اين مکرمت شريفي مشتمل بر دو مکرمت ارزنده است:
يکي: اين‏که دعا براي تعجيل ظهور مولايمان صاحب الزمان‏ عليه السلام از مصاديق تحمل صعب مستصعب از احاديث ائمه اطهار عليهم السلام مي ‏باشد.
دوم: اين‏که سبب مي ‏شود ساير احاديث آنان که مستصعب و دشوار و اسرارشان که دشوارو ناهموار است را نيز متحمل و پذيرا گردد، و اين مقام والا و مرتبه رفيعي است.

در اين‏جا لازم است براي توضيح مقصود چند فايده را ذکر کنيم:

فايده اول
قسمتي از روايات که در آن‏ها آمده: حديث امامان صعب مستصعب است.
در اصول کافي به سند خود از حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام است که فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: حديث آل محمد عليهم السلام صعب و مستصعب است که جز فرشته مقرّب يا پيغمبر مرسل يا بنده‏اي که خداوند دلش را به ايمان آزموده باشد، به آن ايمان نياورد. پس هر آنچه از حديث آل محمد عليهم السلام به شما رسيد، و دلتان بر آن نرم شد، و آن را شناختيد، آن را بپذيريد، و آنچه که دلتان از آن رميد و نا آشنا بود، آن را به خدا و رسول و عالم از آل محمد عليهم السلام رد کنيد، همانا کسي هلاک شونده است که چيزي از آن را برايش بازگو کنند و تحمّل ننمايد و بگويد: به خدا چنين نيست، به خدا چنين نيست و انکار، همان کفر است. [۱]
و نيز به سند مرفوعي از حضرت ابي عبد اللَّه صادق ‏عليه السلام آمده فرمود: به درستي که حديث ما صعب مستصعب است که آن را تحمل نکند مگر سينه‏ هاي نوراني يا دل‏ هاي سالم و يا اخلاق نيکو. همانا خداوند از شيعيان ما [به ولايت ما] پيمان گرفته هم ‏چنان که از بني آدم با «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ»؛ آيا پروردگار شما نيستم، [به ربوبيت خويش] پيمان بست. پس هر آن‏که [پيمان ما را] وفا نمود خداوند او را به بهشت وفا کند، و هرکس با ما دشمني ورزد و حقّمان را به ما ادا ننمايد، در آتش جهنّم هميشه خواهد سوخت. [۲]
همچنين از امام صادق‏ عليه السلام، از حضرت امام زين العابدين ‏عليه السلام است که فرمود: به تحقيق که علم علما صعب مستصعب است که آن را تحمل نکند مگر پيغمبر مرسل يا فرشته مقرّب و يا بنده مؤمني که خداوند دلش را براي ايمان آزموده باشد … . [۳]
اين حديث را صفّار نيز در بصائر الدرجات آورده و نيز به سند خود از حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام روايت کرده که فرمود: حديث ما صعب مستصعب است که متحمل نشود مگر فرشته مقرّب يا پيغمبر مرسل يا مؤمن امتحان شده و يا شهري که دژ محکم داشته باشد. پس هنگامي که امر ما واقع گردد و مهدي ما بيايد، مرد از شيعيان ما از شير، جري ‏تر و از نيزه بُرنده ‏تر خواهد بود، دشمن ما را زير پاهايش لگد مي‏ کند و با پنجه ‏هاي دستش او را مي ‏زند، و اين در موقعي است که رحمت و فرج خداوند بر بندگان نازل گردد. [۴]
و به سند ديگري از ابوحمزه ثمالي از حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام آورده که گفت: شنيدم آن حضرت مي‏ فرمود: حقا که حديث ما صعب مستصعب است که جز سه طايفه آن را متحمل نگردد: پيغمبر مرسل يا فرشته مقرّب يا بنده مؤمني که خداوند دلش را براي ايمان آزموده باشد.
سپس فرمود: اي ابوحمزه! مگر نمي ‏بيني که خداوند از فرشتگان مقرّب و از پيغمبران مرسل، و از مؤمنان آزمايش شده براي [پذيرش] امر ما اختيار نموده است. [۵]
و به سند ديگري از آن حضرت است که فرمود: حديث آل محمد عليهم السلام صعب مستصعب، سنگين، مقنع، اجرد و ذکوان است، آن را تحمّل نمي ‏کند مگر فرشته مقرّب يا پيغمبر مرسل، يا بنده‏اي که خداوند دلش را براي ايمان آزموده، يا شهري که حصار داشته باشد، پس هرگاه قائم ما بپاخيزد، نطق کند و قرآن تصديقش نمايد. [۶]
و به سند ديگري نيز از آن حضرت است که فرمود: حديث ما صعب مستصعب است، به آن ايمان نياورد مگر فرشته مقرّب يا پيغمبر مرسل يا بنده‏اي که خداوند قلبش را براي ايمان آزموده باشد، پس هرچه را دل‏هايتان شناخت برگيريد، و هر آنچه برايتان ناآشنا بود به ما رد کنيد. [۷]
به سند ديگري نيز مثل همين حديث را روايت کرده است.و از مفضّل آورده که گفت: شنيدم حضرت امام صادق ‏عليه السلام مي ‏فرمود: حديث ما صعب مستصعب است، آن را متحمل نمي ‏شود مگر فرشته مقرّب يا پيغمبر مرسل يا مؤمني که خداوند قلبش را براي ايمان آزموده باشد. [۸]
و به سند خود از اسماعيل بن عبد العزيز آورده که گفت: شنيدم حضرت ابي عبد اللَّه صادق‏ عليه السلام فرمود: حديث ما صعب مستصعب است، گويد: عرضه داشتم: فدايت شوم براي من تفسير کن. فرمود: ذکوان: [يعني] هميشه فروزان است. گفتم: أجرد؟ فرمود: [يعني] پيوسته شاداب است. عرض کردم: مقنع؟ فرمود: مستور و پوشيده است. [۹]
و به سند خود از اصبغ بن نباته آورده که گفت: از امير المؤمنين ‏عليه السلام شنيدم که فرمود: همانا حديث ما صعب مستصعب است، خشن مخشوش است، پس اندکي به سوي مردم برافکنيد، هرکس آن را شناخت او را بيفزاييد، و هرکه انکار کرد خودداري نماييد. آن را تحمل نکند مگر سه طايفه: فرشته‏اي مقرّب، يا پيغمبري مرسل، يا بنده مؤمني که خداوند دلش را براي ايمان آزموده باشد. [۱۰]
و به سند ديگري از حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام آورده که فرمود: همانا حديث ما صعب مستصعب، اجرد، ذکوان، وعر، شريف و کريم است، پس هرگاه چيزي از آن شنيديد و دل‏هايتان برايش نرم شد، آن را برگيريد و حمد الهي را بر آن بجاي آوريد، و اگر تحمل نتوانستيد و توانش را نداشتيد، پس آن را به امام عالم از آل محمد عليهم السلام برگردانيد، که بدبخت هلاک شده کسي است که بگويد: به خدا چنين نبوده. سپس فرمود: اي جابر! همانا انکار همان کفر ورزيدن به خداي عظيم است. [۱۱]

فايده دوم
در بيان معني حديث که در فرمايشان امامان ‏عليهم السلام آمده: حديث ما صعب مستصعب است.
