اين غيبت از ديدگان به حکم پروردگار واقع شده و پيغعبر اکرم و ائمه اطهار عليهم السلام از وقوع اين غيبت خبر داده‏اند. در کمال الدين از پيغمبر اکرم‏ صلي الله عليه و آله آمده که فرمود: مهدي از فرزندان من است، نام او نام من و کنيه‏ اش کنيه من است، شبيه ‏ترين مردم از لحاظ خَلق و خُلق به من است، او را غيبت و حيرتي است که در آن امت‏ها گمراه مي ‏شوند، سپس او مانند ستاره ‏اي درخشان خواهد آمد زمين را از قسط و عدل پر مي ‏کند چنان‏که از ستم و ظلم پر شده باشد. [۱]
و نيز از آن حضرت ‏صلي الله عليه و آله است که فرمود: مهدي از فرزندان من است، براي او غيبت و حيرتي است که در آن امت‏ها گمراه مي ‏شوند، ذخيره پيغمبران را مي‏آورد، آن‏گاه زمين را پر از عدل و قسط مي ‏کند چنان‏که از ستم و ظلم پر گشته است. [۲]
و از آن حضرت‏ صلي الله عليه و آله است که فرمود: خوشا به حال کسي که درک کند قائم اهل بيت مرا در حالي که هنگام غيبت و پيش از قيامش به او اقتدا کند و دوستانش را دوست بدارد و از دشمنانش بيزاري جويد، که او از همراهان و دوستان و گرامي‏ ترين امّتم در روز قيامت خواهد بود. [۳]
و از امير المؤمنين علي ‏عليه السلام نقل شده است که به فرزندش حسين ‏عليه السلام فرمود: نهمين فرزند تو اي حسين! همان قائم به حق و آشکار کننده دين و گسترش دهنده عدل است. حسين گفت: يا امير المؤمنين! آيا اين شدني است؟ فرمود: آري! سوگند به آن‏که محمد را به پيامبري برانگيخت و او را بر تمام مردم برگزيد؛ ولي بعد از غيبت و حيرتي که در آن هيچ کس بر دين خود ثابت و پايدار نمي ‏ماند مگر مخلصان که با روح يقين مباشرند. کساني که خداي – عزّ و جلّ – بر ولايت ما از آنان پيمان گرفته و ايمان را در دل‏هايشان نگاشته و به روح القدس تأييدشان فرموده است. [۴]
و از اصبغ بن نباته روايت شده که گفت: خدمت امير المؤمنين علي بن ابي طالب‏ عليهما السلام رفتم، ديدم آن حضرت به فکر فرو رفته است، و انگشت به زمين مي‏ کوبد. عرضه داشتم: يا امير المؤمنين! آيا در خلافت رغبت کرده‏اي؟ فرمود: خير، به خدا سوگند که نه در آن و نه در امور دنيا هيچ روزي رغبت نداشته‏ام، ولي در فکر مولودي هستم که در پشت من است، يازدهمين فرزندم، هم اوست مهدي، زمين را پر از عدل مي‏ کند، چنان‏که از ستم و ظلم آکنده باشد. براي او حيرت و غيبتي است که در آن اقوامي گمراه و اقوام ديگري هدايت مي‏شوند. پس گفتم: يا امير المؤمنين! آيا اين شدني است؟ فرمود: آري! چنان‏که او آفريده شده است. [۵]
و از آن حضرت ‏عليه السلام است که فرمود: از براي قائم ما غيبتي است که مدّتش طولاني خواهد بود، گويي شيعيان را مي‏ بينم که مانند چهارپايان دنبال چراگاه مي ‏گردند و آن را نمي ‏يابند. آگاه باشيد! که هر کس از آن‏ها بر دين خود ثابت بماند و قلبش به خاطر طول کشيدن غيبت امامش قساوت نگيرد، چنين کسي در درجه‏ام همراه من خواهد بود. سپس فرمود: هنگامي که قائم ما بپاخيزد براي هيچ کس در گردن او بيعتي نيست، لذا ولادتش مخفي و خودش غايب مي‏گردد. [۶]
و نيز از آن حضرت نقل شده است که: هنگامي که در محضرش از حضرت قائم‏ عليه السلام ياد شد، فرمود: امّا البته او غايب مي‏ شود تا اين‏که فرد جاهل بگويد: خداوند را در آل محمد عليهم السلام نيازي نيست. [۷]
و از حضرت حسن بن علي ‏عليهما السلام روايت است که فرمود: هيچ يک از ما نيست مگر اين‏که براي طاغوت سرکش زمانش بيعتي در گردن دارد، به جز قائم، آن‏که روح اللَّه عيسي بن مريم پشت سرش نماز خواهد خواند، به درستي که خداوند – عزّ و جلّ – ولادت او را مخفي و شخص او را غايب مي ‏سازد تا هنگام خروج براي هيچ کس در گردن او بيعتي نباشد. او نهمين فرزند از اولاد برادرم حسين است، فرزند بهترين کنيزان، خداوند عمر او را در دوران غيبت طولاني مي‏ کند، سپس او را به قدرت خود در قيافه جواني کم‏تر از چهل سال ظاهر مي ‏سازد تا دانسته شود که خداوند بر هر چيزي تواناست. [۸]
و از حضرت حسين بن علي ‏عليهما السلام روايت شده که فرمود: قائم اين امّت همانا نهمين نسل از فرزندان من است و اوست صاحب غيبت و هم اوست که ارثش در حالي که زنده است تقسيم مي‏شود.
