خاندان مادری صاحب الزمان علیه السلام
جناب شمعون صفا = سنت پیتر = پطرس

 
(مزار جناب پطرس = سنت پیتر = شمعون صفا در واتیکان)

نرجس (ملیکا) مادر حضرت صاحب الزمان علیه السلام

مليکا، دختر يشوعا و به قول معروف نوه امپراتور روم شرقي است. مليکه از طرف مادر از نوادگان “شمعون” ـ يکي از دوازده حواری و وصی حضرت عيسي عليه السلام ـ است. ديگر نامهای اين بانو عبارتند از: نرجس (= نرگس)، ريحانه، صيقل [يا صقيل]، سوسن، خَمط، ماریه (= مریم) و نسيم. برخی از این ها القاب بشمار می رود و کنيه اش امّ محمّد مي باشد. بنا بر روايات چون باردار به حضرت ولی عصر علیه السلام، بود او را صيقل ناميدند.
در مورد پدر بزرگ حضرت نرجس یا پدر یشوعا سه شخص یعنی میخائیل بن تئوفیلوس (میخائیل سوم قيصر و پادشاه بين سالهاي ۲۵۳ ـ ۲۲۸ در قسطنطنيه) و خود تئوفیلوس و بارداس یا ورداس (به یونانی: Βάρδας، مرگ در ۱ اردیبهشت ۲۴۵) احتمال داده شده است. گزینه قابل قبول بارداس یا ورداس، دایی و نایب السلطنه میخائیل سوم امپراتور بیزانس بود. زیرا:

در روایت ذکر شده در به نقل از حضرت نرجس این جملات آمده است:
“من مليكه دختر يشوعا فرزند قيصر روم هستم و مادرم از فرزندان حواريون يعنى شمعون وصىّ مسيح است و براى تو داستان شگفتى نقل مى‏كنم، جدّم قيصر روم می ‏خواست مرا در سنّ سيزده سالگى به عقد برادرزاده ‏اش در آورد.”
سه شاهد را بیان می کنیم:
۱- در ویکی پدیای انگلیسی ذیل واژه Caesar (سزار فارسی – قیصر عربی) در بخشی که مربوط به امپراطوری روم شرقی می شود چنین آمده است:
در روم شرقی به امپراطور قیصر گفته نمی شده، بلکه در امپراطوری بیزانس لقب قیصر را به ولیعهد پادشاهان اختصاص می دادند. قيصر (به رومی: Καῖσαρ). اما در مواردی امپراطور به خاطر تثبیت قدرت ولیعهدی که خود تعیین کرده بود، او را به مقام شریک پادشاه می رساند و لقب قیصر را به پسر بعدی خود یا یکی از نزدیکان موثر خود اختصاص می داد. مثلا در موردی لقب قیصر به پدر پادشاه نیز اطلاق شده است و در زمان میخائیل (مایکل) سوم بارداس که دایی و وزیر مایکل سوم بود، اعطا شد. حتی در زمان تئوفیلوس این لقب به Alexios Mosele که از طرف خود تئوفیلوس به عنوان ولیعهد انتخاب شده بود، اطلاق می شد. (در انگلیسی uncle هم به عمو گفته می شود و هم به دایی، ولی بارداس دایی و نایب السلطنه میخائیل سوم امپراتور بیزانس بود. )
بارداس برادر بزرگتر ملکه تئودورا (همسر امپراتور تئوفیلوس) بود. خانواده ی او از نژاد ارمنی بودند. در سال ۲۱۶ وی در “آبخازیا” اعراب را شکست داد. پس از مرگ امپراتور تئوفیلوس، زمامداری به پسر او میخائیل سوم رسید. به دلیل سن کم میخائیل، زمامداری کشور در عمل در دست مادر او ملکه تئودورا و دایی‌اش بارداس بود. (ویکی پدیا فارسی و انگلیسی)
به دلیل خدمات زیاد بارداس به امپراتوری بیزانس، میخائیل سوم به وی لقب قیصر داد.
بارداس همچنین دانشگاه قسطنطنیه را احیا نمود.
۲- فرزندی به نام یشوعا: یشوعا یا Joshua در روایت به عنوان پدر حضرت نرجس و پسر قیصر روم آمده است.
در مورد میخائیل با توجه به این که او ۲۷ سال عمر کرده و از زن خود بچّه دار نشده و بعد با همسر یک برده به نام باسیلیوس ازدواج کرده است و در میان سه فرزند باسیلیوس هم نام یشوعا وجود ندارد و تولد آنها سال ۲۴۵ قمری به بعد است. لذا نمی توانند پدر حضرت نرجس باشند و حتی اگر هم این گونه بود، بعید است که حضرت نرجس پدر پدر خود را غیر واقعی معرفی کند.
تئوفیلوس نیز زنی به نام تئودورا داشته است که هفت فرزند دارند: چند تا دختر و تعدادی پسر و در میان پسران نام یشوعا وجود ندارد. (که البته یکی از همین پسران مایکل سوم است).
بنابر ویکی پدیای انگلیسی بارداس دوبار ازدواج کرده است. وی از زن اولش دو پسر و دو دختر داشته است که یکی از این پسرها آنتیگونوس نام داشت. ولی نام دیگری مشخص نیست که می تواند همان یشوعا باشد. و بارداس زن دومش را طلاق داده است.

