امیرشاهی سبزواری (درگذشته ۸۵۷ قمری/۱۴۵۲ م.) از شاعران ایرانی شهر سبزوار در استان کنونی خراسان رضوی در شرق مرزهای امروزین ایران است. وی از خاندان امرای سربداری سبزوار بود. آغاز جوانی را در هرات به آموختن دانش و هنر گذراند. سپس به دربار شاهزاده مشهور تیموری، بایسنقر میرزا پیوست. امیر را مردی آراسته به هنرهای گوناگون چون شاعری، نقاشی، خوش نویسی و … دانسته اند. توانایی او در شعر و لطافت سروده هایش مورد ستایش معاصرین و نویسندگان و شعرای پس از وی قرار گرفته است.
شاعری نامدار چون جامی درباره شعر او می نویسد: «او را اشعار لطیف است، یکدست و هموار، با عبارات پاکیزه و پرچاشنی». وزیر ادیب و دانشمند هنرور و هنرمند پروری چون امیر علی شیر نوایی در پیرامون او نوشته است: « شعر او را در چاشنی و سلامت و لطافت احتیاح به تعریف نیست». سرانجام آن که دولتشاه سمرقندی، نویسنده «تذکرة الشعرا»، توصیف شعر او را به حدّ کمال رسانیده و نوشته است که سوز سخن امیر خسرو دهلوی و نازک خیالی کمال الدین اسماعیل و صفای سخن حافظ در شعر امیرشاهی جمع است و «همین لطافت او را کفایت است که در ایجاز و اختصار کوشیده …».
اگرچه گفته می شود که او در طول عمر خود بیش از دوازده هزار بیت شعر سروده، امّا دیوان بازمانده از او شامل یکهزار بیت بیشتر نیست. جمعی بر آنند که دیوانش دست چینی است از بهترین آثار برگزیده ی خود او و بقیه ی آثارش را به آب شسته است.
امیرشاهی به سال ۸۵۷ ه.ق در استرآباد درگذشت و جنازه اش را به سبزوار بردند و در خانقاهی که نیاکانش برپاداشته بودند به خاک سپردند.
وی در مدح پیامبر خدا و امامان پاک علیهم السلام شعر مسمّط چنین می سراید:
ناله قمری به گلستان و باغ: * صلّ علی سیّدنا المصطفی

سوسن خود روی، زبان آخته * گرد چمن نعره زنان فاخته
روز و سب این ورد زبان ساخته: * صلّ علی سیّدنا المصطفی
خواجه دین والی خیر الانام * احمد مختار، علیه السلام
شاد بکن روح و بگو این کلام: * صلّ علی سیّدنا المصطفی
روز ازل خامه صورت گشا * بهر علی زد رقم انّما
ای دل آشفته، کجایی بیا * صلّ علی سیّدنا المصطفی
جامه دران غنچه خونین کفن * در غم تیمار حسین و حسن
نهره زنان بلبل بی خویشتن: * صلّ علی سیّدنا المصطفی
آدم مقصود، شه با وفا * نقد بنی آدم، آل عبا
خیز و بگو از سر صدق و صفا: * صلّ علی سیّدنا المصطفی
باقر و صادق دو شه محترم * دام سعادات و جهان کرم
از ره اخلاص بگو دم به دم: * صلّ علی سیّدنا المصطفی
موسی کاظم، شه عالی جناب * شمع هدی، خواجه یوم الحساب
از ره تحقیق بگو این جواب: * صلّ علی سیّدنا المصطفی
ای که به حج رفتنت آمد هوس * روضه سلطان خراسانت بس
در رهش از صدق برآور نفس * صلّ علی سیّدنا المصطفی
مهر تقی در دل و جان منست * حبّ نقی قوت روان منست
دایم از اوراد نهان منست: * صلّ علی سیّدنا المصطفی
دوش بر این طارم نیلوفری * زهره به صد گونه زبان آوری
گفت به روح حسن عسکری: * صلّ علی سیّدنا المصطفی
مهدی هادی بدرآید ز غیب * بشکند این شیشه ناموس و ریب
نعره برآرد که نه کاری است عیب * صلّ علی سیّدنا المصطفی
حسرت و افسوس که عمری به کام * رفت و نشد قصّه شاهی تمام
ختم این قصّه، بگو والسلام * صلّ علی سیّدنا المصطفی