آثار و فوايد تجليل و احترام بزرگ‏تر و تواضع نسبت به او، بر دعای بر فرج امام زمان علیه السلام مترتب است. در اين باره چند موضوع را مورد بررسي قرار مي ‏دهيم:

اول: بيان آثار و فوايد تواضع

دوم: معني تواضع

سوم: بيان انواع تواضع و چگونگي حصول آن به دعا کردن براي آخرين امام – عجّل اللَّه فرجه الشريف -.

”’آثار و فوايد تواضع”’

آنچه من استفاده کرده و به دست آورده‏ ام، شش فايده است. شايد کسي جستجو کند و آثار و فوايد ديگري نيز از اخبار به دست آورد. آثار مزبور بدين شرح است:

”’تجليل خداي تعالي”’

در کافي به سند مرسلي همچون صحيح از حضرت ابي عبد اللَّه صادق ‏عليه السلام آمده که فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: از [گونه‏هاي] تجليل خداوند، احترام به مسلمان سفيدموي مي ‏باشد. [۱]

نیز در وسائل به سند صحيحي از آن حضرت است که فرمود: همانا از جمله [اقسام] تجليل خداوند – عزّ و جلّ – اجلال پير سالخورده است. [۲]

نيز از همان جناب آمده که فرمود: از اقسام تجليل خداوند – عزّ و جلّ – احترام مؤمن محاسن سفيد است، و هرکس مؤمني را گرامي بدارد به کرامت خداوند آغاز کرده است، و هرآن‏که مؤمن مو سفيدي را سبک کند، خداوند کسي را به سوي او فرستد که پيش از مرگش او را سبک شمارد. [۳]

در آن کتاب به سند مرفوعي از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل شده که فرمود: سالخوردگان را احترام کنيد که از تجليل خداوند، احترام به سالخوردگان است. [۴]

چون شرافت و عظمت اسلام از هر شرفي بالاتر و بزرگ ‏تر است، آنان که سابقه بيشتري در آن دارند تعظيم و احترامشان نزد خدا شايسته ‏تر است، و بدون شک احترام آن‏ها، تعظيم و تجليل خداوند – عزّ و جلّ – مي ‏باشد، زيرا که در عبادت و طاعت سابقه و قدمت دارند.

”’ايمني از ترس روز قيامت”’

در وسائل به سند موثقي همچون صحيح از حضرت ابي عبد اللَّه صادق ‏عليه السلام آمده که فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: هرکس امتياز و برتري شخص بزرگي را به خاطر سنّش بشناسد و او را احترام کند، خداوند وي را از ترس روز قيامت ايمن نماند. [۵]

به سند مزبور از امام صادق‏ عليه السلام که فرمود: هرکس فرد سفيد موي را، در اسلام احترام و توقير کند، خداوند او را از فزع و ترس روز قيامت ايمن نمايد. [۶]

به سند مرفوعي از رسول اکرم ‏صلي الله عليه و آله است که فرمود: هرکس فضل پير سالخورده ‏اي را بشناسد و به خاطر سنّش او را احترام نمايد، خداوند او را از ترس روز قيامت در امان دارد. [۷]

”’تقرب به درگاه خداوند متعال”’

در اصول کافي به سند خود از حضرت ابي عبد اللَّه صادق‏ عليه السلام آمده که فرمود: از جمله چيزهايي که خداوند به داوود عليه السلام وحي فرمود، اين بود که: اي داوود! همان‏طور که نزديک ‏ترين مردم نزد خداوند متواضعان هستند، همچنين دورترين مردم از خداوند متکبّران مي ‏باشند. [۸]

”’ادای قسمتي از حقوق آن حضرت”’

در دارالسلام به نقل از کتاب من لا يحضره الفقيه از رسول اکرم‏ صلي الله عليه و آله آمده که فرمود: مؤمن را بر مؤمن ديگر هفت حق از سوي خداوند واجب است: تجليل او در هنگام غايب بودنش و … . [۹]

شايد منظور از وجوب در اين‏ جا به معني لغوي آن باشد، يعني ثبوت. يعني اين حقوق را خداي تعالي براي مؤمن بر مؤمن ديگر قرار داده است، چون مراتب تجليل – در غياب يا حضور شخص – مختلف است. بعضي واجب است مثل: ردّ غيبت او. و بعضي مستحبّ مانند: دعا کردن براي او و مدح او در غياب. و بايد دانست وقتي اين حقوق براي مؤمن ثابت باشد، براي امام مؤمنين به طريق اولي و به نحو اعلي و اتمّ ثابت مي‏ باشد.

”’حصول محبت”’

دعا کننده با اين کارش نزد مولايش مورد مهر و محبّت قرار مي‏ گيرد، زيرا که اين عمل احسان و اظهار محبّت است و هر دو مايه محبّت مي ‏باشند، اضافه بر تعظيم و تکريمي که در آن هست، که آن نيز بذر محبّت را در دل کسي که برايش تواضع کرده مي‏ افشاند. بلکه اصولاً صفت تواضع در ميان مردم ايجاد محبّت مي ‏کند. و اين امري است محسوس و در روايات متعدّدي از ائمّه اطهار عليهم السلام نيز آمده است. در دارالسلام از حضرت امير مؤمنان علي‏ عليه السلام است که فرمود: سه چيز موجب محبّت است: حسن خلق، خوب مدارا کردن و تواضع.
و از حضرت باقر عليه السلام است که فرمود: سه چيز مايه محبّت است: قرض دادن، تواضع و بخشش.

