سرگذشت:
حضرت هود (که در زبان عبری٬ نامش عابر است) به معنای هدایت یافته، از نسل نوح پیامبر بود. حضرت هود از پيغمبران بزرگوارى است كه گذشته از ملكات عالى نفسانى و اخلاق پسنديده انسانى كه در وجود او بود، از نظر زيبايى صورت و آراستگى اندام نيز ميان مردم زمان خود ممتاز بود و خداى بزرگ كمالات ظاهرى و معنوى را يك جا در او جمع كرده بود.
از سخنانى كه ميان آن حضرت و قوم بت پرست و سركش وى ردّ و بدل شده و خداوند در قرآن كريم نقل فرموده، مى توان فهميد كه تا چه حدّ براى ارشاد مردم گمراه، بردبارى به خرج داد و چه اندازه در برابر نادانى مردم، صبر و شكيبايى كرد كه نظير آن کمتر ديده مى شود.
پس از اين كه چهل سال از عمر حضرت هود گذشت، از جانب خداى تعالى ماءمور شد تا قوم خود را به پرستش خداى يكتا دعوت کند و اخلاق پست و عادت هاى ناپسندى را كه گريبان گيرشان شده بود، به آنان گوشزد فرمايد و از عذاب سخت الاهى بيمشان دهد.
قوم هود – كه طبق گفته بعضى – سيزده قبيله بودند (و نسبشان به عاد بن عوص بن ارم بن سام بن نوح مى رسيد و به همين سبب به قوم عاد موسوم شده بودند) مردمى ثروتمند، قوى هيكل با عمرهاى طولانى بودند.
سرزمين آن ها “احقاف” و در جنوب غربى جزيرة العرب بين “يمن” و “حضرموت” يا “يمن” و “مهرة” واقع بود. احقاف سرزمينى حاصل خيزز، سرسبز و پر آب بود كه در آن زمان در سرزمين هاى مجاور نظير نداشت. قواى بدنى مردم آن جا به حدّى بود كه مى نويسند: قطعه هاى بزرگ سنگ را از كوه مى كندند و به صورت ستون و پايه در زمين كارگذارده و روى آن ساختمان بنا مى كردند. بلندى قامت آن ها را در روايات به درخت خرما تشبيه كرده اند و عمر معمولى آنان را بين ۴۰۰ و ۵۰۰ سال نوشته اند.
همين ثروت بسيار و عمرهاى طولانى و نيروهاى زياد، بيشتر آن ها را به غفلت و بى خبرى و ظلم و طغيان كشانده بود؛ تا آن جا كه به نقل قرآن كريم، كسى را نيرومندتر از خود نمى شناختند…
فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً … (۱)
و امّا عاديان، به ناحقّ، در زمين سر برافراشتند و گفتند: «از ما نيرومندتر كيست؟» آيا ندانستهاند كه آن خدايى كه خلقشان كرده خود از ايشان نيرومندتر است؟ …
هر كس از آنان قدرت و نيروى بيشترى داشت به زيردستان خود ستم مى كرد و براى جمع كردن اموال بيشتر، به بیچارگان زور مى گفت و به جاى آن كه در برابر آن همه نعمت هاى وافر و نيروى بسيارى كه خداى تعالى به آن ها عنايت كرده بود، به سپاس گزارى و شكر او اقدام كنند تا موجب رستگارى آن ها گردد، به سركشى خود در زمين افزوده و راه گردن كشى پيش می گرفتند.
كم كم گناه بزرگ ديگرى نیز ميان آن ها پيدا شد و روى سابقه اى كه از بت پرستان پيشین در خاطر داشتند، به ساختن بت ها و پرستش آن ها دست زدند و به بزرگترين كج روى بشرى گرايش پيدا كردند.
