طلوع

  سه گانه ای دربارۀ

  « امام زمان علیه السلام  »

  برای نوجوانان

 

 

 

 

 

«تویی که می شناسمت»

 

  • هیچ در بارۀ مقام و وظیفه و جایگاهِ خود در این عالم اندیشیده ای؟
  • آیا تا کنون فکر کرده ای که چرا به این جهان، به این دنیا آمده ای ؟
  • اساسا هدف از آفرینشِ آسمان ها و زمین چه بوده است ؟

هدف از خلقتِ انسان چه بوده ؟

 

  • خداوندِ حکیم که سلطانِ مُطلقِ عالم است، خود فرموده که جنّ و انسان را نیافریده است، مگر برای این که او را عبادت کنند.

یعنی هدف از آفرینش انسان، بندگیِ خداوند است.

 

  • عبادت کنند خدای را برای چه ؟
  • برای این که او را بشناسند.

 

  • شناختِ خداوند چه فایده ای دارد ؟
  • گرانبهاترین موهبتی که به همۀ انسان ها عطا شده، شناختِ خداوند است. شناختی که با دل بستگی و تعلّق به لذّت های دنیا، با غفلتی بزرگ فراموش و پنهان گردیده است. معرفتی که جز پاکانِ آگاه را از آن بهره ای نیست. این گوهرِ نهان با تذکّر و تنبّه، به یاد آورده شده و دوباره عطا می شود و با عبادت و بندگیِ خالص افزون می گردد.

خداوند فراتر از فکر و ذهنِ انسان است و به هیچ چیز در عالم شبیه نیست. معرفت به او نیز چُنین خواهد بود.

شناخت خدا با محبّتی عجیب و بی نظیر همراه و عَجین است، معرفتی غیر قابل وصف و محبّتی بدون حدّ که از سنخِ معرفت ها و محبّت های زمینی نیست.

شوقی بی نهایت به خالقِ جهان که از شدّتِ پاکی و کشش و حیرت، تار و پودِ انسان را رنگی دیگر می بخشد.

عارفِ به پروردگار، محبوب و معبودی را می یابد که سلطانِ عالم و قادر مُطلق است، محبوبی که تمام هستی  و داراییِ عبد به اوست. اویی که عبد را به سوی خود می خواند و می کشد، و قادر است همه چیز را عوض کند و از نو بسازد و بنده اش را هر قَدْر هم که آلودۀ به گناه و دور از حقیقت باشد، پاک و منزّه ساخته و تا مقام قُربِ خود بالا بَرد، عزّت و ذلّت و دارایی و فقر دست اوست، به هر که بخواهد می دهد و از هر که بخواهد می گیرد.

عارف به پروردگار معبودی را می یابد که مالکِ مُطلق است، و همۀ عالم در دستِ توانای اوست. معبودی که بی نیاز است از خلْق، و خلْق، در همه چیزِ خود محتاج به اوست.

آن قَدْر عظیم و جلیل است که عبد به ناچار با تمام هستی خود در پیشگاهِ او به سَجده می افتد و آن قَدْر پاک و جمیل است که عبد با تمام شوق خود، نیاز و محبّتی بی پایان را نسبت به او می چشد و می یابد، محبّتی که در سایۀ آن همۀ شوق ها و عشق های دنیا رنگی دیگر می گیرند.

این معرفت و محبّتِ قُدسی که تمام آسایش و راحتی و شادی و خوشی ، لذیذترین لذّت ها و همۀ رستگاری و خیرها ، و اوج ها و کمال ها، و تمام پاداش دنیا و آخِرت در آن است؛ نگرشِ انسـان را به عالم  دگرگون  می کند و وی را ماورائی  و وارسته و اِلاهی  می سازد. معرفت و محبّتی که چشیدنی است، نه گفتنی.

  • معنای حقیقی حیات و زندگی در قُرب و نزدیکیِ به اوست، و لَذّت و شیرینیِ معرفت و محبّتِ به خالق یکتا، خالقی که در همه حال، رفیق و عزیز و بی همتاست، تنها در گرو پرستش اوست. پرستشی که عینِ رهایی از تعلّق ها و بندگی های حقیرِ دنیا و عینِ کرامت و شرافت و آزادگی و لازمه ی رسیدن به انسانیّت است.

 

  • خُب.  می دانیم که قرن ها از آفرینشِ انسان می گذرد و پیامبران بسیاری از جانب خالقِ بشر، از بین ایشان، برای هدایت به توحید، و پرستش و عبادتِ خدای واحد مأمور شدند، و دستوراتِ اِلاهی را برای راه نمایی انسان ابلاغ کردند.
  • چه بر سرشان آمد و چه شد را حکایتی دیگر است که اکنون مجال شرح آن نداریم.

 

  • امّا اینک، در این قرن و در این مَقطعِ از تاریخ، بنگریم که آیا ما در آن جایگاهی که خداوند می خواهد، هستیم یا نه ؟

آیا ما غرق در نوریم یا ظلمت ؟ خدا پرستیم یا هوا پرست ؟

آیا ما آن عبادت را ، آن پرستشِ خدای واقعیِ یکتا را که خالقِ این عالم است، به جا می آوریم ؟

آیا ما آن تسلیم و پاکی و صداقت را نسبت به پروردگار خود، نسبت به خالقِ حیات و خالقِ آسمان ها و زمین داریم ؟ و آن خضوع و خشوع را در برابر او انجام می دهیم ؟

آیا ما بندۀ او هستیم ؟ و واقعاً او را می پرستیم ؟

 

  • صادقانه بگویم : من که چُنین نیستم.

