ابومحمد علي بن احمد بن سعيد بن حزم اموي اندلسي. اصل او از فارس است. جدّ اعلاي او از موالي يزيد بن ابي سفيان برادر معاويه بود؛ از اين رو او را اموي می گفتند. پدرش احمد بن سعيد وزير ابومنصور از سلاطين عامري بود و پس از ابومنصور وزارت پسرش “مظفر” را داشت و در سال ۴۰۲ ق. درگذشت. ابن حزم در شهر قرطبه سال ۳۸۴ ق. متولّد شد و در آنجا مانند پدر خويش جاه و مقامی يافت و وزير عبدالرحمن مستظهر بالله هشام بن عبدالجبار بن عبدالرحمن الناصر گرديد‚ پس از چندي شغل وزارت را ترک کرد و به کار علم گراييد و وقت خويش به علوم شرعي حصر کرد و از نظر علمی در اندلس مقام بلندی یافت. وی نخست پیرو مذهب مالکی بود، سپس شافعی شد و بعد به مذهب ظاهری را پذیرفت و پیرو داود بن علی اصفهانی ظاهری رئیس اخباریان سنی شد و مصنّفات بسياری به وفق مذهب اخباریان سنّی نگاشت. ابورافع فضل گويد: مولفات پدرش ابومحمد در فقه و حديث و ادب و غير آن در چهارصد جلد، نزديک هشتاد هزار ورقه. مي رسيد، او از نحو و لغت و شعر و خطابت بهره اي وافر داشت. وفاتش در سال ۴۵۶ بوده است

کتب اوست: “الفصل بين اهل الاهواء و النحل”، “جمهرة الانساب”، “الاحکام في اصول الاحکام”، “الايصال الي فهم الخصال”، “طوق الحمامه”، “نقط العروس”، “الاخلاق”، “السير في مداواة النفوس” و “کتاب في المنطق”.
با این که مسأله ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) در میان دانشمندان اهل سنّت، مشهور و معروف است و عدّه زیادی از بزرگان اهل سنّت اعتراف کرده اند که احادیث مزبور از احادیث مشهور و متواتر است، ولی برخی همچون ابن حزم، موضوع بدین روشنی را مخدوش نموده، و تعدادی مانند احمد امین مصری در کتاب «المهدی و المهدویّة فی الإسلام»، سعد محمّد حسن در کتاب «المهدیّة فی الإسلام»، فرید وجدی در کتاب «دائرة المعارف» ذیل ماده “سلم” و طنطاوی در «تفسیر الجواهر» و محمّد عبداللّه عنان در کتاب «مواقف حاسمه» به مسأله مهدویّت با دیده تردید و انکار نگریسته اند و تمام مطالب کتاب های بزرگان و مفاخر خود را نادیده گرفته اند تا جایی که اعتقاد به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) را افسانه ای پنداشته اند که تنها «شیعه» به آن معتقد است! گویی اصلاً اهل سنّت در این باره نظری ندارند!!
نخستین کسی که در این انکار پیش قدم شده است، ابن حزم اندلسی است. . وی افکار خود را نسبت به وجود مقدّس مهدی منتظر (علیه السلام) در کتاب «الفصل بين اهل الاهواء و النحل» و «جمهرة انساب العرب» نگاشته است و آنجا تهمت های زیادی به فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) وارد ساخته است. این افکار منشأ انحراف گروهی دیگر، به ویژه نویسندگان سنّی معاصر، از قبیل احمد امین مصری گردیده است. به گفته ابن حجر عسقلانی دانشمند نام آور اهل سنّت در «لسان المیزان» جلد ۴، صفحه ۱۹۸ «ابن حزم در آغاز كار وزیر خلیفه اموی اندلس بود، سپس منصب وزارت را ترک کرد و به تحصیل علوم دینی پرداخت. نخست پیرو مذهب مالکی بود، سپس شافعی شد و بعد به مذهب داود ظاهری رئیس اخباریان سنی گروید، و سرانجام به واسطه طغیان روحی و استبداد رأی و جمود فكری از همه برید و دم از استقلال و برتری نسبت به رؤسای چهار مذهب زد و در كتابهای خود با همه آن‌ها درافتاد و نظریات و آراء عجیبی اظهار داشت … فقهای اهل تسنن نیز او را گمراه دانستند، و شدیداً مورد سرزنش و تقبیح قرار دادند و مردم را از تماس با وی برحذر داشتند، كتابهایش را تحریم كردند و حتّی در ملاء عام کتاب ها را طعمه حریق ساختند.»
