۱- خداوند عزّ و جلّ داوود علیه السلام را در زمین خلیفه ساخت و فرمود:

«يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الْأَرْض»‏ «سوره ص(۳۸): ۲۶ »

«ای داود ما تو را جانشین در زمین قرار دادیم.»

خداوند حضرت قائم را نیز در زمین خلیفه نمود و فرمود:

«أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْض‏» «النمل (۲۷): ۶۲»

«يا كيست آن كه مضطر را جواب مي دهد آن گاه که او را بخواند و ناگوار را از بين مي برد و شما را جانشینان زمین می گرداند.»

و در دعایی که حضرت رضا علیه السلام به یونس بن عبد الرحمان تعلیم کردند چنین روایت شده است:

اللَّهُمَّ ادْفَعْ‏ عَنْ‏ وَلِيِّكَ‏ وَ خَلِيفَتِك . «شیخ طوسی؛ مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ‏۱: ۴۰۹ »

خدایا از ولی و جانشین … خود (مشکلات را) دفع کن.

۲- خداوند برای داوود آهن را نرم کرد. در قرآن می فرماید:

وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلاً … وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَديد » «سبأ (۳۴) :  ۱۰»

«و به تحقیق از جانب خود به داوود زیادتی ارزانی داشتیم  … و آهن را برای او نرم کردیم.»

خداوند برای حضرت قائم نیز آهن را نرم کرده است چنان که برخی کتاب ها از محمد بن زید کوفی از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمودند: «مردی از عمّان به خدمت صاحب الزمان علیه السلام می اید و عرض می کند: آهن برای داوود نرم شد اگر تو هم مانند او بیاوری تو را تصدیق می کنیم. پس آن حضرت معجزه ی داوود را به او نشان می دهد ولی آن شخص منکر می شود. پس قائم علیه السلام عمود آهنینی به گردن او می اندازد که هلاک می شود و می فرماید : این سزای کسی است که آیات خدا را دروغ انگارد.»


۳- داوود علیه السلام سنگ با او سخن گفت و صدا زد: «ای داوود! مرا بگیر و جالوت را با من به قتل رسان.»

قائم علیه السلام نیز پرچم و شمشیرش او را صدا می کنند و می گویند: «ای ولی خدا! خروج کن و دشمنان خدا را به قتل رسان.»

تمام این روایات را شیخ صدوق در کتاب کمال الدین آورده است. نیز در روایت آمده است: «سنگ در زمان ظهور آن حضرت هنگامی که کافری زیر آن پنهان می شود، مومن را صدا می زند و می گوید: ای مومن! زیر من کافری هست او را بکُش. پس مومن می آید و آن کافر را نابود می کند.»


۴- داود علیه السلام جالوت را کشت.

قائم علیه السلام نیز دجّال را – که از جالوت بدتر است – می کشد.


۵- داود علیه السلام به الهام میان مردم حکم می کرد.

قائم علیه السلام نیز به حکم داود قضاوت می کند و شاهد و بیّنه نمی خواهد و بدان نیاز ندارد.


۶- داود علیه السلام نوشته ای از آسمان بر او نازل شد که مهری از طلا بر آن بود. در آن نوشته سیزده مسئله بود که خداوند متعال به داود وحی کرد:

«این ها را از پسرت سلیمان بپرس اگر آن ها را پاسخ داد او خلیفه ی بعد از توست. پس داود هفتاد کشیش و هفتاد حبر را فراخواند و آن ها را نشاند؛ سلیمان را نیز در حضور آن ها نشاند و گفت: ای پسرم! به من بگو نزدیک ترین اشیا چیست؟ و دورترین اشیا کدام است؟ و مانوس ترین اشیا چیست؟ و موحش ترین اشیا کدام است و زیبا ترین اشیا چیست و زشت ترین اشیا کدام است و کمترین اشیا چیست و بیشترین اشیا کدام و دو برپای مانده و قائم چیست و دو مختلف چیست و دو متباغض و کینه توز کدام و آن چیست که هرگاه مرد بر  آن نشیند آخرش پسندیده است و آن چیست که هرگاه مرد بر آن نشیند آخرش مذموم است.

