غيبت صالح
۱- صالح پيامبر از ميان قوم خود غيبت کرد روزى که غايب شد مردى کامل و خوش اندام بود… چون نزد قومش برگشت تغيير شکل داده بود او را نشناخته و سه دسته شدند:
۱ – منکران جدى که هرگز بر نمى گشتند.
۲ – اهل شک و ترديد.
۳ – اهل ايمان و يقين. (۱)

حضرت صادق علیه السلام فرمود: «صالح علیه السلام مدّتی از قوم خود غائب شد و میانسال و خوش هیکل و خوش اندام بود؛ ریش انبوه و شکم خفته ای داشت؛ گونه هایش سبک و در میان مردان میان بالا بود. هنگامی که به سوی قوم خویش برگشت او را به صورتش نشناختند و آن ها را بر سه طائفه دید: یک دسته منکر و کافر و طایفه ی دیگر اهل شک و تردید بودند و طایفه ی سوم یقین و ایمان داشتند. ابتدا آن طایفه که اهل شک و تردید بودند را دعوت کرد و به آن ها گفت: من صالح ام. آن ها او را تکذیب کردند و دشنام دادند و از خود راندند و گفتند: خداوند از تو بیزار است! صالح به صورت تو نبود. سپس نزد منکرین و کافرین آمد و آن ها را دعوت کرد. ولی از او نپذیرفتند و به بدترین وجه از او رمیدند. سپس نزد طایفه سوم آمد و گفت: من صالح ام. گفتند: نشانه ای بگو که بدانیم تو صالح هستی. چون ما تردید نداریم که خداوند تعالی آفریدگار است هر کس را به هر شکل که بخواهد در می آورد. ما در میان خودمان نشانه های قائم را به یکدیگر اطّلاع داده و بررسی کرده ایم تا این که هرگاه بیاید برای ما معلوم باشد و صحّت آن به وسیله یک خبر آسمانی بر ما محقّق گردد. صالح علیه السلام فرمود: من همان صالح ام که شتر را برای شما برآوردم.. گفتند: راست می گویی همین مطلب را ما با هم برّرسی می کردیم . نشانه های آن چیست؟ فرمود: یک روز او آب می آشامید و روز دیگر شما. گفتند: ما به خداوند و آن چه تو از جانب او آورده ای ایمان داریم. اینجاست که خداوند تبارک و تعالی می فرماید: أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ‏ مِنْ رَبِّهِ (اعراف /۷۵) «صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است؟»
و اهل یقین و ایمان گفتند: قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ (اعراف /۷۵) گفتند: «بى‏ترديد، ما به آنچه وى بدان رسالت يافته است مؤمنيم.»
و کسانی که تکبّر کردیند گفتند: إِنَّا بِالَّذي آمَنْتُمْ بِهِ‏ كافِرُونَ‏ (اعراف / ۷۶) «ما به آنچه شما بدان ايمان آورده‏ايد كافريم.»روای گوید: آیا در آن روز در میان آن ها عالمی هم بود که به صالح آگاه باشد؟ فرمود: خداوند عادل تر از آن است که زمین را بدون عالمی بگذارد که مردم را به سوی خداوند رهبری کند. آن مردم تنها هفت روز پس از خروج صالح از میان آن ها در حال حیرت که امامی را نمی شناختند بسر بردند که در همان حال هم دین خدای عزّ و جلّ را در اختیار داشتند و با هم متّحد بودند و چون صالح علیه السلام ظاهر شد پیرامونش جمع شدند و همانا مُثُل قائم علیه السلام مُثُل صالح است.» (کمال الدین ۱ : ۱۳۶)
آری قائم علیه السلام هم بسان صالح خواهد بود. آنچه بر صالح جاری شده حرف به حرف بر او جاری می شود. با آن که در سن پیری و پس از عمری طولانی ظهور می کند به صورت جوانی کمتر از چهل سال است. مردم نیز سه دسته خواهند بود: اهل یقین و اهل شک و اهل انکار. اهل انکار را دعوت می کند ولی او را انکار می کنند … و اهل یقین از او نشانه ها می خواهند که به آن ها ارائه می دهد پس با او بیعت می کنند.

