خنوخ (به عبری: חֲנוֹךְ; هانوخ) پسر “یارد” و پدر “متوشالح”، از شخصیّت‌هایی است که در عهد عتیق از او نام برده شده ‌است. یهودا در نامه خود، خنوخ را از پیامبران دانسته‌ است.

او نیای حضرت نوح علیه السلام بود. وی جانشین پدرش در راهنمایی مردمان زمان خویش بود. در اسلام به او «ادریس» لقب داده اند؛ زیرا نخستین کسی بود که نوشت و همچنین حکمت ها و سنّت های الاهی را درس می داد. وی با ۷۲ زبان مردم را به سوی خدای یگانه دعوت می نمود. محلّ زیستن او در مسجد سهله در شهر کوفه بوده است.

ادریس نخستین کسی بوده است، که خط نوشت، جامه دوخت و خیاطی را آموزش داد و در زمینه ی ستاره شناسی و هندسه و حساب و فلسفه و… دانشمند بود و آنها را به مردم زمان خود می آموخته است. گفته شده است خداوند ۳۰ صحیفه بر ادریس علیه السلام فروفرستاد. حضرت ادریس ۳۶۵ سال زندگی نمود. خداوند بزرگ در قرآن کریم می فرماید:

وَ إِسْماعيلَ وَ إِدْريسَ وَ ذَا الْكِفْلِ‏ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرينَ. (۱)  «و اسماعیل و ادریس و ذوالکفل را یاد کن که همگی از شکیبایان بودند.».

و نیز در باره وی می فرماید:

وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْريسَ‏ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا. (۲) «و در کتاب آسمانی از ادریس یاد کن، که صدّیقی پیامبر بود». 

۱ – به آسمان رفتن : خدای متعال او را به جایگاه بلندی بالا برد. گفته شده وی به آسمان چهارم بالا رفت و گفته می شود که به آسمان ششم برده شد. تفسیر مجمع البیان از مجاهد نقل می کند که:

ادریس به آسمان بالا برده شد، همان گونه که عیسی به آسمان برده شد، در حالی که زنده بود.

بنا بر روایت امام باقر علیه السلام بین آسمان چهارم و پنجم قبض روح شد. (۳)

خداوند ادریس را بر بال فرشته ای حمل کرد و او در فضای آسمان به پرواز درآمد. چنان که علی بن ابراهیم قمی از امام صادق علیه السلام روایت می کند که فرمود:

خداوند تعالی بر فرشته ای از فرشتگان غضب کرد و بال های او را قطع کرد و وی را در یکی از جزایر دریا افکند. چون خداوند ادریس را به رسالت برانگیخت، آن فرشته به نزد ادریس آمد و گفت: ای پیغمبر خدا! دعا کن خداوند از من خشنود شود و بال هایم را برگرداند. ادریس فرمود: باشد. سپس دعا کرد. خداوند بال های آن فرشته را برگرداند و از او خشنود گشت. آن گاه آن فرشته به ادریس گفت: آیا حاجتی داری؟ فرمود: آری، دوست دارم مرا به آسمان بالا ببری تا به ملک الموت بنگرم؛ چون با یاد او زندگی ندارم. پس فرشته او را بر گرفت و بر بال های خود به آسمان ها برد تا به آسمان چهارم رسید. ناگاه دید ملک الموت سر خود را از روی تعجّب حرکت می دهد. ادریس بر ملک الموت سلام کرد و به او گفت: چرا سرت را تکان می دهی؟ گفت: چون خداوند به من امر فرمود که تو را بین آسمان چهارم و پنجم قبض روح کنم. گفتم: خداوندگارا چگونه این کار را انجام دهم و حال آن که غلظت آسمان چهارم به مقدار پانصد سال راه است و از آسمان چهارم تا آسمان سوم پانصد سال راه است و غلظت آسمان سوم نیز پانصد سال است و هر آسمان و ما بین آن به همین ترتیب است. این چگونه شدنی است؟ سپس او را بین آسمان چهارم و پنجم قبض روح کرد. همین است که خداوند می فرماید: «و رفعنا مکنا علیّا» (او را به جایگاه بلندی بالا بردیم) … . (۴)

قائم علیه السلام را هم روح القدس او را بر بال خود گرفت و به آسمان ها برد. در حدیثی از بانو حکیمه در زمان ولادت حضرت قائم نقل شده است که:

پس امام حسن عسکری علیه السلام فرزندش را گرفت در حالی که کبوترها بالای سرش پرواز می کردند. پس آن حضرت به یکی از کبوترها بانگ زد که: او را بردار و حفظ کن و هر چهل روز به ما برگردان. پس آن کبوتر او را برگرفت و به سوی آسمان پرواز کرد. بقیّه کبوترها نیز پیروی کردند. آنگاه شنیدم که حضرت ابا محمّد (امام عسکری) می فرمود: تو را به کسی می سپارم که مادر موسی فرزندش را بدو سپرد. نرجس گریه کرد. آن حضرت به او فرمود: آرام باش که شیر خوردن او جز از سینه ی تو بر او حرام است و بزودی به تو باز می گردد چنان که موسی به مادرش بازگردانده شد … حکیمه گوید: عرض کردم: این پرنده چیست؟ فرمود: این روح القدس است که به امامان موکّل می باشد. او آن ها را تسدید و توفیق می دهد و به دانش تربیت می کند … . (۵)