در اين وقت خداى تعالى اراده فرمود تا هود را – كه از شهر و ديار خودشان و به آداب و رسوم و اوضاعشان آشناتر از ديگران بود – براى هدايت آن ها بفرستد. هود پيغمبر، مانند ساير انبياى الاهى رسالت خود را با دعوت به پرستش خداى يكتا و دست كشيدن از پرستش بت ها آغاز کرد و به ايشان فرمود:
وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ (۲)
و به سوى عاد، برادرشان هود را [فرستاديم]؛ گفت: «اى قوم من، خدا را بپرستيد كه براى شما معبودى جز او نيست، پس آيا پرهيزگارى نمىكنيد؟»
حضرت هود و به دنبال اين دعوت آسمانى و جان بخش، اين نكته را نيز همانند ساير پيغمبران تذكّر مى داد كه «من از شما اجر و مزدى (براى تبليغ رسالت خويش ) نمى خواهم كه مزد من تنها با آن خدايى است كه مرا آفريده است؛ چرا نمى انديشيد» تا بدانيد كه من به منظور اندوختن ثروت يا كسب رياست برشما، به تبليغ نپرداختم و تنها از روى خيرخواهى و انجام وظيفه است كه شما را از بت پرستى نهى و به خداشناسى دعوت مى كنم. من «رسالت هاى خداوندگار خويش را به شما ابلاغ كرده و خيرخواه امينى براى شما هستم .» «اى مردم ! از خدا بترسيد و (حرف مرا بشنويد) از من پيروى كنيد. از آن خدايى بترسيد كه به آن چه مى دانيد، نيرو و كمكتان كرد، به وسيله چهارپايان و پسرانتان و باغ ها و چشمه سارها شما را مدد داد و به راستى كه من از عذاب آن روز بزرگ بر شما ترسانم .» (۳) امّا آن مردم خيره سر به جاى اطاعت از سخنان خيرخواهانه هود، در پاسخ او گفتند: «برما يكسان است چه ما را پنددهى و چه پندمان ندهى ، كه اين كار (بت پرستى ) رفتار گذشتگان ماست»(۴) و ما دست بردار نيستيم .
حضرت هود آزارهای زیادی از مردم كشيد . مى گويند نخستين بارى كه در جمع آن مردم بت پرست آمد و آن ها را به خداى يگانه دعوت كرد، بدو گفتند: اى هود تو نزد ما مورد وثوق و شخص امينى هستى!
هود گفت: من پيغمبر خدا هستم كه نزد شما آمده و مى گويم كه دست از پرستش بت ها بردارى. وقتى اين سخن را شنيدند، بدو حمله كردند و او را به حدّى كتك زدند كه يك شبانه روز بى هوش روى زمين افتاد. چون به هوش آمد گفت: پروردگارا! من ماموريت خود را انجام دادم و رفتار مردم را نيز مشاهده كردى. در اين وقت جبرئيل بر آن حضرت نازل شد و عرض كرد: اى هود! خداى تعالى به تو دستور مى دهد كه به كار خود ادامه دهى و از دعوت مردم خسته نشوى. خدا وعده فرموده ترس و وحشتى از تو در دل آن ها بيفكند كه ديگر قادر به آزار و كتك زدن تو نباشند.
هود برخاست و براى بار دوم نزد آن ها آمد و گفت: شما در زمين سركشى كرده و فساد را از حدّ گذرانده ايد. قوم او كه ديدند دو باره هود به سروقت آن ها آمده گفتند: اى هود! از اين حرف ها دست بردار كه اگر اين بار به تو حمله كنيم چنان تو را مى زنيم كه بار اوّل را از ياد ببرى !
هود گفت: از اين سخن ها دست برداريد. به سوى خدا بازگرديد و به درگاه او توبه كنيد. مردم در صدد آزار وى برآمدند و چون از او وحشت داشتند، همگى به صورت دسته جمعى براى آزار او پيش آمدند، ولى هود فريادى بر سرآن ها زد كه همه گریختند.
هود به آن ها گفت: اى مردم ! به راستى كه شما كفر و ناسپاسى را مانند قوم نوح از حدّ گذرانده ايد و سزاواريد همان طور كه نوح در باره قوم خود نفرين كرد، من هم شما را نفرين كنم . گفتند: اى هود! خدايان قوم نوح ناتوان بودند، ولى خدايان ما نيرومند هستند!! و خود ما نيز مردمان قوى پنجه هستيم. تو ما را با قوم نوح يكسان مپندار.
و به هود گفتند:
إِنَّا لَنَراكَ في سَفاهَةٍ وَ إِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكاذِبينَ (۵)
«در حقيقت، ما تو را در [نوعى] سفاهت مىبينيم و جدّاً تو را از دروغگويان مىپنداريم.»
