خداي – عزّ و جلّ – در سوره نحل می فرماید: «اُدْعُ إِلي سَبِيلِ رَبِّکَ بِالحِکْمَةِ وَ المَوْعِظَةِ الحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ»؛ [۱] [خلق را] به راه پروردگارت به وسيله حکمت و موعظه نيکو دعوت کن و به بهترين شيوه ‏ها با آنان بحث و مناظره بنماي … و سخن در استشهاد به اين آيه شريفه بر سه مطلب مبتني است:

اول: اين‏که هر چند که ظاهر خطاب به رسول خدا صلي الله عليه و آله متوجه گشته ولي مفاد آن تکليف عامي براي ساير اهل معرفت و ديانت است، به گواهي آيات و رواياتي که بر لزوم دعوت و راهنمايي افراد دلالت دارند، مانند فرموده خداي تعالي: «إِنَّ الَّذِينَ يَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ البَيِّناتِ وَ الهُدي مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنّاهُ لِلنّاسِ فِي الکِتابِ أُولئِکَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللّاعِنُونَ»؛ [۲] آنان که آنچه از آيات و دلايل واضح را نازل کرده ‏ايم کتمان مي ‏کنند پس از آن‏که آن‏ها را در کتاب آسماني براي مردم بيان داشته‏ ايم، آنان را خداوند لعنت مي ‏کند و جن و انس و ملائکه نيز لعنت مي ‏کنند. و فرموده خداي تعالي: «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي الخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالمَعْرُوفِ» [۳] و بايد که از شما [مسلمانان] گروهي باشند که [مردم ‏را] به خير دعوت کنند، و به معروف و نيکوکاري وادارند.
و در خبر وارد شده که قرآن مطابق مثل معروف: «إِيّاکَ أَعْنِي وَ اسمَعِي يا جارَةُ»؛ به تو مي‏ گويم ولي اي همسايه تو گوش کن. نازل شد. اضافه بر دلالت عقل از جهت اين‏که غرض از برانگيختن پيغمبران و نصب اوصيا، و قرار دادن علما و برانگیختن آنان به نشر علم و روايت نمودن احاديث، و تشويق کردن مردم به روي آوردن به ايشان و امر شدن مردم به پرسش از اهل ذکر، همه اين‏ها براي شناختن راه خداوند (سبيل اللَّه) و رسيدن به طريق نجات و سعادت است، پس معلوم شد که دعوت کردن به راه خداوند وظيفه هر مسلم اهل معرفت است.
دوم: بدون ترديد منظور از «سبيل اللَّه» آن راهي است که با پيمودن آن رضاي خداي تعالي حاصل مي ‏گردد، چنان‏که ترديدي نيست که آن راه، شناختن امامان ‏عليهم السلام و پيروي از ايشان است، که اين علّت تامّه است که رضاي خداي تعالي از بنده بدون آن تحقق نمي ‏يابد، هر چند که معتقد به توحيد و نبوت باشد، کما اين‏که شناختن مولايمان صاحب الزمان – عجّل اللَّه فرجه الشريف – و پيروي کردن از آن حضرت، علّت تامه خشنودي خداي تعالي از بنده است که بدون آن رضاي خداوند متعال از او حاصل نمي ‏گردد، و نجات نمي ‏يابد، هر چند به امامت ساير امامان معتقد باشد و به آن اقرار کند. از همين روي در روايتي که در بعضي از بخش‏هاي اين کتاب گذشت از امام صادق‏ عليه السلام آمده: همانا کسي که به ساير امامان اقرار کند و دوازدهمين امام را انکار نمايد. همچون کسي است که به ساير پيغمبران متقد باشد و حضرت محمد صلي الله عليه و آله را انکار نمايد. لذا منصب شفاعت به مولايمان حضرت حجّت‏ عليه السلام اختصاص يافته در حديثي که از پيغمبر اکرم‏ صلي الله عليه و آله در وصف امامان و ذکر مناصب ايشان در روز قيامت آمده، تا آنجا که فرموده: «وَ المَهْدِيُّ شَفِيعُهُمْ؛ و مهدي‏ عليه السلام شفاعت کننده ايشان است. با اين‏که امامان و پيغمبران ‏عليهم السلام نيز شفعاي روز قيامت هستند.
