گروهی از مستشرقان یهودی و مسیحی و گاه کمونیست و یا مادی با بیگانگی همه جانبه از اسلام هریک موضوع مصلح جهانی اسلام ــ یعنی مهدی منتظر و احادیث پیرامون شئون حیاتی و امامتی حضرتش را همانند دیگر حقایق اسلامی ــ را مورد تخطئه و تکذیب قرار داده و به باد سخریه گرفته اند. اینگونه مستشرقان سخنان ابن خلدون مورّخ آندلسی اموی مذهب را دست مایه خود ساخته و بر اعتقادات عموم مسلمانان در طول تاریخ اسلامی تاخته اند؛ همچون:

ـ جیمز دار مستتر (۱۸۴۹ – ۱۸۹۴ م ) [James Darmsteter] زبان شناس و مستشرق فرانسوی در کتاب “مهدی از صدر اسلام تا قرن سیزدهم هجری”، صص ۵۸ تا ۸۶ متن و ص ۱۸۲ تا ۲۱۲ ملحقّات چنین می نگارد:
قرآن، از مهدی صحبت نمی کند (!!) ظاهرا مسلّم است که پیغمبر اسلام آمدن او را خبر داده بود؛ ولی نمی توان گفت که در واقع چه عقیده ای در خصوص مهدی داشته است (؟!) در ضمن بیاناتی که در احادیث به پیغمبر نسبت داده اند این عبارت دیده می شود: «اگر فقط یک روز از عمر دنیا باقی بماند، خداوند تعالی آن روز را به درازا خواهد کشانید تا این که از من یا خاندان من مردی پیدا شود که چهان را از داد پر کند همچنان که از جور پر باشد.» از این عبارت چنین بر می آید که مهدی باید از نژاد محمّد (صلی الله علیه و آله) باشد. شک می توان داشت که محمّد (صلی الله علیه و آله) در این خصوص بدین وضوح بیاناتی داشته باشد(!).

ـ فان فلوتن، (۱۸۶۶ – ۱۹۰۳ م) [Van Fluaton] اسلام شناس و مستشرق آلمانی و مؤلف “السیادة العربیة و الشیعة و الاسرائیلیات فی عهد بنی امیة” با نام “تاریخ شیعه و علل سقوط بنی امیه” به فارسی ترجه شده است در ص ۱۳۳، ۱۳۵، ۱۴۲، ۱۴۳ و ۱۵۰ چنین می نگارد:
ما باید به هنگام مطالعه تاریخ اسلام خصوصا و شرق عموما بدانیم که روح شرقی تا چه اندازه علاقه مند به پیش گویی و برداشتن پرده از روی پنهانی های آینده بوده است … ابن خلدون در مقدمه خود دو فصل را به این موضوع اختصاص داده است که مهمترین فصول این کتاب به شمار می رود . می توان گفت: یگانه مورخ شرقی است که اهمیّت این نوع غیب گویی را در تاریخ مشرق دانسته است. همان طور که نخستین نویسنده در این موضوع بود و شهرت به بطلان آن داد(!!) … مرجع این غیب گوییها در آغاز یهود و مسیحیان بودند ولی طولی نکشید که به اعراب سرایت کرد(!!) … شهرت جهانگیر وهب بن منبّه و تمیم داری و کعب الاحبار و نام جاوید تاریخی آنها از همین نوع غیب گویی های آنهاست … در تمام قرآن چیزی از بازگشت مسیح یا ظهور مهدی و دجّال و اضطرابات پیش از قیام ساعت دیده نمی شود … مسلما اعتقاد به ظهور مهدی و انتظار او در بدو امر مختص به آل بیت نبود … فکر مهدی منتظر چنان در اهل سنّت شیوع یافت که یاد بود مهدی های دیگر مانند سفیانی، قحطانی و دیگران(!!) را به کلی از لوح خاطر آنها زدود.

