انديشه ‏ى مهدويّت و وجود موعودى براى اصلاح همه‏ ى جهان را نه تنها آيين اسلام طرح كرده، بلكه اين بشارتى است كه خداوند به همه‏ ى انبيا داده است و تمامى اديان توحيد منادى اين انديشه بوده‏اند؛ حتّى اين انديشه از اديان توحيدى به آيين ‏هاى غير توحيدى نيز رنگ داده و كيش ‏هايى هم كه به ظاهر منشأ الاهى نداشته ‏اند، به وجود مصلح جهانى اعتراف كرده‏ اند.

ما نخست به بشارت ‏هاى باقى مانده از پيامبران پيشين در اصل مهدويّت و معرفى مهدى، اشاره‏ اى گذرا می ‏كنيم و سپس به ترسيم آرمان مهدويّت در آيين اسلام می ‏پردازيم تا از همگانى بودن اين عقيده، تصوير روشنى ارائه گردد.
۱ – وعده‏ هاى پيامبران پيشين‏
كتاب‏هاى عهديْن قديمی ‏ترين كتبِ آسمانى موجود است كه به پيامبران گذشته‏ عليهم السلام منسوب است. متأسّفانه محتواى اين كتاب ‏ها از دست‏برد تحريف در امان نمانده و در دوره‏ هاى مختلف، برخی با اغراض دنيوى، حقايق اين كتب را مخدوش كرده‏ اند؛ به ويژه در اوان ظهور پيامبر آخرالزّمان، بسيارى از بشارت ‏هاى روشنى را كه بر حضرت “محمّد” صلى الله عليه وآله وسلم و جانشينان گرامى او دلالت داشت، حذف كردند يا از صراحت انداختند. با اين همه هنوز هم بشارت ‏هايى در همين كتاب ‏ها نسبت به بعثت پيامبر اسلام و اوصياى گرامى او و جاودانگى آيين ‏اش باقى مانده است.
چون امروز كتب قبل از تورات در دسترس نيست، بررسى خود را از كتب عهد عتيق آغاز می ‏كنيم؛ ولى شواهد اسلامى بر اين دلالت دارد كه تمام پيامبران الاهى امّت خويش را به ظهور مهدى موعود بشارت داده ‏اند.
الف – آيين يهود:
۱- تورات سِفْر پيدايش باب هفدهم: ۱۸* و ابراهيم به خدا گفت:
«كاش كه اسماعيل در حضور تو زيست كند … ۲۰* و امّا در خصوص اسماعيل، تو را اجابت فرمودم. اينك او را بركت داده بارور گردانم و او را بسيار كثير گردانم. دوازده رئيس از وى پديد آيند و امتّى عظيم از وى به وجود آورم.»
در اين بيان، به ۱۲ رئيس (= امام) از نسل اسماعيل ‏عليه السلام اشاره شده است كه به زبان عربى “امام” می ‏شود و امتّى عظيم از او به وجود می ‏آيد.
۲- كتاب مزامير داوود، مزمور سى و هفتم:
۱* به سبب شريران، خويش را مشوّش مساز … ۹* زيرا كه شَريران منقطع خواهند شد و امّا منتظرانِ خداوند وارث زمين خواهند بود … ۱۱* و امّا حليمان وارث زمين خواهند شد و از فراوانىِ سلامتى متَلذّذ خواهند گرديد … ۱۷* زيرا كه بازوهاى شريران شكسته خواهد شد و امّا صالحان را خداوند تأييد می ‏كند. ۱۸* خداوند روزهاى كاملان را می ‏داند و ميراث ايشان خواهد بود تا ابدَ الآباد … ۳۴* منتظر خداوند باش و طريق او را نگاه دار تا تو را به وراثت زمين برافرازد. چون شريران منقطع شوند، آن را خواهى ديد … ۳۸* امّا خطاكاران جميعاً هلاك خواهند گرديد و عاقبت، شريران منقطع خواهد شد. ۳۹* و نجات صالحان از خداوند است.»