(رک: مکیال المکارم؛ محمد تقی موسوی اصفهانی ترجمه مهدی حائری ۱ : ۲۰۳ و ۲۰۴)

سرگذشت:
صالح از پیامبرانی است که در قرآن و روایات اسلامی به آن اشاره رفته است. برخی او را با شالح پسر یهودا مذکور در عهد عتیق یکسان دانسته‌اند، که این همسانی محلّ تردید است. گروهی صالح را عبرانی دانسته‌اند و برخی او را تنها پیامبر عرب (غیر از پیغمبر خدا محمّد بن عبد الله) دانسته‌اند که نامش در قرآن آمده است. تبار او را چنین دانسته‌اند: صالح پسر عبید پسر جابر پسر ثمود پسر عامر پسر إرم پسر سام پسر نوح علیهما السلام.
صالح در قوم ثمود زاده شد و در میان ایشان پرورش یافت، قوم ثمود گروهی از مردم بودند که در سرزمینی بین یهودیه و حجاز می‌زیستند. قوم ثمود در خانه‌هایی سنگی می‌زیستند که درون کوه‌ها تراشیده شده بود. (حجر/ ۸۰-۸۴) قوم ثمود به پرستش بت‌های سنگی و چوبی می‌پرداختند. (هود/ ۶۲) صالح تلاش می‌کرد تا قوم خود را از پرستش بت‌ها بازدارد و ایشان را به یکتاپرستی فرابخواند، امّا قوم ثمود سخن او را نپذیرفتند (هود/ ۴۲) و از وی درخواست بیّنه ای کردند؛ بر اساس روایات اسلامی، روزی سنگ بزرگی از کوه شکافت و شتر ماده‌ای از آن بیرون آمد؛ صالح به قوم ثمود هشدار داد که به شتر آسیبی نرسانند. (هود/ ۶۴) اما قوم ثمود، شتر را گرفتند و کشتند، از آن زمان صالح ثمودیان را ترک کرد. پس از سه روز عذاب بر ثمود فروفرستاده شد؛ و پس از باد شدیدی که از آن در قرآن به صیحه تعبیر شده است؛ ثمودیان نابود شدند.
نسب او در كتاب بحار چنين آمده: صالح بن ثمود بن عاثر بن ارم بن سام بن نوح. و صاحب تاريخ گزيده چنين آورده: صالح بن آسف بن عبيد بن ناحج بن خادر بن ثمود بن حاثر بن ادهم بن سام بن نوح.
وى پيغمبر قوم ثمود بودند كه در سرزمين “حجر” بين حجاز و شام مى‏زيستند و در كوه خانه مى‏كندند. گويند او به دو هزار و هشتصد و بيست و سه سال پس از هبوط آدم پا به عرصه ظهور نهاده است.
خلاصه آيات مربوط به داستان ثمود در تفسير مجمع البيان چنین است: پس از هلاك قوم عاد (كه حضرت هود پيغمبرشان بود و در يمن زندگى مى‏كردند) قوم ثمود كه عرب زبان و در حجر ميان مدينه و فلسطين مى‏زيستند و پيامبرانى بر آنان مبعوث شده و آنان از فرمانشان سرپيچى نموده بودند. پيغمبر صالح كه از همان تبار بود به رسالت و هدايت آنان مأمور گشت، آن قوم در رفاه و ثروت زندگى مى‏كردند و به فراوانى نعمت و امكانات وسيع بهره‏مند بودند كه از كندن كوه و بريدن سنگ خارا خانه مى‏ساختند و در دشت كاخ ها بر مى‏افراشتند.
صالح در سن شانزده سالگى به نبوّت مبعوث گشت و به ارشاد و هدايتشان پرداخت تا صد و بيست سال از عمرش گذشت و پاسخ مثبتى از آنان نشنيد و آن ها به طغيان و سركشى خود ادامه دادند.
آنها هفتاد بت داشتند كه آنها را مى‏پرستيدند و واسطه خدا مى‏پنداشتند. صالح به آنها گفت: اكنون كه سخن مرا نمى‏شنويد دو پيشنهاد دارم و آن اين كه من از خدايان شما چيزى مى‏خواهم اگر اجابت نمودند من به كيش شما در آيم و اگر پاسخى از آنها نيامد شما مطلبى از خداى من بخواهيد كه اگر اجابت شد شما به دين من درآیيد. آنها گفتند سخن به انصاف گفتى و ما موافقيم .