ـ ایگناز گولدزیهر یهودی (۱۸۵۰ – ۱۹۲۱ م ) [Ignaz Goldziher]. وی که در خانواده‌ای با اصالت یهودی زاده شده بود، با کمک بارون یوکوس، وزیر فرهنگ مجارستان، در دانشگاه‌های بوادپست، برلین، لایپزیک و لایدن تحصیل نمود و در سال ۱۸۷۲ میلادی در دانشگاه بوداپست به رتبهٔ پریوات درزنت (معادل دکترا یا پرفسور در دانشگاه‌های بعضی از کشورهای اروپایی و عموما آلمانی زبان) دست یافت. سال پس از آن با حمایت دولت مجارستان، به کشورهای سوریه، فلسطین و مصر سفر کرد و بدین ترتیب فرصت شرکت در سخنرانی های روحانیون مسلمان در دانشگاه الازهر مصر را بدست آورد. در ۱۸۹۰ گلدزیهر «مطالعات اسلامی» را منتشر کرد و در آن اظهار می‌دارد که چگونه احادیث بیش از سخنان خود پیامبر اسلام باعث ایجاد مجادلات بر سر شرع و قوانین به فاصلهٔ دو قرن پس از او شدند. او به شدّت بر این عقیده بود که قوانین اسلام منشا خود را از قوانین رومی گرفته‌اند (!!) گرچه به عقیده جمعی از مستشرقان همچون “باتریشا کرون” استدلالات او در این زمینه سست است. تا سن ۴۴ سالگی به دلیل تمایلات ضد یهود، اجازهٔ تدریس در دانشگاه‌های مجارستان از او دریغ شد. پس از آن، او به اوّلین دانشمند یهودی تبدیل شد که به چنین مقامی دست یافته‌است. او به عنوان نمایندهٔ دولت مجارستان و فرهنگستان علوم آن در نشست‌های بین‌المللی زیادی شرکت جست و همچنین نشان “زرین نشست خاوری” استکهلم را دریافت نمود. گلدزیهر همچنین به عضویت چندین جامعهٔ دانش آموختگان مجار و دیگر کشورها درآمد. به عنوان دبیرکل جامعهٔ یهود بوداپست برگزیده شد. در ۱۹۰۴ دکتری ادبیات کمبریج و در ۱۹۰۶ دکتری حقوق ابردین بدو اهدا شد. برجستگی او در میان مغرب زمینیان به دلیل تحقیقات او در قوانین پیش از اسلام و اسلام سنت و شعر است که در این ارتباط او تعداد زیادی مقاله و نظریه به کلکسیون دانشگاه مجارستان افزود. در کنار آثار تحقیقی، گلدزیهر به ثبت خاطرات، نظرات و شرح سفرهای خود پرداخته ‌است. این مجموعه بعدها با عنوان آلمانی tagebuch (خاطرات) منتشر شد. نوشتهٔ زیر از این مجموعه، نشان دهندهٔ احساس وی به اسلام است.
«طی آن هفته‌ها من واقعا به روح اسلام وارد شدم به حدی که در درون به این نتیجه رسیدم که مسلمان هستم و این تنها مذهبی است که اصول و قوانین آن می‌تواند پاسخگوی یک ذهن فلسفی باشد. آرمان من رساندن یهودیت به چنان درجه‌ای بود. آن طور که تجربه به من آموخت، اسلام تنها دینی است که خرافات و عقاید بت پرستانه را نه با عقل گرایی بلکه با اصول رد می‌کند.»
گلدزیهر در قاهره حتی مانند یک مسلمان به عبادت می‌پرداخت:
«در میان هزاران مومن، پیشانی ام را به زمین مسجد ساییدم. هیچگاه به مانند آن جمعهٔ متعالی، من در زندگیم چنین مذهبی نبودم.»