 
(مزار جناب پطرس = سنت پیتر = شمعون صفا در واتیکان)

۳- سیزده سالگی حضرت نرجس در کاخ قیصر:
با توجه به این که میخائیل سوم در سال ۲۲۵ ق متولد شده و در دو سالگی، یعنی سال ۲۲۷ ق، به تخت نشسته و در سال ۲۵۳ ق از دنیا رفته است، لذا ۲۷ سال عمر کرده، اگر هم فرزندی داشت، ناممکن است که در طول زندگانیش نوه ای به سن ۱۳ سال داشته باشد.
با توجه به این که در سال ۲۲۷ ق تئوفیلوس از دنیا رفته است و امام حسن عسکری علیه السلام حداقل در سال ۲۳۰ ق متولده شده، به فرض اگر تئوفیلوس در سال آخر عمرش برای نوه اش مراسم ازدواج به پا کرده باشد که نوه اش در آن زمان ۱۳ سال دارد. یعنی در زمان تولد امام حسن عسکری علیه السلام، حضرت نرجس حداقل ۱۶ ساله بوده اند که تقریبا این نیز ناممکن می باشد.
بارداس در سال ۲۲۷ ق با به تخت نشستن خواهر زاده دو ساله اش (مایکل سوم) تقریبا اداره کننده امپراطوری بوده و بعد لقب قیصر دریافت کرده است و زن اوّل وی در ۲۴۰ ق فوت شد و خود او در سال ۲۵۲ ق از دنیا رفت. این نشان می دهد در سال های منتهی به تولد حضرت صاحب الزمان علیه السلام بارداس یک سیاست مدار پیشکسوت بوده و در سنی بوده که داشتن نوه ۱۳ ساله قابل قبول می باشد.

۲۲۵ ق تولد میخائیل سوم
۲۲۶ ق
۲۲۷ ق
۲۲۸ ق
۲۲۹ ق
۲۳۰ ق تولد امام حسن عسکری (ع)
۲۳۱ ق
۲۳۲ ق
۲۳۳ ق
۲۳۵ ق
۲۳۶ ق
۲۳۷ ق
۲۳۸ ق
۲۳۹ ق
۲۴۰ ق مرگ زن اول بارداس
۲۴۱ ق
۲۴۲ ق
۲۴۳ ق
۲۴۴ ق
۲۴۵ ق مرگ تئوفیلوس و به تخت نشستن میخائیل سوم
۲۴۶ ق
۲۴۷ ق
۲۴۸ ق
۲۴۹ ق
۲۵۰ ق
۲۵۱ ق
۲۵۲ ق مرگ بارداس
۲۵۳ ق مرگ میخائیل سوم
۲۵۴ ق وفات امام هادی (ع)
۲۵۵ ق ولادت حضرت صاحب علیه السلام

