شرایط سیاسی و مذهبی سال‌های آخر امامت امام حسن عسکری و نخستین دهه‌های پس از درگذشت او – همزمان با خلافت “معتمد عبّاسی” (۲۵۶ – ۲۷۹ ق./۸۷۶-۸۹۲ م.) – بسیار پر چالش بود. این دوران به جهات سیاسی، عصر ضعف خلافت عبّاسیان به شمار می رفت و آنان از اعمال مؤثّر حاکمیّت خود جز در بخش محدودی از سرزمین عراق ناتوان بودند. در این دوره افراد مختلف در جای های گوناگون کشور عبّاسیان قیام کرده و سرزمین مسلمانان دچار تجزیه سیاسی گشته و به لحاظ مذهبی نیز بر تعداد و قدرت شیعیان افزوده شده بود. بدین جهت معتمد عبّاسی _ که گرایش شدید ضد شیعی داشت _ امام حسن عسکری را که رقیب بالقوّه خلافت به شمار می رفت در سامرّا تحت نظارت و مراقبت قرار داده و او را حتّی از ملاقات با پیروانش باز می داشت.

پس از فوت امام حسن عسکری، در خصوص امام بعد، به خاطر ادّعای امامت از طرف جعفر کذّاب، میان شیعیان اختلاف درگرفت؛ با این که در زمان امام عسکری جمع فراوانی از شیعیان و حتّی افراد حکومتی فرزند امام عسکری را دیده بودند . در مراسم خاکسپاری و خواندن نماز میّت بر جنازه مطهّر حضرت عسکری، نیز جعفر کذّاب و شماری از قوای دولتی فرزند امام عسکری را دیدند که از درون خانه بیرون آمد و عموی خود را کنار زد و بدو فرمود: این کار مال من است و به نماز ایستاد. پس از اتمام نماز، از دیده ها پنهان شد. افسر ارشد دولت عبّاسی که همراه جعفر کذّاب بود، از جعفر پرسید: این کودک که بود ؟ جعفر گفت: به خدا سوگند او را قبلا ندیده بودم؛ چقدر شبیه برادرم بود. صدای آن حضرت بسان عمویش جناب سیّد حسین بود (که در سامرّا کنار قبور امام هادی و امام عسکری دفن می باشد). جعفر کذّاب تمام علائم خانوادگی را در این کودک گرانقدر دید و به نیکویی شناخت. نیز وقتی که امام زمان زاده شد، حضرت عسکری این فرزند را به قابله ای که زنان رجال عبّاسی را زایمان می کرد، نشان داد و فرمود: این فرزند من است. این زن قابله، پس از شهادت امام عسکری، در مجلس معتمد عبّاسی و رجال دولتی به وجود فرزند امام حسن عسکری گواهی داد. نیز شماری از فرهیختگاه جامعه شیعه و اصحاب قلم همچون سعد بن عبد الله اشعری نگارنده کتاب المقالات و الفرق همراه احمد بن اسحاق قمی وکیل امام عسکری در شهر قم، در سامرّا به دیدار امام عسکری و گفتگوی با فرزند برومند او حضرت حجّت بن الحسن نایل شدند.
نیز امام عسکری در مجلسی که چهل تن از بزرگان شیعه حاضر بودند، فرزند گرامی خود را روی دوش خویش به بدان مجلس برد و او را به عنوان جانشین خویش معرّفی کرد. از این شمار افراد زیاد بودند. ولی پس از شهادت امام حسن عسکری بسان همه دوره های پیشین، جمعی در وجود حجّت بعد ایجاد شبهه کردند به ویژه که دستگاه خلافت عبّاسی نیز بسیار دوست می داشت به اختلافات دامن بزند.