و از حضرت علي بن الحسين ‏عليهما السلام روايت شده که فرمود: براي قائم ما دو غيبت است که يکي از ديگري طولاني‏تر است، امّا اولي شش روز [۹] يا شش ماه و يا شش سال است و اما دومي مدّتش آن‏قدر طولاني مي‏شود تا اين‏که بيشتر آن‏هايي که معتقد به اين امر هستند از آن برگردند، پس بر اين امر ثابت نمي ‏ماند، مگر کسي که يقينش قوي و معرفتش صحيح باشد و در دلش از آنچه ما قضاوت کرديم ناراحتي پيش نيايد و تسليم ما اهل بيت باشد. [۱۰]
و درباره آيه: «فَلا أُقْسِمُ بِالخُنَّسِ الجَوارِ الکُنَّسِ»؛ [۱۱] (سوگند به ستارگان بازگردنده که به گردش درآيند و در جاي خود رخ پنهان سازند.) از امام باقر عليه السلام نقل شده است که فرمود: اين مولودي است در آخر الزمان، او مهدي از اين عترت است، و براي او حيرت و غيبتي خواهد بود که گروه‏ هايي در آن گمراه و گروهي هدايت مي‏شوند. [۱۲]
و در حديثي که ابن ابي يعفور از امام صادق‏ عليه السلام روايت کرده است آمده: هر کس اقرار کند به امامان از پدران من و فرزندان من، ولي مهدي از فرزندانم را انکار نمايد، مثل آن است که اقرار به تمام پيغمبران داشته باشد، ولي نبوّت حضرت محمد صلي الله عليه و آله را انکار کند. راوي گويد: پرسيدم: اي آقاي من! مهدي از فرزندان تو کيست؟ فرمود: پنجمين فرزند از هفتمين امامان، او از نظرتان غايب مي‏شود و بردن نام او برايتان حلال نخواهد بود. [۱۳]
و نيز از امام صادق ‏عليه السلام مروي است که فرمود: نزديک‏ترين و پسنديده‏ ترين وضع بندگان نسبت به خداوند آن وقت است که حجّت خدا را نيابند و براي آن‏ها آشکار نشود، و از ديدگان ايشان پوشيده بماند که جايش را ندانند، و در عين حال بدانند که حجّت‏ها و بيّنات الهي باطل نشده، پس در آن هنگام و هر صبح و شام منتظر فرج باشند، که شديدترين خشم و غضب خداوند بر دشمنانش موقعي است که حجّت خود را از آنان مخفي بدارد و بر آنان آشکار نگردد. البته خداوند دانسته است که اولياي او در ترديد واقع نمي ‏شوند، و اگر مي‏ دانست که آن‏ها در شک مي‏ افتند، يک چشم برهم زدن حجّت خود را از آنان نهان نمي ‏ساخت. [۱۴]
و از آن حضرت ‏عليه السلام نقل شده که فرمود: غيبت بر ششمين فرزندم واقع خواهد شد و او دوازدهمين امام از ائمه هدايتگر بعد از پيغمبر اکرم ‏صلي الله عليه و آله است، اوّل آن‏ها امير المؤمنين علي بن ابي طالب و آخرينشان قائم به حقّ، بقيّة اللَّه در زمين و صاحب زمان مي‏ باشد. به خدا سوگند! اگر به مقداري که نوح در قومش ماند در غيبت بسر برد، از دنيا نرود تا ظهور نمايد و زمين را پر از قسط و عدل کند، چنان‏که از ستم و ظلم پر شده باشد. [۱۵]
و از علي بن جعفر از برادرش موسي بن جعفر عليهما السلام روايت شده است که فرمود: هرگاه پنجمين فرزند هفتمين امام غايب شود، خدا را خدا را در دينتان، کسي شما را از آن بازنگرداند. اي فرزندم! به تحقيق که به ناچار صاحب اين امر را غيبتي است تا اين‏که هر کس معتقد به اين امر است از آن بازگردد. اين محنتي از جانب خداوند – عزّ و جلّ – است که به وسيله آن آفريدگانش را امتحان مي‏کند و اگر پدران شما ديني درست‏ تر از اين مي ‏دانستند از آن پيروي مي ‏کردند. [۱۶]