شما چطور ؟

  • خود می دانیم که آکنده از دروغ و غرور و ظلم و عِصیانیم. به همه چیز دل بسته ایم، جز خدای خالق آسمان ها و زمین ، خدایی که همه چیز در دستِ قدرتِ بی همتای اوست.

ما در کجای حبات و عُمـرِ خویش با خدا بوده و بـرای او زندگی  کرده ایم ؟ گیریم که لحظه ای ـ در گرفتاری ها ـ  او را خالصانه خواندیم و صدا کردیم، سپس به کدام سوی رفتیم ؟

آیا لباس عبودیّت و محبّتِ او را بر تن داریم یا رَدایِ غرور و طُغیان را؟

آری، عدّه ای کم شُمار از پاکان و فرهیختگان در اطاعت از خالق رنج هایی برده و لذّت هایی چشیده اند، امّا خود آگاه و مُعترف اند به کوتاهی و تقصیرِ خویش.

این انسان هایی که اکنون در عالم اند ـ و من و تو ـ ، بیشتر از آن که دستورات و  اوامر خالق شان را گوش کنند؛ پیرو شیطانِ مَلعون و مَطرود و وسوسه های اویند. سرگرم هوا و هوس خویشند و غافل از حقّ ، به باطل مشغول اند.

  • ادّعا داریم که بندۀ خدائیم و به او شرک نمی ورزیم یا دوست داریم که چُنین باشیم. ولی نیستیم و از آن چه می دانیم و نمی دانیم، بسیار دوریم و در عمل بیگانه ایم.

 

  • پس  هدف از خلقتِ انسان که پرستشِ خدای واحد و اطاعت از اوست، خدایی که خالق آسمان ها و زمین است، چه می شود ؟

 

  • اگر چُنین هدفی مُحَقّق نشده باشد، خلقتِ انسان ها بیهوده و عَبَث است. می دانیـم که خداوندِ حکیم کارِ لَغـو و بی اسـاس نمی کند. خود فرموده که آسمان و زمین را و آن چه در میان آن هاست، بازیچه و بی جهت نیافریده است. لاجِرَم باید در این عالَم یک نفر باشد که خدای را چُنان که او می خواهد و می پذیرد، عبادت کند و واقعاً فقط او را بخواهد و بخواند، و تنها او را بپرستد، و یک لحظه ـ حتّی در یک چشم بر هم زدن ـ به او شِرک نَورزد.

باید یک نفر باشد که در همۀ لحظه ها و در همه جا و همه چیز عین خواستِ پروردگار عمل کند، و خود و زندگی اش نشان و آیتِ توحید باشد.

  • آن یک نفر کیست ؟
  • ما آن فرد را حجّتِ خداوندِ قادر، در آسمان ها و زمین می دانیم، و  او  را  امام حَیّ، امام معصوم و موعود آخِر الزّمان، حضرت بقیّة الله عجَّل الله تعالی فرجه می خوانیم.
  • اوست که اگر نباشد، نظم و نظام عالم از هم می پاشد و همه چیز نیست و نابود می گردد.

اوست که خداوند به برکتِ وجود و حضورش، و بندگی خالصانه اش عالَم را به پا داشته و خلایق را وجود و حیات بخشیده است.

اوست که حقیقتا، فقط و فقط خدای را می پرستد و در تمام فراز و نشیب های زندگی و در همۀ لحظه ها ، تنـها محبوب و معبود اش خالقِ آسمان ها و زمین است و همۀ زندگی و تمام گفتار و وسکوت و کردارش عین دین و عین خواستِ خداوند است.

به سبب اوست که خالقِ جهان نعمت های بی کران و بی پایان را از خلق خود دریغ نمی ورزد و بارانِ رحمت اش را بر زمینِ خشکِ بی دینی و ناسپاسی هم چُنان می بارد؛ شاید که بنده ای به سوی او باز گردد.

به خاطـر  اوست  که هنـوز خـدای قـادرِ یکتا  صـدای بنـدگانِ ناسپاس اش را می شنود و نیازها و درخواست های شان را عَطا می کند. گناهان شان را می بخشد و و برای اطاعت و بندگی فرصتی دیگر به آ ن ها می دهد. به سویِ خویش می خوانَد و معرفت و محبّت خود را به ایشان ارزانی می دارد.

 

  • اکنون وظیفۀ ما در مقابل چُنین انسانِ برگزیده ای که عالم خلقت مَدیونِ اوست، چیست ؟
  • اگـر امیـر المؤمنین علی علیه السلام در این قرن زنـده بودند، مـا چـه می کردیم ؟
  • تکلیف روشن است.

باید حُرمتِ او را پاس داریم  و  از او  و دینِ او و پیروان او دفاع کنیم.

در همۀ کارها او را بر خود مقدّم بداریم و چُنان باشیم و چُنان زندگی کنیم که او می خواهد.

باید مَهدوی باشیم.

  • چرا ؟
  • چون او خلیفۀ خدا و جانشینِ زندۀ پیامبر و امیر المؤمنین علیهماالسلام در این قرن است.

چون خداوند با او حجّت را بر بندگان اش تمام کرده و او را امام و مُقتدای آن ها قرار داده است.

  • پس باید در تحقّق آرمان های او بکوشیم، و ابتدا از خود شروع کنیم و در این راه همه چیزمان را از او بخواهیم.

در خوشی و ناخوشی با او و به یاد او باشیم و به او مراجعه کنیم.

وجود و حضورِ او را به دیگران یادآور شویم و ایشان را به امامی که جانشین حضرت رسول صلی الله و علیه و آله – آخرین فرستاده ی خدا- است،  اکنون هست و قَوام عالم به اوست، ارجاع و توجّه دهیم و انسان ها را از غَفلتِ نسبت به او، به بیداری و آگاهی راهنمایی کنیم.