روز عيدشان را موعد قرار دادند، پس از اين كه مراسم معهود را در حضور بتان به انجام رساندند صالح را گفتند اكنون خواسته‏ات را از بتها بخواه. صالح هر چه آنها را بخواند پاسخى نشنيد، گفت: حال كه خدايان شما اجابت ننمودند شما از خداى من بخواهيد آنچه خواهيد. آنها به تخته سنگى كه آن را تقديس مى‏كردند اشاره نمودند و گفتند از خداى تو مى‏خواهيم شترى با چنين اوصاف و خصوصيات از اين سنگ برون آرد كه اگر اجابت شد ما به دين تو در آیيم.
صالح اين را از خدا بخواست و در حال اجابت شد و شترى به همان اوصاف از آن سنگ بيرون شد. گروهى از ضعفا ايمان آوردند و مستكبران همچنان به عناد خويش ماندند و مؤمنان را سرزنش مى‏نمودند.
آنها يك چشمه آب داشتند كه منحصراً همان آب آشاميدنى آنها بود، صالح گفت: آب چشمه يكروز از آن شما باشد و يكروز از آن شتر و روزى كه شتر بنوشد شما شير شتر بنوشيد، و گويند بزرگى شتر و بركت شيرش آنچنان بود كه در آن روز از هر خانه ظرفى مى‏آوردند و پر از شير مى‏كردند و نوشابه ی آن خانواده را تا روز بعد كافى بود.

در خلال اين مدّت نه تن از گردنكشان و بدكيشان قوم تصميم قتل صالح را گرفتند – چنانكه قرآن گويد: «و كان تسعة رهط …» – ولى آنان به مكر خويش توفيق نيافته هنگامى كه در غارى به توطئه خويش سرگرم بودند سقف غار بر آنان فرو ريخت و در دم جان دادند.
سرانجام مستكبران كه صالح و پيروان اندكى كه داشت مزاحم خويش مى‏ديدند بر اين شدند كه شتر را بكشند. لذا زنازاده‏اى به نام “قدار” – كه پدر معلومى نداشت – را بجستند و او را بدين كار بگماشتند و او به يك ضربت شمشير شتر را پى كرد.
اهل حجر همه گرد آمدند و گوشت شتر را در ميان خود تقسيم نمودند وخوردند. آن شتر بچّه‏اى داشت چون مادر را كشته ديد بر فراز كوهى بر آمد و نعره‏هایى از جگر برآورد و فريادهایى بزد كه همه به هول و هراس افتاده و به دامن صالح آويخته و از او پوزش مى‏طلبيدند و مى‏گفتند: فلانى آن را كشته و ما بى‏ گناهيم. صالح گفت: شما پس از سه روز به هلاكت رسيد – و آن روز چهارشنبه بود – و گفت فردا روی هاتان زرد شود و روز دوم سرخ و سوم روز سياه گردد و پس از آن، همه بميرند .
چون روز بعد چهره‏هاى خويش را زرد يافتند گفتند وعده صالح محقق گشت و عذاب خواهد آمد و بالاخره نيمه شب روز سوم جبرئيل صيحه‏اى زد كه همه مدهوش به زمين افتادند و همه به يك چشم به هم زدن بمردند و پس از آن آتشى بيامد و آنها را سوزاند.
صالح به اتّفاق پيروان خويش از آنجا به سرزمين حضرموت هجرت نمود و در آنجا چشم از جهان فرو بست.
آن چـه قـرآن از اخـبـار قوم صالح (ثمود) نقل كرده اين است ـ چنان كه از نام پيامبرشان كه يكى از هـمـيـن مـردم بـوده اسـت (هـود / ۶۱) بـر مـى آيـد ـ مـردمى عرب بوده اند كه بعد از قوم عاد مـى زيـسـته اند و  از فرهنگ و تمدنى برخوردار بوده اند , زمين را آباد مى كرده اند و در دشت ها كاخ ‌ها مى ساخته و در كوه ها خانه هاى امن مى تراشيده اند (اعراف / ۷۴).
شـغـل كـشـاورزى داشـتـه انـد و چـشـمـه هـاى آب جـارى مـى كرده اند و باغ ها و نخلستان ها و كشتزارها داشته اند (شعرا / ۱۴۸).