سلیمان گفت: نزدیک ترین اشیا آخرت، دورترین اشیا هر چیزی که از امور دنیا از دست برود، مانوس ترین اشیا بدنی است که در آن روحی ناطق باشد، موحش ترین اشیا جسد بدون روح است، بهترین اشیا ایمان بعد ار کفر است، زشت ترین اشیا کفر بعد از ایمان است، کمترین اشیا یقین و بیشترین اشیا شک است، آن دو برپای مانده آسمان و زمین است و دو مختلف شب و روز است، دو متباغض مرگ و زندگی است، آنچه هرگاه انسان بر آن سوار شود عاقبتش نیک و پسندیده است حلم و بردباری بر غضب است، آنچه هرگاه انسان بر آن نشیند عاقبتش مذموم است تندی بر غضب است.

چون مهر از نوشته برداشت تمام این پاسخ ها مطابق در آمد. پس کشیش ها و احبار پرسیدند: آن چیست که اگر صالح شود همه چیز انسان صالح می شود و اگر فاسد شود همه چیز انسان فاسد می گردد؟ فرمود: دل . پس به خلافتش رضا دادند.»

قائم علیه السلام نیر نوشته ای با مهر طلایی به همراه دارد که در کمال الدین از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود:

«گویا قائم علیه السلام را بر منبر کوفه می نگرم که یارانش ۳۱۳ تن – به عدد اصحاب بدر – پیرامونش هستند و آن هایند صاحبان پرچم ها و آن هایند حکمروایان الاهی در زمینش بر خلایقش تا این که از قبای خود نوشته ای بیرون آورد که با مهری زرّین ممهور باشد پیمانی از رسول خدا صلی الله علیه و آله پس مانند گوسفندان بی زبان از دور و برش پراکنده می شوند و کسی از آن ها باقی نماند مگر وزیر و یازده نقیب چنان که با موسی بن عمران علیه السلام باقی ماندند؛ پس در زمین می گردند ولی راهی جز او نمی یابند پس به خدمتش باز می گردند.» (کمال الدین ۲ : ۶۷۲)


این حدیث با تفاوت اندکی از طریق دیگری در بحار الانوار نیز وجود دارد. (بحار الانوار ۵۲ : ۳۲۶).


سرگذشت حضرت داوود علیه السلام:


داود پيغمبر، صاحب  فصل الخطاب و پادشاه بني اسرائيل و از انبياي آن قوم و پدر سليمان است و پيامبري و سلطنت را همچون پسرش سليمان جمع داشت.

در بيت لحم به سال۱۰۸۶ يا ۱۰۷۱ ق. م. بزاد. ابتدا ايشان شباني  گوسفندان پدر خود می کرد. در پانزده سالگي به شرط کشتن “جالوتل”، دختر طالوت را نامزد کرد. طالوت قصد کرد که او را  بکشد داود بگريخت و مخفي شد و پس از کشته شدن طالوت  به جاي وي نشست و هفت سال با پسر طالوت برآمد و چون او به قتل رسيد بدون رقيب ماند و قدس و سوريه و قسمتي از جزيره  را  فتح کرد و ملک را توسعه بخشيد. ابشالوم فرزند وي که از دختر طالوت بود برادرش عمغون را کشت و بر پدر عصيان گرفت،  اما در محاربه اي که افتاد به قتل رسيد و قلب پدر را اين واقعه خونين ساخت. داود را از اوريا – همسر پیشین سردار او بود که در جنگ کشته شده بود – پسري آمد که همان سليمان است و کوچک ترين فرزند اوست. داود به خوش الحانی مشهور است. او آوائي موثر داشت. وي در ۱۰۰۶ يا ۱۰۰۱ ق. م. در گذشته  است، او  به هنگام خواب اساس بيت المَقدِس را نهاده است و “گورش” در خارج سور آن شهر واقع است. (قاموس الاعلام ترکي) گويند “ابيذقلس” حکيم يوناني به روزگار او بوده است. و نيز گفته اند داود کوتاه قد و کم موي بوده است. (الکامل ۱ :  ۹۴) در خروج جالوت و دستبرد داود بر او و پادشاهي داود بر کنعانيان و نبوتش گويند در عهد “کي قباد” بوده است. (فارسنامه، ابن بلخي چ اروپا، ص ۴۰ و تاريخ الحکماء، قفطي،  ص ۱۵). در قرآن کريم چهارده مورد ذکر داود رفته است. صاحب مجمل التواريخ و القصص گويد:

او نبي الله الحاکم  است و در احوال او چنين آرد: نسب او داود بن ايشي بن عويد بن ياعز بن سلحون بن نحشون بن عمي نادب بن رام بن حصرون بن فارض بن يهود بن يعقوب است. و خداي  تعالي در قرآن فرمود: (فاذکر عبدنا داود) (ص۳۸ : ۱۷). او و سلیمان و یوسف علیه السلام پادشاهي و نبوّت داشتند. خداي  تعالي به او فرمود که دين موسي را نگاه دارد و او را زبور فرستاد و در زبور جز توحید،  شريعت نيست. وی سخت عادل بود. و چون زبور می خواند از خوش آوازی او مرغان هوا از بالا گله می بستند… چون دوازده سال از مملکت داود برفت خداي تعالي لقمان را حکمت داد. او سي سال با داود بود. روزي نزد او رفت. داود زره به دست خويش زره می ساخت و آهن داود را چون موم نرم بود. لقمان ندانست که چه مي کند و آن چيست و از حکمت لازم نديدکه بپرسد و خاموش بود تا تمام کرد و آن را بر لقمان پشاندد تا ببيند. لقمان گفت: «هذا جيد للحرب» و اين سخن را لقمان آن وقت گفت که:  (الصمت حکم و قليل فاعله) يعني خاموشي حکمتي است و کمتر بکار دارند.

داود ، فرزندش سليمان را از همه فرزندان پسنديده تر می داشت بدان حکمی که در مورد زمين و گوسفندان نمود. داود در آن زمان فرومانده بود. (مجمل  التواريخ  و القصص  ص ۲۰۸ و ۲۰۹ و ۴۲۶)

خدای متعال در قرآن می فرماید:

وَ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ إِذْ يَحْكُمانِ‏ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ كُنَّا لِحُكْمِهِمْ شاهِدينَ وَ فَهَّمناها سُلَیمانَ) (انبیا ۲۱ : ۷۸ و ۷۹). یعنی «و داوود و سلیمان را [یاد کن] هنگامی که در باره آن کشتزار – که گوسفندان مردم شب هنگام در آن چریده بودند _ داوری می کردند و [ما] شاهد داوری آنان بودیم. و آن را به سلیمان فهماندیم». حضرت موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند:

نظر داود این بود که گوسفندان را به صاحب مزرعه دهند در مقابل زراعتش که تباه شده است. و آنچه را که خداوند می فرماید به سلیمان آموختیم این بود که گوسفندان از آن صاحبش باشد لکن منفعت آن از شیر و پشم به صاحب مزرعه داده شود تا زمانی که زمین از نو بروید و مزرعه به حال اوّل باز گردد. (شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه ۴ : ۱۲۷)

عمر داود از صد سال گذشته که سليمان را خليفه کرد و بمرد و به روايتي مدّت عمرش هفتاد سال گفته اند. (مجمل  التواريخ  و القصص  ص ۲۰۸ و ۲۰۹ و ۴۲۶).

حمدالله مستوفي آرد:

يازدهم پشت يعقوب عليه السلام بعد از اشمويل او را در ميان بني اسرائيل قبولي پديد آمد و وحي  بدو منزل شد. طالوت بر او رشک برد قصد کشتن او کرد. داود بگريخت. علما طالوت را منع  کردند. طالوت علما را بکشت بعد از آن پشيمان شد به استغفار فايده نبود. به جنگ جباران رفت تا با پسران در آن جنگ کشته شد. داود به بيت المَقدِس آمد. مُلک بر او قرار گرفت و خداي تعالي او را خلافت  داد و زبور بدو فرستاد و او خوش آوازترين بني آدم بود و چون زبور به آواز می خواند هرکه می شنيد مجال گذشتن نمی يافت.

تمايل حضرت داود به زن “اوريا” قبل از قتل وی از اسرائيليات است كه در عداد دیگر روايات داخل تفاسير اهل سنّت شده و به درجه اي رواج يافته که عنصر روايات عامّه گرديده است. ابو الصلت هروى گويد:

چون مامون صاحب‏نظران اهل اسلام و ديانات يهود و نصارى و مجوس و صابئين و ديگران را جمع كرد تا با على بن موسى الرضا مباحثه كنند؛ هر كس قيام كرد او را محكوم ساخت و گويا سنگ در دهانش نهادند.