احتمال دارد که منظور تمام آنچه از ايشان رسيده، بوده باشد و دشواري آن چنين توجيه شود که: تحمّل آن دشوار است. و معني تحمّل: بيان و نشر آن در جاهاي مناسب و بنابر مقتضاي حال باشد، چون مؤمن کامل، مواقع بيان را مي ‏شناسد و نيز مي ‏داند که در چه مواردي بايد آن را مخفي کند، لذا در هر مقامي به آنچه صلاح اوست – به نور ايمان – عمل مي ‏نمايد.
ولي آنچه به نظر قاصر من به واقع نزديک ‏تر مي ‏نمايد – بلکه به نظر هوشمند ماهر اين معني متعيّن است – اين‏که: منظور احاديثي است که در فضائل آن‏ها بيان شده از اسرار غريب و آثار عجيب و مقامات والايي که انديشه‏ها بدان راه نيابد و شؤون بديعي که خردمندان از بيان آن‏ها عاجزند. بنابراين اضافه براي تخصيص است، يعني: حديث مخصوص ما که در فضل و مقامات وارد است صعب مستصعب است، چون نسبت حديث به ايشان به دو گونه متصوّر است:
اول: مطلق آنچه به آن خبر داده‏اند، که احتمال اوّل بر اين معني تطبيق مي ‏شود.
دوم: آنچه به ايشان اختصاص دارد و در بيان شؤون و مقامات و علوم و کرامات ايشان است.
بنابراين اضافه حديث به آن‏ها، دلالت بر عموم دارد، و ديگر نيازي نيست که گفته شود:
منظور بعضي از احاديث است که مضاف را تقدير کنيم، و يا بگوييم: از باب مجاز لغوي است که عام ذکر گرديده و خاص اراده شده، بلکه متعين آن است که بر حقيقت حمل کنيم، و اضافه را براي اختصاص بدانيم.
و ممکن است مراد از حديث در آن روايات شأن و صفت باشد، چنان‏که در بعضي از گفته‏هاي يکي از بزرگان آمده، يا اين‏که حديث مرادف با ذکر يا امر باشد که همه به يک معني بر مي ‏گردد. و بر آنچه ما اختيار و تأييد کرديم اخبار متعددي دلالت مي ‏کند که به ذکر قسمتي از آن‏ها تبرک مي ‏جوييم. از جمله:
– اخباري است که چنين وارد شده: امر امامان‏ عليهم السلام صعب مستصعب است. مانند: روايت صفار در بصائر از ابوالربيع شامي از حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام که گفت: در خدمت آن حضرت نشسته بودم، پس ديدم حضرت ابوجعفر عليه السلام به خواب رفت، سپس سر برداشت و فرمود: اي ابوالربيع! حديثي است که شيعيان در دهان مي ‏گردانند و حقيقت را نمي‏ دانند. عرض کردم: قربانت گردم آن چيست؟ فرمود: گفته علي بن ابي طالب‏ عليهما السلام: «إِنَّ أَمْرَنا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لا يَحْتَمِلُهُ إِلاّ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلإِيمانِ»؛ [۱۲] اي ابوالربيع، مگر نمي‏ بيني که فرشته‏اي هست ولي مقرّب نيست، و [حديث ما را] متحمل نمي‏ شود جز مقرّب، و گاهي پيغمبر هست ولي مرسل نيست، و آن را متحمل نمي ‏شود جز مرسل، و گاهي مؤمن است ولي آزموده نشده، و متحمل آن نگردد مگر مؤمني که خداوند دلش را براي ايمان آزموده باشد.
و نيز به سند خود از ابوبصير و محمد بن مسلم آورده که حضرت ابي عبد اللَّه صادق‏ عليه السلام فرمود: با مردم از آنچه مي ‏شناسند گفتگو کنيد، و از آنچه ناآشنايند درگذريد، و ما و خودتان را به زحمت ميندازيد، به درستي که امر ما صعب مستصعب است که تحمل نمي ‏کند آن را مگر فرشته مقرّب يا پيغمبر مرسل و يا بنده مؤمني که خداوند قلبش را براي ايمان آزموده باشد.