و از حسين بن خالد نقل شده است که گفت: علي بن موسي الرضا عليه السلام فرمود: هر که پرهيزکاري ندارد دين ندارد، و هر آن‏که تقيّه ندارد ايمان ندارد؛ و به تحقيق که گرامي‏ ترين شما نزد خداوند آن است که بيشتر تقيّه کند. به آن حضرت عرض شد: تا کي بايد تقيّه کرد؟ فرمود: تا روز وقت معلوم و آن روز خروج قائم ما اهل البيت است، پس هر کس پيش از ظهور قائم ما تقيّه را رها کند از ما نيست. عرض شد: يابن رسول اللَّه! قائم از شما اهل البيت ‏عليهم السلام کيست؟ فرمود: چهارمين فرزند من است، زاده بهترين کنيزان. خداوند به وسيله او زمين را از هر گونه جور و ستمي پاک و از هر ظلمي دور خواهد کرد؛ اوست همان کسي که مردم در ولادتش شک کنند، و اوست صاحب غيبت پيش از خروجش. و چون بپاخيزد زمين به نورش درخشان شود و ميزان عدالت در ميان مردم بپاسازد که هيچ کس بر ديگري ظلم نکند؛ اوست آن کسي که زمين براي او به هم پيچيده شود و سايه‏اي ندارد؛ و اوست آن‏که منادي از سوي آسمان به نام او بانگ برآورد که همه اهل زمين آن را بشنوند که به آن جناب دعوت مي ‏شوند. منادي مي‏گويد: آگاه باشيد! که حجّت خداوند کنار خانه خدا آشکار گشت، پس از او پيروي کنيد که حقّ با او و در وجود اوست، و همين است معني قول خداوند – عزّ و جلّ – که: «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّمآءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ»؛ [۱۷] (اگر بخواهيم از سوي آسمان آيتي [و نشانه‏اي] بر آنان فرستيم که همگي براي آن گردن نهند.)
و از عبدالعظيم بن عبداللَّه حسني روايت شده که گفت: به حضرت محمد بن علي بن موسي‏ عليهم السلام گفتم: من اميدوارم که تو قائم از آل بيت محمد عليهم السلام باشي، آن‏که زمين را پر از قسط و عدل مي‏کند، چنان‏که پر شده باشد از جور و ظلم. فرمود: اي ابوالقاسم! هيچ يک از ما امامان نيست جز قائم به امر خداوند – عزّ و جلّ – و هادي به سوي دين خدا، ولي آن قائم که خداوند – عزّ و جلّ – زمين را به وسيله او از اهل کفر و انکار پاک مي‏کند و آن را پر از عدل و قسط مي‏ سازد، کسي است که ولادتش بر مردم پوشيده مي‏ ماند، و شخص او از نظرشان غايب مي ‏گردد، و بردن نام او بر آن‏ها حرام است. او همنام و هم‏کنيه رسول خدا صلي الله عليه و آله مي‏باشد و اوست که زمين برايش پيچيده مي‏گردد و هر سختي برايش آسان شود و از يارانش به تعداد اهل بدر سيصد و سيزده نفر از نقاط دوردست زمين فراهم آيند، و اين است [معني] فرموده خداوند – عزّ و جلّ – که: «أَيْنَما تَکُونُوا يَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللَّهَ عَلي کُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ»؛ [۱۸] (هر کجا باشيد خداوند همگي شما را خواهد آورد، خداوند بر هر کاري تواناست. پس هرگاه اين تعداد نفر از اهل اخلاص به خدمتش مجتمع شوند، خداوند امر او را ظاهر مي‏سازد و چون شماره يارانش به يک عِقْد کامل – که ده هزار نفر است – رسيد، به اذن خداوند – عزّ و جلّ – خروج مي ‏کند و پيوسته از دشمنان خدا خواهد کشت تا خداوند متعال راضي شود.
عبد العظيم گويد: به آن حضرت گفتم: اي آقاي من! او چگونه خواهد دانست که خداي – عزّ و جلّ – راضي شده؟ فرمود: در دلش رحمت مي‏ اندازد، پس هنگامي که به مدينه داخل شود لات و عزّي را بيرون مي‏آورد و مي‏سوزاند. [۱۹]
و از علي بن مهزيار است که گفت: به حضرت ابوالحسن صاحب العسکر امام هادي‏ عليه السلام نامه نوشتم و از او درباره فرج پرسيدم، در جواب نوشت: هرگاه صاحب شما از سرزمين ظالمين غيبت کرد، متوقّع فرج باشيد. [۲۰]
و از احمد بن اسحاق بن سعد الاشعري نقل شده است که گفت: بر حضرت ابومحمد حسن بن علي عسکري‏ عليه السلام داخل شدم و تصميم داشتم که درباره جانشين بعد از خودش سؤال کنم، پس خود آن حضرت سخن را آغاز کرد و فرمود: اي احمد بن اسحاق! به درستي که خداوند – تبارک و تعالي – از هنگام خلقت آدم و نيز تا هنگام برپايي قيامت زمين را هيچ‏گاه از حجّت خود بر خلق خالي نگذاشته و نخواهد گذاشت، به حجّت الهي بلا را از اهل زمين دور مي‏ سازد و به [برکت] او باران فرو مي ‏بارد و به او برکات زمين را بر مي ‏آورد.