على بن محمّد بن جهم پيش آمد و عرض كرد: يا ابن رسول اللَّه! شما معتقد به عصمت انبيائيد! فرمود: آرى. … حضرت به علی بن محمد بن جهم فرمود:  … راجع به داود كسان شما چه مي گويند؟ على بن جهم گفت: مي گويند داود علیه السلام در محرابش نماز مي خواند كه شيطان به صورت زيباترين پرنده‏اى در نظرش مجسّم شد و نمازش را بريد و خواست آن را بگيرد. پرنده به حياط پريد و دنبال او رفت و به بام پريد دنبالش بالاى بام رفت. پرنده در خانه اوريا پسر حنان پريد. داود دنبالش بدان خانه سر كشيد و زن اوريا مشغول غسل كردن بود و داود او را ديد و عاشقش شد داود اوريا را به جبهه جنگ فرستاده بود. داود به فرمانده جبهه نوشت كه اوريا را به ميدان‏ بفرست. اوريا به ميدان رفت و بر مشركان پيروز شد و بر داود ناگوار آمد. دوباره نوشت كه او را جلو تابوت به جنگ بفرست در اين باره كشته شد. داود زنش را تزويج كرد. حضرت رضا دست بپيشانى زد و فرمود (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏) شما يكى از پيغمبران خدا را نسبت داديد كه به نمازش بى‏اعتنائى كرد و دنبال پرنده‏اى رفت و دل به هرزگى داد و وسيله كشتن بي گناهى را فراهم كرد؟! عرض كرد: يا ابن رسول اللَّه! خطاى او چه بود؟ فرمود: واى بر تو داود! گمان برد كه خدا خلقى داناتر از او نيافريده. خدا دو فرشته فرستاد تا از ديوار محرابش بالا آمدند و گفتند: ما دو طرفيم كه يكى بر ديگرى ستم كرده به حق ميان ما حكم كن و خلاف مگو و ما را به راه حق راهنمائى كن براستى اين برادر من نود و نه ميش دارد و من يك ميش دارم و مي گويد آن يكى را هم من بده به من درشت مي گويد. داود بر مدعى عليه شتاب كرد و گفت به تو ستم كرده كه يك ميش تو را هم خواسته است و از مدعى شاهد نخواست و به طرف او هم نگفت كه در جوابش چه گوئى؟ اين بود خطاى او در حكمش نه آن كه شما مي گوئيد مگر نمي شنوى كه خداى عز و جل مي فرمايد (سوره ص، ۲۷): (اى داود! براستى ما تو را در زمين خليفه كرديم ميان مردم درست حكم كن تا آخر آيه). گفت: يا ابن رسول اللَّه! پس داستان او با “اوريا” چه بود؟ حضرت رضا فرمود: در ايّام داود چون شوهر زنى ميمرد يا كشته مي شد ديگر ازدواج نمي كرد و اوّل كسى كه خدا برايش مباح كرد پس از قتل شوهر زنى پا او تزويج كند داود علیه السلام بود و اين امر بر “اوريا” سخت و ناگوار آمد … على بن جهم گريست و گفت: يا ابن رسول اللَّه! من به درگاه خداى عز و جل توبه كارم از آنكه بگويم در باره پيغمبران خدا جز آن كه شما ياد آور شديد. (الأمالي اثر شیخ صدوق / ترجمه كمره‏اى، متن، ص: ۹۰ تا ۹۳، باب ۳، حدیث ۲)

در دين حضرت موسي روزهای شنبه ماهي  گرفتن حرام بود. بنی اسرائیل روز شنبه راه بر ماهي مي بستند، روز يکشنبه مي گرفتند. داود ايشان را منع کرد؛ مسموع نمي داشتند. حق تعالي ايشان را مسخ کرد و بوزینه  گردانيد.

قرآن کریم می فرماید: وَرِثَ سُلیمانُ داوُدَ وَ قالَ يا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتينا مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبينُ (نمل ۲۷ : ۱۶) یعنی: و سليمان از داوود ميراث يافت و گفت: «اى مردم، ما زبان پرندگان را تعليم يافته‏ايم و از هر چيزى به ما داده شده است. راستى كه اين همان امتياز آشكار است.»