و به سند خود از سدير صيرفي آورده که گفت: در پيشگاه حضرت ابي عبد اللَّه صادق ‏عليه السلام شرفياب بودم و مسائلي که اصحاب ما داده بودند بر آن جناب عرضه مي‏ کردم. ناگهان سؤالي به دلم افتاد، عرض کردم: فدايت شوم! مسأله‏اي دارم که همين حالا به قلبم خطور کرد. فرمود: مگر در بين آن مسائل نيست؟ عرض کردم: خير. فرمود: چيست؟ گفتم: فرموده امير مؤمنان ‏عليه السلام: همانا امر ما صعب مستصعب است، آن را نمي ‏شناسد مگر فرشته مقرّب يا پيغمبر مرسل يا بنده مؤمني که خداوند دلش را براي ايمان آزموده باشد. امام صادق ‏عليه السلام فرمود: آري، فرشتگان مقرّب و غير مقرّب دارند، و در پيغمبران نيز مرسل و غير مرسل هست، و مؤمنين آزموده و غير آزموده دارند، و به راستي که اين امر شما بر فرشتگان عرضه شد، پس جز مقرّبين به آن اقرار نکردند، و بر پيغمبران عرضه شد و جز مرسلين به آن اقرار ننمودند، و بر مؤمنين عرضه شد و جز آزمودگان آن را اقرار نداشتند. [۱۳]
و از ابوبصير آورده که گفت: حضرت ابي عبد اللَّه صادق ‏عليه السلام فرمود: امر ما صعب مستصعب است که متحمل آن نشود مگر کسي که خداوند ايمان را در دلش نوشته باشد. [۱۴]
و نيز در همان کتاب به سند خود از امير مؤمنان ‏عليه السلام آورده که فرمود: امر ما اهل البيت صعب مستصعب است، آن را نشناسد و به آن اقرار نکند جز فرشته مقرّب يا پيغمبر مرسل يا مؤمن نجيبي که خداوند دلش را براي ايمان آزموده باشد. [۱۵]
و نيز به سند خود از زياد بن سوقه آورده که گفت: نزد محمد بن عمرو بن الحسن بوديم، و از مصايب خاندان پيغمبر صلي الله عليه و آله سخن گفتيم، پس او گريه کرد تا اين‏که محاسنش از اشک چشمش تر شد، سپس گفت: همانا امر آل محمد عليهم السلام بزرگ و نقابدار است، نمي ‏توان آن را بازگو کرد، و چون قائم ما بپاخيزد آن را به زبان آورد و قرآن او را تصديق خواهد کرد. [۱۶]
مي‏گويم: ظاهر! امر در اين احاديث و امثال اين‏ها مرادف با شأن است، پس مقصود دشواري شؤوني است که خداوند متعال براي آنان قرار داده و به ايشان مخصوص گردانيده، چه از امور دنيوي باشد يا اخروي يا معجزات شگفت‏ انگيز و يا دلايل آشکار يا علوم کامله يا مواهب شامله يا اسرار غريب يا ويژگي‏ هاي عجيب، يا حقوق مالي يا صفات حالي و … که جز خدا و يا کسي که خداوند به او تعليم کرده باشد – يعني رسول اکرم و ائمه مصعومين ‏عليهم السلام – کسي نمي‏تواند آن‏ها را بشمارد، و براي اين معني شواهد متعددي در اخبار هست که بر پژوهنده مخفي نيست.

فايده سوم
در بيان معني صعب و مستصعب و ساير الفاظي که در آن روايات هست. صعب نقيض ذلول است، ذلول آن است که براي همه رام مي‏ باشد، بر خلاف صعب.
در مجمع البحرين گفته: صعب نقيض ذلول است. گويند: صَعُبَ الشّي‏ء – بضمّ العين – صُعُوباً: دشوار و با مشقّت شد. [۱۷]
مراد در اين‏ جا مقامي است که براي غير آن‏ها رام نمي ‏باشد، و احدي از خلايق نمي ‏تواند به آن دست يابد و شؤوني را که خداوند تعالي به ايشان اختصاص داده درک نمايد، به طوري که دست هيچ يک از فرشتگان مقرّب و پيغمبران مرسل نيز به آن نرسد.
و دليل و شاهد بر اين، روايتي است که در بصائر الدرجات از مفضّل آورده که گفت: حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام فرمود: همانا حديث ما صعب مستصعب، ذکوان و اجرد است که آن را متحمل نشود فرشته مقرّب و نه پيغمبر مرسل و نه بنده‏اي که خداوند دلش را براي ايمان آزموده باشد.
امّا صعب: آن است که هنوز سوار نشده، و امّا مستصعب: آن است که وقتي ديده شود از آن فرار کنند. [۱۸]
و شاهد بر اين‏که مراد از صعب: مقامي است که خداوند به آنان اختصاص داده، در تفسير امام حسن عسکري ‏عليه السلام درباره فرموده خداي تعالي: «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ»؛ [۱۹] (خطاب به آدم و حوا) و به اين درخت نزديک نشويد، آمده: درخت علم، درخت علم محمد و آل محمد عليهم السلام که خداي – عزّ و جلّ – تنها به ايشان اختصاص داده از ميان ساير خلقش، پس خداي تعالي فرمود: «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ»، شجره علم که مخصوص محمد و آل اوست به امر الهي کسي غير از آن‏ها از آن تناول نمي ‏نمايد.
