محدث نوری گوید:
ثقه عدل امين، آقا محمّد كه بیش از چهل سال است متولى امر شمع های حرم عسكريين عليهما السلام و سرداب شريف است و امين سيّد استاد (مرحوم میرزا محمد حسن شیرازی ۱۲۳۰-۱۳۱۲ ق) دام علاه از والده خود نقل كرد كه از صالحات معروفات است و تا كنون زنده می باشد كه گفت:

روزى با اهل بيت عالم ربانى و مؤ يد سبحانى ملا زين العابدين سلماسى (متوفای ۱۲۶۶ ق) در سرداب شريف بوديم در آن ايّام كه مجاور سرّ من رأى به جهت بناى قلعه آن بلد بود. و آن روز، روز جمعه بود و جناب آخوند به خواندن دعاى ندبه معروفه مشغول شد و چون زنِ مصيبت زده و مُحبّ فراق زده، مى گريست و ناله مى كرد و ما با او در گريه و ناله متابعت مى كرديم.
در بين اين حالت بوديم كه ناگاه بوى عطرى، وزيدن گرفت و در فضاى سرداب منتشر شد. و هوا از بوى خوش پر شد به نحوى كه از همه ما حالت را برد. همه ساكت شديم و قدرت سخن گفتن از ما رفت و متحيّر مانديم تا اندك زمانى گذشت؛ پس آن رايحه طيّبه مفقود شد و هوا به حالت اوّل برگشت و برگشتيم به آنچه از قرائت دعا مشغول بوديم.
چون به خانه مراجعت نموديم، از جناب آخوند ملّا زين العابدين، از سرّ آن بوى خوش سؤال كردم. فرمود: تو را چه كار به اين سؤال؟ و از جواب من اعراض نمود.
عالم عامل متّقى، آقا عليرضا اصفهانى طاب ثراه كه نهايت اختصاص به مولا زین العابدین داشت، نقل كرد: روزى از آن مرحوم از ملاقات كردن حجّت عليه السلام را سؤال كردم و در او مثل استاد او سيّد معظم بحرالعلوم رحمه الله اين گمان را داشتم، پس همين واقعه را بدون اختلاف براى من نقل كرد،

(نجم ثاقب؛ محدث نوری؛ باب هفتم؛ حکایت ۸۰)