب خدا نوشت. سپس سنگی بزرگ گرفته، آن را در پای درخت بلوطی که در کنار خیمه عبادت بود، برپاداشت. آنگاه یوشع به تمام قوم اسرائیل گفت: «این سنگ، شاهد پیمان شما با خداوند است و تمام سخنانی را که خداوند به ما فرموده، شنیده است. پس اگر از پیروی خدا برگردید، همین سنگ بر ضد شما شهادت خواهد داد».(صحیفه یوشع ۲۴: ۱۴ – ۲۷)
بنا بر روایتی از علامه مجلسی یوشع بعد از موسی علیه السلام ۲۷ سال پیامبری کرد و هنگام وفات عمرش ۱۱۰ سال بود. (بحارالانوار ۱۳: ۳۷۵)
در شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان به شهادت رسید.(بحارالانوار ۱۳: ۳۷۶)
مورّخان عمر یوشع بن نون را ۱۲۶ یا ۱۲۰سال نوشته اند و قبر او را برخى از تواریخ، در کوه افرائیم و در فلسطین ذکر کرده اند.
چنان كه از امام صادق عليه السّلام نقل شده است، كه حضرت موسي، يوشع بن نون را وصي خود قرار داد و يوشع بن نون فرزندان هارون را وصي خود قرار داد.»(بحار الانوار ۱۳: ۳۶۴).

مدفن جناب یوشع بن نون در اردن

بر طبق نظر برخی از تاریخ‌نویسان حضرت یوشع توسط کوروش از اسارت بختنصر نجات یافت و به ایران آمد.

حضرت یوشع در گورستان تاریخی تخت فولاد اصفهان که قدمتش به پیش از اسلام می‌رسد و در خیابان امام سجاد قرار دارد، مدفون است.

محوطه‌‌ای که یوشع نبی در آن دفن است به لسان الارض معروف است.

لسان الارض مکانی است که می‌گویند هنگام عبور امام حسن‌مجتبی علیه السلام  زمین با امام سخن گفت و آمدن دشمن را به اطّلاع آن حضرت رساند.  

قبر منسوب به حضرت یوشع (ع) در گورستان تاریخى تخت فولاد اصفهان


کلید واژه ها : مهدی موعود، صاحب الزمان، یوشع بن نون، موسای پیغمبر، هارون نبی

از ویژگی های مشترک مهدی موعود و جناب یوشع بن نون جنگ هر دو با منافقان است