از سخنان معروف ابن حزم یكی این است كه می‌گوید:
«ابن ملجم قاتل حضرت امیر مؤمنان (علیه السلام) در كشتن آن حضرت به اجتهاد خود عمل نمود؛ از این رو مسئول و گناهكار نیست!! “ابن حزم” – که مطرود هم مذهبان خود بوده است – در کتاب «جمهرة انساب العرب» راجع به امام حسن عسکری (علیه السلام)» می نویسد: «حسن عسکری، آخرین امام رافضیان است و او اولاد نداشت!! رافضیان ادّعا کردند که وی کنیزی به نام «صیقل» داشت، که بعد از مرگ وی پسری آورد؛ ولی این دروغ است!!».
ابن ‏حزم در بحث های خود به بحث موعود در ادیان نیز اشاره می کند که البته کاملاً با آنچه امروز ما از این مسئله می شناسیم، متفاوت است. امروزه ما می‏دانیم که در تمامی ادیان به موضوع منجی اشاره کرده و آن را مورد تأکید قرار داده اند: مثلاً در آیین زردشت، سوشیانت، در آیین هندو، کالکی، در آیین یهود از ماشیح، در مسیحیت از عیسی و در اسلام از مهدی (عج) سخن رفته است. اما ابن‏ حزم مسئله را به گونه‏ای دیگر طرح می‏کند. عین عبارت او چنین است:
و اعلموا أن کل أمة ادبرت فانهم ینتظرون من العودة و یمنون انفسهم من الرجعة، بمثل ما تمنی به بنواسرائیل انفسهم، و یذکرون فی ذلک مواعید کمواعیدهم، فأمل کأمل فلا فرق کانتظار مجوس الفرس «بهرام هماوند» راکب البقره، و انتظار الروافض للمهدی، و انتظار النصاری الذین ینتظرون فی السحاب و انتظار الصابئین ایضاً لقصة أخری، و انتظار غیرهم للسفیانی.
بنابراین ابن‏حزم بحث موعود را تنها به امت‏هایی نسبت می‏دهد که به نوعی از طریق حقیقی دین خود منحرف شده و به دین خود پشت کرده‏اند. ابن حزم در کتاب “الفصل فی الملل و الاهواء و النحل” در مسئله‏ی ولادت حضرت حجت بن حسن علیه السلام ابهام آفرینی کرده و گفته است:
جماعتی از شیعه، بر این عقیده‏اند که تا سال دویست و شصت هجری قمری – یعنی همان سال وفات امام حسن عسکری‏ علیه السلام – مهدی به دنیا نیامده است.
زمزمه مخالفت با احادیث «مهدی موعود اسلام» بیشتر از دو نفر عالم سنی یعنی ابن حزم و ابن خلدون اندلسی سرچشمه گرفته است و این دو تن در قلمرو دولت اموی اندلس (اسپانیا) بسر می بردند، لذا نظرات آنان دستخوش تعصّب و بدبینی نسبت به شیعه و حقایق اسلامی گشته و در نتیجه آن سخنان بی اساس را از خود به جای گذاردند. و گرنه احادیثی که در کتب معتبر اهل سنت راجع به مهدی آل محمد و ظهور وی و دولت جهانی او رسیده، به قدری زیاد و صریح است که جای هیچ بحث و گفتگو را برای کسی باقی نمی گذارد.
برای نمونه تنها حافظ ابو نعیم اصفهانی (۳۳۶ – ۴۳۰ ق.) دانشمند نامی و عالی مقام اهل سنّت، گذشته از روایاتی که در کتابهای «عوالی» و «فوائد» خود راجع به مهدی موعود روایت کرده کتاب مستقلی به نام «الاربعون حدیثا فی امر المهدی» مشتمل بر چهل حدیث صحیح و معتبر و مورد اتفاق علمای اهل سنت تحت عنوان چهل حدیث نوشته است.
همچنین گنجی شافعی (درگذشته ۶۵۸ ق.) در کتاب «البیان فی اخبار صاحب الزمان» ضمن بیست و پنج باب، روایاتی از منابع اهل سنت در باره مهدی موعود اسلام نقل کرده و می نویسد:
«مطالب این کتاب را فقط از طرق و مدارک اهل تسنن جمع آوری کرده ام تا استناد به آن محکم تر باشد!».