علیرغم علاقه وی به اسلام، گلدزیهر یهودی باقی ماند. با وجود این که به دلیل مذهبش از ارائه شغل تدریس همراه با دستمزد از وی دریغ می‌شد، امّا او از تغییر مذهب خودداری نمود. چنین عملی استقلال مالی و موفقیت حرفه‌ای وی را تضمین می‌کرد، و لیکن عشق عمیق وی به مذهب آبا و اجدادیش به وی اجازهٔ ترک آن را نداد. آثار گلدزیهر در این اواخر به علت حملات انتقادآمیز ادوارد سعید در کتاب خود Orientalism (که با نام شرق شناسی به فارسی ترجمه شده)، اهمیت تازه‌ای پیدا کرده‌است. سعید اظهار می‌دارد که بنیانگزاران شرق‌شناسی آنقدر که به خلق یک تصویر بر اساس تصورات روانی و اعتقادی خود پرداخته‌اند، به تحقیق در مورد واقعیات شرق اهتمام نورزیده‌اند. اساس این تصورات شرق را جامعه‌ای راکد و بدون تغییر در نظر می‌گرفت که در مرتبه‌ای پایین تر از اروپای درگیر در انحرافات جنسی قرار دارد، گرچه آثار گلدزیهر عموما فاقد این ویژگی هستند.
گلدزیهر در کتاب ها و مقالات پر شمارش به دنبال کشف ریشهٔ اصول اسلامی و اجرای مراسم آن در فرهنگ‌های مختلف است. او اظهار می‌دارد که اسلام با گسترش خود به عنوان یک تمدن به دریافت و صدور آرا پرداخته‌ است. به علاوه تنفر او از کلیسای کاتولیک و دگم های آن، شوراهای مذهبی و استبدادی را که بر دینداران تحمیل می‌کرد، منجر به این شد که اعلام کند تحمل اسلام برای مذاهب دیگر و عقاید دیگران، آن را به الگوی بهتری برای سرمشق شدن در میان سه مذهب توحیدی بدل کرده‌ است. امّا گلدزیهر در جهان اسلام محبوبیت چندانی ندارد و با آثار او با احتیاط برخورد می‌شود. «مطالعات اسلامی» اوّلین کتاب گلدزیهر است که تحت عنوان العقیده و الشریعه فی الاسلام به عربی ترجمه شد و موجی از نارضایتی در میان مسلمین برانگیخت. وی در صفحه ۲۱۷ و ۲۱۸ و ۲۱۹ و ۳۸۰ کتاب خود چنین می نگارد:
… همانا اهل سنّت، آمدن مصلحی برای جهان در پایان زمان را باور دارند که خدا وی را برمی انگیزد. آنان نیز او را مهدی می نامند … و به پیامبر احادیثی نسبت داده شده که در آنها به دقت نشانه های شخصی نجات دهنده ی جهان که در آخر الزمان مژده داده اند، ترسیم گردیده است. اگر چه آن روایات رخنه ای برای نفوذ پنهان به درون کتاب های حاوی احادیث صحیح که در ثبت خبر سختگیرند، نیافته است(!!) … ولی نوشته های دیگری که در درستی نگارش روایات شدّت عمل کمتری دارند آنها را نگاشته اند(!!) … امّا انتظار قیام مهدی در اسلام سنّی بر خلاف استنادی که به مدارک حدیثی و گفتگوهای کلامی دارد، بدون شک بدان رتبه نرسیده که جایگاه یک اعتقاد دینی را به دست آورد(!!) … همان گونه که در کتاب “تاریخ ادب عربی» نوشته بروکلمان آمده و همان جا نیز سنجش و ارزیابی احادیث ویژه ی ظهور مهدی که در کتاب مقدمه ی ابن خلدون شده، موجود است.
برای بررسی سخنان گلدزیهر به دو مقاله “مهدویت در نزد عامه و حکم کسانی که با مهدویّت مخالفت می کنند” و “مهدویت در اسلام (نزد اهل سنت)” مراجعه شود.

ـ کارل بروکلمان یهودی، (۱۸۶۸ – ۱۹۵۶ م) مستشرق آلمانی و مؤلف “تاریخ الشعوب الاسلامیّة”.

ـ لویس ماسینیون، (۱۸۸۳ – ۱۹۶۲ م) مستشرق فرانسوی و مؤلف آثاری از قبیل کتب فوق.