”’رفعت و بزرگي در پيشگاه خداوند”’

در اصول کافي از حضرت امام صادق‏ عليه السلام ضمن حديثي طولاني از رسول خدا صلي الله عليه و آله آمده که فرمود: همانا صدقه صاحبش را فزوني بخشد، پس صدقه دهيد – خداوند شما را رحمت کند – و به تحقيق تواضع به صاحبش رفعت و بلندي بيشتري دهد، پس تواضع کنيد که خداوند شما را رفعت بخشد، و همانا گذشت، عزّت صاحبش را زياد کند، پس عفو کنيد تا خداوند به شما عزّت دهد. [۱۰]

نيز در همان کتاب به سند صحيحي از حضرت صادق‏ عليه السلام آمده که فرمود: همانا دو فرشته در آسمان بر بندگان گماشته شده‏ اند تا هرکه براي خدا تواضع کند او را بالا برند، و هر آن کس که تکبّر کند او را به پستي کشانند. [۱۱]

نيز به سند صحيحي از آن حضرت است از رسول خدا صلي الله عليه و آله که فرمود: هرکه تواضع کند خداوند او را بالا برد، و هرکس کبر ورزد خداوند او را پايين آورد. [۱۲]

و در کتاب من لا يحضره الفقيه از وصاياي پيغمبر صلي الله عليه و آله به علي ‏عليه السلام است که: يا علي! به خدا اگر فروتن در عمق چاهي باشد، خداوند – عزّ و جلّ – بادي برانگيزد که او را در دولت اشرار بالاتر از اخيار قرار دهد. [۱۳]

و در اصول کافي در حديث مرفوعي از حضرت ابوالحسن موسي بن جعفر عليهما السلام است که فرمود: خداوند به کوه‏ها وحي فرمود که: من کشتي بنده‏ ام نوح را روي يکي از شما قرار مي‏ دهم، پس کوه‏ها گردن کشيدند و سرفرازي کردند ولي کوه جودي تواضع کرد – و آن کوهي است در منطقه شما – پس کشتي سينه بر آن کوه نهاد. [۱۴]

و شيخ جليل ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولويه قمي‏ رحمه الله در کتاب کامل الزيارات به سند خود از صفوان جمال روايت کرده که گفت: شنيدم حضرت ابوعبد اللَّه صادق‏ عليه السلام مي ‏فرمود: خداوند – تبارک و تعالي – بعضي از زمين‏ها و آب‏ها را بر بعضي ديگر برتري داد، پس برخي از آن‏ها فخر فروشي کردند و بعضي سرکشي نمودند، و هيچ آب يا زميني نماند مگر اين‏که عقوبت شد به خاطر ترک تواضع براي خدا، تا جايي که خداوند مشرکين را بر کعبه مسلّط گردانيد، و آب نمک‏ آلودي بر زمزم فرستاد که طعمش را به هم زد.

و همانا کربلا و آب فرات اوّلين زمين و آبي بودند که خداوند را تقديس نمودند، پس خداوند به زمين کربلا فرمود: آنچه خداوند به تو فضيلت داده بازگوي؟ گفت: وقتي زمين‏ها و آب‏ها بر يکديگر فخر فروشي کردند، من گفتم: زمين مقدّس مبارک خدا هستم، شفا در تربت و آب من است، ولي افتخار نمي ‏کنم بلکه خاضع و ذليل هستم براي کسي که اين صفت را به من داد و بر پايين ‏تر از خودم فخر نمي ‏فروشم، بلکه خدا را شکر مي‏ کنم. پس خداوند بر کرامت و برتري آن افزود به خاطر تواضع و سپاسش براي خدا به خاطر حسين و اصحاب او عليهم السلام. سپس امام صادق ‏عليه السلام فرمود: هرکس براي خدا تواضع کند، خداوند او را بالا برد و هرآن‏که تکبّر کند، خداوند او را پست گرداند. [۱۵]

و در بحار الانوار از مکارم الاخلاق آورده که: ابن خولي ظرفي که عسل و شير در آن بود به خدمت پيغمبر اکرم ‏صلي الله عليه و آله آورد. پس آن حضرت از خوردن آن خودداري کرد و چنين فرمود: دو نوشيدني در يک بار، دو ظرف در يک ظرف! سپس فرمود: من آن را تحريم نمي‏کنم ولي فخر کردن و فرداي قيامت پاي حساب کشيده شدن براي زيادتي از دنيا را خوش ندارم، و تواضع را دوست مي ‏دارم که هرکس براي خدا تواضع کند خداوند او را بالا برد. [۱۶]

