عیدی کریمانه!
می گفت: کریمی مولا را هر نوکری وجدان نکرده است در نوکری خود شک کند …

من که خود را لایق نوکری نمی دانستم با خود گفتم او به اغیار هم کریم است ـ نوکر ها که جای خود دارند ـ و من با گوشت و پوست خود مکرّر کریمی او را وجدان کرده ام …
همین عید فطر امسال او عیدی به من داد که آسمان کرمش را بار دیگر در آغوش کشیدم و باران احسانش را بر تک تک سلول های خود احساس نمودم و دیدم بی آنکه لیاقتی داشته باشم چطور مرا بر سر خوان احسانش نشاند…
آری آن کریم در روز عید فطر مرا زائر سامرّای خود نمود و وقتی در ایوان حرم عسکریین به نجوای مدیحت مداح دلسوخته ای زار می زدیم بر این همه کرامت بی شائبه آن مولای کریم سر تعظیم فرود آوردیم…
این دومین باری بود که زیارت سامرّا نصیب شده بود: یکبار پیش از حادثه مولمه تخریب و یکبار هم اکنون که ساختمان حرم می رفت تا دو باره آن شکوه را باز یابد اگر چه غربت همچنان باقی بوده و هست…
از آن روزی که این وبلاگ به یاد آن حادثه مولمه، مویه های غریبانه عاشقان مولا را آغاز نمود تا هم اکنون که موج بیقراران او در صد ها لینکی که شاهدید، به مدیحتش به میدان آمده اند چند سالی می گذرد…
یک کانال نور، یک کوچه باریک از جنس بتون در دشمنستان تخریب گران در شهر سامرّا، شما را به آن حرم غریب می رساند امّا این بار خادمان حرم غریبه نیستند که از جنس زائرانند که پاس حریم امامت را با عشق نگهبانند تا گرد و غبار آن خاکها را با مژگان بروبند و حالا تو در روز عید فطر میهمان مولائی و در ایوان حرم و در چند قدمی سرداب مقدّس ـ که خانه آقاست ـ نشسته ای و حیران که مگر من چه کرده بودم که مولا مرا به این ضیافت نورانی نشانده است!
مبهوت از این همه کرامت اکنون ـ چند روز پس از یاز گشت به خانه ـ نشسته ام و با خود می گویم نشکرک یا مولای، اشهد بتمام جوارحی و دمی و أوصالی و قلبی و لسانی بأنّک کریم من أولاد الکرام و مأمور بالضیافة و الاجارة”…

(به نقل از: سامرّا بقیعی دیگر)