قـوم ثمود به رسم و شيوه طايفه ها و قبايل زندگى مى كرده اند, يعنى بزرگان و پيرانشان بر آن ها فرمان مى رانده اند. اینان قومی بودند كه در زمين تبهكارى مى كردند و اهل صلاح و درستكارى نبودند. (نمل / ۴۸)
در زمين سر به طغيان برداشتند و به بت پرستى پرداختند و سركشى و ستمگرى را از حد گذراندند.
چـون قـوم ثـمـود پـروردگار خود را از ياد بردند و گمراهى و ستم را از حد گذراندند, خداوند صالح پيامبر را به سوى آنان فرستاد. حضرت صالح  و پر افتخار بود و به خردمندى و كاردانى شهرت داشت. (هود/ ۶۲ و نمل / ۴۹). خداى يگانه می پرستید و مردم را به ترك بت پرستى دعوت می كرد و از ايشان می خواست كه در جامعه خود به عدالت و احـسـان رفتار كنند و برترى طلبى را كنار بگذارند و زياده روى نكنند و سركشى نورزند و آنان را از عذاب برحذر می داشت و اعلام خطر می كرد. (هود, شعرا,شمس و سوره هاى ديگر).
صالح علیه السلام با حكمت و اندرز نيكو به دين خدا دعوت مى كرد و براى خدا در برابر آزار و اذيت ها صابر بود، امّا جز اندكى از مردم مستضعف،  كسى ديگر به او ايمان نياورد. (اعراف / ۷۵)
طـغيانگـران مستكبر و توده دنباله رو آن ها بر كفرشان اصرار ورزيدند و افرادى را كه به صالح علیه السلام ايمان آورده بودند خوار و حقير شمردند و خودش را به نادانى و جادوگرى متهم ساختند. (اعراف / ۶۶، شعرا / ۱۵۳ و نمل / ۴۷) و از وى خواستند تا براى سخن خود دليلى بياورد و بـراى اثبات درستى ادعاى رسالتش بیّنه اى ارائه دهد و به او پيشنهاد كردند از دل كوه برايشان ماده شترى بيرون آورد.
صالح علیه السلام شـتـرى را با همان خصوصياتى كه آنان گفته بودند براى آنان آورد و بديشان گفت: خداوند به شـمـا فـرمان مى دهد كه يك روز شما  از چشمه آبى كه داريد آب برداريد و يك روز هم دست نگه داريـد تـا ناقه (ماده شتر) از آن بنوشد به طورى كه يك روز سهم آب از آن ناقه باشد و يك روز از آن شما و همچنين اجـازه دهيد ناقه به دلخواه خود روى زمين خدا بچرد و به او آزارى نرسانيد كه اگر گزندى به او رسانيد، به زودى گرفتار عذاب مى شويد. (اعراف / ۷۲، هود / ۶۴ و شعرا / ۱۵۶)
اين موضوع تا مدّتى رعايت شد؛ امّا سپس قوم صالح به طغيان و مكر پرداختند و شقى ترين فرد خود را مـامـور كـشـتـن ناقه كردند و او ناقه را پى كرد و آن ها به صالح گفتند: اگر راست مى گويى آن چه را به ما وعده مى دهى، عملى كن. صالح علیه السلام بدانان گفت:
فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا في‏ دارِكُمْ‏ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ ذلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ (هود ۱۱ : ۶۵)
پس آن [ماده شتر] را پى كردند، و [صالح‏] گفت: «سه روز در خانه‏هايتان برخوردار شويد. اين وعده‏اى بى‏دروغ است.»
سپس قبيله ها و دستجات شهر براى صالح دسيسه چينى كردند و با خود هم قسم شدند كه بـه صـالـح و كـسانش شبيخون مى زنيم و آن گاه به ولى او مى گوييم: ما در محل و هنگام قتل كسان او حاضر نبوديم و ما راست مى گوييم.
آنان به گمان خود به خدا نیرنگ زدند و خداوند نیز جواب نیرنگ آنان را داد. (نمل / ۵۰) و در حالى كه مى نگريستند صاعقه (الذاريات / ۴۴) و زمين لرزه و صيحه ايشان را فرو گرفت و درخانه هايشان از پا در آمدند.
حضرت صالح از قوم خویش روی برتافت و بدانان گفت: اى قوم من! من پيام پروردگارم را به شما رساندم و خير شما را خواستم ولى شما افـراد نـاصـح و خـيرخواه را دوست نداريد. (اعراف / ۷۹,هود / ۶۷) و خدا كسانى را كه ايمان آورده و پـرهـيـزگـار بـودنـد، نـجات داد (فصلت / ۱۸) و بعد از هلاكت ثمود، منادى الاهى ندا داد: هان! ثموديان به پروردگارشان كافر شدند.