ـ ایلیا پاولویچ پتروشفسکی (۱۸۹۸ – ۱۹۷۷ م) [ I. P. Petrushevski ] . وی در ۲۲ ژوئن ۱۸۹۸ در شهر “كي يف” واقع در جمهوري اوكرائين متولّد شد. ۱۹۲۶ از دانشكده ي تاريخ و زبان شناسي دانشگاه دولتي آذربايجان فارغ التحصيل و ۱۹۳۵ بدون دفاع از رساله، نامزد (دكتر) علوم تاريخ گرديد. در ۱۹۴۱ به اخذ درجه ي دكتري تاريخ نايل آمد. در ۱۹۳۱ مدرس دانشسراي عالي پوكروفسكي و دانشكده ي تاريخ و شرق شناسي دانشگاه دولتي لنينگراد شد، و از ۱۹۳۱ تا ۱۹۶۰ كارمند علمي چند انستيتوي آكادمي علوم اتّحاد شوروي و ۱۹۴۳ تا ۱۹۴۷ استاد دانشگاه ماوراء قفقاز و انستيتوي ماركسيسم – لنينسيم (تفليس) و دانشگاه دولتي آسياي مركزي، به نام لنين، بود. در ۱۹۴۸ به مقام پروفسوري نايل گرديد. وی در کتاب “اسلام در ایران، ص ۲۸۲ و ۲۸۳ چنین می نگارد:
اکثر شیعیان و به ویژه امامیه فکر “رجعت” امام مستور را با فکر ظهور مهدی – که در آخرالزّمان ظهور خواهد کرد – تلفیق می کردند. سنّیان نیز از این فکر بیگانه نیستند. در آغاز مهدی و عیسی را یکی می دانستند(!!) … ولی بعدها او را به عنوان شخصیّت علی حدّه ای در نظر مجسّم ساختند … مهدی در نظر سنّیان فقط خبر دهنده ی آخرالزّمان است و سیمایی است مبهم(!) و بی رنگ(!) که در معتقدات دینی ایشان مقام بزرگی ندارد. در نظر سنّیان به موجب احادیث خویش، عقیده دارند که مهدی همنام پیامبر یعنی “محمّد” است.
با گسترش مفاهیم اسلامی در عصر ارتباطات موضوع مهدویت توسّط مجامع اسلامی بیش از بیش طرح شده است و در گفتمان های بین المللی در کرسی های مذاکرات بین ملّت ها قرار گرفته است. از این رو مخالفان اسلام با مهدویّت که روح حیات بخش این آیین آسمانی به ستیز برخاسته اند و کلیساییان و کنسیه ای ها با عناوین دانشگاهی به مخالفت با این اصل استوار اسلامی پرداخته اند و هر روزه تحت عنوان تحقیقات اسلام شناسی مقالاتی در ردّ مهدویت در اسلام می نگارند. از این شمارند:
ـ و. مادلونگ (معاصر) [W. Madelung] استاد خاور شناسي دانشگاه آکسفورد چنین می نگارد:
المهدی (کلمه ی عربی.) به معنای “انسان هدایت شده ی راستین” نام مجدّد دیانت و احیا کننده ی عدالت است که بر اساس اعتقادی که مورد پذیرش مسلمانان بوده، پیش از پایان جهان به حکومت خواهد رسید … .
واژه ی مهدی اگر چه در قرآن یافت نمی شود ولی این نام به روشنی پیداست که از ریشه ی عربی “هدی” مشتق شده که در این کتاب اغلب به معنای راهنمایی آسمانی به کار رفته است … .
در عین رواج سریع احادیث راجع به ظهور مهدی، مخالفان اعتقاد به ایشان در میان دانشوران حدیث به کلّی از میان نرفتند؛ چنان که پیشتر در باره ی “حسن بصری” بیان شد. “محمّد بن خالد جندی” اهل یمن این انکار را در پوشش حدیثی از پیامبر به انجام رساند که آن را با اسناد از “حسن بصری” به “صحابی انس” فراهم ساخته بود؛ بدین گونه «لا مهدی الا عیسی بن مریم» این نکته که شافعی (درگذشته ۲۰۴ ق / ۸۲۰ م) این خبر را از جََنَدی روایت کرده؛ بر اعتبار آن افزوده است.