اين همان بشارتى است كه خداوند در قرآن نيز مى‏فرمايد و با تمام تحريف‏ها و تغييرهايى كه در تورات و ديگر كتب عهد عتيق راه يافته است، هنوز اين بشارت باقى است. خداوند می ‏فرمايد:
«وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أنَّ الْأرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ»[۱] «و به تحقيق، پس از ذكر (در كتب پيشين) در زبور نوشتيم كه: همانا زمين را بندگان صالح من به ارث خواهند برد.»
۳- تورات، كتاب مزامير داوود؛ مزمور هفتاد و دوم؛ مزمور سليمان:
۷* در زمان او صالحان خواهند شكفت و وفور سلامتى خواهد بود؛ مادامى كه ماه نيست نگردد. ۸ * و او حكمرانى خواهد كرد از دريا تا دريا و از نهر تا اقصاى جهان ۹* به حضور وى، صحرانشينان گردن خواهند نهاد و دشمنان او خاك را خواهند ليسيد … ۱۱* جميع سلاطين او را تعظيم خواهند كرد و جميع امّت‏ها او را بندگى خواهند نمود. ۱۲* زيرا چون مسكين استغاثه كند، او را رهايى خواهد داد و فقيرى را كه رهاننده‏ اى ندارد. ۱۳* بر مسكين و فقير كَرَم خواهد فرمود و جان‏هاى مساكين را نجات خواهد بخشيد. ۱۴* جان ‏هاى ايشان را از ظلم و ستم فِدْيه خواهد داد و خون ايشان در نظر وى گران بها خواهد بود. ۱۵* و او زنده خواهد ماند و از طلاى “شَبا”[۲] بدو خواهد داد. دائماً براى وى دعا خواهد كرد و تمامىِ روز او را مبارك خواهد خواند. ۱۶* و فراوانى غلّه در زمين بر قلّه ‏ى كوه ‏ها خواهد بود … و اهل شهرها مِثل علف زمين نشو و نما خواهند كرد. ۱۸* نام او تا ابدَ الآباد باقى خواهد ماند. اسم او پيش آفتاب دوام خواهد كرد. آدميان در او براى يكديگر بركت خواهند خواست و جميع امّت ‏هاى زمين او را خوش حال خواهند خواند.»
اين بخش اشاراتى بسيار روشن بر مصلح جهان‏گشا و دوام حكومت او تا پايان جهان و بسط عدل و داد به دست او دارد؛ حكومتى كه تمامى مردمان از آن خشنود خواهند بود و نام آن امام تا خورشيد در جهان می ‏درخشد، به خوشنامى و بزرگى باقى خواهد ماند.
۴- در كتاب اِشَعْياى نبى[۳]، باب يازدهم گويد:
۳* … و موافق رؤيت چشم خود داورى نخواهد كرد و بر وفق سمع گوش‏هاى خويش تنبيه نخواهد نمود. ۴* بلكه مسكينان را به عدالت داورى خواهد كرد و به جهت مظلومانِ زمين به راستى حكم خواهد نمود و جهان را به عصاى دهان خويش زده شَريران را به نفخه‏ ى لب ‏هاى خود خواهد كُشت. ۵ * و كمربند كمرش عدالت خواهد بود، و كمربند ميانش امانت. ۶ * و گرگ با بره سكونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابيد و گوساله و شير و پروارى با هم، و طفل كوچك آن‏ها را خواهد راند. ۷* و گاو با خرس خواهد چَريد و بچه‏ هاى آن‏ها با هم خواهند خوابيد و شير مثل گاو، كاه خواهد خورد. ۸ * و طفل شيرخواره بر سوراخ مار بازى خواهد كرد و طفلِ از شير باز داشته شده دست خود را بر خانه ‏ى افعى خواهد گذاشت. ۹* و در تمامىِ كوه مقدّس من ضرر و فسادى نخواهند كرد؛ زيرا كه جهان از معرفت خداوند پُر خواهد بود؛ مثل آب‏هايى كه دريا را می ‏پوشاند.»