داود مسجد بيت المَقدِس را بنا نهاد. چون اساس پيدا گشت درگذشت. عمرش صد سال و مدت ملکش چهل سال بود. گويند چهل هزار رهبان متابعت او کردند. (تاريخ گزيده، چ اروپا، ص ۵۱ و ۵۲).

ناصرخسرو در وصف بيت المَقدِس گويد:

و ميان جاي مسجد درگاهي  عظيم است به تکلف ساخته اند … و ده درِ نيکو بر آن درگاه  نهاده … و گويند اين درگاه را سليمان بن داود عليه السلام از بهر پدرش ساخته است و چون به درگاه در روند دو در سوي مشرق است. از آن دو در آنچه بر دست راست است يکي  را “باب الرحمة” گويند و ديگر را “باب التوبه” و گويند اين  در است  که  ايزد سبحانه  و تعالي  توبه داود عليه السلام  را آنجا پذيرفت … » (سفرنامه  ناصرخسرو چ  دبيرسياقي  ص  ۲۹).

در قاموس کتاب مقدس آمده است:

داود (به معني محبوب) جوانترين  فرزندان يسا از سبط يهودا بود. که  تقريبا در سنه ۱۰۳۳ ق . م. در بيت لحم تولّد يافت و يکي از مشاهير است که در تاريخ مقدّس و غيره مذکورست. عمر او به طور کمال در (اول سموئيل  ۱۶: الي اول پادشاهان: ۲) ذکر يافته و حيات روحاني او نيز به قلم خودش در زبور مرقوم  گشته. «او مسح  کرده خداوند» بود و خداي تعالي وي را اختيار کرد تا به عوض  شاول پادشاه اسرائيل گردد. سالهاي چندي قبل از جلوسش سموئيل مسن و محترم، وي را براي اين منصب مسح کرد. (اول سموئيل  ۱۶: ۱ – ۱۳) و خداوند روح خود را به وي کرامت فرمود؛ به واسطه  انقلابات و خطرهاي مهلک وي را براي آن تخت مهيا فرمود و مدت شباني خود را به واسطه دليري و شجاعت و امانت و ايمان در خدا معروف ساخت و در ايّام شباب به واسطه مهارت در آواز و شجاعت و تدبير در رفتار و حسن منظري که داشت به پايتخت  خوانده  شد.

