مکانی که حضرت بقیة الله علیه السلام از سوی خدای متعال اجازه ظهور می یابد میان دانشمندان مسلمان مورد بحث و گفت و گو است . محدث بزرگ میرزا حسین نوری در کتاب گرانسنگ “نجم ثاقب” چنین می نگارد:
عالم متبحّرِ جلیل و دانای اهل زمان خویش شیخ ابوالحسن شریف عاملی در کتاب “ضیاء العالمین” از حافظ ابونعیم و ابوالعلاء همدانی نقل می کند که هر دو به سند خود از ابن عمر نقل کرده اند که وی گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: مهدی علیه السلام از قریه ای بیرون می آید که آن را “کرعه” گویند و بر سر او ابری است که در آن ابر منادی ای است که ندا می دهد: این مهدی خلیفه خداوند است! پس از او پیروی کنید.

محدث نوری می افزاید: نام “کراعه” در روایات ما نیز آمده است. ثقه جلیل علی بن محمد خزّاز قمی در کتاب “کفایة الاثر” به اسناد متعدد از رسول خدا روایت کرده است که آن حضرت پس از برشمردن عدد امامان علیهم السلام می فرمایند: آنگاه از ایشان امام ایشان غائب می شود … حضرت علی علیه السلام عرض کرد: ای رسول خدا! پس چه در غیبت خود خواهد کرد؟ فرمودند: صبر می کند تا خداوند بدو برای خروج اذن دهد. پس از قریه ای که آن را کرعه گویند بیرون می آید و بر سرش عمامه من است و زره مرا می پوشد و شمشیر ذوالفقار مرا حمایل می نماید و منادی ندا می کند که این مهدی خلیفه خداست! پس از او پیروی کنید …
محدث نوری در ادامه می نگارد: جماعتی از محمد بن احمد روایت کردند که گفت: پدرم پیوسته از کرعه سوال می کرد و نمی دانستیم که کرعه کجاست. پس نزد شیخ ما تاجری با مال و حشم آمد. پس از او قریه را پرسیدیم. گفت: شما از کجا آن قریه را می شناسید؟ پدرم گفت: در کتاب های حدیث آن را و قضیه آن را شنیدم.
پس آن تاجر گفت: پدرم بسیار سفر می کرد؛ دفعه ای شتران خود را بار گیری کرد و ما نیز با او سیر می کردیم و محلّی را در نظر داشتیم؛ ولی راه را چند روز گم کردیم تا آن که توشه ما تمام شد و نزدیک بود تلف شویم پس به قبّه ها و خیمه هایی از چرم رسیدیم. افرادی از آن خیمه ها بیرون آمدند. ما حکایت خود را برای ایشان بیان کردیم. چون ظهر شد جوانی بر ما خارج شد که فرد نیکوروی چون او و با مهابت بسان او و جلیل القدر تر از او را ندیده بودیم، به گونه ای که از نظر بدو سیر نمی شدیم. پس وی با آن افراد(ی که از خیمه ها خارج شده بودند) نماز گزارد با دست ها باز مثل نماز اهالی عراق (یعنی چون اهل سنّت دست بسته نماز نخواند). چون سلام نماز را داد پدرم بدو سلام کرد و قصه ما را بدو بیان کرد. ما چند روز در آنجا ماندیم و مانند ایشان مردمی ندیدیم و از ایشان سخن یاوه و بیهود نشنیدیم. آنگاه از آن جوان خواستیم که ما را به راه برساند. وی شخصی را با ما فرستاد. آن فرد با ما تا چاشتگاه راه آمد. ناگاه دیدیم که در آن موضعی هستیم که می خواستیم. پدرم از آن شخص سوال کرد که آن جوان که بود؟ وی گفت: او مهدی محمد بن الحسن بود و موضعی که وی در آنجاست را “کرع” می گویند که از بلاد یمن است و از طرفی که به بلاد حبشه متصل است ده روز راه می باشد و در بیابانی قرار دارد که در آن آب نیست.
محدث نوری در ادامه می افزاید: بین آنچه ذکر شد یعنی خروج مهدی صلوات الله علیه از “کرعه” و میان آنچه در دیگر روایات رسیده است که آن حضرت در اوّل ظهورش از مکه ظاهر می شود، منافاتی وجود ندارد؛ زیرا آن جناب از موضعی که در آنجا اقامت دارد بیرون می آید تا به مکه می رسد و در آنجا امر خود را ظاهر می کند.

(رک. نجم ثاقب، باب هفتم، در ضمن حکایت شصت و دوم)