زمانی که سخن به زیور ادب اراسته و با صنایع ادبی بسته گشت، در جای جای بینش و معرفت آدمی رخنه کرد و سامان فرهنگی و اعتقادی او را متحوّل نمود. چنان که در رفتار فردی و اجتماعی و طریقه سلوک و مبانی شناخت اقوام و ملل ÷یشین و حال، مشهود است، کلام صاحب سخنان نغزگو، در ادبیات عموم، رواج سریع یافته و بی دغدغه ی قیل و قال های علمی و تخصّصی، مقبول افتاده و نه تنها به پدبدایی عقاید و رفتار آنان انجامیده، بلکه به مثابه ملاک و میزان در اثبات و ردّ افکار و عقاید، بدان تمسّک نموده اند. و مهمتر آن که& جز خبرگان بصیر، کسی را بارای هماوردی با آن نبوده و کشف صلاح و فساد آن بر عموم دشوار آمده است. از این جاست که ضروت توجّه به کلام ادبیات و صاحب هنران سخن در هر جامعه و فرهنگی، رخ می نماید و ره گیری پاره ای کلامشان وظیفه ی تهل دقّت را فزون تر می سازد تا مردمان را بر این که مباد از گذر کلمات و لطایف ابیات، نکته ناصوابی بر جهد و بر فکر بکری فرونشیندّ بیاگاهند.

مسأله اختیار
از میان کلام ادیبان، عبارات زیادی یافت می شود که پیام “جبر” و مجبور بودن انسان در نظام دین را به همراه دارد. البتّه گفتنی است که اعتقاد به جبر، ملاک های صلاح و فساد اعمال و قوانین عقوبت و پاداش الهی را به تعطیل می کشتند، چون کسی به اختیار خود، کاری نمی کند که مهر صلاح یا فساد بر آن زده شود یا عقوبت و پاداشی بر آن مترتّب باشد. جال اگر جمله ی زیر را با دیده ی دقّت بنگریم، چنان پیامی را به صراحت از آن در می یابیم:
گلیم بخت کسی را بافتند سیاه – به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد
و چه بسیار دیده ایم کسانی را که در مواجهه با دلالت های اصلاح گرانه، زحمت خود ندادند و جانب عافیت گزیدند و این بیت را زمزمه کردند. پس این “فریب” که از کارآمدترین سلاح های ابلیس است، به سهولت، بندگان را از اصلاح عیوب خویش یا اصلاح دیگران، ناامید کرده، باز می دارد.