سيد جعفر حلّى (۱۳۱۵ ه. ق)
ابو يحيى سيد جعفر بن ابى الحسين حلّى نجفى، اديبى فاضل، آشنا به علوم دينى، خوش ذوق و خوش برخورد، از مشاهير شعراى عصر خودش به شمار مى آيد. وى ديوان شعرى دارد كه بعد از وفاتش، توسط برادرش سيّد هاشم جمع آورى شد و با نام سحر بابل و سجع البلابل به چاپ رسيده است. شاعر در اين ديوان، در ضمن چهار قصيده كه مجموعا بالغ بر ۱۲۰ بيت مىشود، درباره امام عصر- عجل اللّه تعالى فرجه الشّريف- سخن گفته است. در يكى از اين قصايد مى گويد:
يا قمر التّمّ إلام السّرار ذاب محبّوك من الإنتظار [۱]
لنا قلوب لك مشتاقه كالنّبت إذ يشتاق صوب القطار [۲]
فيا قريبا شفّنا هجره و الهجر صعب من قريب المزار [۳]
دجى ظلام الغيّ فلتجله يا مرشد النّاس بذات الفقار [۴]
يستنصر الدّين و لا ناصر و ليس إلا بكم الانتصار [۵]
متى نرى بيضك مشحوذة كالماء صافي لونها و هي نار [۶]
متى نرى خيلك موسومة بالنّصر تعدوا فتثير الغبار [۷]
متى نرى الأعلام منشورة على كماة لم تسعها القفار [۸]
متى نرى وجهك ما بيننا كالشّمس ضاءت بعد طول استتار [۹]
متى نرى غلب بني غالب يدعون للحرب البّدار البّدار [۱۰]
كلّ يرى مقتعدا مهره لا يسأل الصّاحب أين المغار [۱۱]
أولئك الأكفاء أرجو بهم أن لا يفوت الهاشميّين ثار [۱۲]
هم أبذل النّاس إذا ما دعوا نفسا و لكن أمنع النّاس جار [۱۳]
يطربهم لحن سليل الظبا كالصّبّ إذ يسمع لحن الهزار [۱۴]
و عندهم نقع الوغى إن دجا ليل زفاف و الرّؤوس النّثار [۱۵]
تلاوة الذّكر لهم شيمة و طاعة اللّه عليهم شعار [۱۶]
إن تدر الحرب كدور الرّحى فمنهم القطب و فيهم تدار [۱۷]
و ليس منهم في الورى نسبة من لم يشدّ من قبل شدّ الإزار [۱۸]
رياسة الدّين لنا فصّلت إبرادها و النّاس عنها قصار [۱۹]
إن يلبسوها اليوم عارية ففي غد سوف يردّ المعار [۲۰]
زعيمنا حجّب عنّا فما أقرب أن يبدو فيحمي الذّمار [۲۱]
[۱] اى ماه شب چهارده! تا كى از ديدگان پنهانى؟ محبّان تو در انتظار تو ذوب شدند.
[۲] ما دل هايى داريم كه مشتاق تواند؛ همانند اشتياق گياه به ابر پرباران.
[۳] اى نزديكى كه هجران او ما را لاغر كرده است و هجران و دورى از آنكه مزارش نزديك است؛ سخت است.
[۴] اى كسى كه مردم را با شمشير ذو الفقار هدايت خواهى كرد؛ ظلمت ها و تاريكي هاى گمراهى را برطرف كن.
[۵] دين يارى مى طلبد؛ در حالىكه ياورى نيست و جز به وسيله شما انتقام گرفته نمى شود.
[۶] چه موقع شمشيرهاى تو را تيزشده خواهيم ديد؟ در حالىكه رنگ آنها، همچون آب صاف و قدرت نابودكنندگي شان، همچو آتش باشد.
[۷] چه موقع خواهيم ديد كه اسبان تو علامت پيروزى( بر پيشانى) دارند؟ در حالىكه به سرعت مى دوند و گردوغبار را پراكنده مى كنند.
[۸] چه موقع خواهيم ديد كه پرچمها به دست دليرمردان مسلحى كه بيابان ها گنجايش آنها را ندارد، برافراشته مى شود.
[۹] چه موقع چهره( نورانيت) را در بين خودمان همچو خورشيدى خواهيم ديد كه پس از استتار طولانى نورافشانى كرده است.
[۱۰] چه موقع خواهيم ديد كه گردن كلفت هاى بنى غالب، به جنگ دعوت مى كنند و مى گويند:
بشتابيد، بشتابيد.
[۱۱] ( در آن هنگام) هركس كره اسب خويش را مركب خويش مى سازد و همراه نپرسد كه پناهگاه كجاست( بلكه جملگى آماده كارزار و نبردند).
[۱۲] آنان همتايانى هستند كه اميد مى رود، انتقام هاشميان را بگيرند.
[۱۳] (ايشان به هنگام نصرت خواهى؛ بيش از همه،( ظالمين) را( از تجاوز) منع مى كنند.
[۱۴] صداى لبه هاى شمشيرهاى بركشيده شده، ايشان را به وجد مى آورد؛ همانند عاشق دلباخته اى كه از صداى بلبل به طرب مى آيد( يعنى اينان عاشق جنگند).
[۱۵] ظلمت و تاريكى كه بر اثر گردوغبار جنگ پديدار مى شود، نزد ايشان همچون شب زفاف( نوعروس به حجله رفته) است و سرهايى كه بر اثر ضربات شمشير به هوا پرت مى شود؛ همچون سكّه هايى است كه در جشن عروسى بر سر ميهمانان ريخته مى شود.
[۱۶] تلاوت قرآن جزء سرشت و طبيعت ايشان است و فرمانبردارى از خدا شعارشان.
[۱۷] اگر آسياب جنگ به چرخش درآيد، برخى از ايشان همچو قطب آسياباند و جنگ به گرد آنان مى چرخد.
[۱۸] ايشان با آن دسته از خلايق كه از قبل كمر همّت براى كارزار محكم نبسته باشند، نسبتى ندارند.( يعنى اينان آن كسى را از خود مى دانند كه اهل جنگ و مبارزه باشد و چنانچه در بين خويشاوندان شان كسانى باشند كه از جنگ گريزان باشند، آنها او را از خود نمى دانند بلكه او را بيگانه به شمار مى آورند).
[۱۹] پايان رياست دينى از آن ماست؛ در حالىكه دست ديگر مردمان از آن كوتاه خواهد بود.
[۲۰] و اگر امروز به صورت عاريه اين لباس را به تن مى كنند؛ پس طولى نخواهد كشيد كه اين لباس به عاريت داده شده( به صاحبش) برگردانده خواهد شد.
[۲۱] رهبر ما در پس پرده غيبت قرار گرفته است؛ ولى چقدر نزديك است كه ظاهر شود و از حريم (اسلام) محافظت كند.
منبع :سيماى امام مهدى(عليه السلام) در آينه شعر عربى؛عبداللهى، حسن ؛ مسجد مقدس جمكران ؛۱۳۸۴ ه. ش
آخرین دیدگاهها