شتاب های ناستوده بر ظهور امام زمان علیه السلام چند گونه است:
گونه اوّل:
گاهي عجله کردن در اين امر، موجب از دست دادن صبر و تحمّل سبب مي‏شود و شخص از افراد گمراه کننده و ملحدي پيروي می کند، که ادّعاي ظهور مي‏ نمايند.
این مدّعیان کاذب غافل با جلوه دادن خيال‏ هاي فاسدشان مطلب را بر عوام مشتبه مي ‏نمايند، و آنان را به خرافات و انحرافات خود فرا مي‏ خوانند، که عجله کردن در اين امر او را برمي ‏انگيزد تا از چنين افرادي بدون دليل و برهان پيروي کند، با اين‏که امامان ما عليهم السلام براي ما علامت ‏هاي حضرت صاحب الزمان ‏عليه السلام را بيان فرموده‏ اند، و نيز علائم حتمي که هنگام ظهور آن جناب واقع و ظاهر مي‏ شود، به روشن‏ترين وجه يادآور گرديده‏ اند، و به ما امر کرده‏ اند، که بر اعتقاد به امامت ثابت بمانيم، و به کسي که مدّعي نيابت گردد يا پيش از آشکار شدن آن علامت‏ها ادّعاي ظهور کند، پاسخ مثبت ندهيم.