از آنجا که ابن ماجه در کتاب سنن خود این حدیث را گنجانده است؛ معتقدان به مهدی، بعدها آن را توجیه کردند که چنین معنا می دهد: «هیچ کس جز عیسی در گهواره (= مهد) سخن نگفته است.» یا این گونه که «مهدی ناچار است که همآهنگ با تعلیمات مسیح حکومت کند؛ زیرا فقط عیسی به عنوان یک پیغمبر مصون از خطا می باشد» … .
پاره ای از شک و تردیدهای درنگ آور در ارتباط با مهدی می تواند ناشی از نبود هیچ حدیثی پیرامون وی در دو کتاب “صحیح” بخاری و مسلم به شمار آید … .
اگر چه از عقیده ی به مهدی برخی علمای معروف حدیث و پاره ای صوفیان سرشناس طرفدارای کردند؛ با این حال این باور هرگز یکی از بخش های اساسی اعتقاد دینی سنّیان نگشت … .
نقد و خرده گیری آشکار برخی همانند ابن خلدون نسبت به این عقیده که در کتاب مقدّمه ی خود متعهّد شده تا صحّت و سندیّت تمامی احادیث مهدوی را رد و انکار نماید؛ موردی استثنایی است.

ـ دوایت دونالدسن (معاصر) [Dwight Donaldson]، مؤلف “عقیدة الشیعة” به زبان انگلیسی، (که ترجمه عربی آن هم در مصر و هم در عراق منتشر گردید) چنین می نگارد:
مهدی نزد سنّیان شخصی است که در آخرالزّمان به پا می خیزد و پیامبر (صلی الله علیه و آله) به آمدن او مژده داده است. واژه مهدی صیغه ی اسم مفعول از ریشه «هدی» می باشد … این صیغه در قرآن وارد نشده است … از نکات شایان توجّه این که اصطلاح “مهدی” حدود ۲۰۰ سال بر تدوین کتب حدیث پیشی دارد و این فاصله برای تبلور و شکل گیری(!!) اندیشه مهدویت کافی می باشد. و از آنجا که در خود قرآن چیزی نیست که این بینش را تایید کند (!!) ناگزیر باید برای اثبات آن به روایات پناه برد. و همانا ابن خلدون در کتاب مقدّمه ی خود همه ی احادیث ویژه این عقیده را تکذیب و تضعیف نموده(!!) و به این که در صحیح بخاری و مسلم وارد نشده اند(!) اشاره کرده است … بنابراین با توجّه به نبود هیچ یادی از مهدی در قرآن (!) و این که روایات مربوط به او همگی مشکوک و ضعیف هستند(!!) اعتقاد به مهدی در میان عقاید اهل سنّت و جماعت قرار ندارد.
جهت آگاهی بر دروغ بافی های نویسنده کتاب به “الغدیر” اثر علامه امینی، ج ۳، ص ۳۲۰ – ۳۲۳ مراجعه شود.

ـ دوگلاس س، کراو (معاصر) [Doglas S. Crow] شبیه همان سخنان را در مدرک زیر می نگارد.

ـ ولهوسن، نیز در کتاب “الخوارج و الشیعة”. همین گونه سخنان را می نگارد.