احادیث مهدی موعود اسلام به همین مضامین از مؤلفین و راویان اهل تسنن در معتبرترین کتابهای حدیث آنان، از پیغمبر اکرم (ص) روایت شده به طوری که می توان گفت بعد از اصول اعتقادی و فرائض دینی کمتر موضوعی است که تا این حد مورد توجّه اهل سنّت واقع شده باشد.
با این وصف می بینیم احمد امین مصری و تنی چند از همفکران او، اخیراً زمزمه تازه ای ساز کرده و چون دیده اند شیعیان، مهدی موعود اسلام را – که این همه روایات در خصوص او وارد شده است – پیشوای دوازدهم خود می دانند، موضوع «مهدی موعود» را نتیجه فکر ایرانی اعلام کرده اند! گوئی موضوع مهدی تازگی دارد و مسبوق به هیچ سابقه ای نبوده است.
جالب توجه است که اینان از یک طرف از برخی مستشرقان مسیحی یا یهودی گواه می آورند که گفته اند «مهدویت» ساخته فکر ایرانیان شیعی مذهب است، و اهل سنّت را با آن سر و کاری نیست، و از طرفی همان خاورشناس تمام دلیل و برهان خود را در انکار مهدویت بر اساس فکر ابن حزم اندلسی و ابن خلدون اشبیلی پی ریزی می کند! در صورتی پیش از ظهور این فکر حتّی از یک قرن به این طرف در هیچ کتاب اهل تسنن نمی بینیم که اعتقاد به مهدی موعود را ناشی از فکر ایرانی دانسته باشد، بلکه راویان اخبار مهدی کسانی امثال خلیفه دوم عمر بن الخطاب و فرزند وی عبدالله عمر، حبر امّت ابن عباس، صحابیانی چون عبدالله بن مسعود، حذیفه یمانی، ثوبان غلام عمر و … و مؤلفان نامدار اهل تسنن می باشند! از این رو این پندار بی اساس بیشتر به واسطه نفوذ و پیشرفت تشیع در جامعه ایرانی سرچشمه گرفته که برخی از متعصبین عرب اهل تسنن و خاورشناسان غربی را به بیان این مطالب غیر منطقی کشانده است.
از مجموع روایات معتبری که در منابع و مدارک اهل تسنن آمده است، به خوبی استفاده می شود که «مردی از دودمان پیغمبر اسلام و امیرمؤمنان و زهرا دخت والاگهر پیغمبر صلی الله علیه و آله که از نسل امام حسین علیه السلام می باشد و در بحرانی ترین ایّام دنیا – که جامعه بشری در زیر بار ظلم و ستم جان کاه قرار گرفته و نجات دهنده دادگری را ازخداوند می خواهد – به امر الهی آشکار می گردد و جهان را از دست ظالمان بیداگر می رهاند، ستمدیدگان را آزاد و خدا پرستان و مردم نیکو کار را از یک زندگی آرام بخشی که تا آن روز جهان به خود ندیده است، برخوردار می کند.»
حال اگر در میان آن همه روایات معتبر چند حدیث مبهم و نامأنوس و مخالف با مضامین روایات معتبر وجود داشته باشد، قابل اعتنا نیست و از درجه اعتبار ساقط است.
این در حالی است که بالغ بر صد تن از علمای اهل سنت تصریح کرده اند که این موعود بزرگ کسی جز پسر امام دوازدهم شیعیان نیست، حتّی برخی از دانشمندان اهل تسنن کتاب هائی به نام «الائمة الاثنی عشر» تألیف کرده و رسماً از امام دوازدهم با نام و نام پدرش حضرت عسکری و مادر گرامیش و سال و محل ولادتش سخن گفته اند. که افراد زیر از این شمارند.
۱- “شیخ الاسلام ابونصر احمد جامی” (درگذشته نیمه اوّل قرن ششم) در قصیده ای که به این شعر ختم می شود:
عسکری نور دو چشم آدم است و عالم است همچو یک مهدی سپهسالار در عالم کجاست؟
۲- شیخ “عبدالله مطیری شافعی” در کتاب «الریاض الزاهرة فی فضل آل بیت النبی و عترته الطاهره» نیز به ترتیب اسامی ائمه اطهار را می نویسد و سپس می نگارد:
«امام دوازدهم (فرزند حسن عسکری) محمّد قائم مهدی رضی الله عنه است که در میان ملّت اسلام از پیغمبر و جدش علی (رضی الله عنه) و سایر پدران بزرگوارش روایات صریح در باره او رسیده است. او قائم منتظر است که در خبر صحیح نوید داده شده، او پیش از آن که ظهور کند دو غیبت داشته است.»
