حکیم صفای اصفهانی در سال (۱۲۳۱ ش – ۱۲۶۹ هجری) در شهر فریدون متولد شد. شاعر نامی محمود فرّخ در سفینه نام او را محمّد حسین نقل می کند. در آغاز جوانی به تهران رفت و هنوز بیست سال نداشت که به مسلک تصوف گرائید. وی سالیان دراز گوشه نشین بود. صفای در سال (۱۲۷۵ ش – ۱۳۱۴ هجری) بیمار شد و بیماری وی به درازا کشید و بیش از پیش از مردم کناره گرفت و پس از چندی از خرد بیگانه شد، تا سرانجام در سال (۱۲۸۳ ش – ۱۳۲۲ هجری) بدرود حیات گفت.
او در مدحت حضرت صاحب الزمان می سراید:
ما را که تن ز ساحل دریای جان گذشت * محصول دل ز حاصل دریا و کان گذشت

بر لب گذشت صحبت جانان در اشتیاق * جان من از جهان و دل من ز جان گذشت
از بس که دید بام دلم بارش بلا * جان من از جهان و دل من ز جان گذشت
در فرقت تو رست ز چشم و دماغ موی * کش در نظر خیال تو لاغر میان گذشت
دامان من عقیق شد از دیده ام که یار * بر من شد آشکار و چو برق یمان گذشت
باز آمد آن بهار و ز جوی حیوه رست * چندین هزار سرو چو در بوستان گذشت
مگذر مرا به سمت سر ای آفتاب چرخ! * کاین سر ز آستانهء پیر مغان گذشت
پایی که سود میکدهء فقر را زمین * چندین هزار مرحله از آسمان گذشت
بگذشت راستی ز کمان فنا قدی * کز پشت چرخ پیر چو تیر از کمان گذشت
نازم بر هر وی که ازین تیره خاکدان * چون آفتاب پاک دمید و روان گذشت
لاهوت زیر شهپر باز وجود ماست * قربان همّتی که ازین خاکدان گذشت
باز وجود مهدی هادیست در شهود * فرخنده سالکی که به صاحب زمان گذشت
از سالک صراط حقیقت عجب مدار * گر زین مکان گذشت که بر لامکان گذشت
گفتم بیان کنم ز زلال تو رشحه یی * سیلم چنان ربود که کار از بیان گشت
هر فتنه را امانی و غم را نهایتی ست * در کارزار عشق تو کار از زمان گذشت
پیدا شد آن جمال به چشم شهود دل * جان “صفا” ز قید جلال جهان گذشت