پرسيدم: يابن رسول اللَّه! پس امام و خليفه بعد از شما کيست؟ برخاست و با عجله به اندرون خانه رفت و سپس بيرون آمد در حالي که کودکي سه ساله که صورتش مانند ماه شب چهارده بود بر شانه داشت، آن‏گاه فرمود: اي احمد بن اسحاق! اگر بر خداوند – عزّ و جلّ – و حجّت‏هايش عزيز نبودي اين فرزند را به تو نشان نمي‏ دادم، او همنام رسول خدا صلي الله عليه و آله و هم‏ کنيه آن جناب است که زمين را پر از قسط و عدل کند در حالي که پر شده باشد از جور و ظلم. اي احمد بن اسحاق! مَثَل او در اين امّت مَثَل خضر و ذوالقرنين است، به خدا سوگند! که او غيبتي خواهد داشت که در آن از هلاکت نجات نمي‏ يابد مگر آن‏که خداوند – عزّ و جلّ – او را به اقرار و اعتقاد به امامتش ثابت بدارد، و به دعا کردن براي تعجيل فرجش توفيق دهد.
احمد بن اسحاق مي ‏گويد: عرضه داشتم: آيا نشانه‏اي هست که قلبم به آن اطمينان و آرامش يابد؟ پس آن کودک با زبان عربي فصيح سخن گفت و فرمود: من بقية اللَّه در زمين او و انتقام گيرنده از دشمنان او هستم، پس از ديدن عين دنبال اثر و نشانه مگرد، اي احمد بن اسحاق! احمد بن اسحاق گويد: پس خوشحال و مسرور بيرون آمدم. چون روز بعد شد، دوباره به خدمت آن حضرت رسيدم و عرض کردم: يابن رسول اللَّه! من به آنچه بر من منّت گذاشتي خيلي خوشحالم، پس روشي که در او از خضر و ذي القرنين جاري است کدام است؟ فرمود: اي احمد! طول غيبت. گفتم: يابن رسول اللَّه! حتماً غيبت او طولاني خواهد شد؟ فرمود: آري، سوگند به پروردگارم تا جايي که بيشتر کساني که معتقد به اين امر هستند از آن برگردند و باقي نمي‏ ماند مگر کسي که خداوند – عزّ و جلّ – از او براي ولايت ما پيمان گرفته باشد و ايمان را در قلبش بنويسد و او را به روحي از جانب خود تأييد فرمايد. اي احمد بن اسحاق! اين امري از امور الهي و سرّي از اسرار خداوند و غيبي از غيب خدا است، پس بگير آنچه به تو آموختم و آن را مخفي بدار و از شاکرين باش که فرداي قيامت با ما، در علّيين خواهي بود. [۲۱]
و از ابومحمد حسن بن محمد المکتّب منقول است که گفت: آن سال که شيخ ابوالحسن علي بن محمد سمري – قدّس اللَّه روحه – درگذشت، من در مدينة السلام (بغداد) بودم، چند روز قبل از فوتش به حضورش رفتم، ديدم براي مردم توقيعي بيرون آورد که صورت آن چنين است:
بسم اللَّه الرحمن الرحيم
اي علي بن محمد سمري! خداوند اجر برادرانت را در حقّ تو زياد گرداند، که تو تا شش روز ديگر خواهي مرد، پس امر خودت را جمع‏آوري کن و به جانشيني بعد از خودت وصيّت مکن که غيبت تامّه واقع شده، پس ظهور نيست مگر به اذن خداوند – عزّ و جلّ – و آن بعد از طول مدّت و قساوت دل‏ها و پر شدن زمين از ستم خواهد بود. و از شيعيان من کساني خواهند آمد که ادعاي مشاهدت کنند، آگاه باشيد! که هر کس پيش از خروج سفياني و صيحه آسماني ادعاي مشاهدت کند؛ دروغگوي افترا زننده است. و لا حول ولا قوّة إلاّ باللَّه العليّ العظيم. مي‏گويد: آن‏گاه ما از توقيع نسخه برداشتيم و از نزد او بيرون رفتيم و چون روز ششم به نزد او بازگشتيم، در حال احتضار بود. پس از او پرسيديم: چه کسي وصيّ بعد از توست؟
در جواب فرمود: «للَّهِِ أَمْرٌ هُوَ بالِغُهُ؛ خداوند را امري است که خود آن را خواهد رسانيد و از دينا رفت – که خدا از او راضي باد – و آن آخرين سخني بود که از او شنيده شد. [۲۲]

بیان چند نکته:
نکته اوّل: بدان که آن حضرت را دو غيبت است: يکي کوچک‏تر (صغري) و ديگري بزرگ‏تر (کبري). مدّت غيبت صغري از هنگام وفات پدر آن حضرت تا درگذشت سمُري بوده است که وفات حضرت امام حسن عسکري‏ عليه السلام هشتم ربيع الاول سال دويست و شصت هجري قمري بوده، و درگذشت سمُري نيمه شعبان سال سيصد و بيست و هشت که با اين حساب غيبت صغري شصت و هشت سال مي‏شود. ولي اگر ابتداي غيبت را از هنگام ولادت آن حضرت بگيريم، مدّت غيبت صغري هفتاد و سه سال خواهد بود، زيرا که ولادت آن جناب نيمه شعبان سال دويست و پنجاه و پنج بوده است، چنان‏که در کافي ذکر گرديده. و نيز در همان کتاب به سند خود از احمد بن محمد منقول است که گفته: هنگامي که زبيري کشته شد، توقيعي از ناحيه حضرت ابومحمد (امام عسکري‏ عليه السلام) صادر شد که: اين است جزاي کسي که بر خداوند درباره اولياي او افترا بندد، مي‏ پنداشت مرا خواهد کشت و براي ما بازمانده‏اي نيست! قدرت خدا را چگونه ديد؟ و براي آن حضرت فرزندي متولد شد که نامش را (م ح م د) نهاد، سال دويست و پنجاه و شش. [۲۳]
مي‏گويم: در اين روايت و روايت قبل مي‏توان جمع کرد به اين‏که ظرف را به (خَرَجَ) متعلق بدانيم، يعني توقيع سال دويست و پنجاه و شش بيرون آمد، يا يکي را بر تاريخ شمسي و ديگري را بر قمري حمل نماييم، چنان‏که فاضل مجلسي اين دو توجيه را در بحار ياد کرده است. [۲۴]
نکته دوم: براي غيبت کبري – که ابتداي آن وفات سمُري است – وقت و انتهاي معيّني نيست، بلکه فرمان و حکم ظهور و اشراق نور آن حضرت – عجّل اللَّه فرجه الشريف – به دست خداوند است. اخبار زيادي بر اين معني دلالت دارد، از جمله در بحار از غيبت شيخ طوسي به سند خود از فضيل روايت کرده که گفت: از حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام پرسيدم: آيا براي اين امر وقتي هست؟ فرمود: «کَذِبَ الوَقَّاتُونَ، کَذِبَ الوَقَّاتُونَ، کَذِبَ الوَقَّاتُونَ؛ [۲۵] کساني که وقت آن را تعيين مي‏کنند دروغ گفتند، دروغ گفتند، دروغ گفتند». و از حضرت ابوعبد اللَّه امام صادق‏ عليه السلام آمده که فرمود: کساني که وقت ظهور را تعيين مي‏کنند دروغ گويند، ما نه در گذشته وقت را تعيين کرده‏ايم و نه در آينده وقت را تعيين خواهيم کرد. [۲۶] و در کتاب المحجّه از مفضّل بن عمر منقول است که گفت: از امام صادق‏ عليه السلام پرسيدم: آيا براي ظهور اميد منتظر مهدي وقت معيّني هست که مردم آن را بدانند؟ فرمود: حاش للَّه که ما وقتي براي آن تعيين کنيم. عرضه داشتم: اي مولاي من! علّت چيست؟ فرمود: زيرا که آن است ساعت، که خداوند تعالي مي‏فرمايد: «وَ يَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسيها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ»؛ [۲۷] از تو مي ‏پرسند هنگام ساعت را که چه وقت خواهد بود، بگو البته علم آن نزد پروردگار من است، کسي جز او آن ساعت را روشن و ظاهر نتواند کرد. [۲۸]
و در خبر صحيحي از محمد بن مسلم از حضرت ابوعبد اللَّه صادق ‏عليه السلام مروي است که فرمود: هر کس از مردم وقتي را براي تو معيّن کرد، مترس و هيبت او تو را نگيرد که تکذيبش کني، زيرا که ما هيچ‏گاه براي کسي وقت تعيين نمي‏کنيم. [۲۹]
و در حديث محمّد بن حنفيه است که وقتي از امير المؤمنين ‏عليه السلام سؤال کرد: آيا براي آن (دولت مهدي) وقتي هست؟ فرمود: خير، زيرا که علم خداوند بر علم وقت‏ گذاران غالب است، خداوند به موسي وعده سي شب ميقات را داد، بعد ده شب افزوده شد، نه موسي آن ده شب را مي‏ دانست و نه بني اسرائيل دانستند، و چون وقت (سي شب) گذشت، بني اسرائيل گفتند: موسي ما را فريب داد، لذا گوساله پرستيدند. ولي موقعي که فقر و نيازمندي در ميان مردم زياد شد، و يکديگر را قبول نداشته و انکار کردند، در آن هنگام هر صبح و شام در انتظار امر الهي بوده باشيد. [۳۰]