محل شیر دوشیدن از ناقه صالح
شخصيت صالح علیه السلام:
در تورات فعلى از اين پيامبر صالح و شايسته يادى نشده است.
قرآن کریم پیرامون حضرت صالح و قوم ثمود و داستان هلاکت آنها بدنبال پی کردن ناقه چنین می فرماید:
«و الی ثمود اخاهم صالحاً قال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیره قد جاءتکم بیّنة من ربکم هذه ناقة الله لکم آیة فذروها تأکل فی ارض الله و لا تمسوها بسوء فیأخذکم عذاب ألیم. و اذکروا اذ جعلکم خلفاء من بعد عاد و بوّ أکم فی الارض تتخذون من سهولها قصوراً و تنحتون الجبال بیوتا فاذکروا آلاء الله و لا تعثوا فی الارض مفسدین قال الملأ الذین استکبروا من قومه الذین استضعفوا لمن آمن منهم ا تعلمون ان صالحا مرسل من ربه قالوا  انا بما ارسل به مومنون. قال الذین استکبروا انا بالذی آمنتم به کافرون. فعقروا الناقة و عتوا عن امر ربهم و قالوا یا صالح ائتنا بما تعدنا ان کنت من المرسلین. فاخذتهم الرجفة فأصبحوا فی دارهم جاثمین. فتولّی عنهم و قال یا قوم لقد أبلغتکم رسالة ربی و نصحت لکم و لکن لا تحبون الناصحین»
(و به سوى [قوم‏] ثمود، صالح، برادرشان را [فرستاديم‏]؛ گفت: «اى قوم من، خدا را بپرستيد، براى شما معبودى جز او نيست؛ در حقيقت، براى شما از جانب پروردگارتان دليلى آشكار آمده است. اين، ماده شتر خدا براى شماست كه پديده‏اى شگرف است. پس آن را بگذاريد تا در زمين خدا بخورد و گزندى به او نرسانيد تا [مبادا] شما را عذابى دردناك فرو گيرد. و به ياد آوريد هنگامى را كه شما را پس از [قوم‏] عاد جانشينان [آنان‏] گردانيد، و در زمين به شما جاى [مناسب‏] داد. در دشتهاى آن [براى خود] كاخهايى اختيار مى كرديد، و از كوهها خانه‏هايى [زمستانى‏] مى‏تراشيديد. پس نعمتهاى خدا را به ياد آوريد و در زمين سر به فساد برمداريد. سران قوم او كه استكبار مى‏ورزيدند، به مستضعفانى كه ايمان آورده بودند، گفتند: «آيا مى‏دانيد كه صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است؟» گفتند: «بى‏ترديد، ما به آنچه وى بدان رسالت يافته است مؤمنيم.»  كسانى كه استكبار مى‏ورزيدند، گفتند: «ما به آنچه شما بدان ايمان آورده‏ايد كافريم.» پس آن ماده شتر را پى كردند و از فرمان پروردگار خود سرپيچيدند و گفتند: «اى صالح، اگر از پيامبرانى، آنچه را به ما وعده مى‏دهى براى ما بياور.» آنگاه زمين‏لرزه آنان را فرو گرفت و در خانه‏هايشان از پا درآمدند. پس [صالح‏] از ايشان روى برتافت و گفت: «اى قوم من، به راستى، من پيام پروردگارم را به شما رساندم و خير شما را خواستم ولى شما خيرخواهان [و نصيحتگران‏] را دوست نمى‏داريد.»)
در قرآن کریم به پستی کار قوم ثمود اشارت بسیار رفته است و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خطاب به امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند: «شقی ترین انسان های اوّلیه همان کسی بود که ناقه صالح را پی نمود و در میان امّت من پست ترین مردم همان کسی است که خون سرخ تو را بر چهره ات جاری خواهد ساخت.»