و در زيارت جامعه چنين آمده: «أَنْتُمُ السَّبِيلُ الأَعْظَمُ وَ الصِّراطُ الأَقْوَمُ»؛ شماييد راه بزرگ و استوارترين طريق…. البته اين منافاتی با تفسير کردن «سبيل» به دين خداوند و مانند آن ندارد، از جهت اين‏که کمال دين جز به معرفت امام‏ عليه السلام نيست، لذا فرموده خداي تعالي: «اَليَوْمُ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِينَکُمْ» [۴] امروز دينتان را برايتان به کمال رساندم. پس از اين‏که پيغمبر اکرم‏ صلي الله عليه و آله اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را به خلافت نصب فرمود، و به معرف آن جناب و معرفت امامان بعد از او دلالت دارد، نازل شد. حاصل از آنچه ياد کرديم: حرام بودن کتمام و مخفي نمودن حق و وجوب دعوت به معرفت و اطاعت مولايمان صاحب الزمان‏ عليه السلام – به حکم آيه شريفه – مي‏ باشد.
سوم: اين‏که دعوت کردن به آن جناب – به مقتضاي حال و تفاوت مراتب دعوت شوندگان در نقص و کمال – بر سه گونه است که گاهي واجب است تمام مراتب دعوت اعمال گردد، و گاهي با انجام بعضي از آن مراتب مقصود حاصل مي ‏شود، پس اولين مراتب دعوت – از جهت شأن و رتبه – دعوت کردن به وسيله حکمت است، از همين روي قبل از موعظه و مجادله در آيه ياد شده است. و حکمت در بعضي از روايات به شناخت امام و دوري از گناهان کبيره ‏اي که خداوند آتش و عقاب را بر آن‏ ها واجب فرموده است تفسير شده. و در بعضي ديگر به معرفت و تفقّه در دين. غير اين‏ ها نيز روايت شده است. و عنوان جامع معناي تمام اين امور علم و عمل است، و اين با معناي لغوي کلمه حکمت نيز متناسب مي ‏باشد، زيرا که آن از «حَکَمه» به فتح حاء و کاف استعاره شده که آنچه از لجام دو طرف چانه چهار پايان را فراگرفته که از رهاشدن آن‏ها جلوگيري مي ‏کند، هم‏چنين علم و عمل صاحب خود را از بيرون رفتن از اطاعت خداي عزّ و جلّ، و داخل شدن در اطاعت شيطان، و افتادن به لغزشگاه ‏ها، و واقع شدن در معرض هلاکت، باز مي ‏دارند، چنان‏که خداي تعالي فرموده است: «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طآئِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ»؛ [۵] همانا چون تقواپيشگان را از شيطان خيالي به دل رسد هماندم متذکر شوند [خداي را به ياد آرند] پس همان لحظه بصيرت يابند. «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» [۶] هر آن‏که از خداوند پروا کند خداوند راه بيرون شدن [از گناهان و بلاها و حوادث سخت عالم را] بر او مي ‏گشايد. از همين روي خداوند فرموده: «وَ مَنْ يُؤْتَ الحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً کَثِيراً وَ ما يَذَّکَّرُ إِلّا أُولُوا الأَلْبابِ» [۷] و به هر که حکمت داده شود خير بسيار به او عطا گرديده است و اين حقيقت را جز خردمندان عالم متذکر نشوند. پس هر آن‏که توفيق علم و عمل يابد، در حقيقت به معرفت امامان‏ عليهم السلام دست يافته است، و آن است خير بسيار. و از اين‏جا براي تو معلوم مي ‏شود آنچه روايت آمده که خير بسيار به معرفت امير المؤمنين و ائمه معصومين ‏عليهم السلام تفسير شده، و معني فرموده امام صادق ‏عليه السلام که: ماييم اصل خير و فروع آن طاعت خداوند است و دشمنمان اصل شرّ است و شاخه‏هاي آن معصيت خداوند مي‏ باشد … در اين مطلب دقت کن تا مقصود برايت روشن گردد. و به آنچه بيان داشتيم معلوم گشت که دعوت به آن حضرت ‏عليه السلام چهار راه دارد:
اوّل: دعوت کردن با کمک گرفتن از حکمت علمي.