و در خبر صحيح از ابوحمزه ثمالي روايت است که گفت: به حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام گفتم: علي‏ عليه السلام فرموده است: تا هفتاد سال بلا است و بعد از بلا راحتي خواهد بود و حال آن‏که هفتاد سال گذشت و آسايشي نديديم؟ امام باقر عليه السلام فرمود: اي ثابت! خداوند تعالي اين امر را تا هفتاد سال قرار داده بود، ولي چون حسين ‏عليه السلام کشته شد، غضب خداوند بر اهل زمين شدّت يافت و آن را تا صد و چهل سال به تأخير انداخت، ما اين مطلب را به شما گفتيم، شما آن را فاش ساختيد و پرده از اين راز برداشتيد، خداوند هم آن را به تأخير انداخت و ديگر وقتي براي آن نزد ما قرار نداد که: «يَمْحُو اللَّهُ ما يَشآءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الکِتابِ»؛ خداوند هرچه را خواهد محو کند و هرچه را خواهد پاينده سازد و امّ الکتاب [= لوح محفوظ] نزد اوست. ابوحمزه مي‏گويد: اين گفت و شنود را به حضرت صادق‏ عليه السلام نيز اظهار داشتم، فرمود: مطلب همان‏طور است. [۳۱]
و ابوبصير از حضرت امام صادق‏ عليه السلام روايت کرده که گفت: به آن حضرت عرض کردم: فدايت شوم! خروج قائم ‏عليه السلام چه وقت است؟ فرمود: اي ابومحمد! ما خانداني هستيم که وقت تعيين نمي‏ کنيم و به تحقيق که حضرت محمد صلي الله عليه وآله فرموده: «کَذِبَ الوَقَّاتُونَ؛ وقت‏ گذاران دروغ مي‏ گويند». اي ابامحمد! پيش از اين امر پنج علامت هست: اوّلي‏شان ندا در ماه رمضان، و خروج سفياني، و خروج خراساني، و کشته شدن نفس زکيّه، و فرورفتگي زمين در بيداء. [۳۲]
و در توقيع شريفي که در بحار مروي است آمده: و امّا رسيدن فَرَج، موکول به خداست، و کساني که وقت تعيين کنند دروغ مي ‏گويند. [۳۳]
نکته سوم: اين‏که امامان‏ عليهم السلام هر دو غيبت (صغري و کبراي) آن حضرت را خبر داده‏اند.
در بحار از پيغمبر اکرم ‏صلي الله عليه و آله پس از شمردن ائمه ‏عليهم السلام فرمود: سپس امامشان از نظرشان غايب مي‏شود تا وقتي که خدا بخواهد او را در غيبت خواهد برد که يکي از ديگري طولاني‏تر است. راوي مي‏گويد: آن‏گاه پيغمبر اکرم‏ صلي الله عليه و آله به سوي ما متوجّه شد و در حالي که صدايش را بلند کرده بود فرمود: هشدار! هنگامي که پنجمين از هفتمين فرزندم ناپديد شود. علي‏ عليه السلام گويد: من پرسيدم: ای رسول خدا! هنگام غيببت چه وضعي دارد؟ فرمود: صبر مي ‏کند تا خداوند به او اجازه خروج بدهد، سپس از قريه‏اي که به آن «کرعه» مي‏ گويند خروج مي‏ کند در حالي که عمامه مرا بر سر و زره مرا در بر و شمشير ذوالفقار را با خود داشته باشد و منادي ندا مي‏ کند که: اين مهدي خليفة اللَّه است از او پيروي کنيد. [۳۴]
و از حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام آمده که فرمود: البته صاحب اين امر را دو غيبت است. [۳۵]
و در حديث ديگري از آن حضرت مروي است که: قائم‏ عليه السلام را دو غيبت است که در يکي از آن‏ها درباره‏ اش گفته مي‏ شود: هلاک شده است، و معلوم نشود که در کدام بيابان رفته است. [۳۶]
و از حضرت امام صادق ‏عليه السلام روايت شده که به حازم بن حبيب فرمود: اي حازم! براي صاحب اين امر دو غيبت است که در دومين آن ظاهر مي‏شود، اگر کسي به نزد تو آمد و گفت: دست خود را از خاک قبرش تکانيده، او را تصديق مکن [از او نپذير]. [۳۷]