از میان متأخّرین کسانی بوده اند که سعی کردند با توجه به فرمایش پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و در وجوه انطباق شهادت امیر المومنین علیه السلام با ناقه صالح کتابهایی را تألیف نمایند. چرا که علی علیه السلام خود آیات الاهی بود که خداوند وجود مقدسش را به وسیله پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به مردم معرفی نمود. همان طور که خود آن حضرت می فرمایند: «أیّ آیة اعظم منی.» کدام آیه را برتر از وجود من خواهید یافت؟
ابن ابی الحدید معتزلی گوید: بعد از طوفان نوح تا به امروز در میان اقوام عرب و عجم و ترک و روم و غیره مردمان شجاع بسیاری قدم به عرصه وجود نهادند امّا هیچ کدام مانند علی (ع) نبودند بلکه حتّی در یکی از ویژگی های کمال نیز نتوانستند با او هم سنگی نمایند.
صاحب کتاب قدسیان به نقل از دانشمندان عامه می گوید: جبرئیل به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند علی را در باطن همراه تمام انبیاء نمود ولی در مورد تو  این همراهی بروز و ظهور داشت.
و امّا پیرامون وجوه مشترک حضرت علی علیه السلام و ناقه صالح باید گفت: همچنان که تولّد علی علیه السلام از میان صخره ها سر بیرون آورد، در حالی که هیچ پیامبری و یا جانشین آن ها چنین امتیازی نداشت.
همچنین امیر المومنین علیه السلام در طول زندگانیش با توجّه به دانش ها و حکم الاهی همواره چشمه علم و معرفت را در دل مردم فروزان و جوشان نگاه می داشت به این صورت ناقه صالح نیز هر روز مردم را از شیر خود سیراب می نمود .
و امّا همچنان که عامل اصلی تحریک قتل علی علیه السلام زنی بود به نام “قطامة”، در داستان پی کردن ناقه صالح نیز زنی ملعون به نام “زرقاء” نقش اساسی را ایفا نمود و نیز همان طور که بعد از شهادت علی علیه السلام مردم بی وفا بر فرزند عزیز او حسین بن علی علیه السلام هجوم آوردند و او را نیز به شهادت رساندند در مورد بچّه تازه از شیر گرفته شده ناقه صالح نیز به همین شکل عمل کردند.
در تفسیر ( تتخذون من سهولها ) “سهل” به دشت صاف گویند که ایجاد بناها در آن با مشقت زیادی همراه نباشد و قوم ثمود از قصرهای خود در میان دشت ها برای ییلاق ها استفاده می کردند . (و تنحتون من الجبال بیوتاً ) قوم ثمود خانه هایی را نیز برای خود در دل کوه ها و برای زمستانهای سرد و  قشلاق نشینی بنا می کردند. نقطه دقیق سکونت ثمود (وادی القری) و بیابان های میان شام و مدینه بود. ولی قوم عاد منطقه “یمن” زندگی می کردند . عمر مردم ثمود بین سیصد تا هزار سال متغیّر بود .
نسبت صالح بدین ترتیب است: صالح بن ثمود بن عاثر بن ارم بن سام بن نوح.
یعقوبی گوید: هنگامی که قوم عاد به هلاکت رسیدند فرزندان ثمود بن جازر بن ثمود بن ارم بن سام بن نوح جایگزین آنها شدند. امّا بعد از سرکشی خداوند صالح بن تالح بن صاروف بن هود را بر آنها برانگیخت.