و نيز به نقل از کتاب الزهد به سند صحيح خود از حضرت امام صادق ‏عليه السلام آورده که فرمود: رسول اکرم ‏صلي الله عليه و آله پنج‏شنبه براي افطار در مسجد قبا بود، فرمود: آيا آشاميدني هست؟ اوس بن خوله انصاري قدحي از شير آميخته به عسل براي آن حضرت آورد. ولي وقتي آن را چشيد قدح را کنار زد آن‏گاه فرمود: دو آشاميدني که مي‏شود به هر يک از آن دو اکتفا کرد، آن را نمي ‏آشامم، تحريم هم نمي ‏کنم، ولي براي خدا تواضع مي ‏نمايم که هرکس براي خدا تواضع کند خداوند او را رفعت دهد و هرکه تکبر نمايد خدايش پايين آورد، و هرکس در زندگي ميانه ‏روي کند خداوند روزي‏ اش دهد، و هر آن‏که تبذير کند محرومش سازد، و هرکس زياد به ياد خدا باشد خداوند او را دوست دارد. [۱۷]

”’معني تواضع”’

تواضع و تکبر از صفات و کيفيت‏هاي نفساني است که از هر يک، آثار بسياري ظاهر مي‏ شود. و تواضع اين‏که: شخص پيش خودش نسبت به غير حقير باشد. و تکبّر اين‏که: شخص در پيش خود نسبت به ديگري بزرگ جلوه کند و ديگري را نسبت به خودش حقير بداند. با اين قيد فرق بين تکبّر و عُجب معلوم مي‏ شود، زيرا که عُجب آن است که شخص در نظر خودش از لحاظ جمال يا کمال يا اعمال يا نسب، يا همه اين‏ها پسنديده و خوب باشد – يا صرف نظر از ديگري – در صورتي که تکبّر آن است که نسبت به ديگري خودش را برتر و بهتر بداند. تکبّر از جهل سرچشمه مي‏ گيرد که شخص، بدي‏هاي خودش و خوبي‏هاي ديگران را نشناسد يا از آن‏ها غفلت ورزد.

همان‏طور که به اين صفت نفساني تکبّر گفته مي‏شود، آثار آن را نيز به همين عنوان مي ‏نامند. مثل: راه رفتن متکبّرانه، و کشيدن جامه بر زمين، و ترک جواب سلام، و امثال اين‏ها. همين‏طور تواضع بر آن صفت نفساني ياد شده و نيز به آثار آن گفته مي ‏شود. از قبيل: احترام بزرگان، و نشستن با فقرا و مستمندان، و اجابت دعوت آنان، و پيش سلام بودن و امثال اين‏ها.

و تکبّر از صفات ناپسند و مايه هلاکت دين است. و در مذمّت آن، آيات و روايات بسياري وارد شده است. از جمله: ثقة الاسلام کليني در اصول کافي به سند خود از حضرت امام صادق‏ عليه السلام آورده که فرمود: ريشه‏ هاي کفر سه چيز است: حرص و تکبّ و حسد. [۱۸]

در همان کتاب از امام صادق ‏عليه السلام روايت کرده که گفت: ابوجعفر عليه السلام فرمود: عزّت، ردای خداوند و بزرگ ‏منشي، ازار (جامه ی زیرین) اوست، پس هرکس به آن‏ها دست بيازد، خداوند او را به رو به جهنّم افکند. [۱۹]

نيز به سند خود از حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام آورده که فرمود: کبر، رداي الهي است و متکبر در آن با خداوند کشمکش دارد. [۲۰]

و به سند خود از حضرت امام صادق ‏عليه السلام روايت کرده فرمود: کبر رداي الهي است، پس هر آن‏که در چيزي از آن با خداوند منازعه کند، خداوند او را در جهنم سرنگون سازد. [۲۱]

و به سند موثّق همچون صحيحي از امام صادق ‏عليه السلام روايت کرده که فرمود: در جهنم درّه ‏اي هست براي متکبّرين که (سقر) ناميده مي ‏شود، از شدّت حرارت خود به خداي – عزّ و جلّ – شکايت کرد و از خدا خواست که به او اجازه تنفس دهد، پس چون نفس کشيد جهنم را سوزان ساخت. [۲۲]

و به سند خود از امام صادق ‏عليه السلام آورده که فرمود: متکبّران روز قيامت به صورت مور درآيند، مردم آن‏ها را پايمال کنند تا خداوند از حساب فراغت يابد. [۲۳]

بين اين اخبار و خبر ديگري که در کافي روايت شده منافاتي نيست. در آن خبر صحيح از محمد بن مسلم، از يکي از دو امام (باقر و صادق‏ عليهما السلام) آمده که فرمود: داخل بهشت نشود کسي که در دلش به مقدار خردلي تکبّر باشد. راوي گويد: من گفتم: «إنّا للَّه و إنّا إليه راجعون». گفت: چرا استرجاع گفتي؟ عرض کردم: به خاطر آنچه از شما شنيدم. فرمود: نه چنان است که پنداشته ‏اي، مقصود من انکار است و جز انکار نيست. [۲۴]

زيرا که اين حديث عقوبت محروم ماندن از بهشت را به انکار و سرکشي از عبادت و اطاعت خداوند يا اطاعت پيغمبران و اوليائش اختصاص مي‏ دهد، مانند ابليس و امثال او و حزب و دار و دسته‏اش از کافران و غاصب مناصب امامان ‏عليهم السلام. روايات سابق بر اين دلالت داشت که متکبّر اهل آتش است – خواه منکر خدا باشد يا نه – ولي داخل نشدنش را به بهشت متعرض نشده ‏اند. و اما اين حديث دلالت دارد که داخل نشدن به بهشت به اين صفت از متکبّرين (منکرين) اختصاص دارد، نه اين‏که تکبّر به معني انکار خدا باشد. خلاصه اين‏که: تواضع کليد هر خير، و تکبّر کليد هر شرّ است. زيرا که تکبّر صاحب خود را از تحصيل فضايل و دوري از رذايل باز مي‏ دارد.