و از آن بود که پيغمبر و علي و فاطمه و حسن و حسين ‏عليهم السلام بعد از اطعام به مسکين و يتيم و اسير تناول فرمودند تا اين‏که گرسنگي و تشنگي و خستگي پس از آن نديدند، و آن درختي است که از ساير درخت‏هاي بهشتي امتياز دارد، از جهت اين‏که: ساير درخت‏هاي بهشتي هر کدام نوعي ميوه و خوردني داشتند، ولي اين درخت و جنس آن گندم و انگور و انجير و عنّاب و ساير انواع ميوه‏ها و خوردني‏ها را داشت. لذا کساني که وصف آن درخت را حکايت کرده‏ اند اختلاف دارند، بعضي گفته‏ اند: گندم است. بعضي ديگر گفته‏ اند: انگور است. و ديگران گفته‏ اند: انجير. و کساني گفته ‏اند: عنّاب بوده است. خداي تعالي فرمود: «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» به اين درخت نزديک نشويد که بخواهيد درجه و فضل محمد و آل محمد را دريابيد، که خداوند تعالي اين درجه را به ايشان اختصاص داده، و اين درختي است که هرکس به اذن خداي – عزّ و جلّ – از آن تناول کند، علم اوّلين و آخرين را بدون تعلّم الهام مي ‏گردد، و هر کس بدون اجازه خداوند از آن تناول نمايد به مقصد نرسيده و پروردگارش را عصيان مي ‏نمايد … . [۲۰]
و نيز شاهد بر اين معني در تفسير البرهان از ابن بابويه‏ رحمه الله به سند خود از امام صادق ‏عليه السلام در حديثي طولاني آورده که فرمود: پس هنگامي که خداي – عزّ و جلّ – آدم و همسرش را در بهشت اسکان داد به آن دو فرمود: «کُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ»؛ بخوريد از غذاهاي بهشت هرچه مي‏ خواهيد و به اين درخت – يعني درخت گندم – نزديک نشويد، که از ظالمان خواهيد شد. به منزلت محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين و امامان – صلوات اللَّه عليهم – بعد از اين‏ها نگاه کردند، ديدند برترين منازل بهشت است، گفتند: پروردگارا! اين منازل براي کيست؟ خداي – جلّ جلاله – فرمود: سرهايتان را بلند کنيد به ساق عرش بنگريد، پس سرها بلند کردند، نام‏هاي محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين و امامان – صلوات اللَّه عليهم – را ديدند که به نوري از نور پروردگار جبّار جلّ جلاله بر ساق عرش نوشته شده. پس گفتند: پروردگارا، چقدر اهل اين منزلت نزد تو گرامي هستند و چقدر نزد تو محبوب هستند و چقدر نزد تو شرافت‏ مندند؟! خداي – جلّ جلاله – فرمود: اگر اين‏ها نبودند شما را نمي ‏آفريدم، اينان گنجينه‏ داران علم من، و امناي سرّ من مي ‏باشند، مبادا که به ديده حسد به ايشان نگاه کنيد و منزلت ايشان را نزد من آرزو نماييد و محل والاي اينان را تمنّا کنيد. تا اين‏که امام صادق ‏عليه السلام فرمود: … پس هنگامي که خداي – عزّ و جلّ – خواست بر آن‏ها توبه کند، جبرئيل نزد ايشان آمد و گفت: شما بر خودتان ستم کرده‏ايد به جهت تمنّي منزلت کساني که بر شما برتري يافته‏ اند، پس جزاي شما همين بود که از جوار خداوند – عزّ و جلّ – به زمين او فرستاده شديد … . [۲۱]
و اما مستصعب: منظور آن چيزي است که شنونده آن را دشوار مي‏ بيند. در حديث بصائر به همين اشاره بود که امام‏ عليه السلام فرمود: مستصعب آن است که هرگاه ديده شود از آن فرار کنند.
و امّا خشن: ضدّ ليّن و نرم است، چون تحمّل آن براي غير ممتحنين دشوار است.
و امّا مخشوش: شتري است که در بيني ‏اش خِشاش – به کسر – قرار مي ‏دهند، و آن چوبي است که در بيني شتر قرار داده مي ‏شود و زمام او را مي‏ بندند تا بيشتر رام و تسليم گردد. گويي امام ‏عليه السلام حديثشان را به آن تشبيه نمود، براي دلالت بر امر به حفظ و صيانت آن از کسي که آن را تحمل نمي ‏کند و به آن ايمان ندارد. و امامان‏ عليهم السلام آن را براي کساني که اهليّت نداشته‏اند بيان نمي ‏کردند. پس بر مؤمن واجب است که اسرار و صفات خاصّه ايشان را بيان نکند مگر براي کسي که طاقت و ظرفيت تحمل آن را دارد. و اين است معني اين‏که حديث به خِشاش مقيد شده است، و دليل بر اين معني اين‏که: در حديثي … آمده: پس به سوي مردم اندکي برافکنيد، هرکه شناخت او را بيفزاييد و هرکه انکار نمود ديگر چيزي نگوييد. و امّا وعر: – به سکون عين – ضدّ سهل مي ‏باشد که تأکيد صعب مستصعب مي‏ باشد.

فايده چهارم
در معني فرمايش امام‏ عليه السلام: «به راستي که اين امر شما بر فرشتگان عرضه شد، پس چرا مقرّبين به آن اقرار نکردند، و بر پيغمبران عرضه شد و جز مرسلين به آن اقرار ننمودند، و بر مؤمنين عرضه شد و جز آزمودگان آن را اقرار نداشتند که ظاهرش منافات دارد با اخبار بسياري که دلالت مي ‏کند بر اين‏که تمام فرشتگان و پيغمبران به ولايت خاندان رسول ‏صلي الله عليه و آله به درگاه الهي تقرب مي‏ جويند و دينداري مي‏ کنند، و شؤوني که خداوند – عزّ و جلّ – براي ايشان قرار داده اقرار دارند. از جمله اخبار:
در بصائر الدرجات به سند خود از حضرت ابي عبد اللَّه صادق‏ عليه السلام آورده که فرمود: فرشتگان به جوار قدس و نزديکي به خداوند تبارک و تعالي نرسيده ‏اند مگر با آنچه شما برآنيد، و به تحقيق که فرشتگان توصيف مي‏ کنند آنچه شما وصف کنيد، و مي‏ جويند آنچه شما مي‏ جوييد، و هرآينه از فرشتگان عدّه‏اي هستند که مي‏ گويند: [خدايا] سخن ما درباره آل محمد عليهم السلام هم‏چنان است که تو آنان را قرار داده‏ اي.