ابو حمزه ثمالی از امام باقر علیه السلام روایت می کند: جبرئیل هلاکت قوم ثمود را برای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله این گونه بازگو کرد: صالح در حالی که بیش از شانزده سال از عمرش نمی گذشت به پیامبری مبعوث گشت و تا سن ۱۲۰ سالگی در میان قومش به ارشاد آنها می پرداخت امّا آنها به دعوت وی وقعی نمی نهادند و سر بر آستان بتانی می ساییدند که بالغ بر ۷۰ نوع بود. عاقبت صالح – که از هدایت قوم خویش مایوس گشته بود – به آنها پیشنهادی کرد. او خطاب به مردمش گفت: من از خدایان شما درخواستی می کنم اگر پاسخ مرا دادند از میان شما رخت بر می بندم و یا شما از من حاجت بخواهید تا از خداوند خواستار اجابت آن گردم. روز موعود فرارسید. آن ها در بیرون شهر به همراه بتان خود بعد از خوشگذرانی از صالح خواستند تا ابتدا خواسته اش را مطرح نماید، صالح نیز یکایک از بتان آنها را به اسم صدا زد امّا چون جوابی از آنها نشنید خطاب به مردم گفت: دیدید که خدایانتان از پاسخگویی درمانده اند. حال شما از من خواهشی داشته باشید. ابتدا قوم ثمود که دچار حیرت گشته بودند از صالح خواستند تا آنها را با بت هاشان تنها گذارد. فرصتی دیگر به بت پرستان داده شد. امّا این بار نیز از تمثال های تراشیده شده کاری برنیامد، روز کم کم به انتها می رسید که هفتاد تن به نمایندگی از میان آن قوم با صالح بر فراز کوهی رفتند و از صالح خواستند تا برای آنها از درون آن کوه شتری سرخ موی پاکیزه که در آستانه وضع حمل باشد را بیرون آورد. صالح گفت: از من چیز بسیار مشکلی را خواستار شدید، لکن این امر بر خداوند بسی آسان است. چیزی نگذشت که با دعای صالح آن کوه با صدای مهیبی تکه تکه شد و ناگهان سر شتری ماده از آن بیرون آمد و به دنبال آن تمام اندام آن حیوان از کوه خارج شد. بت پرستان که حیرت زده گشته بودند از صالح خواستند که اگر خدای او قدرت دارد هم اینک بچّه شیر خواره آن حیوان را نیز به دنیا آورد. چیزی نگذشت که بچّه شتر نیز در کنار ناقه صالح به خزیدن مشغول شد. از ۷۰ تن نماینده قوم ثمود حدود ۶۴ نفر بعد از دیدن این حادثه به ارتداد کشانده شده و مدّعی گشتند که این کار صالح چیزی جز سحر و جادو نمی باشد! امّا بقیه آن افراد صحّت اتّفاقی را که به عینه دیده بودند برای مردم بازگو کردند. از میان آن شش تن بعدها بک نفر کافر گشت و او همان کسی بود که ناقه صالح را پی نمود.
محمّد بن ابی نصر از قول سعید بن یزید گوید: من آن کوه و اثراتی از شکاف بوجود آمده در آن را که در مسیر شام است به چشم دیده ام.
علی علیه السلام می فرمایند: مرا در کناره ای که برادرانم هود و صالح آرمیده اند به خاک بسپارید .
ابن عبّاس روایت می کند که روزی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در حالی که دست امیرالمومنین علیه السلام را در دستان خود داشتند از خانه خارج شدند و در میان مردم این گونه لب به سخن گشودند: من از گل رحمت خود و ۳ نفر از اهل بیتم یعنی علی و حمزه و جعفر خلق گشتم. شخصی از پیامبر پرسیدند: آیا این گروه روز قیامت در رکاب شما خواهند بود؟ پیامبر فرمودند: در روز قیامت ۴ تن سواره وارد محشر می شوند، من و علی و فاطمه و صالح پیامبر. مرکب من نامش “براق” است و دخترم فاطمه بر ناقه ای به نام “غضباء” سوار است و صالح بر ناقه اش که پی گشت و علی (علیه السلام) بر ناقه ای بهشتی که افسار آن از یاقوت است و بر پشتش دو جامه سبز رنگ نهاده اند سوار است. او میان بهشت و جهنم می ایستد و بادی که از عرش وزیدن گرفته چهره عرق کرده مردم را خشک می نماید. انبیا و فرشتگان در مقام توجیه می گویند تحقیقاً این نسیم فرح بخش از جانب فرشته ای مقرّب یا پیامبری مرسل است. امّا منادی در میان آنها ندا می دهد که این نسیم وجود برادر پیامبر علی بن ابی طالب است .
در تفسیر علی بن ابراهیم قمی آمده است که صالح به قومش گفت: این ناقه یک روز به شرب آب منطقه شما مشغول خواهد بود و روز بعد همگی می توانید از شیر سرشار او استفاده نمایید، هنگامی که روز شیردهی ناقه می رسید آن حیوان در وسط قریه قوم ثمود می ایستاد و آنقدر از او شیر می دوشیدند که همگی بی نیاز می گشتند. لکن ۹ تن از سردمداران قوم ثمود، ناقه صالح و بچّه اش را نحر کردند و به صالح گفتند: ( فأتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین) صالح در پاسخ گفت: ( تمتعوا فی دارکم ثلاثة ایام ) و علامت هلاکت شما  این است که فردا چهره هایتان زرد رنگ می شود و ۲ روز بعد به رنگ سرخ و روز سوم سیاهرنگ خواهد شد. در سومین روز و طبق وعده صالح جبرئیل با صیحه ای که پرده های قلب آن ها را از یکدیگر درید و گوشهایشان را کر نمود، همگی را به هلاکت رساند و سپس آتشی را بر آنها افروخت تا جملگی در آن بسوختند.