۲ – غیبت به خاطر ترس از کشته شدن: جناب ادریس از قوم خود غایب شد هنگامی که می خواستند او را بکُشند. این موضوع در روایت حضرت باقر علیه السلام آمده است. (۶)

حضرت قائم علیه السلام نیز همچنان هستند. دشمنان می خواستند آن حضرت را بکُشند. ابا خالد کابلی از امام سجّاد روایت می کند که آن حضرت فرمود:

گویا می بینم که جعفر کذّاب سرکش رمان خود را از روی جهل به ولادت و حرص بر کشتن او به تفتیش امر ولی خدا و غائب در حفظ خدا و موکّل بر حرم پدر خود در صورت دسترسی به او، وادار نماید؛ به خاطر طمع در ارث او که به ناحق آن را به چنگ آورد. (۷)

۳ – طول غیبت: غیبت ادریس به طول انجامید به حدّی که شیعیان و پیروانش در سختی و شدّت و فشار واقع شدند. چنان که حضرت باقر علیه السلام ضمن روایتی بدین سخن اشاره می کنند. (۸)

قائم نیز غیبتش طولانی می شود تا جایی که شیعیانش به منتهای سختی و فشار و مشقّت گرفتار می شوند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

پیوسته وضع شما چنین خواهد بود تا این که در میان فتنه و جور کسی متولّد شود که مردم او را نشناسند. سپس زمین از ستم و بیداد پر شود به حدّی که هیچ کس نتواند “الله” بگوید. سپس خداوند عزّ و جلّ مردی از من و از عترت من را برانگیزد که او زمین را از عدل پر سازد همچنان که قبل از او آن را از ستم و بیداد پر کرده باشند … . (۹)

۴ – خداوند به توبه غیبت را به ظهور بدل می کند:

وقتی غیبت ادریس به طول انجامید همه ی مردم تصمیم به توبه گرفتند و به سوی خدا بازگشتند؛ خداوند تعالی او را ظاهر ساخت و شدّت و پریشان حالی را از ایشان دور کرد. (۱۰)

حضرت قائم نیز چنین است؛ یعنی اگر مردم بر توبه اتّفاق کنند و تصمیم قطعی بر یاری او داشته باشند خدای متعال آن حضرت را ظاهر خواهد ساخت. چرا که از جمله اسباب طولانی شدن غیبت امام – که بر او و بر پدرانش درود و سلام باد – گناهان و معصیتهایی است که از بندگان می بیند. چنان که در توقیع صادر شده برای شیخ مفید چنین می نگارند:

و اگر شیعیان ما – که خداوند آنان را در اطاعتش یاری دهد – در وفای پیمانی که از ایشان گرفته شده یکدل و مصمّم باشند، نعمت لقای ما از آنان به تاخیر نمی افتد و سعادت دیدار ما برای آنان با معرفت کامل و راستین نسبت به ما تعجیل می گشت … پس تنها چیزی که ما را از آنان پوشیده می دارد همانا چیزهای ناخوشایندی است که از ایشان به ما می رسد و خوشایند ما نیست و از آنان انتظار نمی رود. (۱۱)

۵ – تسلیم شدن پادشاه ستمگر و مردم: هنگامی که جناب ادریس ظهور کرد پادشاه ستمگر و مردم تسلیم او شدند .

قائم علیه السلام نیز هرگاه ظاهر شود پادشاهان و امرای جبّار و مردم جهان به آن حضرت می گروند و سر تسلیم فرود می آورند.

(رک. ترجمه مکیال المکارم ۱ : ۲۰۰ – ۲۰۲ مترجم: سیّد مهدی حائری قزوینی و دیگر منابع)

————————————————————————————————————

پی نوشت ها :

۱ . انبیا ۲۱ : ۸۵ .

۲ . مریم ۱۹ : ۵۶

۳ . مجمع البیان ۶ : ۵۱۹

۴ . تفسیر القمی ۲ : ۵۱

۵ . کمال الدین ۲ : ۴۲۸

۶ . کمال الدین ۱ :۱۲۷ – ۱۳۲

۷ . کمال الدین ۱ : ۳۱۷

۸ . کمال الدین ۱ :۱۲۷ – ۱۳۲

۹ . بحارالانوار ۵۱ : ۶۸

۱۰ . کمال الدین ۱ :۱۲۷ – ۱۳۲

۱۱ . بحارالانوار ۵۳ : ۱۷۷ (بخش جنة الماوی)