دوم: دعوت کردن به وسيله حکمت عملي.
سوم: دعوت کردن به وسيله موعظه نيکو.
چهارم: دعوت کردن به وسيله مناظره به نيکوترين وجه.
اکنون که اين را دانستي مي‏ گوييم: دعوت کردن به وسيله حکمت علمي، با بيان وجوب معرفت کسي که به سوي او دعوت مي ‏شود و چگونگي معرفت و وسايل آن و بيان صفات و ويژگي ‏ها و فضايل و نشانه‏ هاي آن شخص حاصل مي‏ گردد، و نيز بيان وظايف مردم نسبت به او، و يادکردن آنچه مايه تقرُّب يافتن به اوست، و مانند اين‏ها …
و دعوت کردن به وسيله حکمت عملي؛ با مواظبت و مراقبت دعوت کننده در آنچه وظيفه اوست و در هر مرتبه از مراتب ياد شده، و اهتمام ورزيدن به آنچه مردم را به رغبت در رعايت حقوق امام و تکميل معرفت او بر مي ‏انگيزد حاصل مي ‏شود، تا شخص عارف و آشناي به امام ‏عليه السلام به اين دعوت کننده تأسّي جويد، و شخص نادان به کنجکاوي و پرسش بپردازد. و اين گونه دعوت تأثير به سزايي در دل‏ها مي ‏گذارد و براي تحقق يافتن مقصود امتياز ويژه ‏اي دارد، لذا امام صادق‏ عليه السلام فرموده است: با غير زبانتان دعوت کننده مردم باشيد [يعني با اعمالتان].
و امّا دعوت کردن به وسيله موعظه نيکو؛ با نصيحت و ترغيب و هشدار و بيان آنچه بر شناخت حجّت و رعايت حقوق او از ثواب‏ ها مترتّب مي‏ شود و آنچه بر نشناختن او و واگذاردن پيروي از او و سهل‏انگاري در اداي حقوقش از گرفتاري ‏ها و عقوبت ‏ها پيش مي ‏آيد، و امثال اين‏ها … بر حسب مقتضاي حال، و آنچه مايه امتثال و پيروي از امام ‏عليه السلام مي ‏باشد، حاصل مي‏ گردد.
و امّا مناظره به بهترين وجه؛ از امام صادق ‏عليه السلام روايت آمده که: يعني به وسيله قرآن. و از امام حسن عسکري ‏عليه السلام روايتي آمده که حاصلش اين است: اين مجادله به وسيله دليل و برهان است، بي ‏آن‏که حقّي را رد کني يا باطلي را مدعي شوي. [۸]

(رک: مکیال المکارم؛ محمدتقی موسوی اصفهانی؛ ج ۲)
—————————————————————————————————-
[۱] سوره‏نحل، آيه ۱۲۵.
[۲] سوره بقره، آيه ۱۵۹.
[۳] سوره آل‏عمران، آيه ۱۰۴.
[۴] سوره مائده، آيه ۳.
[۵] سوره اعراف، آيه ۲۰۱.
[۶] سوره طاق، آيه ۲.
[۷] سوره بقره، آيه ۲۹۶.
[۸] تفسير البرهان، ۲۵۳:۳، ح ۲.