او گاه گاه خاطر شاول ملک را – که مبتلي به ماليخوليا و حزن بود – آسوده مي نمود و پيشخدمت محبوب وي گرديد. (اوّل  سموئيل ۱۶: ۲۱). امّا هنگام طلوع جنگ فلسطينيان چنين مي نمايد که مرخص شد تا دوباره گله پدر خود را محافظت کند و به واسطه هدايت الهي خواست که اردوي سلطنتي را ديدني نمايد و به شجاعت تمام و ايمان بر “جليات” پهلوان بلند قد غلبه نمود و با سرافرازي به بارگاه مراجعت نموده به نيل منصب نظامي نايل شد و “ميکال” دختر “شاول” را تزويج کرد و در تمام اوقات کردار نيکویي نمود و دم به دم محلّ اطمينان و محبّت مي گرديد و حسد “شاول” سرانجام او را در پشت يهوديه متواري کرد و در آنجا دسته اي – که عبارت از ششصد نفر مرد باشد – جمع آوري کرد و در توجّه و اطاعت کامل نگاه مي داشت و فقط به ضد دشمنان ملک بکار مي برد، با وجود اين “شاول” وي را با دشمني اطفاناپذير تعاقب کرد و چون داود سزاوار نمي دانست که دست خود را بر پادشاه خود دراز کند با وجودي که بارها در قوّه او بود، بنابراين مصلحت چنان ديد که به زمين فلسطينيان رود. در آنجا وي را با تلطف پذيرائي کردند؛ اما دشواري حال خود را در آن مکان آن قدر سخت يافت که به امانت خود نتوانست متحمل شود. در آن وقت  خبر وفات “شاول” و “يوناتان” رسيد و راه او را براي تصرّف تاج موعود گشود. بنابراين فورا وي را خانواده يهودا در “حبرون” به پادشاهي انتخاب کردند و بعد از آن که مد”ت هفت سال جنگ نمود. تمام اسباط اسرائيل وي را به پادشاهي انتخاب کردند و خود را در اورشليم مستقل ساخت و بر پاکننده خانواده ملوکانه گرديد که تا سقوط حکومت يهود باقي ماند. اخلاق سلطاني او از جهت امانت به خدا و مقاصد عظيمه اي که براي آن دعوت شد، قابل ذکر است و صندوق عهد خدا را با اظهارات عزّت و سرور به شهر مقدّس آورد. قواعد پرستش  را منظّم ساخت و بي انديشه عظيم در آنها اهتمام فرمود و بي طرفداري، حکومت عادلانه نسبت به قوم  خود جاري مي نمود و ترقّي قوي براي کاميابي عموم قوم  مي داد. حکمت و غيرت او مملکت يهودا را مستحکم نمود و ترتيب نظام و مهارت جنگ وي را نه تنها بر حمله وران مظفر نمود امّا وي را مقتدر نمود تا حدود مملکت را امتداد دهد و بر تمام زميني که در نبوّت وعده شده بود و آن از بحر قلزم و مصر تا فرات بود (پيدايش ۱۵: ۱۸ يوشع: ۱ – ۳) و قوم خود را به توسّط غنيمت هايي که در جنگ تحصيل مي نمود غني مي ساخت و اسباب فراوان براي هيکل عالي – که قصد داشت محض حرمت يهوه بنا نمايد – فراهم آورد و حال اين که امتياز بر پا نمودن آن  به سليمان عطا شد…  اغتشاش و فسق و فجور و قتل در خانه او واقع  شد (دوم سموئيل ۱۲: ۱۰) و از حکايت “تامار” و “امنون” و “آبشالوم” معلوم مي شود که چه غم عظيم و اندوه دلخراشي در قلب وي جاي گرفته بود. ياغي گري “آبشالوم” و “شبع” و “ادويناه”  و قحطي و طاعوني که قوم او مبتلي گرديدند و خطاهاي “يوآب” و غيره اسباب آن شد که داود فرياد نمايد: «اي کاش چون  کبوتر بالهائي داشتم آن وقت مي پريدم و آرام مي شدم» (مزامير ۵۵:۶). امّا نتيجه امتحانات او نيکو بود. پايداري و ثبات رفتار و فروتني و نجابت و تقواي او در فقره ياغي گري  “ادويناه” به خوبي  واضح و آشکارست. وصيّت او به سليمان در خصوص قتل “يوآب” و “شمعي” که شايسته مرگ بودند، نه از روي انتقام، بلکه بر مقتضاي عدالت بود. تهيه هايي که براي بناي  هيکل ديد و عبادتي که با جماعت نمود و بر تمام قوم ندا همي  کرد که يهوه خداي اجدادتان را تبريک نمائيد. “تارک”، آن مرد خدا را با تاج زيبائي متّوج مي سازد و مدّت چهل سال سلطنت  نمود و در سن ۷۱ سالگي وفات نمود و در شهر داود بر کوه  صهيون مدفون گشت و مقبره او فعلا در آن شهر موجود است.  … عموم رفتار او با سخاوت و عدالت و تقوي و شجاعت و دليري  و ثبات و حلم و مهابت مزيّن بود و شخصي متقي و غيور و دين دار در امورات دولتي و جنگ جوئي و انشاء شعر مهارت تامّي داشت. تمامي مکشوفات قلب خود را در مزاميرش با اخلاص کامل  آشکار مي کند و آنها اشعار ملهمه اويند که شامل توبه و اعتماد و توکل  به خدا ميباشند و داراي نبوات بسيارند و مادام که خداي تعالي را بر روي زمين کليسائي هست اين مزامير از براي هدايت بندگان خدا در نهايت مناسبت خواهد بود. هر چند مزامير وي در ابتدا به زبان عبراني در وادي هاي “بيت لحم” و بر فراز صهيون سرائيده مي شد، حالا به زبان هايي که در آن وقت معروف نبودند، در نزد تمام مسيحيان در تمام دنيا سرائيده مي شود و همان اثر و شيريني و طراوت را داراست. داود در اخلاق ملوکانه خود نمونه مسيح بود و ظفرها و فتوحات او ظل ظفرها و فتوحات ملکوت مسيح مي باشد. سلسله سلطنت او به طور روحاني در شخص عيسي تجديد شد که از طرف جسم از نسل او بود و بنابراين «فرزند داود» خوانده شد. و در باره او گفته شده است که بر تخت داود مي نشيند. (قاموس  کتاب  مقدس )