و در حديث ديگر از آن حضرت آمده: براي قائم ‏عليه السلام دو غيبت هست: يکي کوتاه و ديگري طولاني، در نخستين آن‏ها کسي جايگاهش را نمي ‏داند جز پيروان مخصوص او در دين. [۳۸]
نکته چهارم: اين‏که آن حضرت در زمان غيبت مردم را مي‏ بيند و ناظر آنان است، ولي آن‏ها او را نمي‏بينند، چنان‏که در بحار از نعماني به سند خود از سدير صيرفي آمده که گفت: شنيدم حضرت ابوعبد اللَّه صادق‏ عليه السلام فرمود: در صاحب اين امر شباهتي از يوسف است. عرض کردم: گويا شما از غيبت يا حيرتي به ما خبر مي‏دهيد؟ فرمود: اين افراد ملعون شبيه خوک چرا اين سخن را انکار مي‏کنند؟ برادران يوسف افراد عاقل و چيز فهم بودند بر يوسف وارد شدند و با او سخن گفتند و با او معامله کردند و رفت و آمد نمودند، و او برادر آنان بود، با وجود اين تا خودش را به آنان معرفي نکرد او را نشناختند، و وقتي گفت: من يوسف هستم پس او را شناختند. بنابراين امّت سرگردان چه انکار مي‏کنند که خداوند – عزّ و جلّ – در وقتي از اوقات بخواهد حجّت خودش را بر آنان مخفي بدارد. يوسف پادشاهي مصر را داشت و فاصله بين او و پدرش هيجده روز راه بود. اگر خداوند مي‏خواست جاي او را به پدرش بفهماند، مي‏توانست. پس چه انکار مي‏کند اين امّت که خداوند با حجّت خويش همان کند که با يوسف کرد، و اين‏که پيشواي مظلوم شما که حقّش غصب شده صاحب اين امر در ميان آن‏ها رفت و آمد کند، و در بازارهايشان راه برود و بر فرش‏ هايشان پا بگذارد، ولي او را نشناسند؟ تا هنگامي که خداوند او را اذن دهد که خودش را معرّفي کند. چنان‏که به يوسف اجازه داد، وقتي که برادرانش گفتند: تو يوسفي؟ گفت: من همان يوسفم. [۳۹]
و از حضرت امام صادق‏ عليه السلام روايت است که فرمود: مردم امامشان را نخواهند يافت، پس او با آنان به موسم حج حاضر مي‏شود و ايشان را مي‏بيند، ولي آن‏ها او را نمي‏بينند. [۴۰]
نکته پنجم: اين‏که غيبت آن حضرت‏ عليه السلام با لطف الهي که موجب آشکار کردن امام است منافات ندارد، امّا نسبت به مجرمين به خاطر اين‏که خودشان سبب مخفي شدنش هستند؛ امّا نسبت به صالحان براي دو وجه:
۱ – اين‏که خداوند متعال آن‏قدر عقل و فهم به آنان عطا فرموده که غيبت براي ايشان مانند مشاهده و ديدار است. چنان‏که امام زين العابدين ‏عليه السلام در حديث ابوخالد کابلي به اين معني تصريح فرموده است. و در حديث محمد بن النعمان از امام صادق ‏عليه السلام آمده که فرمود: و البته خداوند مي‏دانست که اوليائش به ترديد نمي ‏افتند و اگر مي‏دانست که آن‏ها به ‏ترديد مي‏ افتند حجّت خود را از آنان يک چشم برهم زدني مخفي نمي‏داشت. [۴۱]
و در حديث مفضّل از آن حضرت آمده که فرمود: سوگند به خدا! که امر ما از اين آفتاب روشن‏تر و واضح‏تر است. [۴۲]
۲ – اين‏که ديدار آن حضرت‏ عليه السلام براي بعضي از صالحان ممنوع نيست، در قضيّه علي بن مهزيار چنين آمده: سپس فرمود: اي ابوالحسن! چه مي‏خواهي؟ گفتم: امامي که از عالم پوشيده و محجوب است. فرمود: او از شما محجوب و پوشيده نيست، ولي او را بدي اعمالتان پوشانده است. [۴۳]
اضافه بر اين‏که بهترين دليل بر امکان يک شي‏ء وقوع و تحقّق آن است که مسلّم است جمعي از گذشتگان صالح ما به فيض ديدار آن حضرت – صلوات اللَّه عليه – نايل شده‏اند، که بيان تفصيل آن قضايا از محدوده بحث ما خارج است. اگر بخواهيد به حدّ کافي بر اين امر واقف شويد به کتاب‏هاي «نجم ثاقب» و «جنّة المأوي» – که هر دو از تأليفات عالم ربّاني و مشرّف به فيض قدسي، حاج ميرزا حسين نوري طبرسي‏رحمه الله مي‏باشد – مراجعه کنيد.