”’اقسام تواضع”’

تواضع امري است اضافي که برحسب آنچه به آن اضافه مي‏ شود اقسامش مختلف مي ‏گردد. مثل تواضع براي خداي تعالي، و تواضع براي پيغمبران و اولياي او، و تواضع براي سالخوردگان، و تواضع نسبت به والدين و معلّم و متعلّم و مؤمنين و شرافت‏مندان و علما، و تواضع در مسکن و جاي نشستن و در غذا و لباس و تزويج، تواضع در راه رفتن و سخن گفتن، و اقسام بسيار ديگر. و هر يک از اين اقسام فوايد ارزنده ‏اي دارد که ذکر آن‏ها مايه طول کلام و دور شدن از مقصود اصلي است.

اما اين‏که دعا براي خاتم اوصيا حضرت صاحب الزمان ‏عليه السلام از اقسام تواضع است، آن‏که: دعاهايي که از انسان و ساير دعا کنندگان صادر مي ‏شود اقسام مختلفي دارد، از جمله:

– دعاي مهر و رحمت، مانند: دعاي پدر براي فرزند، و دعاي برادر براي برادران خود و دعاي فرشتگان براي زائران قبر امام حسين‏ عليه السلام و امثال اين‏ها.

– دعاي جزا و پاداش، مانند: دعاي کسي که به او احسان شده، يا بدي از او دور گرديده براي احسان کننده يا دفع کننده بدي، و دعاي متعلّم براي معلّم خود، و نظاير اين‏ها.

– دعاي در حقّ ديگري به اميد احسان او، و فرق بين اين‏گونه دعا و قسم سابق اين‏که: قسم قبلي دعا براي امري است که واقع شده، ولي اين‏گونه دعا براي خيري است که انتظار مي‏ رود حاصل گردد.

– دعاي تعظيم و تواضع، مانند: دعاي مردم براي بزرگان و علما که غالباً دعا در حقّ ايشان براي احترام و تجليل و تواضع است، بلکه دعا نکردن به ايشان در مجالس بر منابر توهين به آنان شمرده مي ‏شود.

دعا براي مولايمان صاحب الزمان‏ عليه السلام و درخواست تعجيل فرج و ظهور آن حضرت از خداوند متعال، تمام عناوين فوق را دربر مي ‏گيرد و بر هريک از آن عناوين آثار و فوايد مهمّي مترتّب است.

عنوان اوّل – يعني دعاي مهر و شفقت و رحمت – تمام موجبات مهر ورزيدن و شفقت داشتن نسبت آن جناب در وجود شريفش جمع است، که به بعضي از آن‏ها اشاره مي ‏کنيم:

۱ – او پدر حقيقي مؤمنين است.

۲ – و برادر واقعي مؤمنين.

۳ – غربت و کمي باران.

۴ – غيبت و دوري از دوستان.

۵ – مظلوميت به سبب غصب حقوق آن حضرت‏ عليه السلام.

۶ – مظلوميت به خاطر اين‏که خون ‏بهاي پدر و اجداد و ارحام و بستگانش گرفته نشده.

۷ – ايمان.

۸ – بسياري دشمنان و ناتواني دوستان آن حضرت.

۹ – بسياري همّ و غمّ و اندوه آن حضرت به خاطر ناراحتي ‏هايي که در زمان غيبت بر دوستان و شيعيانش مي ‏رسد.

۱۰ – طولاني بودن زمان ابتلا و محنت آن جناب.

۱۱ – مجهول بودن قدر آن حضرت در ميان مردم و انحراف آنان از روش او.

۱۲ – تقصير مؤمنين در متابعت و پيروي از آن حضرت و خدمت او.

و امور ديگري که با تأمل در جهات احوال آن حضرت – که فدايش شويم – روشن مي‏ شود.

پس مؤمن مخلص با دعا کردن براي آن حضرت، فوايد و آثار جهاتي که اشاره گرديد به دست مي‏آورد که در اين دعا ثواب نيکي به پدر، و رعايت حقّ برادر، و کمک به غريب و مظلوم، و نصرت مؤمن واقعي، و دلجويي از مغموم و اندوهگين، و رعايت حال گرفتار، و ترحم بر عالم مجهول القدر را متضمن است.

و اما عنوان دوم – يعني دعا کردن به عنوان پاداش احسان ديگري: تمام نعمت‏ها و منافعي که در آن‏ها غوطه‏ وريم به توسط و برکت وجود شريف آن حضرت است، به اضافه انواع احسان‏ هاي آن جناب در حقّ ما، از دعا کردنش براي ما و دفع دشمنانمان و بردباري‏ اش نسبت به ما، و فيوضات علمي و شفاعتش براي ما و انواع ديگر احسان که زبان از بيان آن‏ها عاجز است و خامه از تقرير آن قاصر. و خداوند – عزّ و جلّ – در سوره الرحمن فرموده: «هَلْ جَزاءُ الإِحْسانِ إِلاَّ الإِحْسانُ فَبِأَيِّ آلآءِ رَبِّکُمنا تُکَذِّبانِ»؛ [۲۵] آيا جزاي احسان به جز احسان است، پس اي جن و انس کدامين نعمت‏هاي پروردگارتان را تکذيب مي ‏کنيد.