البته شواهد دیگری هم برای قابل قبول دانستن بارداس وجود دارد. مثلا وی برادری هم داشته که در تاریخ نقشی ایفا کرده است و در روایت صحبت از برادرزاده قیصر شده است.
معنی نام ها و القاب بانو نرجس خاتون
در کتب لغت، واژه صقيل به معناي برّاق و جلادار آمده است، و واژه صيقل به معناي تيزکننده شمشير. [۱] با توجّه به متن روايت که علّت نام صيقل را بارداري نرجس به فرزند عزيزش مي داند، واژه «صقيل» بيش از «صيقل» براي نام ايشان مناسبت دارد، اگرچه مي توان ارتباطي بين اين دو نام ايجاد کرد، و گفت که چون براي جلا دادن از اشياي الماس گونه استفاده مي کنند؛ لذا اين دو با هم تفاوت چنداني ندارند، ولي قول اوّل، بهتر است.
در لغت، صقليه را نام جزيره اي در جنوب غربي ايتاليا مي دانند [۲]، و شايد نام صيقل يا صقيل به علّت انتساب نرجس به حوالي اين مکان جغرافيايي باشد. در مجمع البحرين نيز نام مکاني ذکر شده که تا حدودي شباهت به اين نام دارد. [۳] .
نكته قابل توجه اينكه در اصل حديث نام ایشان “صقيل” بوده، ولی در “نجم ثاقب” صيقل آمده است.(۱) در كتب لغت واژه “صقيل” به معناي برّاق و جلادار آمده است و واژه صيقل به معناي تيزكننده شمشير. با توجه به متن روايت – كه علّت نام صيقل را بارداری نرجس به فرزند عزيزش می‏داند – واژه «صقيل» بيش از «صيقل» برای نام ايشان مناسبت دارد. اگر چه می‏توان ارتباطی بين اين دو نام ايجاد كرد، و گفت چون برای جلا دادن، از اشيای الماس‏ گونه استفاده مي ‏كنند لذا اين دو با هم تفاوت چندانی ندارند. ولی قول اول بهتر است. در کتب معجم “صَقليّه” را نام جزيره‏ ای در جنوب غربی ايتاليا می‏ دانند و شايد نام “صقيل” به علّت انتساب نرجس به حوالی اين مكان جغرافيايی باشد. در مجمع‏البحرين نيز نام مكانی ذكر شده كه تا حدودی به اين نام شباهت دارد. برخی محققان معاصر این نظریه را تقویت می کنند و معتقدند بانو نرجس خاتون ایتالیایی بوده است.
“خمط” نام ديگر ايشان است كه در وفيات الاعيان آمده است و در كتب لغت اين واژه، “خوشبوی گرديدن” و “بدبو گرديدن” معنا شده است. يعنی دو معنای متضاد دارد، در مفردات نيز می‏ خوانيم: خمط: گياه بی‏خار است.
ابومحمّد فضل بن‏ شاذان از امام حسن عسکریی علیه السلام در مورد آخرين حجت خدا و نام مادرش مي ‏پرسد؛ حضرت می‏ فرمايد:
اُمّه مَلِيكَةُ الّتي يِقالُ لها بعض الايّام سوسن و في بعضها ريحانة و كان صقيل و نرجس ايضا من اسمائها.
مادرِ او مليكه است كه برخی مواقع به او سوسن گفته می ‏شود و گاهي اوقات ريحانه؛ و صقيل و نرجس از ديگر نامهای اوست.
ماريه و نسيم دو نام ديگر مادر امام زمان علیه السلام است كه شيخ‏ صدوق از آن ياد می ‏كند.

در باره نام مادر امام زمان علیه السلام حديث ديگری وجود دارد كه شيخ صدوق آن را از جابر بن ‏عبداللّه‏ انصاري نقل مي‏ كند. جابر بن‏ عبداللّه‏ از لوح و صحيفه حضرت فاطمه سلام الله علیها نام مادر حضرت را اين گونه بيان مي ‏كند:
«اُمّهُ جاريةٌ اسمُها نرجس»؛
مادر او كنيزي است كه نامش نرجس است.
با توجّه به اين روايت در مي ‏يابيم كه شايستگی و وارستگی اين بانو به گونه‏ ای است كه نام او در صحيفه حضرت فاطمه سلام الله علیها آمده است. بانو نرجس كنيز نبوده و تبار و خانواده گرامي او مشخص است، ولي چون در ميان اسيران از روم به بغداد آمده بود و او را از برده ‏فروشی خريداری كرده بودند ایشان را كنيز و جاريه ناميدند و پس از تولّد فرزندش «امُ ولد» خوانده شد. در مورد وجود نامهاي متعدد كنيزان و به ويژه نامهاي زيبای اين بانوی گرامی دو احتمال وجود دارد:

الف) صاحبان كنيزان برای خوشامد آنها از نامهای گلها استفاده كرده و در زمانهای مختلف آنان را با نامهای گوناگون صدا می ‏زدند و يا اينكه چون هر كنيزی پس از خريداری به صاحب جديد خود متعلّق مي‏ شد هر مولايی نامی بر وی می ‏گذاشت و تعدّد نامها به اين دليل است. لازم به ذكر است كه در مورد نرجس خاتون، خريد و فروش تنها يك بار صورت گرفت و آن هم از سوي امام هادی علیه السلام. از اين‏رو قسمت اوّل اين بحث، احتمالش قوی‏ تری است.
ب) به علت مخفي بودن تولّد حضرت مهدي علیه السلام و منحرف كردن اذهان جاسوسانی كه در خانه امام حسن عسکری علیه السلام رفت و آمد داشتند اين بانوی گرامی با نامهای متعدد خوانده می ‏شد تا آن نور اعظم محفوظ بماند.
تبار بانو نرجس از سوي پدر به خاندان قيصر روم متّصل مي‏ گردد و به فرموده امام حسن عسکري علیه السلام ـ در جواب محمّد بن ‏عبدالجبّار كه پرسيد:
يتولد هو يا بن ‏رسول اللّه‏؟
آیا وصي شما (از چه کسی) زاده مي‏شود؟
امام علیه السلام فرمود:
«من ابنة قيصر ملكُ روم»
«از دختر (نواده) قيصر روم.»
لذا او از تبار قيصر است.
بارداس یا ورداس برادر بزرگتر ملکه تئودورا (همسر امپراتور تئوفیلوس) بود. خانواده او از نژاد ارمنی بودند. وی دایی و نایب السلطنه میخائیل سوم امپراتور بیزانس بود.
در سال ۲۱۶ وی در آبخازیا اعراب را شکست داد. پس از مرگ امپراتور تئوفیلوس، زمامداری به پسر او میخائیل سوم رسید. بدلیل سن کم میخائیل، زمامداری کشور در عمل در دست مادر او ملکه تئودورا و دایی‌اش بارداس بود.
به دلیل خدمات زیاد بارداس به امپراتوری بیزانس، میخائیل سوم به وی لقب قیصر داد.
بارداس همچنین دانشگاه قسطنطنیه را احیا نمود. (ویکی پدیا، فارسی؛ ذیل بارداس)
در كتاب تاريخ بزرگ جهان نوشته “كارل گريمبرگ” خصايل قيصر اين گونه به تصوير كشيده شده است:
«قيصر قدرت را در پرتو اسلحه و زور به دست آورد؛ ولی هرگز آهنگ آن نداشت كه هميشه بر اسلحه متّكی باشد و حتّی نگهبانان شخصی را هم برای خويش نگاه نداشت و هيچ كس پيش از وی چنين جوانمردانه از قدرتش استفاده نكرده بود. هيچ كدام از پادشاهان عصر باستان به اندازه قيصر از عصر خود جلوتر نرفته بودند. »
در جاي ديگر همين مورّخ مي ‏نويسد:
«قيصر نمونه بارزی از روميانی بود كه سرشار از خونسردي، خويشتن‏ داری و مآل‏ انديشی مي ‏باشد.