هود گفت:
قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بي سَفاهَةٌ وَ لكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ (۶)
گفت: «اى قوم من، در من سفاهتى نيست، ولى من فرستادهاى از جانب خداوندگار جهانيانم.»
نیز فرمود:
أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمينٌ (۷) «پيامهاى پروردگارم را به شما مىرسانم و براى شما خيرخواهى امينم.»
نیز فرمود:
وَ يا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِكُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمينَ (۸)
«و اى قوم من، از پروردگارتان آمرزش بخواهيد، سپس به درگاه او توبه كنيد [تا] از آسمان بر شما بارش فراوان فرستد و نيرويى بر نيروى شما بيفزايد، و تبهكارانه روى بر مگردانيد.»
از جمله اعمال قوم عاد:
از آيات قرآن كريم و سرزنش های حضرت هود نسبت به قوم خویش مشخص مى شود كه قوم عاد چه كارهايى مى كردند. از جمله اين كه در جاهاى بلند و بر فراز تپّه ها، ساختمان هايى بنا مى كردند، بدون اين كه احتياجى به آن ها داشته باشند و گويا فقط به خاطر فخرفروشى بر ديگران يا تفريح كردن، آن ها را مى ساختند. از اين رو هود در مقام سرزنش مى گويد:
أَ تَبْنُونَ بِكُلِ ريعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ (۹)
«آيا بر هر تپّهاى بنايى مىسازيد كه [در آن] دست به بيهودهكارى زنيد؟ و كاخهاى استوار مىگيريد به اميد آنكه جاودانه بمانيد؟»
و در تفسير مجمع البيان آمده است:
قوم عاد برج هاى بلندى براى كبوتران مى ساختند. كبوتران را براى بازى در آن جا نگهدارى مى كردند و هود آن ها را از اين كار سرزنش مى نمود. (۱۰)
از جمله اين كه گويا ايشان اصلا به فكر مرگ نبودند و قلعه هاى بسيار محكم و بناهاى مرتفع مى ساختند. هود به آن ها مى گفت:
وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ (۱۱)
«و كاخهاى استوار مىگيريد به اميد آنكه جاودانه بمانيد؟»
ديگر آن كه:
«شما چون دست به سوى كسى بگشاييد مانند جباران از حدّ مى گذارنيد.» (۱۲)
يعنى وقتى مى خواهيد كسى را در برابر خطايى كه از وى سرزده ، تنبيه كنيد تا سرحدّ كشتن او را مورد آزار قرار مى دهيد و مانند سركشان و جبّاران از حدّ مى گذارنيد و خلاصه آن كه شما در هر دو طرف، شهوت و غضب را از حدّ گذارنده و زياده روى مى كنيد و از مرز بندگى پا فراتر مى نهيد. به دنبال آن، نعمت هاى خدا را بر ايشان برمى شمرد تا با يادآورى آن نعمت ها، از اعمال خود دست بردارند و به ياد خدا و روز جزا افتند، امّا اندرزهاى دل نشين آن حضرت، بر آن دل هاى سخت تر از سنگ اثر نمى كرد و در مقام تكذيب آن حضرت بر آمده و مى گفتند: «ما عذاب نخواهيم شد و پند دادن و ندادن تو براى ما يك سان است.» خداى تعالى نيز به دنبال تكذيب آن مردم و نپذيرفتن پندهاى سودمند هود مى فرمايد: «هود را تكذيب كردند» و دروغ گويش شمردند. «ما هم نابودشان كرديم، و در اين موضوع عبرتى است و بيشترشان مؤ من نبودند.»(۱۳)
مورّخان مى نويسند:
قوم عاد بر اثر تكذيب هود سه يا هفت سال دچار خشك سالى و قحطى شدند. چشمه ها خشك شد و باران نباريد و براى تهيّه آب به سختى افتادند و ناچار از حفر چاه هاى عميق شدند، ولى باز هم آب به حدّ كفايت نبود و زندگى بر آن ها سخت شد. هود براى تبليغ دين حق از اين فرصت استفاده كرد و به آن ها وعده داد كه اگر ايمان بياوريد، خداوند باران فراوان بر شما ببارد و نيرويتان افزايش يابد؛ ولى باز هم متنبّه نشدند و از بت پرستى دست نكشيدند.