حسن بن محبوب گوید: سعید بن زید ضمن حدیثی طولانی اینگونه روایت کرد: چهارپایان قوم ثمود به خاطر هیئت ناقه صالح از آن می گریختند بدین علت آن قوم تصمیم گرفتند  تا شتر را پی نمایند. در میان قوم ثمود زنی متمکن به نام “صدوب” زندگی می کرد و چون کینه صالح را در دل داشت، با تن فروشی مردی به نام “مصدع” را قانع نمود تا به نحر ناقه صالح همت گمارد. از طرفی دیگر زنی به نام “عنیزه” از مردی سرخ چهره و کوتاه قد و حرامزاده به نام “قدار” خواست تا در نحر ناقه صالح به “مصدع” کمک نماید. این دو تن به کمک عدّه ای از ارازل و اوباش ثمود به دنبال پی کردن ناقه حرکت کردند. اتفاقاً آن روز، موعد شرب ناقه بود و گروهی از هم نشینان صالح می خواستند تا مقداری از آب مصرفی شتر را با آب همراه خویش ممزوج نمایند. آنها به خاطر ممنوعیّت این کار از “قدار” کمک خواستند و او قول داد تا آن ناقه را پی نماید.
کعب در علت نحر ناقه صالح می گوید: زنی در میان قوم ثمود زندگی می کرد که داعیه حکمفرمایی داشت امّا بعد از اقبال مردم به سوی صالح او از دو زن به نامهای “قطام” معشوقه قدار و “قبال” معشوقه “مصدع” کمک طلبید و “قدار” و “مصدع” هر شب در کنار معشوقه هایشان به می گساری می پرداختند امّا به توصیه آن زن حسود، “قطام” و “قبال” به “قدار” و “مصدع” گفتند: ما به خاطر ناقه ی صالح در تشویش و نگرانی هستیم. اگر بخواهید در کنارتان باشیم حتماً می بایست شتر او را پی نمایید. آن دو نیز به کمک ۷ تن دیگر در کمین آن شتر نشستند. هنگامی که آن حیوان از داخل آب بیرون آمد “مصدع” از پشت صخره ای تیری را به طرف آن پرتاب کرد که در عضلات ساق پای ناقه فرو فت. از این لحظه “عنیزه” از خفا بیرون آمد و طبق وعده خویش دخترش را بدو بخشید. و با تهییج “قدار” باعث شد تا او ضربه شمشیری را بر پی آن حیوان فرود آورد. در این لحظه حیوان ناله حزینی برکشید و سپس به دست “قدار” نحر گشت، مردم از هر سو در اطراف ناقه صالح جمع شدند و گوشت آن حیوان را بین خود تقسیم نمودند. طفل آن ناقه – که مادرش را کشته یافت – به طرف ارتفاعات گریزان شد و با ناله های دردناکی که دل را چاک می داد، در پی مادرش بی تابی می کرد. سپس قوم ثمود نزد صالح آمدند و هر یک گناه نحر ناقه را بر گردن دیگری می انداخت، صالح در پاسخ آنها گفت: در پی طفل آن ناقه روید و چنانچه سلامتش یافتید تحقیقاً عذاب از شما مرتفع خواهد گشت. امّا جستجوی مردم در یافتن طفل آن شتر بی نتیجه ماند، نحر ناقه روز چهارشنبه اتفاق افتاد و صالح به مردمش گفت ( تمتعوا فی دارکم ثلاثة ایام ) در پی هشدار صالح بود که جبرئیل با صیحه ای آسمانی هلاکت را برای آن قوم به ارمغان آورد. قوم ثمود چون مرگ خود را نزدیک می دیدند به فراهم آوردن وسایل حنوط و کفن خویش اقدام ورزیدند.
مدفن صالح بنا بر روایت حضرت امیر المومنین در ظهر کوفه (یعنی نجف اشرف ) است.

مدفن حضرت صالح در وادی السلام نجف اشرف در کنار مرقد هود نبی

————————————————————————————————————

۱ . کمال الدين ۱: ۱۳۶.