و نيز در آن کتاب به سند خود از حمّاد بن عيسي آورده که گفت: شخصي از حضرت ابي عبد اللَّه صادق‏ عليه السلام سؤال کرد: فرشتگان بيشترند يا فرزندان آدم؟ فرمود: سوگند به آن‏که جانم به دست اوست که ملائکه خداوند از تعداد خاک بيشتر است، و در آسمان هيچ جاي پايي نيست مگر اين که در آن فرشته ‏اي هست که تقديس و تسبيح خدا مي ‏کند، و در زمين هيچ درخت و حتي همچون جاي نوک سوزني نيست مگر اين‏که در آن فرشته‏اي موکّل است که هر روز مي‏ آيد آن را مي‏ آموزد، خداوند آن‏ها را مي ‏داند، هيچ يک از آنان نيست مگر اين‏که با ولايت ما اهل البيت به خداوند تقرّب مي‏جويد و براي دوستانمان طلب مغفرت مي‏ کند، و دشمنانمان را لعنت مي‏ نمايد، و از خداوند مي ‏خواهد که عذاب ويژه ‏اي را بر آن‏ها بفرستد. [۲۲]
و نيز به سند خود از رسول خدا صلي الله عليه و آله آورده که فرمود: نبوت براي هيچ پيغمبري در عالم اظلّه کمال نيافت تا اين‏که ولايت من و ولايت خاندانم بر او عرضه شد، و براي او مجسّم شدند، و پيغمبران به طاعت و ولايت ايشان اقرار کردند. [۲۳]
و به سند خود از امام صادق‏ عليه السلام آورده که فرمود: هيچ پيامبري به نبوّت نرسيد مگر به معرفت حقّ ما و برتري ما بر ديگران. [۲۴]
و در روايت ديگر از آن حضرت است که فرمود: نه هيچ پيغمبري به نبوت رسيد و نه رسولي فرستاده شد مگر به ولايت ما و به برتريمان از غير خودمان. [۲۵]
و از حضرت امام باقر عليه السلام است که فرمود: ولايت ما ولايت خداوند است که خداوند هيچ پيغمبري را جز به آن مبعوث نکرده است. [۲۶] و روايات ديگر.
و مي‏توان به چند وجه بين اين دو را جمع کرد:
اوّل: اين‏که منظور در اين اخبار اذعان و اقرار به ولايت و افضليّت ايشان به نحو اجمال است، و در حديث اوّل اذعان و اقرار تفصيلي مراد است که از شناخت خصوصيات و شؤون ايشان به طور تفصيل برمي‏ آيد.
دوم: اين‏که مراد در آن اخبار فقط تصديق قلبي است و در حديث اوّل منظور تصديق قلبي و زباني هر دو است.
سوم: اين‏که منظور در حديث نخستين سبقت گرفتن در عالم ارواح به اقرار به آنچه خداوند براي محمد و آل اوعليهم السلام قرار داده مي ‏باشد، که سبقت گيرندگان به آن، پيغمبران مرسل و فرشتگان مقرّب و مؤمنان آزموده بوده ‏اند و ساير انبيا و فرشتگان و مؤمنين از آن‏ها پيروي کردند: «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ المُقَرَّبُونَ»؛ [۲۷] و پيشتازان پيشروان، آنان مقرّب هستند.
اين است آنچه در اين باره به خاطر رسيده و بر هر يک از اين وجوه بعضي از اخبار شاهد است، و ذکر آن‏ها با اختصاري که در نظر داريم منافات دارد.
و بعيد نيست که مراد از فرموده امام ‏عليه السلام: امر شما … ، به قرينه بعضي از روايات، خصوص آنچه مربوط به قيام حضرت قائم‏ عليه السلام باشد، زيرا که از اسراري است که در تصديق و اعتقاد به آن جز عدّه بسيار نادر و کم باقي نمي ‏مانند. و شاهد بر اين چند روايت است از جمله:
۱ – در اصول کافي به سند خود از منصور آورده که گفت: حضرت ابي عبد اللَّه صادق ‏عليه السلام به من فرمود: اي منصور! اين امر بر شما نمي‏رسد مگر پس از نااميدي، و نه به خدا تا اين‏که [خوب از بد] جدا شويد، و نه به خدا تا بررسي گرديد، و نه به خدا تا برکنار شويد. آن‏که مي ‏بايست شقاوتمند شود به شقاوت برسد و آن‏که مي ‏بايست سعادتمند گردد به سعادت برسد. [۲۸]
۲ – و نيز از حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام است که فرمود: همانا دل‏هاي مردم از اين حديث شما (اعتقاد به غيبت امام قائم‏ عليه السلام) مي‏ رمد، پس هرکه به آن اقرار کرد، او را بيفزاييد و هرکس انکار نمود رهايش کنيد. به تحقيق که ناچار فتنه‏ اي پيش خواهد آمد که هر پشتيبان و برگزيده ‏اي نيز در آن سقوط کند، تا آن‏جا که شخصي که [به خاطر کمال دقّت] مو را دو نيم مي‏کند هم سقوط مي‏ نمايد، به حدّي که جز ما و شيعيانمان باقي نماند. [۲۹]
۳ – در غيبت نعماني به سند خود از صفوان بن يحيي آورده که گفت: حضرت ابوالحسن الرضا عليه السلام فرمود: به خدا آنچه ديدگانتان را به سويش خيره کرده ‏ايد، نخواهد بود تا اين‏که از هم جدا شويد و آزمايش گرديد، و تا اين‏که از شما باقي نماند جز اندکِ اندک. [۳۰]
۴ – و از حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام آورده که فرمود: اي شيعه آل محمد عليهم السلام! همچون سرمه در چشم، آزموده و کم مي‏ شويد. و راستي که صاحب سرمه مي ‏داند چه وقت سرمه در چشمش واقع مي‏ شود ولي نمي ‏داند چه موقع از چشمش بيرون مي‏ رود، همين‏طور مرد بر روشي از امر ما صبح مي‏ کند ولي شب بر او مي‏ رسد در حالي که از آن خارج شده باشد، و شب بر روشي از امر ماست، و صبح مي ‏کند در حالي که از آن خارج شده باشد. [۳۱]
و روايات متعددي به همين معني رسيده است.