اين آيات نيز بشارت ‏هايى است اميدبخش از آينده‏اى روشن و امنيّتى فراگير كه طبيعتِ پرخاشگر با انسان همساز می ‏شود؛ بی ‏آيينى از زمين رخت بر می ‏بندد؛ همگان خداشناس می ‏شوند و مكتب الحاد و بت ‏پرستى براى هميشه برچيده خواهد شد.
۵ – كتاب دانيال نبى[۴]، باب دوازدهم گويد:
۲* و بسيارى از آنان كه در خاك زمين خوابيده ‏اند بيدار خواهند شد؛ امّا اينان به جهت جاودانى و آنان به جهت خجالت و حقارت جاودانى . ۳* و حكيمان مثل روشنايى افلاك خواهند درخشيد و آنانى كه بسيارى را به راه عدالت رهبرى می ‏نمايند، مانند ستارگان خواهند بود تا ابدَ الآباد . ۴* امّا تو اى دانيال! كلام را مخفى دار و كتاب را تا زمان آخر مُهر كن . بسيارى به سرعت تردّد خواهند نمود و عِلْم افزوده خواهد گرديد.»
در اين عبارات، به موضوع رجعت اشاره شده است؛ يعنى بازگشت دوباره‏ ى برخى از مؤمنان نيك ‏سرشت و برخى از كافران شرور و زشت سيرت به دنيا تا هر يك نتيجه ‏ى كارهاى نيك يا بد خود را در اين جهان نيز ببينند. اين بشارت به قيامت ربطى ندارد؛ چرا كه می ‏گويد: «بسيارى از آنان كه در خاك زمين خوابيده‏ اند بيدار خواهند شد». در قيامت همه ‏ى آنان كه در خاك زمين خفته‏ اند برانگيخته می ‏شوند؛ در رجعت است كه گروهى برانگيخته می ‏گردند.
ب – آيين مسيحيّت:
برخى بشارت ‏هاى انجيل‏ها بر وجود موعود عبارت است از:
۱- انجيل مَتّى‏[۵]، باب ۲۴:
۳۴* هر آينه به شما می ‏گويم: تا اين همه واقع نشود، اين طايفه نخواهد گذشت. ۳۵* آسمان و زمين زايل خواهد شد؛ ليكِن سخن من هرگز زايل نخواهد شد. ۳۶* امّا از آن روز و ساعت هيچ كس اطلاع ندارد؛ حتّى ملائكه‏ ى آسمان؛ جز پدرِ من و بس… ۴۳* ليكِن اين را بدانيد كه اگر صاحب خانه می ‏دانست در چه پاس از شب دزد می ‏آيد، بيدار می ‏ماند و نمی ‏گذاشت كه به خانه ‏اش نقب زند. ۴۴* لهذا شما نيز حاضر باشيد؛ زيرا در ساعتى كه گمان نبريد، پسر انسان[۶] می ‏آيد. ۴۵* پس آن غلام امين و دانا كيست كه آقايش او را بر اهل خانه ‏ى خود بگمارد تا ايشان را در وقت معيّن خوراك دهد ؟ ۴۶* خوشا به حال آن غلامى كه چون آقايش آيد، او را در چنين كار مشغول يابد! ۴۷* هر آينه به شما می ‏گويم كه او را بر تمام ما يَمْلَك خود خواهد گماشت. ۴۸* ليكِن هرگاه آن غلام شرير با خود گويد كه: آقاى من در آمدن تأخير می ‏نمايد ۴۹ * و شروع كند به زدن هم‏قطاران خود و خوردن و نوشيدن با مِىْ گساران، ۵۰ * هر آينه آقاى آن غلام آيد؛ در روزى كه منتظر نباشد و در ساعتى كه نداند ۵۱ * و او را دو پاره كرده نصيبش را با رياكاران قرار دهد؛ در مكانى كه گريه و فشار دندان خواهد بود.»