ـ و دائرة المعارف بريتانيكا [Encyclopaedia Britannica] كه سال ۱۹۹۶ به صورت CD منتشر شده، حاوى مقالاتى در زمينه علوم تجربى، انسانى و مذهبى است. ضمن دو مقاله با عنوان های «آخرالزمان در مذاهب اسلام و زردتشت» و «مهدى» به موضوع مهدویت در اسلام پرداخته است. اين دو مقاله توسط بهروز عليزاده ترجمه و توسّط مرتضى دهقان نقد شده و در مجموعه‏اى به نام «هدايت شده ی پيروز» توسّط دانشگاه آزاد اسلامى واحد تهران شمال در آذر ماه ۱۳۷۸ شمسى به صورت كپي، در اختیار دانشجویان قرار گرفته است. مقاله اوّل چنین آمده است:
اسلام دینى نيست كه در آن ظهور منجى انتظار برود و جايى براى مسيح نجات بخش در آن وجود ندارد. با اين همه به طور تدريجى – و شايد تحت ثأثير مسيحيّت – عقيده به يك اعاده كننده آخرالزّمانىِ ايمان از نسل پيامبر و يا به عنوان عيساى رجعت كننده در آن مطرح گرديد كه معمولاً از او به نام مهدى ياد مى‏شود. كه به معناى كسى است كه به طور الهى هدايت شده است. بعد از ظهور عيسى، روز قيامت شروع مى‏شود. خوبها وارد بهشت و شريران داخل جهنم خواهند افتاد. بهشت و جهنم داراى مراحل مختلفى براى مجازات خوبى و بدى مى‏باشد. دوره قبل از پايان جهان به صورت بدبينانه‏اى مورد نگرش قرار گرفته است. خداوند، خودش جهان بدون خدا را ترك و رها خواهد كرد. كعبه (زيارتگاه بزرگ و مقدّس جهان اسلام) ناپديد خواهد شد. نسخه‏ هاى قرآن تبديل به اوراق خالى مى‏شود و كلمات آن از خاطرها محو مى‏گردد. پس آن گاه پايان فرا مى‏رسد. در اسلام اهل سنّت تمام اين موضوع بيشتر به صورت افسانه آميز بيان شده است تا به صورت يك اصل مسلم مذهبى. البتّه تمام مسلمانان متعصّب به آمدن يك اعاده كننده نهایى ايمان و اعتقاد دارند. در زمانهاى بروز بحران و اضطراب سياسى يا مذهبى توقّع براى ظهور مهدى افزايش يافته، تعداد زيادى از كسانى كه خود را مهدى مى‏خوانند، پدید آمده اند. بهترين نمونه آن «محمد احمد» مهدى سودانى مى‏باشد كه در سال ۱۸۸۱ میلادی شورشى را بر عليه دولت مصر بر پا نمود و بعد از چندين پيروزى پى در پى دولت مهدى را به وجود آورد و تا سال ۱۸۹۸ كه توسّط فرمانده ارتش انگليس به نام كيچينير [Kitchener] در سودان شكست خورد، دوام آورد.
در آيين مسلمانان شيعه (كه به واگذارى رهبريت روحانى در خانواده على پسر عموى و داماد محمّد اعتقاد دارند) نظريّه مهدى، بخش اساسى اعتقادات آنها را تشكيل مى‏دهد. در ميان شيعيان اثنى عشرى كه اصلى‏ترين گروه شيعيان مى‏باشند، اعتقاد بر اين است كه مهدى منتظر امام يا رهبر مذهبى دوازدهم است كه مخفى شده و از مكان پنهانى خود مجدداً ظاهر خواهد شد، عقيده به مهدى در ايجاد مذاهب جديد و يا فرقه‏ هاى شيعه نيز نقش داشته است. به عنوان مثال مى‏توان از اعتقاد درّوزى‏ها نام برد كه معتقدند «الحكيم» (الحاكم صح.) خليفه مصرى سلسله فاطميّون (كه در سال ۹۶۶ – ۱۰۲۱ سلطنت كرد) و تصوّر مى‏شود آخرين نماينده الهى پيامبر باشد در آخرالزّمان (هزار سال بعد از ظهورش در اواخر قرن نهم) باز ظاهر خواهد گشت تا حكومت خود را بر تمام جهان بر پا كند. ديگر چهره منجيان اسلامى عبارتنداز: ميرزا غلام احمد، بنيان گذار فرقه احمديه كه در اواخر قرن نوزدهم خود را به عنوان مسيح و مهدى معرفى كرد و همين طور ميرزا على محمد شيرازى در ايران كه بنيان گذار مذهبى بود كه بعداً به نام بهائيّت شناخته شد، او در سال ۱۸۴۴ میلادی اعلام كرد كه باب (امام دوازدهم) مى‏باشد. اين اعلام مصادف با هزارمين سالگرد غيبت امام دوازدهم بود.