اعتقاد به مهدی به عنوان شخصی که دوباره دین و عدل را برقرار خواهد کرد، از اعتقادات بنیادی مسلمانان به ویژه شیعیان بود. نویسندگان شیعه بنا بر روایات رسیده از پیامبر خدا و امامان خود، از دوره غیبت تحت عنوان دوران غیبت و حیرت نام می‌برند. زیرا در این دوره شماری از مردم جامعه در وجود امام غایب ایجاد شبهه می کنند و تلاش می نمایند این تفکّر بنیادین اسلامی را تخطئه کنند و آب را به آسیاب ستمگران جهان بریزند و دغدغه فکری حاکمان ستم پیشه را قدری کاهش دهند. این ماجرا از آخر دوران امام عسکری آغاز شد و تا به امروز ادامه دارد. به نوشتهٔ دو نویسنده شیعه معاصر آن دوره سعد بن عبدالله اشعری (و. ۳۰۰ ق.) در کتاب المقالات و الفرق تعداد فرقه ها در آن عصر پانزده فرقه و به نقل مسعودی (و. ۳۴۶ ق./۹۵۷ م.) در کتاب مروج‌الذهب بیست فرقه شماره شده ‌است. گروهی ‌پنداشتند که امام حسن عسکری اصلاً فرزند نداشته است . گروهی دیگر ‌گفتند امام حسن عسکری نمرده‌ است و او همان مهدی غایب است. گروه دیگری عنوان ‌کردند که فرزند امام حسن عسکری پیش از فوت پدر در گذشته‌ است.
رسول جعفریان، مورّخ معاصر شیعه، این فرقه‌ها را به پنج دسته کلّی تقسیم می کند.
۱ – کسانی که رحلت امام حسن عسکری را باور نکردند و او را به عنوان «مهدی آل محمّد» زنده ‏دانستند و به نام «واقفه» (یعنی کسانی که بر امامت امام حسن عسکری توقّف کرده‏اند)، شناخته می‏شوند.
۲ – کسانی که پس از رحلت امام حسن عسکری به برادر آن حضرت جعفر بن علی ‏الهادی ملقّب به جعفر کذّاب گرویدند و به امامت جعفر کذّاب گردن نهادند . بدانان «جعفریّه» ‏گفتند.
۳ – عدّه‏ای با انکار امامت حسن عسکری به امامت اوّلین فرزند امام هادی «محمّد» _ که در حیات پدر درگذشته بود _ گرویدند. به آن ها «محمّدیه» گفتند.
۴ – عدّه ای گفتند: همان‌گونه که پس از پیامبر اسلام دیگر پیامبری نخواهد آمد، پس از فوت امام حسن عسکری نیز امامی وجود نخواهد داشت. ۵ – دسته ای دیگر که دوازده امامی بودند و اکثریت قریب به اتفّاق شیعیان را تشکیل می‏دادند، به امامت حجّت بن حسن اعتقاد داشتند. (جعفریان ۱۳۸۷، صص ۵۷۲–۳)
در این دوران دغدغه اصلی بزرگان شیعه ابطال سخنان مخالفان وجودِ فرزند امام عسکری و اثبات زنده بودن حجّت بن حسن و معرّفی او به عنوان امام دوازدهم بود و ثابت کردند مهدی اسلام همین حضرت است. به لطف کوشش های شماری از متکلّمان و محدّثان شیعه امامی مانند ابوسهل نوبختی (و. ۹۲۳ م.)، ابو جعفر ابن قبّه، کلینی (و. ۳۲۹ ق. / ۹۴۱ م.)، نعمانی و به خصوص ابن بابویه (و. ۳۸۱ ق./ ۹۹۱ یا ۹۹۲ م.) در اثر ارزنده خود کمال الدّین این هدف حاصل آمد. هنگامی که شیخ مفید (و. ۴۱۳ ق. / ۱۰۲۲ م.) مطالب خود را در بارهٔ امام دوازدهم ارائه داد، موضوع جانشین امام عسکری در بین شیعیان امامی پایدار شده بود. به طوری که مسعودی در کتاب مروج‌الذّهب می‌نویسد: در هنگام نگارش کتابش، مهدی _ فرزند حسن عسکری _ امام اکثریّت شیعیان بوده است و از او با نام منتظَر یاد می کند.