اين بيان نيز، بسيار روشن و دور از ابهام، به موعود جهان اشاره دارد كه عيسی ‏عليه السلام از آسمان فرود می ‏آيد و در ركاب او خدمت می كند. با تصريح به قطعيّت ظهور آن موعود، زمان قيام او را نامعلوم می ‏خواند و اين همان بشارتى است كه پيغمبر اسلام و امامان ‏عليهم السلام فرموده‏ اند. چون زمان ظهور حضرت بقيّة اللَّه ‏عليه السلام نامعلوم است و هيچ كس، جز خداى متعال، زمان آن را نمی ‏داند و هنگامه ‏ى برپايى آن ناگهانى است و چون حضرتش بيايد، بر سراسر گيتى و جهان هستى حكومت می ‏راند؛ چنان كه در بخش فوق بدان اشاره دارد: «او را بر تمام ما يَمْلَك خود خواهد گماشت» و با جمله ‏ى «هر آينه به شما می ‏گويم» تأكيد می ‏كند كه ظهور موعود ابداً تغيير پذير نيست و حتماً واقع می ‏شود.
۲- انجيل مَرْقُس[۷]، باب ۱۳:
۳۰* هر آينه به شما می ‏گويم: تا جميع اين حوادث واقع نشود، اين فرقه نخواهند گذشت. ۳۱* آسمان و زمين زايل می ‏شود؛ ليكِن كلمات من هرگز زايل نشود. ۳۲* ولى از آن روز و ساعت، غير از پدر، هيچ كس اطّلاع ندارد؛ نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم. ۳۳* پس بر حذر و بيدار شده دعا كنيد؛ زيرا نمی ‏دانيد كه آن وقت كى می ‏شود؛ ۳۴* مثل كسى كه عازم سفر شده خانه ‏ى خود را واگذارد و خادمان خود را قدرت داده هر يكى را به شغلى خاص مقرّر نمايد و دربان را امر فرمايد كه بيدار بماند. ۳۵* پس بيدار باشيد! زيرا نمی ‏دانيد كه در چه وقت صاحب خانه می ‏آيد؛ در شام يا نصف شب يا بانگ خروس يا صبح. ۳۶* مبادا ناگهان آمده شما را خفته يابد! ۳۷* امّا آن‏چه [را] به شما می ‏گويم به همه می ‏گويم: بيدار باشيد!»
در اين بشارت، به سان مطالب پيشين، به ظهور موعود اشاره می ‏شود؛ در عين حال چند نكته افزون دارد:
– امر بر دعاى فرج: حضرت عيسی ‏عليه السلام همه را به دعا براى فرج آن حضرت فرمان می ‏دهد.
– زمان ظهور را حتّى حضرت عيسی ‏عليه السلام هم نمی ‏داند.
در روايات اسلامى وارد شده است كه زمان ظهور را جز خداى متعال كسى نمی ‏داند و امر ظهور در يك شب اصلاح می ‏شود.