پس اي کسي که از پاداش نعمت‏هاي مولاي احسان کننده ‏ات عاجز هستي، آيا نمي ‏تواني ساعتي از ساعت‏هاي شب يا روزت را – که بدون اختيارت مي ‏گذرد – به دعا براي صاحب الزمان‏ عليه السلام اختصاص دهي؟ نمي ‏توان ساعتي از شبانه روزت را به دعا کردن براي کسي که به عناوين مختلف و انواع گوناگون بر تو انعام و احسان نموده، صرف نمايي؟ چقدر جفاکاري، باز هم چقدر جفاکاري! اگر از آنچه گفتيم دلت تکاني نخورد و زبانت به دعاگويي براي مولايت به حرکت نيامد. پس از خواب بي‏ خبري بيدار شو و از ديدگانت پرده غفلت را برانداز و بدان که جوينده خير به اهلش دروغ نمي ‏گويد و بر ما جز پيغام‏ رساني تکليفي نيست.

اما عنوان سوم – دعا کردن براي ديگري به اميد احسان او – بيشترين نعمت‏ها و فراوان‏ ترين عطاها و گرامي ‏ترين مواهب با ظهور خاتم امامان – عجّل اللَّه فرجه الشريف – براي مؤمنين حاصل مي‏ گردد. بنابراين شايسته است در دعا براي تعجيل فرج و ظهور حضرتش اهتمام ورزند تا از برکات و عنايات آن جناب برخوردار شوند.

اما عنوان چهارم – دعا براي ديگري به عنوان تعظيم و تجليل او – مي‏گويم: آيا کسي از آن‏جناب عظيم ‏تر و گرامي ‏تر و برجسته ‏تر و مُسن‏ تر و عالم ‏تر و با فضيلت ‏تر و زيباتر مي ‏شناسيد؟ … پس چرا خداوند را تعظيم نمي ‏کنيد؟! مگر فرموده رسول خدا صلي الله عليه و آله را نشنيدي که: از [گونه‏ هاي] تجليل خداوند، احترام به مسلمان سفيد موي مي‏ باشد. و احاديث ديگر.

پس هرگاه احترام نمودن بزرگسالان و معمّرين مسلمان اين چنين باشد، چگونه مي‏توان فضل و ثواب عملي را بيان کرد که با آن تجليل و احترام بهترين مشايخ و بزرگان مسلمين انجام مي ‏گيرد، و امام و سرور و اعلم افراد بشر که قلم از توصيفش عاجز است، تعظيم و تکريم مي ‏شود (پس آيا قرآن را تدبّر نمي‏ کنند يا بر دل‏هايشان قفل‏ها زده شده است). [۲۶]
اکنون که اين بحث را دانستي، مي‏گويم: دعا براي تعجيل فرج و ظهور مولايمان صاحب الزمان‏ عليه السلام توقير و تعظيم و احترام آن حضرت در غياب و حضور است، زيرا که به ظاهر از انظار مردم غايب است ولي در دل‏هاي مؤمنين حاضر، و بر خلايق در همه جا شاهد و ناظر مي‏ باشد، همچون کسي که در خانه با آن‏ها همنشين باشد…

از جمله اخباري که دلالت دارد بر اين‏ که امام‏ عليه السلام بر افعال و اعمال و دل‏ها و احوال مردم آگاه است و آن‏ها را مي‏ بيند، روايتي است که در بصائر الدرجات از رميله است که گفت: در زمان امير مؤمنان‏ عليه السلام حالم سخت و بيداري‏ ام شديد گشت، روز جمعه ديدم حالم سبک شده است، با خود گفتم: بهتر از اين نمي ‏بينم که آبي بر خود بريزم و پشت سر امير مؤمنان ‏عليه السلام نماز بخوانم. پس همين کار را کردم. آن ‏گاه به مسجد رفتم، و چون امير المؤمنين ‏عليه السلام بالاي منبر رفت آن حال سخت بر من بازگشت، هنگامي که آن حضرت از مسجد بيرون رفت و داخل اقامت‏گاه خود شد با آن ‏جناب رفتم، فرمود: اي رميله! ديدم به خود مي ‏پيچيدي؟ عرض کردم: آري. و جريان را براي آن حضرت گفتم و انگيزه خودم را از حضور در نماز بيان داشتم.