و نيز شاهد بر مطلب فوق در بصائر و اصول کافي از حضرت امام باقر عليه السلام آمده که فرمود: همانا خداي تبارک و تعالي که خلق را آفريد، آب گوارايي خلق کرد و آبي شور و تلخ آفريد، پس اين دو آب به هم مخلوط شد، آن‏گاه گلي از صفحه زمين برگرفت و آن را به شدّت مالش داد، سپس به اصحاب يمين – در حالي که آن‏ها در ميانشان همچون مور به حرکت آمده بودند – فرمود: به سلامت به سوي بهشت! و به اصحاب شمال فرمود: به سوي آتش! و باکي ندارم. سپس فرمود: آيا پروردگارتان نيستم؟ گفتند: چرا. تا روز قيامت نگويند: ما از اين غافل بوديم. [۳۲]
سپس از پيامبران پيمان گرفت که فرمود: مگر من پروردگار شما نيستم؟ سپس فرمود: و آيا اين محمد رسول من نيست و اين علي امير مؤمنان نمي ‏باشد؟ گفتند: چرا. پس نبوّت بر ايشان ثابت گشت. و از پيغمبران اولوالعزم پيمان گرفت که: همانا من پروردگارتان هستم و محمد رسول من و علي امير مؤمنان و جانشينان بعد از او واليان امر من و گنجينه ‏داران علم من هستند. و مهدي کسي است که به وسيله او براي دينم ياري مي‏ گيرم و دولتم را به او آشکار مي‏ سازم و به او از دشمنانم انتقام گيرم و به وسيله او – به طوع يا کراهت – عبادت شوم. گفتند: خدايا! اقرار کرديم و شهادت داديم، ولي آدم نه اقرار کرد و نه انکار نمود، پس منصب اولوالعزمي براي آن پنج تن – از جهت مهدي‏ عليه السلام – ثابت شد، و براي آدم عزمي بر اقرار به آن نبود. و همين است فرموده خداي – عزّ و جلّ -: «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلي آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً»؛ [۳۳] و به تحقيق که از پيش با آدم پيماني افکنديم او نسيان کرد و برايش تصميمي نيافتيم، فرمود: همانا يعني ترک کرد … . [۳۴]

فايده پنجم
ظاهراً منظور از مؤمن آزموده شده شخصي است که دلش به سبب هجوم اسباب شک و ترديد به باطل تمايل نکند، و مقصود از شهري که دژ محکم دارد، آن است که ملکه حفظ اسرار و قبول و تسليم در برابر فضايل خاندان رسول ‏صلي الله عليه و آله را داشته باشد، هرچند که در عداد آزمودگان نباشد.

فايده ششم
در بيان منظور از تحمّل کردن که در آن اخبار ذکر گرديده.
شيخ نعماني در کتاب غيبت به سند خود از عبد الاعلي آورده که گفت: حضرت ابي عبد اللَّه صادق ‏عليه السلام به من فرمود: اي عبد الاعلي! تحمل امر ما، معرفت و پذيرش آن نيست، همانا تحمّل امر ما حفظ و نگهداري و پوشاندن آن است از کسي که اهليّت ندارد. پس به آن‏ها (= شيعيان) سلام و رحمت خدا را برسان و بگو به شما فرموده: خداي رحمت کند بنده‏ اي را که دوستي مردم را به سوي خودش و ما جلب کند، به اين‏که براي مردم آنچه را که آشنا هستند آشکار سازد، و از آنچه منکرند نسبت به ايشان لب فرو بندد. [۳۵]
و در بعضي از نسخه‏ها چنين است: به خدا سوگند! کساني که با ما سر جنگ دارند سنگيني بيشتري ندارند از کسي که آنچه خوش نداريم از سوي ما فاش کند … . [۳۶]
و به سند ديگري از حضرت ابي عبد اللَّه جعفر بن محمد عليهما السلام آورده که فرمود: اين امر تنها معرفت و پيروي از آن نيست تا اين‏که آن را از نااهل بپوشاني، و همين بس است که بگوييد: نگفته‏ايم. و از آنچه ما سکوت کرده ‏ايم خاموش بمانيد، که اگر شما آنچه ما گفته ‏ايم بگوييد، و در آنچه ساکت مانده ‏ايم تسليم ما باشيد، ايمان آورده ‏ايد، هم‏چنان که ما ايمان آورده ‏ايم. خداي تعالي فرموده: «فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا»؛ [۳۷] اگر ايمان آوردند به مانند آنچه شما ايمان آورده‏ ايد، پس هدايت شده ‏اند.