«مومسِن» وي را يگانه مردي مي ‏بيند كه سلطه جهانيِ او، وي را از راه به در نبرده است.»
صفاتي چون جوانمردي، خويشتن ‏داري، آرماني بودن و آينده ‏نگري و … از جمله صفات قيصر است كه طبيعتا در فرزندان وي مثل يشوعا، پدر نرجس، ظهور و بروز نموده و اين بانوي بزرگوار نيز از آنها بي ‏بهره نخواهد بود. شيخ صدوق مي ‏نويسد: «نرجس در قصر قيصر روم شرقي، جد پدري خود، رشد كرد. » و منظور از قيصر در اين عبارت همان قيصر است، با صفاتي كه گفته شد. گفتني است كه همه پادشاهان روم را قيصر مي ‏نامند و شايد جد نرجس ‏خاتون «توفيل» و يا «ميخائيل بن‏ توفيل» باشد كه در زمان معتصم عباسي پادشاه روم بوده‏ اند. جدّ مادري نرجس، شمعون است كه برخي از صفات معنوي و روحاني و حق‏ جويانه نرجس، ارمغان اين بزرگ‏مرد مسيحيت است. حضرت ولي عصرعلیه السلام پس از ظهور سخني دارد به بلنداي آفتاب و زيبايي مهتاب؛ مي ‏فرمايد:
«يا معشر الخلائق! … اَلا و من اراد ان ينظر الي عيسي و شمعون فها انَا ذا عيسي و شمعون … »
اي مردم … بدانيد اگر كسي بخواهد عيسي و شمعون را بنگرد همانا من عيسي و شمعون هستم.
حضرت با اين جمله جدّ مادري خويش را كه ريشه دوم اوست معرفي نموده و با اين سخن نقش عظيم مادر را بيان مي‏ فرمايد.
شمعون صفا، فرزند حمون، جد مادري بانو نرجس است. او پس از عروج مسيح علیه السلام با يك انتصاب الهي جانشين او شده و به عنوان وصيّ حضرت مسيح در تاريخ شناخته شده است. احاديث بسياري وجود دارد كه شباهت منصب ولايي حضرت علي علیه السلام و شمعون صفا را نمايانگر است و که به علت اختصار از ذكر آنها معذوريم.
در باره عظمت شمعون كتب تاريخي غرب مُهر سكوت را شكسته و مي‏نويسند:
«در عيد نزول الواح موسي(ع)، پنجاه روز پس از احياي مسيح، شمعون الصّفا در بين جماعت مردم وعظ و خطابه كرد. در كتاب «شرح احوال حواريون» روايت مي‏كند كه در آن روز شمار پيروان مسيح به قريب ۳۰۰۰ نفر افزايش يافتند» و اين ميزان تأثير كلام شمعون را مي‏رساند و نشان از بزرگي او دارد.
پيامبر گرامي اسلام در باره شمعون مي‏فرمايد:
«… آن هنگام كه اراده خدا بر غيبت عيسي قرار گرفت بر او وحي شد كه نور و حكمت الهي و دانش كتابش را به شمعون بن‏حمون صفا به وديعه بگذارد و او را جانشين خود بر مؤمنين قرار دهد. عيسي نيز چنين كرد و … »
گفتني است كه شمعون وصي حضرت عيسي(ع) است و حضرت يحيي وصي شمعون است و فرزندان شمعون قبل از شهادت حضرت يحيي توسط خودِ ايشان به وصايت منصوب شدند و در طول تاريخ درخشش فراواني داشتند.
به احتمال قوى (يشوعا) پسر (ميخائيل بن تئوفيل) است، ولى احتمال آن نيز مى رود كه وى پسر (تئوفيل) باشد كه قبل از ميخائيل دوازده سال بر سمند امپراطورى تكيه داشت در عهد ميخائيل برخوردهاى نظامى بين قواى مسلمين ورومى ها مكرر به وقوع پيوسته، ودر اين درگيريها هزاران نفر از طرفين به اسارت رفته اند.
شمعون صفا سومين سفير حضرت عيسى (عليه السلام) به انطاكيه است كه در سوره (يس) آيه ۱۴ بيان شده است.
در کتاب ST. PETER’S BASILICA، ص ۶-۷ در شرح حال جناب پترس و مدفن آن در واتیکان چنین آمده است:
مقبره “پیتر مقدّس” در واتیکان در جایی قرار گرفته که در دوران باستان به “واتیکانوم” معروف بوده است. این اصطلاح جغرافیایی به ناحیه ای مربوط می شود که در سمت راست ساحل تیبر “Tiber”، بین رودخانه و کوه جانیکالم “Janiculum” واقع شده است. بعد از ساخته شدن دیوارهای آرلیان “Aurelian” در سالهای ۲۷۰- ۲۷۵ م آنجا ساخته شد تا با سیستم دفاعی قبلی تعویض شود. واتیکان که قبلا ساکنان رومی نداشت به محلّی برای زندگی در خارج از شهر تبدیل شد، به دلیل این که این مکان در میان زمین های کشاورزی قرار داشت و همچنین به دور از شلوغی شهر بود، بانو آگریپینا “Agripina” همسر جرمانیک “Germanic” و مادر کالیگولا “Caligula” خواست که ویلایش را در آنجا بنا کند و به علاوه ی باغ مادری، پسرش کالیگولا “Caligula” میدانی اختصاصی جهت تمرین با ارابه خود ساخت با بیش از ۶۰۰ متر طول و در حدود ۱۰۰ متر عرض، میدان سوارکاری به موازات قصر سلطنتی کنونی ساخته شد، با نشانه های هرمی شکل سنگی که در روبروی ساختمان بودند (در وسط میدان). این ساختمان خیلی زود به مهمترین ساختمان منطقه گشت.
بعد از مرگ امپراطور، میدان سوارکاری و باغ های اطراف آن به جانشین امپراطور، کلادیوس “Cladius” رسید، و بعد از وی به نیرو “Nero” رسید که با ارابه ای چهار اسب به آنجا رفت. نیرو “Nero” ابتدا از آنجا برای نجات یافتگان از آتش سوزی بزرگ رم که در جولای ۶۴ رخ داده بود و باعث خرابی رم شده بود، استفاده کرد. نهایتا نیرو “Nero” میدان سوارکاری را به محلی برای اعدام مسیحیانی تبدیل کرد که به آتش سوزانده شدن محکوم شده بودند. هزاران مسیحی به صلیب کشیده شدند و زنده زنده سوازنده شدند (۶۴-۶۷ م) که در میان آنها پیتر حواری نیز کشته شد.
در نزدیکی محل شهادت پیتر حواری و بر روی قبر ساده اش امپراطور کنستانتین “Constantin” جهت حفاظت و همچنین بزرگداشت یک چنین قربانی برجسته و دوست داشتنی دستور ساخت ساختمان باسیلیا “Basilia” را صادر کرد که آن بنا به یکی از زیباترین کلیساهای دنیای مسیحیت تبدیل شد.
متی “Matthew” در انجیل خود در باب ۱۶ آیات ۱۸-۱۹ این طور نقل می کند: «و من ترا می گویم که تویی پطرس و بر این صخره، کلیسای خود را بنا می کنم و ابواب جهنم بر آن استیلا نخواهد یافت و کلیدهای ملکوت آسمان را به تو می سپارم و آنچه بر زمین ببندی در آسمان بسته گردد و آنچه در زمین گشایی در آسمان گشوده شود.»