گونه دوّم: بسا مي‏شود که شتاب کردن در اين امر سبب مأيوس شدن از وقوع آن مي ‏گردد، که نتيجه چنين عجله ‏اي تکذيب پيغمبر و امامان ‏عليهم السلام خواهد بود. در اخبار متواتر و روايات بسياري از اولیای الهی رسيده است مبني بر اين‏که آن حکومت الهي واقع خواهد شد، و امر فرموده‏ اند که انتظار آن دولت نیکو را بکشيم.
گونه سوم: احياناً شتابزدگي در اين امر مايه إنکار کردن حضرت صاحب‏الزمان ‏عليه السلام مي‏ شود. چون ممکن است شخصي به امامت امام دوازدهم معتقد باشد و بقاي آن حضرت را باور دارد، و در عين حال از ظهورش مأيوس و نااميد باشد به سبب طولاني شدن غيبت، و عجله کردن نسبت به آن، که از هلاک شدگان خواهد گشت،
گونه چهارم: عجله کردني که آدمي را در شک و ترديد مي ‏اندازد، و اين نيز مانند گونه پيشين مايه بيرون رفتن از ايمان و داخل شدن در شمار ياران شيطان است، و امامان ما عليهم السلام در چند روايت فرموده‏اند که: «اگر خداي تعالي مي ‏دانست که دوستانش به ترديد مي ‏افتند حجّت خود را يک چشم بر هم زدن از آنان پوشيده نمي ‏داشت». اين روايات در کتاب کمال الدين و غيبت نعماني و کتاب‏هاي ديگر آمده است. [۱]
گونه پنجم: آنچه سبب اعتراض کردن بر خداي تعالي نسبت به قضا و قدرش مي‏ شود، و مايه اعتراض کردن بر امام در تأخير انداختن ظهورش مي‏ گردد، آن است که شخص بگويد: چرا آشکار نمي ‏شود، و مانند اين سخنان را بر زبان جاري نمايد، که عجله کننده در اين مورد به خاطر اعتراض و اشکال بر خداوند پيرو شيطان است، که وقتي خداوند او را امر فرمود که بر آدم سجده کند اعتراض کرد و گفت: «ءَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً»؛ [۲] آيا سجده کنم براي کسي که او را از گِل آفريدي؟ در صورتي که خداوند فرموده است: «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَي اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَکُونَ لَهُمُ الخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ»؛ [۳] و هيچ مرد و زن مؤمن را نشايد که هرگاه خدا و رسول او در موردي حکم کنند غير آن را برگزيند [و برخلاف آن رفتار نمايد].
نیز شيخ کليني از حضرت امام صادق‏ عليه السلام روايت آورده که فرمود: «اگر قومي خداوند را عبادت کنند بي‏آن‏که شرک بورزند و نماز را بر پاي دارند و زکات را بپردازند و حج بيت اللَّه را به جاي آورند، و ماه رمضان را روزه بگيرند، و سپس به چيزي که خداوند کرده يا پيغمبر صلي الله عليه و آله انجام داده بگويند: آيا [بهتر نبود] خلاف اين را انجام مي‏ داد؟ يا چنين چيزي در دل داشته باشند، به همين سبب مشرک خواهند بود. آن‏گاه آن حضرت‏ عليه السلام اين آيه را تلاوت کرد: «فَلا وَ رَبِّکَ لا يُؤْمِنُونَ حَتّي يُحَکِّمُوکَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً»؛ [۴] هرگز، به پروردگارت سوگند! ايمان نخواهند داشت تا اين‏که تو را در مورد آنچه از نزاع‏ ها و خصومت‏ ها در ميانشان روي مي ‏دهد حاکم نمايند سپس از آنچه حکم کرده‏ اي در دل هيچ اعتراضي نداشته باشند و کاملاً تسليم فرمان تو گردند. سپس امام صادق‏ عليه السلام فرمود: بر شما باد تسليم شدن».[۵]
گونه ششم: گاهي عجله کردن سبب مي‏ شود که شخص، حکمت غيبت را انکار نمايد و اين در حقيقت انکار عدل خداي تعالي و نسبت دادن ناشايست به اوست – که خداوند بسيار برتر از آن است – و برخي از حکمت‏های غيبت و طولاني شدن آن را امامان بیان کرده اند و بعضي از اسرار آن بعد از ظهور آن حضرت – صلوات اللَّه عليه – ظاهر خواهد شد.