هود پيغمبر روزگارى دراز – كه برخى آن را ۷۶۰ سال نوشته اند – ميان قوم خود بماند و رسالت خود را ابلاغ کرد. ولى از آن قوم، جز افرادى كمى از فرزندان سام كسى به وى ايمان نياورد؛ تا كم كم مستحق عذاب الاهى شدند و خداى تعالى بادهاى “صرصر” و “عقيم” را مامور نابودى آن ها كرد.
مردم بر اثر خشك سالى منتظر باران بودند (و مطابق نقلى) جمعى را براى دعا به مكّه فرستاده بودند تا كنار خانه خدا دعا كنند و باران بر آن ها ببارد، غافل از آن كه سبب خشك سالى و خشم خدا، همان بت پرستى ايشان و نپذيرفتن دعوت فرستاده حق بود. روزى مشاهده كردند كه از گوشه افق ابر سياهى پديدار شد و هم چنان به سوى آن ها پيش آمد. آن ها به گمان آن كه ابرى است آبستن باران و اكنون بر آن ها بارانى فراوانى مى بارد، با خوش حالى گفتند: اين ابرى است آبستن باران و اكنون بر آن ها باران فراوانى مى بارد، ولى نمى دانستند عذاب سختى است كه به صورت ابر به جانب آن ها مى آيد. از اين رو هود به آن ها هشدار داد و گفت: نه، بلكه اين همان چيزى است كه به آمدنش شتاب داشتيد، بادى است كه در آن عذاب دردناكى است و به اذن پروردگار خود هر چه در سر راهش باشد نابود مى كند. (۱۴) ناگهان باد وزيدن گرفت. باد مزبور با شدّت و سرما، هفت شب و هشت روز پى درپى بر آنها وزيد و همه را به مجسّمه هاى بى جانى تبديل كرد. در اين ميان هود، پيروانش را در زمينى كه اطراف آن ديوار كوتاهى بود، جمع كرد. باد شديد به آن نقطه كه مى رسيد، به صورت نسيمی جان بخش در مى آمد و سروصورت آن ها را نوازش مى داد و موجب لطافت هوا و لذّت روحشان مى گشت.
حضرت هود پس از نابودى قوم عاد به “حضرت موت” رفت و در نزديكى شهرى به نام “تريم” سكونت گزید و بقيّه عمر خود را در آن جا به سر برد. بنا بر نقل های تاریخی، او در سنّ ۸۰۷ سالگى از دنيا رفت. به نقلی در حضر موت مدفون شد. (۱۵) به روايت ديگر آن حضرت پس از هلاكت قوم عاد، با ياران و پيروانش به مكّه رفت و در آن جا سکونت گزید تا از دنيا رحلت کرد و در حجر اسماعيل مدفون شد. (۱۶) ولى به روایتی از اميرمؤمنان قبر هود در حضرموت بر روى تلى از ريگ هاى قرمز قرار دارد.(۱۷) هم چنين در حديث ديگرى است كه در آن جا غارى وجود دارد و جسد آن حضرت در آن غار ميان سنگى است. (۱۸) ولی بنابر برخی روایات قبر ایشان در وادی السلام واقع در نجف اشرف است و اکنون مزاری بدین نام به عنوان قبر جناب هود و صالح معروف است.
مرقد مطهر حضرت هود و صالح (ع)
شباهت به نوح علیه السلام
۱ – بشارت حجّت پیشین به ظهور و غیبت او: چنان که گفته شد نام حضرت هود به عبری “عابر” است و حضرت نوح ظهور او را بشارت داده است. امام صادق علیه السلام فرمود:
هنگامی که زمان وفات نوح نزدیک شد، شیعیان و پیروان خود را فراخواند و گفت: بدانید که پس از من غیبتی خواهد بود که طغیانگران ظاهر می شوند؛ و البتّه خداوند عز و جل به وسیله قیام کننده ای از فرزندانم – که هود نامیده می شود – بر شما فرَجی می رساند. او هیبت و آرامش و وقار دارد و در خلقت و اخلاق شبیه من است و خداوند هنگام ظهور او دشمنان شما را به وسیله ی باد هلاک می کند. پس (پیروان نوح) پیوسته منتظر و مراقب ظهور و قیام هود بودند تا این که مدّت بر آن ها طول کشید و دل بیشتر آنها را قساوت گرفت. سپس خداوند متعال پیغمبر خویش هود را فرستاد بعد از آن که (شیعیان نوح) نومید شده بودند و بلا و گرفتاری وجود ایشان را پر کرده بود و دشمنان با باد بدون سود، هلاک شدند؛ بادی که خداوند متعال آن را در قرآن چنین توصیف کرده است:
ما تَذَرُ مِنْ شَيْءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلاَّ جَعَلَتْهُ كَالرَّميمِ (۱۹)
« به هر چه مىوزيد آن را چون خاكسترِ استخوان مرده مىگردانيد.»