فرمود: اي رميله! هيچ مؤمني مريض نشود مگر اين‏که ما نيز مريض مي‏شويم، و اندوهگين نگردد مگر اين‏که ما هم اندوهگين شويم، و دعا نکند مگر اين‏که بر دعايش آمين گوييم، و ساکت نماند مگر اين‏که براي دعا کنيم. عرض کردم: اي امير مؤمنان! فدايت شوم! اين مربوط به کساني است که با شما در اقامتگاه هستند، يا کساني را که در اطراف زمين هستند مي‏ بينيد؟ فرمود: اي رميله، هيچ مؤمني در شرق و غرب زمين از ما غايب نيست. [۲۷]

در همان کتاب به سند خود از حضرت امام صادق ‏عليه السلام آورده که فرمود: دنيا براي امام‏ عليه السلام در شکل نيمه گردو تمثل يافت، پس متعرض آن حضرت نشد، و او از اطراف آن تناول مي ‏کند همچنان‏که يکي از شماها از سر خوان خودش آنچه مايل است تناول مي‏ نمايد، پس چيزي از دنيا از امام ‏عليه السلام پوشيده نمي ‏ماند. [۲۸]

نيز به سند خود از حضرت امام صادق‏ عليه السلام آورده که فرمود: همانا امام، صدا را در شکم مادرش مي ‏شنود، و چون به چهار ماهگي رسيد بر بازوي راستش نوشته شود:

«وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلِ لِکَلِماتِهِ»؛ [۲۹] و کلمه پروردگارت از روي صدق و عدل به حدّ تمام و کمال رسيد، پس هيچ کلمات او را تبديل نتواند کرد. و چون از مادرش متولد شد، نوري مابين زمين و آسمان از او ساطع گردد. و چون راه افتد عمودي از نور برايش قرار داده شود که به آن بين مشرق و مغرب را ببيند. [۳۰]

و در همان کتاب از احمد بن محمد، از علي بن حديد، از جميل بن درّاج آورده که گفت: چند تن از اصحاب ما روايت کرده‏ اند که فرمود: درباره امام سخن مگوييد که امام ‏عليه السلام سخن را مي ‏شنود، در حالي که جنين در شکم مادرش باشد. پس چون ولادت يافت فرشته بين دو ديده ‏اش مي ‏نويسد: «وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلِ لِکَلِماتِهِ». و هنگامي که سنگيني امامت را به دوش گيرد براي او در هر بلدي جاي روشني قرار داده شود که با آن به اعمال بندگان نظر مي ‏نمايد. [۳۱]

و در روايت ديگري از حضرت ابوالحسن موسي بن جعفر عليهما السلام آمده که فرمود: همانا امام در زمين به منزله ماه در آسمان و در جاي آن است، او بر همه اشيا مطّلع و آگاه مي‏ باشد. [۳۲]

و به سند خود از مفضّل بن عمر آورده که گفت: بر حضرت ابوعبد اللَّه صادق ‏عليه السلام درباره علم امام نسبت به آنچه در اقاطر زمين هست، پرسيدم که: آيا در حالي که در خانه‏اش نشسته و پرده‏اش را افکنده از آن‏ها آگاه است؟ آن حضرت فرمود: اي مفضّل! خداي تبارک و تعالي براي پيغمبر صلي الله عليه و آله پنج روح قرار داد: روح زندگي که با آن راه رفت و حرکت نمود، و روح نيرو که با آن بپاخاست و جهاد کرد، و روح شهوت که با آن خورد و آشاميد و با زنان از راه حلال آميزش کرد، و روح ايمان که با آن امر کرد و عدالت نمود، و روح القدس که با آن سنگيني نبوّت را تحمّل کرد. و چون پيغمبر صلي الله عليه و آله وفات يافت، روح القدس از او منتقل شد و در امام ‏عليه السلام قرار گرفت، و روح القدس نه مي‏ خوابد و نه غفلت مي ‏کند و نه سرگرم مي‏ شود و نه سهو مي ‏نمايد. آن چهار روح ديگر خواب و غفلت و سرگرمي دارند ولي روح القدس ثابت است با آن، آنچه در شرق و غرب زمين، خشکي و دريا هست، ديده مي‏ شود.
عرض کردم: فدايت شوم! آنچه در بغداد است در دسترس امام است؟ فرمود: آري، و هرآنچه زير عرش هست. [۳۳]

شيخ صدوق – که خدايش رحمت کند – در کتاب فضايل ماه رمضان به سند صحيحي از حضرت ابوالحسن علي بن موسي الرضا عليه السلام آورده که فرمود: هرکس با شيعيان ما دشمني کند با من دشمني کرده، و هرکس با ايشان دوستي نمايد با من دوستي نموده، زيرا که آنان از خمير مايه گل ما آفريده شده‏ اند، پس هرکه آن‏ها را دوست بدارد از ماست، و هرکه دشمنشان بدارد از ما نيست. شيعيان ما به نور خدا نظر مي ‏کنند، و در رحمت خدا واقع مي‏ شوند، و به کرامت الهي رستگار مي ‏گردند، هيچ کدام از شيعيان ما مريض نشود مگر اين‏که به مرض او مريض شويم، و غمناک نشود مگر اين‏که به خاطر غم او غمناک گرديم، و خوشحال نشود مگر اين‏که به خوشحالي‏اش شاد شويم. و هيچ يک از شيعيان ما از نظرمان غايب نمي ‏ماند، هرکجا از شرق و غرب زمين باشد.