با این کلمات، عیسای مسیح به پیتر امتیاز ویژه ای در برابر دیگر حواریون می دهد و او را به عنوان راهنمای مرام خویش انتخاب و معرّفی می کند.
… اسم واقعی او سیمون “Simon” و شغل وی ماهیگیری در کاپرنام “Copernaum” بوى جايي كه او همراه برادرش اندرو “Andrew” در آنجا زندگی می کرد. در دوره ای که او مشغول کار در دریاچه گنازارت “Genazareth” بود، مسیح او را به مسیحیّت دعوت کرد و بعد از آن بود که مسیح به او لقب کپباس “Kcpbas” یا صخره را اعطا کرد که بر گرفته از پطرس در زبان لاتین می باشد (ریشه کپباس “Kcpbas” در زبان آرامی می باشد که به معنای صخره است).
ورود پیتر به رم توسط برخی از نویسندگان هم دوره او گزارش شده است که به زودی در آنجا سکنا گزیده اند، ضمن این که شهادت او را نیز در جریان پیگردهای نیرو “Nero” تأیید کرده اند.
… پیتر یک ماهیگیر ساده بود که هیچ وقت تصور نمی کرد که روزی آرامگاه محقرش مورد زیارت قرار خواهد گرفت و همچنین مکان با شکوهی با هنر دست در جهان مسیحیت برای او ساخته خواهد شد.

ST