۳- “صلاح الدین صفدی” درگذشته ۷۶۴ ق. در “شرح الدائرة” به نقل شیخ سلیمان حنفی در ینابیع المودة می نویسد:
«مهدی موعود امام دوازدهم از ائمه اثنی عشر است، اوّل آنها سیّدنا علی است و آخر آنان مهدی رضی الله عنهم است.» 
۴- “ابن حجر مکّی” درگذشته ۹۷۴ ق. در “صواعق المحرقة” صفحه ۱۲۴ می نویسد:
«ابوالقاسم محمّد الحجه، سنّ وی بعد از پدرش پنج سال، بدو در آن سنین کودکی خداوند حکمت را آموخت. او را قائم منتظر می نامند.»
۵- “جمال الدین عطاء الله” درگذشته ۱۰۰۰ ق. در کتاب فارسی “تاریخ خمیس” که به نام وزیر امیرعلی شیر نوائی نوشته است، می نویسد:
«کلام در بیان امام دوازدهم محمدبن الحسن علیهما السلام. تولّد همایون آن در درج ولایت در منتصف شعبان سنه ۲۵۵ در سامرّه اتّفاق افتاد، مادرش صیقل یا سوسن و قیل نرجس.» 
۶- مورّخ نامی “عبدالملک عصامی” مقیم مکّه درگذشته ۱۱۱۱ ق. در “سمط النجوم العوالی”، جلد چهارم، صفحه ۱۳۸ به ترتیب نام ائمه طاهرین را می نگارد تا آنجا که می نویسد:
«امام محمد المهدی فرزند امام حسن عسکری بن علی النقی … بن حسین بن علی بن ابی طالب رضی الله عنهم اجمعین در روز جمعه نیمه شعبان سال ۲۵۵ یا ۲۵۶ متولّد گردید؛ نام مادرش صیقل یا سوسن و گفته اند نرجس بوده است، کنیه او ابوالقاسم، القابش: حجت، خلف صالح، قائم، منتظر، صاحب الزمان و مهدی است که از همه مشهورتر است، وقتی پدرش رحلت کرد او پنج ساله بود.» 
علمای اهل سنت با آن بیداری و آگاهی در مقابل مخالفان اعتقاد مهدویت ایستاده اند و با بحث و سخنرانی و تالیف کتاب به شبهات آنها پاسخ گفته اند. از این شمارند:
۱-ابوالفیض سیّد احمد بن محمّد بن صدیق غماری شافعی ازهری مغربی. (درگذشته ۱۳۸۰ق) در کتاب “ابراز الوهم المکنون من کلام ابن خلدون”، چاپ دمشق.
۲- شیخ محمود بن عبدالله تویجری از استادان دانشگاه اسلامی در مدینه منوره، در کتاب “الاحتجاج بالاثر علی من انکر المهدی المنتظر” در رد بر شیخ عبداللّه بن زید آل محمود، رئیس شئون دینی و محاکم شرعی قطر در کتاب «لامهدی ینتظر بعد الرسول سید البشر».
۳- شیخ عبدالله سبیتی عراقی، در کتاب “الی مشیخه الازهر” در رد کتاب المهدیة فی الاسلام، اثر سعد محمد حسن که از منکران مهدویت است.
۴- محمد بن عبدالعزیز بن مانع، (درگذشته ۱۳۸۵ق) در کتاب “تحدید النظر فی اخبار الامام المنتظر” در اثبات امام مهدی (ع) و ظهورش و رد ابن خلدون.
۵- کتاب الجزم لفصل ابن حزم، در رد ابن حزم اندلسی که بخشی از کتاب الفصل فی الملل والاهواء و النحل را به انکار و تکذیب احادیث مربوط به مهدی موعود اختصاص داده است.
۶- عبدالمحسن بن حمدالعباد، استاد دانشگاه مدینه منوره و عضو هیأت علمی آن دانشگاه، صاحب کتاب “الرد علی من کذّب بالاحادیث الصحیحه الواردة فی المهدی” در رد کتاب “لا مهدی ینتظر بعد الرسول سید البشر” نوشته شیخ آل محمود قطری.
۷- ابوالعباس بن عبدالمومن مغربی، صاحب کتاب “الوهم المکنون فی الرد علی ابن خلدون”.