علي بن الحسين ‏عليهما السلام فرموده است: براي مردم با آنچه مي‏ شناسيد حديث گوييد، و آنچه را طاقت ندارند برايشان بار ننماييد، که آن‏ها را به ما مغرور سازيد. [۳۸]
و به سند ديگري آورده که حضرت ابوعبداللَّه جعفر بن محمد عليهما السلام فرمود: تحمل امر ما تنها تصديق و قبول آن نيست، همانا بخشي از تحمّل امر ما ستر و پوشاندن آن از غير اهلش مي ‏باشد، پس به آن‏ها (= شيعيان) سلام و رحمت الهي را برسان و به آن‏ها بگو (امام) به شما مي‏ گويد: خدا رحمت کند بنده‏ اي را که مودّت مردم را به سوي من و خودش جلب نمايد، به آنچه مي‏ شناسند برايشان سخن بگويد و آنچه منکرند از ايشان بپوشاند. سپس فرمود: به خدا قسم آنان که عليه ما جنگ بپا دارند زحمتشان بر ما بيشتر نيست از کسي که آنچه را خوش نداريم به زبان آورد. [۳۹]
و در روايت ديگري از امام صادق ‏عليه السلام آورده که فرمود: هرکه حديث دشوار ما را پوشيده دارد خداوند آن را نوري بين ديدگانش قرار دهد و در بين مردم عزّتش بخشد، و هرکس حديث کوچک ما را فاش کند نمي ‏ميرد تا اين‏که اسلحه او را بگزد يا با حيرت خواهد مرد. [۴۰]
و در تحف العقول از امام صادق‏ عليه السلام در سفارش‏ هايش به محمد بن النعمان احول معروف به مؤمن الطاق آمده که فرمود: اي پسر نعمان! همانا افشا کننده مانند کشنده ما به شمشيرش نيست بلکه گناهش سنگين ‏تر است، بلکه گناهش سنگين ‏تر است، بلکه گناهش سنگين ‏تر است، اي پسر نعمان! همانا هرکه عليه ما حديثي روايت کند، از کساني است که به عمد ما را کشته و به خطا نکشته است … تا اين‏که فرمود: اي پسر نعمان! عالم نمي‏تواند تو را خبر دهد به تمام آنچه مي‏ داند، زيرا که آن سرّ الهي است که خداوند به عنوان راز به جبرئيل گفته، و جبرئيل راز آن را به محمّد صلي الله عليه و آله گفته، و محمد به علي و علي به حسن و حسن به حسين و حسين به علي و علي به محمد و محمد (عليهم السلام) به من سپرده است و من به آن‏که خواهم سپرد، راز به يکديگر سپرده‏ اند، پس عجله نکنيد، به خدا سوگند اين امر سه مرتبه نزديک شد پس آن را شايع کرديد و خداوند آن را به تأخير انداخت، به خدا! سرّي نداريد مگر اين‏که دشمنانتان به آن از شما آگاه‏ ترند. اي پسر نعمان! خودت را حفظ کن که مرا نافرماني کردي، سرّ مرا فاش مکن، همانا مغيرة بن سعيد بر پدرم دروغ گفت و سرّ او را فاش کرد، پس خداوند حرارت آهن را بر او چشانيد، و ابوالخطّاب بر من دروغ بست و سرّ مرا فاش کرد، پس خداوند حرارت آهن را به او چشانيد، و هر کس امر ما را پوشيده بدارد خداوند او را به وسيله آن در دنيا و آخرت زينت بخشد و قسمتش را خواهد داد، و او را از حرارت آهن و تنگي زندان‏ها حفظ خواهد کرد. بني اسرائيل دچار قحطي شدند تا جايي که حيوانات و فرزندانشان هلاک گشتند، پس موسي بن عمران به درگاه خداوند دعا کرد، خداوند فرمود: اي موسي! اين‏ها زنا و ربا را آشکار کردند و کليساها را معمور و زکات را تضييع نمودند. موسي گفت: خدايا! به رحمت خود بر آن‏ها مهر بورز که تعقل ندارند. پس خداوند به او وحي فرمود: من باران خواهم فرستاد و پس از چهل روز آنان را آزمايش خواهم کرد. پس اين معني را شايع و افشا کردند، و باران چهل سال از آن‏ها قطع شد، شما هم امرتان نزديک شد، پس آن را در مجالستان شايع نموديد … تا اين‏که امام صادق‏ عليه السلام فرمود: اي پسر نعمان! هيچ بنده‏اي مؤمن نخواهد بود تا اين‏که در او سه سنّت باشد: سنّتي از خداوند، و سنّتي از رسول او، و سنّتي از امام. امّا سنّتي که از خداي – عزّ و جلّ – بايد داشته باشد، اين‏که بايد اسرار را کتمان نمايد، خداوند جلّ ذکره مي ‏فرمايد: «عالِمُ الغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلي غَيْبِهِ أَحَداً»؛ [۴۱] اوست داناي غيب، پس احدي را بر غيب خويش آگاه نسازد … .
و امّا صفتي که از رسول خدا صلي الله عليه و آله بايد دارا باشد، اين‏که با مردم به رفتار و اخلاق اسلامي مدارا کند. و امّا سنّتي که از امام‏ عليه السلام لازم است در او باشد، صبر در سختي‏ها و ناراحتي‏ها است تا اين‏که خداوند براي او فرج برساند … . [۴۲]
حاصل از اين اخبار و روايات ديگر اين‏که تحمّل مورد بحث که در فرمايشات امامان ‏عليهم السلام آمده با سه امر تحقق مي‏ پذيرد:
۱ – شناخت امور و فضيلت امامان ‏عليهم السلام.
۲ – پذيرفتن و تسليم بودن نسبت به آن.
۳ – نگهداري آن از غير اهلش.
و چون بعضي از فرشتگان و پيغمبران به حسب مراتبشان از شناخت بعضي از خصوصيات و فضايل والاي ايشان قاصرند، فرمودند: تحمّل نمي ‏کند آن را جز فرشته مقرّت …، که تحمل نکردن ايشان از جهت قصورشان از شناخت قسمتي از ويژگي ‏هايي است که خداوند به محمد و آل معصومش ‏عليهم السلام اختصاص داده نه از جهت تسليم نبودن، چون که اين کفر ورزيدن به خداوند است – چنان‏که در روايت آخر فايده اوّل گذشت – بلکه اسرار و علومي دارند که فرشتگان مقرّب و انبياي مرسل نيز تحمّل نتوانند کرد. چنان‏که در بصائر به سند خود از ابي الصامت آورده که گفت: شنيدم حضرت ابي عبد اللَّه صادق‏ عليه السلام فرمود: قسمتي از حديث ماست که تحمّل نکند آن را نه فرشته مقرّب و نه پيغمبر مرسل و نه بنده مؤمني. عرضه داشتم: پس چه کسي آن را تحمّل کند؟ فرمود: ما آن را تحمّل داريم. [۴۳]

فايده هفتم
در بيان اين‏که دعا براي حضرت قائم ‏عليه السلام مصداق تحمّل امر امامان‏ عليهم السلام مي ‏باشد.