و هرکه از شيعيان قرض دار بميرد، پرداخت آن بر ماست و هرکه از آنان ثروتي برجاي گذارد براي ورثه اوست، شيعيان ما آن‏هايند که نماز را برپاي دارند و زکات را ادا کنند، و به حجّ خانه خدا روند، و ماه رمضان را روزه بدارند، و نسبت به اهل البيت دوستي کنند، و از دشمنانشان بيزاري نمايند، آن‏هايند اهل ايمان و تقوي، و اهل ورع و پرهيزکاري، هرکه بر آن‏ها رد کند بر خداوند رد کرده، و هرکه بر ايشان طعن زند بر خداوند طعن زده، زيرا که ايشان به حق بندگان خدايند، و به راستي اولياي او هستند. به خدا سوگند! يکي از ايشان شفاعت مي ‏کند درباره عده زيادي همچون (دو قبيله) ربيعه و مُضر، پس خداوند شفاعتش را درباره آنان مي‏ پذيرد به جهت اين‏که نزد خداي – عزّ و جلّ – گرامي است.

اخباري که بر موضوع مورد بحث دلالت کند جدّاً بسيار است و در کتب احاديث مذکور مي ‏باشد.

نيز مؤيّد اين معني است احاديثي که دلالت دارد بر اين‏که امامان ‏عليهم السلام شهيدان بر خلقند، که در اصول کافي و غير آن مذکور است. چون که معني شهيد، حاضر آگاه بر واقعه است، چنان‏که پوشيده نيست.

خلاصه اين‏که: همان ‏طور که دعا براي بزرگان در محضر ايشان تعظيم و تواضع نسبت به آنان است، همچنين دعا براي بزرگ بزرگان و اشرف شريفان در اين زمان حضرت صاحب الزمان ‏عليه السلام در محضرش، تعظيم و فروتني نسبت به آن جناب است. و چون تمام اقطار عالم در محضر مقدّس آن بزرگوار – صلوات اللَّه عليه – است، پس براي مؤمن شايسته است که به سوي او رو کند، و در هر کجا که باشد آن وليّ اعظم پروردگار را با دعاي خود تعظيم و احترام نمايد.

”’تواضع قلبي و بدني”’

تواضع براي امام ‏عليه السلام بر دو گونه است: قلبي و بدني. تواضع قلبي آن است که مؤمن معتقد باشد که امام ‏عليه السلام از خودش و از تمام ماسوي اللَّه بعد از حضرت خاتم النبيين ‏صلي الله عليه و آله افضل و اشرف است، از فرشتگان و پيغمبران گرفته تا ديگران. و نيز باور داشته باشد که خداي – عزّ و جلّ – مخلوقي برتر از رسول خدا و خاندان طاهرينش نيافريده، اين اعتقاد ماست، بر آن زنده مي ‏مانم و بر آن مي ‏ميرم و ان شاء اللَّه بر همين باور برانگيخته شده و به قيامت خواهم آمد. بر اين معني اخبار بسيار متواتره قطعيه دلالت دارد، و اگر بخواهم آن‏ها را بياورم کتاب مفصّلي مي ‏شود، و اگر خداوند تعالي به من توفيق دهد در اين باره تأليفي خواهم ساخت که مايه تذکر و بصيرت اهل خرد گردد.

و از سيّد جزايري – که خداي تعالي رحمتش کند – آمده که گفته است: اخباري که بر اين معني دلالت دارد جدّاً زياد است، و آنچه ما به دست آورده ‏ايم، حدود هزار حديث مي ‏شود. [۳۴]

و از شيخ صدوق است که در اعتقادات خود فرموده است: … و واجب است معتقد باشد که خداي – عزّ و جلّ – مخلوقي برتر از محمد صلي الله عليه و آله، و امامان ‏عليهم السلام نيافريده است. [۳۵]

و مجلسي در اعتقادات خود گويد: سپس بايد که درباره پيغمبر و امامان‏ عليهم السلام معتقد باشي که آنان اشرف تمام مخلوقات هستند، و آنان از همه پيغمبران ‏عليهم السلام و همه فرشتگان برتر مي‏باشند. [۳۶]

و از آنچه بر اين موضوع از اخبار بسيار دلالت مي ‏کند، روايتي است که ثقة الاسلام کليني در اصول کافي به سند خود از امير المؤمنين ‏عليه السلام ضمن حديثي آورده که فرمود: خداوند تبارک و تعالي اگر مي‏ خواست خودش را به بندگان مي‏ شناسانيد، ولي ما را ابواب خود، و راه و وسيله و وجه خويش قرار داد که مردم به سويش توجه کنند. پس هر آن‏که از ولايت ما عدول نمايد يا غير ما را بر ما برتري دهد، چنين کساني از صراط، دور افتاده‏ اند… . [۳۷]

نيز بر اين معني دلالت دارد تمام رواياتي که نصّ در اين است که امامان‏ عليهم السلام در همه چيز غير از مقام نبوت همانند پيامبر هستند. از جمله: در اصول کافي به سند خود از حضرت ابي عبد اللَّه صادق ‏عليه السلام آورده که فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: ما در امر و فهم و حلال و حرام در يک جريان هستيم، اما رسول خدا و علي ‏عليهما السلام فضل خود را دارند. [۳۸]

و همچنين بر اين مطلب دلالت دارد رواياتي که مي ‏گويد: هفتاد و دو اسم از اسم اعظم نزد امامان ‏عليهم السلام است، و اين مقدار نزد هيچ يک از پيغمبران بزرگ نبوده است. [۳۹]

و امّا تواضع بدني براي امام‏ عليه السلام بر دو قسم است: واجب و مستحبّ.