گونه هفتم: گاهي عجله کردن و تسليم نبودن، سبب سبک شمردن احاديث ائمه معصومين‏ عليهم السلام مي‏شود که به انتظار امام غايب عجل اللَّه فرجه امر فرموده ‏اند، پس شخص شتابزده از جهت عجله کردنش آن اخبار را سبک مي‏ شمارد، و با اين کار در شمار کفار قرار مي‏ گيرد، چون سبک شمردن سخنان امامان ‏عليهم السلام در حقيقت سبک شمردن خود آنان است، و سبک شمردن آنان بي‏ اعتنايي به خداي عزّ و جلّ است، و سبک شمردن خداي عزّ و جلّ کفر ورزيدن به او مي‏ باشد.
در کتاب تحف العقول از امام صادق ‏عليه السلام در بيان کفر و ايمان روايت آمده که فرمود: «و گاهي از ايمان بيرون مي‏ رود به پنج جهت از کارهايي که همه به هم شباهت دارند و معروف هستند: کفر، شرک، گمراهي، فسق و مرتکب شدن گناهان کبيره. پس معني کفر هر معصيتي است که از روي نفي و انکار و سبک شمردن و سهل ‏انگاري انجام گردد، در هر کاري که کوچک باشد يا بزرگ، و فاعل آن کافر است، و معني آن معني کفر است… . [۶]
گونه هشتم: بسا مي‏شود که عجله کردن مايه رَدّ اخباري که در مورد فَرَج و ظهور مولايمان ‏عليه السلام رسيده خواهد شد، چون شخص عجول و شتابزده به خاطر تنگي سينه و کمي صبرش وقتي مدتي طولاني بر او مي‏ گذرد شيطان بر او مسلّط مي ‏گردد، و به او وسوسه مي ‏کند که: شايد اين اخبار از ائمه اطهار صادر نشده، و شايد گرويدگان به اين مذهب يا بعضي از راويان اين اخبار آن‏ها را ساخته باشند، به جهت مصالح و منافع که از کار به آنان مي‏ رسيده است! و اين خيال و پندار در ذهنش پيوسته قوّت مي‏ گيرد تا جايي که عاقبت کارش به رد کردن و نپذيرفتن اين اخبار منتهي مي‏ گردد، و به درّه هلاکت جهنم سقوط مي ‏کند که بد جايگاهي است، زيرا که رد کردن آنچه معتمدان امامان ‏عليهم السلام از ايشان نقل مي ‏کنند در حقيقت رَدّ خود امامان و کفر ورزيدن به حق ايشان است، چنان‏که در روايت عمر بن يزيد در کتاب رسائل و غير آن آمده که گفت: به حضرت ابو عبداللَّه امام صادق ‏عليه السلام عرضه داشتم: چه نظر داريد درباره کسي که اقرار نکند به اين‏که شما در شب قدر چنانيد که ياد فرمودي و آن را رد هم نکند؟ امام صادق‏ عليه السلام فرمود: البته اگر از کسي که نسبت به او اطمينان دارد راجع به علم ما حجّت بر او تمام شود، و در عين حال به آن اطمينان نکند کافر است.
گونه نهم: احياناً شتابزدگي در بعضي از اشخاص سبب مي‏ شود که اخبار رسيده از امامان‏ عليهم السلام را به خواسته ‏ها و هوس‏ هاي خود تأويل و توجيه نمايد، به طوري که بر خلاف صريح يا ظاهر اخبار مي ‏باشد، پس بدين ترتيب در درّه ضلالت و گمراهي سقوط مي ‏کند، چون اين کار او را به جايي مي‏ برد که – العياذ باللَّه – گمراه کردن را به حجّت‏هاي خداي متعال نسبت دهد، نمي‏ بينيد که بسياري از گمراهان گمراه کننده از اولين و آخرين به سبب گشودن درب تأويل و توجيه در سخنان خداوند و گفته‏ هاي رسول خدا و خلفاي بر حق او عليهم السلام، گمراه شدند و ديگران را به گمراهي انداختند، و ندانستند که سخن گفتن به جملاتي که ظاهري دارند و منظور کردن معني ديگري غير از ظاهر بدون اين‏که دلالت روشن و قرينه واضحي بر آن قرار داده شود، گمراه ساختن مردم است و در نزد عقلا قبيح و زشت مي‏ باشد! و خداي تعالي در مورد آيات متشابه قرآن فرموده: «فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغآءَ الفِتْنَةِ وَ ابْتِغآءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي العِلْمِ»؛ [۷] پس آنان که در دل‏هاي‏شان انحرافي هست، در پي پيروي از متشابه آن (قرآن) مي‏ روند به طلب فتنه و به منظور تأويل آن، و حال آن‏که تأويل آن را کسي جز خداوند و راسخون در دانش نمي‏داند… .