در مقاله دوم چنین آمده است:
مهدى واژه عربى به معنى “شخصى كه به طور الهى هدايت شده است” و در آخرالزّمان شناسى اسلامى عبارت است از منجى ای كه انتظار ظهورش مى‏رود و زمين را از عدالت و برابرى پر خواهد كرد؛ دين راستين را اعاده خواهد نمود و در طى يك دوره كوتاه طلایى كه هفت، هشت و يا نُه سال تا قبل از پايان جهان طول خواهد كشيد، راهنمايى مردم را بر عهده خواهد گرفت. كتاب مقدّس اسلامى اشاره‏اى به او ندارد و به هيچ حديث (گفته منسوب به محمّد پيامبر) قابل اعتمادى نيز در مورد مهدى نمى‏تواند استناد كرد.(!!) بسيارى از علماى متعصب سنّى اعتقاد به مهدويت را زير سؤال مى‏برند. امّا اين اعتقاد بخش ضرورى اصول عقايد شيعيان مى‏باشد. به نظر مى‏رسد عقيده به مهدى در دوره اغتشاش و عدم امنيّت مذهبى بر تحولات سياسى اوايل اسلام (قرن هفتم و هشتم ميلادى) رواج يافته باشد .
شايد “مختار بن عبيده ثقفى” رهبر شورش مسلمانان غير عرب در عراق در سال ۶۸۶ م. اوّلين كسى باشد كه از اين نظريّه براى نگهداشتن ياران خود در كنار يكى از پسران على (داماد پيامبر) به نام محمّد بن الحنفيه استفاده كرد . حتّى بعد از مرگ الحنفيّه نيز اين اعتقاد ادامه يافت. ابو عبيد فكر مى‏كرد كه مهدى يا همان محمّد حنفيه زنده مانده است و در معبد خود در حالت پنهانى زندگى مى‏كند و مجدداً ظاهر خواهد شد تا دشمنان خود را نابود كند. در سال ۷۵۰ م. انقلابيان عبّاسى از پيشگويي هایى كه در آن هنگام در باره آخر الزّمان رايج بود، استفاده كردند. اين پيشگويي ها مى‏گفت كه مهدى از خراسان – كه در مشرق قرار دارد – قيام خواهد كرد و پرچم‏هاى سياهى را حمل مى‏كند. اعتقاد به مهدى در هر زمان كه بحرانى رخ مى‏دهد، مورد تأكيد قرار مى‏گيرد، بنابراين بعد از جنگ «لاس ناواس دو تولوسا» [Las Navas De Tolosa] در سال ۱۲۱۲م. – كه بيشتر خاك اسپانيا از دست اسلام خارج شد – مسلمانان اسپانيايى حديثى را بين خود ردّ و بدل مى‏كردند كه منسوب به پيامبر بوده و پيشگويى مى‏كرد كه اسپانيا مجدداً توسّط مهدى فتح خواهد شد. در هنگام تصرّف مصر توسط ناپلئون نيز شخصى ادّعا كرد كه مهدى بوده و در دوره كوتاهى در مصر سفلى ظاهر شد. از آنجايى كه مهدى اعاده كننده قدرت سياسى و خلوص دينى اسلام است، در جامعه اسلامى اين عنوان مورد ادّعاى انقلابيون قرار گرفته است. به ويژه شمال آفريقا شاهد تعدادى از اين مدّعيان به نام مهدى بوده است. مهمترين آنها «عبيد الله» [Ubayd Allah] مؤسس سلسله فاطميّون (در سال ۹۰۹ م.) مى‏باشد.
محمّد بن تومرت [Muhammad Ibn Tumart] بنيان گذار نهضت المهاد [Almaohad] در “موروكو” در قرن دوازدهم ميلادى و محمّد احمد مهدى سودانى – كه در سال ۱۸۸۱ ميلادى بر عليه دولت مصر شورش كرد – نيز از اين جمله مى‏باشند.
برای بررسی سخنان این مستشرقان به بخشهای پاسخ به سوالات پیرامون مهدویت مراجعه کنید. ضمنا مطالعه کتاب:
«فرجام شناسی حیات انسان ج ۲ اثر دکتر غلامحسین تاجری نسب ،مرکز فرهنگی انشاراتی منیر چاپ اول تا : ۱۳۸۷ تهران ISBN: 978-7965-78-1 » توصیه می شود.