سپس غیبت بر او واقع شد تا این که صالح علیه السلام ظاهر گشت.(۲۰)
قائم علیه السلام را نیز با تمام حصوصیّات پدران بزرگوارش خبر داده اند و غیبت و ظهور او را بیان کرده اند که روایات فراوانی در این مورد رسیده است.
۲ – هلاک کردن خداوند دشمنان را به حجّت خود: خداوند در دوران هود علیه السلام کافران را به وسیله ی او هلاک کرد و باد عقیم را بر آن ها فرستاد؛ چنان که خداوند می فرماید:
في عادٍ إِذْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقيمَ (۲۱)
و در [ماجراى] عاد [نيز]، چون بر [سر] آنها آن بادِ مُهلك را فرستاديم.
قائم علیه السلام نیز خداوند متعال به وجود او جمعی از کافران را با باد سیاهی نابود می کند. مفضّل بن عمر از امام صادق نقل می کند که فرمود:
… جارچی مهدی علیه السلام ندا می کند که هر کس دو مصاحب رسول خدا صلی الله علیه و آله را دوست می دارد یک طرف برود. پس مردم دو دسته می شوند؛ دسته ای دوست و دسته دیگر بیزار از آن ها . پس مهدی علیه السلام بیزاری از آن دو را بر موالیانشان عرضه می کند. می گویند: ای مهدی آل رسول خدا! ما آن وقت که نمی دانستیم این منزلت را نزد خدا و تو دارند و فضیلتی که آشکار ندیده بودیم از آن ها بیزاری نجستیم. آیا اکنون از آن ها بیزاری جوییم؟ با این که تر و تازه بودن بدن آن ها و زنده شدن درخت خشک را به وسیله آن ها دیدیم؟! بلکه به خدا سوگند از تو و از کسانی که آن ها را دار آویختند و از قبر بیرون آوردند و این کارها را با آن ها کردند بیزاری می جوییم . پس مهدی علیه السلام امر می کند باد سیاهی بر آن ها می وزد و مانند نخل های خشکیده بر خاک هلاکت می افکند. … (۲۲)
(رک. ترجمه مکیال المکارم ۱ : ۲۰۲ – ۲۰۳ مترجم: سیّد مهدی حائری قزوینی و دیگر منابع)
——————————————————————————————————-
پی نوشت ها :
۱ . احقاف ۴۱ : ۱۵ .
۲ . اعراف ۷ : ۶۵
۳ . شعرا ۲۶ : ۱۳۲ – ۱۳۵
۴ . شعرا ۲۶ : ۱۳۶
۵ . اعراف ۷ : ۶۶
۶ . اعراف ۷ : ۶۷
۷ . اعراف ۷ : ۶۸
۸ . هود ۱۱ : ۵۲
۹ . شعراء ۲۶ : ۱۲۸
۱۰ . مجمع البیان ۷ : ۱۹۶ و بحارالانوار ۱۱: ۳۴۸
۱۱ . شعراء ۲۶ : ۱۲۹
۱۲ . شعراء ۲۶: ۱۳۰
۱۳ . شعراء ۲۶: ۱۳۹
۱۴ . تفسير القمى، ۶۲۲-۶۲۳.
۱۵ . كنزالفوائد: ۱۷۹.
۱۶ . اثبات الوصيه: ۲۲.
۱۷ . بحارالانوار ۱۱: ۳۶۰.
۱۸ . بحارالانوار ۱۱: ۳۶۰.
۱۹ . ذاریات ۵۱: ۴۲
۲۰ . کمال الدین ۱ : ۱۳۵
۲۱ . ذاریات ۵۱: ۴۱
۲۲ . بحار الانوار ۵۳ : ۱۳
آخرین دیدگاهها