گونه دهم: گاهي عجله کردن و کم صبري در اين امر سبب مي ‏شود که در دل تصميم بگيرد اين ‏که اگر تا فلان وقت واقع نگرديد آن را انکار نمايد و به آن کفر ورزد، و اين حالت او را در شمار شکّاکان هلاک شونده قرار مي‏ دهد، زيرا که اين حالت از يکي از دو جهت سرچشمه مي‏ گيرد؛
– يا شک در راست بودن گفته‏ هاي امامان ‏عليهم السلام دارد – العياذ باللَّه تعالي -.
– يا شک در راستگويي راويان مورد وثوق و اطمينان که امامان ‏عليهم السلام به ما امر فرموده ‏اند که آنان را در آنچه از ايشان روايت مي ‏کنند تصديق نماييم. و در توقيع شريفي که به قاسم بن العلاء رسيده و در چند کتاب معتبر از قبيل وسائل روايت گرديده چنين آمده است: «هيچ عذري براي کسي از پيروان ما نيست در اين‏که ترديد کند در آنچه معتمدان ما از ما روايت مي ‏کنند، دانسته‏اند که ما سرّ خودمان را با آنان در ميان مي ‏گذاريم و رازمان را به ايشان مي ‏گوييم؟! …. [۸] و روايات بسياري نيز بر همين معين دلالت دارد.
گونه يازدهم: گاهي بر اثر شتابزدگي، در ساير اخباري که از امامان ‏عليهم السلام روايت شده نيز شک مي ‏کند يا آن‏ها را رد مي ‏نمايد، چون شخص عجول و شتابزده‏ اي که اعتقادش را بر مبناي محکم و پايه ثابتي استوار ننموده چنين مي ‏پندارد که اخباري که در مورد وعده به فَرَج و ظهور رسيده راست نيست، به جهت شک در راوي آن اخبار يا کسي که از او روايت شده (يعني پيغمبر يا امامان صلوات اللَّه عليهم اجمعين) و اين پندار را نسبت به ساير اخباري که از امامان ‏عليهم السلام در امور ديگر از ثواب و عقاب و وعده و وعيدها و… صادر گرديده نيز قياس مي ‏کند.
گونه دوازدهم: بسا مي ‏شود که شخص عجول شتابزده به سبب عدم اعتقاد يا شک، که بر اثر کم ‏صبري و تنگي سينه اوست، مؤمنين اهل يقين که منتظر ظهور و فَرَج مولايمان ‏عليه السلام هستند را به باد مسخره و استهزا مي ‏گيرد، و با اين کار خداي عز و جل و اولياي او عليهم السلام را استهزا مي ‏نمايد. و بدون ترديد چنين شخصي کافر است و با خداوند – جل شأنه – عناد ورزيده است، «اَللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ»؛ [۹] خداوند به آن‏ها أستهزا مي ‏کند و آنان را در طغيانشان سرگردان رها مي ‏سازد. و چنين کساني به سان قوم نوح باشند، آن کافراني که خداي تعالي درباره آن‏ها فرموده: «وَ يَصْنَعُ الفُلْکَ وَ کُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنّا فَإِنّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَما تَسْخَرُونَ – فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقِيمٌ»؛ [۱۰] و کشتي را (نوح) مي ‏ساخت. و هرگاه جمعي از افراد قومش بر او مي ‏گذشتند او را مسخره مي ‏کردند (نوح) مي ‏گفت اگر امروز شما ما را مسخره کنيد ما هم (روز ديگري)
شما را به تمسخر گيريم که بعد از اين بدانيد کداميک از ما و شما را عذاب خوار کننده خواهد گرفت و عذاب دائم خواهد رسيد.