توضيح اين‏که امر حضرت قائم – عجّل اللَّه فرجه الشريف – به حسب آنچه خداوند از ويژگي‏ها در زمان غيبت و ظهورش قرار داده، از اسرار عجيب و امور دشواري است که براي هيچ يک از انبيا و مرسلين و اوليا و اوصيا اتفاق نيفتاده، و اين امري است وجداني که نيازي به دليل و برهان ندارد.
و در رواياتي که از خاندان وحي و اهل ذکر رسيده نيز اين معني بيان شده هم‏چنان که مولاي ما امام ابومحمد حسن عسکري‏ عليه السلام به احمد بن اسحاق فرمود: اي احمد بن اسحاق! اين امري از خداوند و سرّي از اسرار الهي و غيبي از غيب او است. آنچه برايت گفتم بگير و کتمان کن و از شکرگزاران باش که فرداي قيامت در علّيين خواهي بود.
لذا امامان‏عليهم السلام امر او را مخفي مي ‏داشتند و از ذکر نام او در مجالس نهي مي ‏نمودند، بلکه امر او آن‏قدر صعب است که آدم ‏عليه السلام آن را نه انکار کرد و نه اقرار نمود و قرائن و شواهد ديگري که سبب قطع و يقين مي ‏شود که امر حضرت مهدي ‏عليه السلام از امور صعب و اسرار عجيبي است که آن را تحمّل نمي ‏کند مگر فرشته مقرّب يا پيغمبر مرسل يا مؤمني که خداوند دلش را براي ايمان آزموده باشد.
و چون دعا براي آن حضرت ‏عليه السلام حاکي از معرفت به آن حضرت و تسليم بودن به امر اومي باشد، صحيح است که بگوييم: دعا کنده براي آن جناب از مصاديق آن عنوان است.

فايده هشتم
در بيان اين‏که دعا براي تعجيل فرج مولايمان صاحب الزمان ‏عليه السلام سبب توانايي مؤمن بر تحمّل ساير احاديث امامان‏ عليهم السلام و امور صعب مستصعب آنان است به توضيح اين‏که مداومت بر دعا براي آن حضرت ‏عليه السلام مايه کمال ايمان و پايدار ماندن مؤمن بر عقيده و يقين است. و با احاديث گذشته معلوم شد که تحمّل امور و احاديث صعب مستصعب امامان ‏عليهم السلام از آثار اين امر مي‏ باشد. يعني: دعاي خالصانه براي مولايمان صاحب الزمان‏ عليه السلام سبب خلوص ايمان است، و خلوص ايمان موجب نائل شدن به اين مرتبه والا است، نتيجه اين‏که: دعا براي حضرت صاحب الزمان‏ عليه السلام سبب رستگاري به اين مرتبه ارزنده مي‏ باشد.

(رک: مکیال المکارم؛ محمدتقی موسوی اصفهانی؛ مترم: مهدی حائری قزوینی)
————————————————————————————–
[۱] کافي ۴۰۱:۱.
[۲] کافي ۴۰۱:۱.
[۳] کافي ۴۰۱:۱.
[۴] بصائر الدرجات: ۲۴.
[۵] کافي ۴-۱:۱.
[۶] بصائر الدرجات: ۲۴.
[۷] بصائر الدرجات: ۲۱.
[۸] بصائر الدرجات: ۲۳.
[۹] بصائر الدرجات: ۲۳.
[۱۰] بصائر الدرجات: ۲۱.
[۱۱] بصائر الدرجات: ۲۲.
[۱۲] بصائر الدرجات: ۲۶.
[۱۳] بصائر الدرجات: ۲۶.
[۱۴] بصائر الدرجات: ۲۷.
[۱۵] بصائر الدرجات: ۲۷.
[۱۶] بصائر الدرجات: ۲۸.
[۱۷] مجمع البحرين ۱۰۰:۲، کتاب الباء.
[۱۸] بصائر الدرجات: ۲۴.
[۱۹] سوره بقره، آيه ۳۵.
[۲۰] تفسير امام حسن عسکري ‏عليه السلام: ۷۴.
[۲۱] تفسير برهان ۸۲:۱.
[۲۲] بصائر الدرجات: ۶۸.
[۲۳] بصائر الدرجات: ۷۳.
[۲۴] بصائر الدرجات: ۷۴.
[۲۵] بصائر الدرجات: ۷۴.
[۲۶] بصائر الدرجات: ۷۵.
[۲۷] سوره واقعه، آيات ۱۰ و ۱۱.
[۲۸] کافي ۳۷۰:۱.
[۲۹] کافي ۳۷۰:۱.
[۳۰] غيبت نعماني: ۱۱۱.
[۳۱] غيبت نعماني: ۱۱۰.
[۳۲] سوره اعراف، آيه ۱۷۲.
[۳۳] سوره طه، آيه ۱۱۵.
[۳۴] بصائر الدرجات: ۷۰؛ کافي ۸:۲.
[۳۵] غيبت نعماني: ۱۳.
[۳۶] غيبت نعماني: ۱۳.
[۳۷] سوره بقره، آيه ۱۳۷.
[۳۸] غيبت نعماني: ۱۴.
[۳۹] غيبت نعماني: ۱۴.
[۴۰] غيبت نعماني: ۱۵.
[۴۱] سوره جن، آيه ۲۶.
[۴۲] تحف العقول: ۲۲۸.
[۴۳] بصائر الدرجات: ۲۳.