۱ – واجب آن است که ترک آن مايه هتک حرمت امام‏ عليه السلام و استخفاف به ساحت مقدّس آن جناب است. مانند: ترک بپا ايستادن هنگام ذکر نام قائم ‏عليه السلام در مجلس عمومي به قصد استخفاف و سبک شمردن – العياذ باللَّه – با وجود بپاخاستن اهل مجلس. زيرا که سبک شمردن امام ‏عليه السلام مستلزم سبک شمردن خداي – عزّ و جلّ – مي ‏باشد. در وسائل از امام صادق‏ عليه السلام در حديثي آورده که فرمود: و معني کفر، هر معصيتي است که به جهت جحد و انکار و استخفاف و سهل‏انگاري، در هر ريز و درشتي که نسبت به خداوند انجام گيرد، و فاعل آن کافر است … . [۴۰]

۲ – و اما تواضع مستحبّ غير از آن است، مانند: دعا براي آن حضرت و بپاخاستن هنگام ذکر نام مقدسش و درود فرستادن بر او، و امور ديگري که تحت اين عنوان قرار مي‏ گيرد و تواضع بر آن صدق مي ‏کند.

(رک: مکیال المکارم؛ محمدتقی موسوی اصفهانی؛ مترجم: مهدی حائری قزوینی)

—————————————————————————-

[۱] من لا يحضره الفقيه ۳۹۸:۴.

[۲] کافي ۱۲۳:۲.

[۳] وسائل الشيعه ۴۶۷:۸.

[۴] وسائل الشيعه ۴۶۸:۸.

[۵] وسائل الشيعه ۴۶۸:

[۶] کافي ۱۶۵:۲.

[۷] وسائل الشيعه ۴۶۶:۸.

[۸] وسائل الشيعه ۴۶۸:۸.

[۹] وسائل الشيعه ۴۶۸:۸.

[۱۰] کافي ۱۲۱:۲.

[۱۱] کافي ۱۲۲:۲.

[۱۲] کافي ۱۲۲:۲.

[۱۳] من لا يحضره الفقيه ۳۹۸:۴.

[۱۴] کافي ۱۲۴:۲.

[۱۵] کامل الزيارات: ۲۷۱.

[۱۶] بحار الانوار ۳۲۴:۶۶.

[۱۷] بحار الانوار ۳۲۴:۶۶.

[۱۸] کافي ۲۸۹:۲.

[۱۹] کافي ۳۰۹:۲.

[۲۰] کافي ۳۰۹:۲.

[۲۱] کافي ۳۱۰:۲.

[۲۲] کافي ۳۱۰:۲.

[۲۳] کافي ۳۱۱:۲.

[۲۴] کافي ۳۱۰:۲.

[۲۵] سوره الرحمن، آيه ۶۰ و ۶۱.

[۲۶] سوره محمد، آيه ۲۴؛ «أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ القُرْآنَ أَمْ عَلي قُُْوبٍ أَقْفالُها».

[۲۷] بصائر الدرجات: ۲۵۹.

[۲۸] بصائر الدرجات: ۴۰۸.

[۲۹] سوره انعام، آيه ۱۱۵.

[۳۰] بصائر الدرجات: ۴۳۴.

[۳۱] بصائر الدرجات: ۴۳۵.

[۳۲] بصائر الدرجات: ۴۳۵.

[۳۳] بصائر الدرجات: ۴۵۴.

[۳۴] انوار النعمانيه ۳۳:۱.

[۳۵] اعتقادات صدوق‏چاپ شده با باب حادي عشر: ۹۷.

[۳۶] اعتقادات مجلسي: ۷۸.

[۳۷] کافي ۱۸۴:۱.

[۳۸] کافي ۲۷۵:۱.

[۳۹] در اصول کافي ۲۲۲:۱، حديث ۶؛ از حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام است که فرمود: آب کم راکد را مي‏ مکند و نهر عظيم را رها مي‏ کنند! به آن حضرت عرض شد: نهر عظيم چيست؟ فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله و علمي که خداوند به او عطا کرده، خداوند – عزّ و جلّ – براي محمد صلي الله عليه و آله سنن پيامبران را جمع کرداز آدم تا خاتم. گفته شد: اين‏ها چيست؟ فرمود: علم پيامبران را سراسر، و همانا رسول خدا صلي الله عليه و آله تمام آن را نزد امير مؤمنان ‏عليه السلام قرار داد. پس شخصي به آن حضرت عرض کرد: اي فرزند رسول خدا! آيا امير المؤمنين اعلم است يا بعضي از پيامبران؟ حضرت ابوجعفر عليه السلام – روي به سايرين – فرمود: بشنويد چه مي‏گويد: خداوند گوش‏هاي هرکس را بخواهد مي ‏گشايد، من براي او مي ‏
خداوند براي محمد صلي الله عليه و آله علم پيامبران را جممع کرده و آن حضرت تمام آن را نزد امير المؤمنين قرار داده و او مي‏پرسد: آيا آن حضرت اعلم است يا بعضي پيامبران!

[۴۰] وسائل الشيعه ۲۴:۱.