گونه سيزدهم: گاهي شتابزدگي موجب خشم بر خالق متعال و رضا ندادن به قضاي إلهي مي ‏شود و اين صفت مايه هلاکت و تيره ‏بختي است. و از همين روي در دعاي روايت شده از عَمْري ‏رضي الله عنه که از حضرت صاحب الامر – عجّل اللَّه فرجه الشريف – گرفته شده چنين آمده: بار خدايا! و تويي آن داناي بدون تعليم به آن وقتي که صلاح است امر ظهور [حکومت] وليّ ‏ات را إذن دهي که خود را آشکار سازد و پرده غيبت از روي برافکند، پس مرا بر آن [امر غيبت] صبر و شکيبايي ده که دوست نداشته باشم آنچه به تأخير انداخته‏ اي جلو بيفتد، و آنچه را تو تعجيل بخواهي من به تأخيرش مايل نباشم. و هر چه تو در پرده قرار داده ‏اي افشايش را نطلبم، و در آنچه نهان ساخته ‏اي کاوش ننمايم و در تدبير امور جهان با تو [که همه مصالح را مي‏ داني] به نزاع نپردازم…. [۱۱]
گونه چهاردهم: بسا مي ‏شود که شتابزدگي و بي‏صبري در بعضي از اشخاص مايه ترک دعا کردن براي تعجيل فَرَج صاحب الزمان ‏عليه السلام مي ‏گردد، و بر اثر آن از نتايج و فوايدي که در دعا براي تعجيل فَرَج هست محروم مي‏ شود، به سبب اين‏که شخص مدّتي مديد به دعا کردن براي اين امر مشغول گرديده، و اهل دعا و دوستي آن حضرت را نيز مي‏ بيند که به اين دعا مشغولند، سپس مشاهده مي ‏کند که فَرَج و ظهور به تأخير افتاد و به خوشحالي و سرور نرسيد، لذا به سبب کم‏ صبري و شتابزدگي در اين امر چنين مي ‏پندارد که آن دعاها در حاصل شدن مطلب او تأثيري ندارد، و اين باعث مي ‏شود که دعا براي تعجيل فَرَج را ترک گويد، غافل از اين‏که اين دعا نيز مانند ساير دعاها به شروط و صفاتي بستگي دارد که اثرش آشکار نمي ‏گردد مگر بعد از پيدايش آن شروط و ويژگي‏ها در آن. البته اين منافات ندارد با آن‏که امر به دعا شده، و فوايدي بر آن مترتب مي ‏گردد، همان‏طور که امر شده به نماز و آثار ارزنده و ثواب‏هاي بسياري بر آن هست، ولي هرگاه کسي صورت نماز را انجام داد بدون اين‏که شرايط در آن جمع باشد، امر مولايش را امتثال نکرده، و آنچه از آثار نماز آرزومند است به دست نمي‏ آورد، بلکه مورد عقاب نيز خواهد بود، پس بر دعا کننده لازم است که در تحصيل شروط دعا جدّيت نمايد تا به آرزو و مقصودش نايل آيد.
اگر بگوييد: در روايات آمده که پيغمبر و امامان ‏عليهم السلام براي تعجيل ظهور حضرت صاحب الأمر عليه السلام دعا مي‏ کرده ‏اند، و بي ‏ترديد دعاي آنان جامع تمام شرايط صحت و کمال مي‏ باشد، با اين حال ظهور آن حضرت ‏عليه السلام تا کنون انجام نيافته است، در صورتي که مستجاب بودن دعاي ايشان نزد اهل ايمان مورد شک نيست؟
گوييم: جواب اين مطلب به دو وجه بيان مي‏ گردد؛
يکي: اين‏که اخبار گوياي آن است که ظهور حضرت صاحب الأمر عليه السلام از امور بدائيّه است که امکان پيش و پس افتادن دارد، هرچند که اصل واقع شدن و تحقق يافتن آن از امور حتمي است که خداي تعالي آن را به طور قطع وعده فرموده، و او خلف وعده نمي ‏کند، پس ممکن است که به سبب دعاي آنان ‏عليهم السلام زودتر واقع گردد، و آن وقت هنوز نيامده که اگر دعاي ايشان نبود، از آن وقت نيز تأخير مي ‏افتاد.