و سيّد اجل مرتضي علم الهدي‏ رحمه الله در کتاب «الغيبة» گفته است: اگر گفته شود چه فرق است بين اين‏که امام‏ عليه السلام وجود داشته باشد، ولي غايب باشد و کسي به نزد او نرسد و بشري از وي نفعي نبرد، و بين اين‏که اصلاً وجود نداشته باشد و به اصطلاح (معدوم) باشد، و آيا روا نيست که در نيستي بماند تا هنگامي که خداي مي‏ داند که رعيّت نسبت به او تمکين کنند و از او بپذيرند، چنان‏که جايز مي ‏دانيد که او را مستور و غايب گرداند تا وقتي که اطاعت و تمکين مردم را نسبت به او بداند که در آن موقع او را آشکار سازد؟ در جواب گفته مي‏شود: اوّلاً: ما جايز و ممکن مي‏ دانيم که عدّه کثيري از اوليا و دوستانش و معتقدان به امامتش به خدمتش برسند و از فيض وجودش نفع برند و کساني هم که از دوستان و شيعيان آن جناب به خدمتش نمي‏ رسند، همان نفع را مي‏ برند که در تکليف هست؛ زيرا که آن‏ها با توجه به اين‏که به وجود آن حضرت يقين دارند و اطاعتش را بر خودشان قطعي و لازم مي‏ دانند، حتماً در ارتکاب زشتي‏ها و خلاف‏ها از او ترس و واهمه دارند، و بيمناک هستند که مبادا آن‏ها را تأديب و تنبيه و مؤاخذه کند، از اين روي زشتي‏ها را کم‏تر مرتکب مي‏ شوند. همچنين عالم عابد زاهد سيّد علي بن طاووس ‏رحمه الله در کتاب کشف المحجّه خطاب به فرزندش مي‏گويد: … راه به سوي امام تو باز است براي کسي که خداوند – جلّ شأنه – عنايت آن حضرت را نسبت به او بخواهد و احسان را در حقّ او کامل فرمايد. [۴۴]

(رک: مکیال المکارم؛ محمدتقی موسوی اصفهانی؛ مترجم: مهدی حائری قزوینی)
————————————————————————–
[۱] کمال الدين ۲۸۶:۱.
[۲] کمال الدين ۲۸۷:۱.
[۳] کمال الدين ۲۸۶:۱.
[۴] کمال الدين ۳۰۴:۱.
[۵] کمال الدين ۲۹۸:۱.
[۶] کمال الدين ۳۰۳:۱.
[۷] کمال الدين ۳۰۳:۱.
[۸] کمال الدين ۳۱۶:۱.
[۹] علامه مجلسي‏رحمه الله مي‏گويد: «شش روز» شايد اشاره به اختلاف احوال حضرتش در زمان غيبت باشد، چه اينکه در طول شش روز هيچ کس بر ولادت حضرتش مطلع نشد مگر افراد بسيار مخصوصي از نزديکان. آن‏گاه پس از شش ماه ديگراني از خواصّ بر اين امر مطّلع شدند، سپس بعد از شش سال، هنگام وفات پدرش، امر حضرت بر بسياري از خلايق آشکار شد.
يا اشاره است به اينکه: پس از امامت حضرت تا شش روز تنها يک نفر از ايشان مطّلع شد، آنگاه پس از شش ماه امر ايشان منتشر گرديد، و بعد از شش سال امر سفرا ظاهر و آشکار گشت.
و احتمال قوي‏تر اين است که اين عبارت اشاره به زمان‏هاي مختلفي است که براي غيبت حضرت‏ عليه السلام اندازه‏ گيري شده و بداء ناپذير است. (مؤلف)
[۱۰] کمال الدين ۳۲۳:۱.
[۱۱] سوره تکوير: آيه ۱۵ و ۱۶.
[۱۲] کمال الدين ۳۳۰:۱.
[۱۳] کمال الدين ۳۳۸:۲.
[۱۴] کمال الدين ۳۳۹:۲.
[۱۵] کمال الدين ۳۴۲:۲.
[۱۶] کمال الدين ۳۵۹:۲.
[۱۷] سوره شعراء: آيه ۴.
[۱۸] سوره بقره: آيه ۱۴۸.
[۱۹] کمال الدين ۳۷۷:۲.
[۲۰] کمال الدين ۳۸۰:۲.
[۲۱] کمال الدين ۳۸۴:۲.
[۲۲] کمال الدين ۵۱۶:۲.
[۲۳] کافي ۵۱۴:۱.
[۲۴] بحار الانوار ۱۷۷:۵۲.
[۲۵] غيبت شيخ طوسي: ۲۶۲.
[۲۶] غيبت شيخ طوسي: ۲۶۲.
[۲۷] سوره اعراف: آيه ۱۸۷.
[۲۸] المحجّه: ۲۰۴.
[۲۹] غيبت شيخ طوسي: ۲۶۲.
[۳۹] غيبت شيخ طوسي: ۲۶۲.
[۳۱] غيبت شيخ طوسي: ۲۶۲.
[۳۲] غيبت نعماني: ۲۸۹.
[۳۳] بحار الانوار ۱۱۱:۵۲.
[۳۴] بحار الانوار ۳۸۰:۵۲.
[۳۵] بحار الانوار ۱۵۵:۵۲.
[۳۶] بحار الانوار ۱۵۶:۵۲.
[۳۷] بحار الانوار ۱۵۴:۵۲.
[۳۸] بحار الانوار ۱۵۵:۵۲.
[۳۹] بحار الانوار ۱۵۴:۵۲.
[۴۰] بحار الانوار ۱۵۱:۵۲.
[۴۱] کمال الدين: ۳۳۹.
[۴۲] کافي ۳۳۶:۱.
[۴۳] تبصرة الولي – که با غاية المرام چاپ شده -: ۷۷۸.
[۴۴] کشف المحجّه: ۱۵۴.