دوم: اين‏که هم‏چنين اخبار گوياي آن است که – به جز ترک کردن دعا – موانع متعدد ديگري نيز براي تعجيل ظهور آن جناب وجود دارد، و ترک کردن دعا نيز يکي از موانع است، پس هرگاه مؤمنين نسبت به دعا کردن اهتمام بورزند اين مانع برداشته مي ‏شود و به سبب دعا کردن وقت فَرَج پيش مي ‏افتد، و نيز بايد براي برداشته شدن موانع ديگر هم تلاش کنند. و اگر دعا ترک گردد تأخير هم بيشتر خواهد بود.
و از آنچه يادآور شديم معلوم شد که بين امر کردن به دعا براي تعجيل فَرَج و ظهور با اخباري که از استعجال و شتابزدگي نهي مي ‏کنند منافاتي نيست، و عجله ‏اي که مذمت گرديده آن است که از اقسام ياد شده باشد. و امّا دعا کردن براي تعجيل فَرَج در عين حال که دعا کننده از اهل تسليم و رضا به قضا و تقدير خداي – عزّ و جلّ – باشد چيزي است که خداوند و اولياي او به آن امر فرموده ‏اند و بر آن تأکيد کرده ‏اند، بنابراين دعا کننده به يکي از اين دو نيکي رستگار مي ‏شود:
۱ – يا مولايش در زمانش ظهور مي‏کند، با رسيدن به فوايد و آثار ديگر دعا، اگر تأخير افتادن از آن زمان از امور حتمي نباشد که وسايل در تغيير دادن آن‏ها هيچ گونه تأثيري ندارند، چنان‏که در دعا از حضرت سيد العابدين‏ عليه السلام آمده: «وَ يا مَنْ لا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الوَسآئِلَ»؛ [۱۲] و اي [خدايي] که وسايل حکمتش را تغيير نمي‏دهند. و اين نظير طول عمر مي‏باشد که مثلاً بر صله رحم متوقف است به شرط آن‏که غير آن حتمي نباشد.
۲ – و يا رستگار شدن به ساير فوايد دعا، و قرار گرفتن در شمار دعا کنندگان و منتظران. بنابراين دعا کردن براي تعظيل فَرَج در هر حال مورد امر و پسنديده است، و منافاتي بين آن و بين نهي از شتابزدگي نيست.
حاصل اين‏که: عجله ‏اي که از آن مذمّت شده ضدّ صبر و تسليم است، و تمام گونه ‏هايي که ياد آورديم در زير اين عنوان قرار مي ‏گيرند، و بدون ترديد دعا کردن و درخواست نمودن تعجيل فَرَج حضرت صاحب الزمان ‏عليه السلام از درگاه خداوند منّان از اين عنوان بيرون است، بلکه اين دعا اظهار يقين و ايمان به آن است که ظهور آن حضرت و فراهم نمودن وسايل فرجش از قدرت همه جز خداوند تعالي خارج است، و انجام دادن امر او به دعا کردن مي‏ باشد، لذا بندگان اين را از خداي تعالي مسألت مي ‏نمايند. و به عبارت ديگر شتابزدگي از بنده اظهار انتخاب، و رها کردن تسليم و زود خواستن چيزي پيش از رسيدن وقتش مي ‏باشد، و اين مايه پشيماني مي ‏شود، چنان‏که در گفتار اميرالمؤمنين ‏عليه السلام آمده است، ولي درخواست تعجيل فَرَج از خداي جليل – تعالي شأنه – إقرار به بندگي و اعتراف به قدرت و اراده و حول و قوّه الهي، و باور به عجز و ناتواني خود و نداشتن هيچ قوت و نيرو و چاره است. پس حقيقت دعا آن است که بنده با تمام وجود به خداي تعالي توجه نمايد، و فرمان او را اجابت کند، و نسبت به خودش عجز و شکستگي و ناتواني و بيچارگي و اختيار نداشتن را اقرار و اعتراف نمايد، لذا در خبر آمده که: دعا مغز عبادت است.

(رک: مکیال المکارم؛ محمدتقی موسوی اصفهانی؛ ج ۲)

——————————————————————————————————————————-

[۱] الغيبة نعماني، ۱۰۲ فيما امر به الشيعه.

[۲] سوره إسراء، آيه ۶۱.

[۳] سوره احزاب، آيه ۳۶.

[۴] سوره نساء، آيه ۶۵.

[۵] اصول کافي، ۳۹۸:۲.

[۶] تحف العقول، ابن شعبه،:۲۴۴.

[۷] سوره آل عمران، آيه ۸.

[۸] وسايل الشيعه، ۱۰۸:۱۸، ح ۴۰.

[۹] سوره بقره، آيه ۱۵.

[۱۰] سوره هود، آيه ۳۸ و ۳۹.

[۱۱] کمال الدين، ۵۱۲:۲.
[۱۲] صحيفه سجّاديّه، دعاي ۱۳.