۳- انجيل لُوقا[۸]، باب ۱۲:
۳۵* كمرهاى خود را بسته [و] چراغ ‏هاى خود را افروخته بداريد. ۳۶* و شما مانند كسانى باشيد كه انتظار آقاى خود را می ‏كشند كه چه وقت از عروسى مراجعت كند تا هر وقت آيد و در را بكوبد، بی ‏درنگ براى او باز كنند. ۳۷* خوشا به حال آن غلامان كه آقاى ايشان چون آيد، ايشان را بيدار يابد! هر آينه به شما می ‏گويم كه كمر خود را بسته، ايشان را خواهد نشانيد و پيش آمده ايشان را خدمت خواهد كرد. ۳۸* و اگر در پاس دوم يا سيّوم از شب بيايد و ايشان را چنين يابد، خوشا به حال آن غلامان! ۳۹* امّا اين را بدانيد كه اگر صاحب خانه می ‏دانست كه دزد در چه ساعت می ‏آيد، بيدار می ‏ماند و نمی ‏گذاشت كه به خانه‏ اش نقب زنند. ۴۰* پس شما نيز مُستعِدّ باشيد؛ زيرا در ساعتى كه گمان نمی ‏بريد، پسر انسان می ‏آيد. ۴۱* پطرس به وى گفت: اى خداوند! آيا اين مَثَل را براى ما زدى يا به جهت همه ؟ ۴۲* خداوند گفت: پس كيست آن ناظر امين و دانا كه مولاى او وى را بر ساير خدّام خود گماشته باشد تا آذوقه را در وقتش به ايشان تقسيم كند. ۴۳* خوشا به حال آن غلام كه آقايش چون آيد، او را در چنين كار مشغول يابد! ۴۴* هر آينه به شما می ‏گويم كه او را بر همه ‏ى ما يَمْلَك خود خواهد گماشت. ۴۵* ليكِن اگر آن غلام در خاطر خود گويد آمدن آقايم به طول می ‏انجامد و به زدن غلامان و كنيزان و به خوردن و نوشيدن و مِىْ گساريدن شروع كند، ۴۶* هر آينه مولاى آن غلام آيد؛ در روزى كه منتظر او نباشد و در ساعتى كه او نداند و او را دو پاره كرده نصيبش را با خيانتكاران قرار دهد. ۴۷* امّا آن غلامى كه اراده‏ ى مولاى خويش را دانست و خود را مهيّا نساخت تا به اراده‏ى او عمل نمايد، تازيانه ‏ى بسيار خواهد خورد. ۴۸* امّا آن كه نادانسته كارهاى شايسته ‏اى ضرب كند، تازيانه ‏ى كم خواهد خورد و به هر كسى كه عطا زياده شود، از وى مطالبه زيادتر گردد و نزد هر كه امانت بيشتر نهند، از او بازخواست زيادتر خواهند كرد.»
اين عبارات نيز بشارت بر ظهور موعود امم است. مطلب افزون در اين جا دو گونه بودن كارگزاران آن حضرت است: برخى از دوران غيبت ايشان سوء استفاده كرده به جان و مال ديگران می ‏تازند و به اين گمان كه شايد آن حضرت به زودى نيايد، به كارهاى ناشايست دست می ‏زند. گروه ديگر به پاسدارى از مرزهاى دين می ‏پردازند و خود را براى دوران قيام سرور بخش آن حضرت مهيّا می ‏كنند و در ايّام غيبت به اهداف و آرمان ‏هاى حضرتش جامه‏ ى عمل می ‏پوشانند و در اين راه مرتكب كوچك‏ترين كوتاهى و خطا نمی ‏شوند كه به قول انجيل لوقا،
«به هر كسى كه عطا زياده شود از وى مطالبه زيادتر گردد و نزد هر كه امانت بيشتر نهند از او باز خواست زيادتر خواهند كرد».
۴- باز در انجيل لُوقا، باب ۲۱ گويد:
۲۲* زيرا كه همان است ايّام انتقام تا آن چه مكتوب است تمام شود. ۲۳* ليكِن واى بر آبستنان و شير دهندگان در آن ايّام! زيرا تنگىِ سخت بر روى زمين و غضب بر اين قوم حادث خواهد شد. ۲۴* و به دم شمشير خواهند افتاد و در ميان جميع امّت‏ها به اسيرى خواهند رفت و اورشليم پايمال امّت‏ها خواهد شد تا زمان‏هاى امّت‏ها به انجام رسد. ۲۵* و در آفتاب و ماه و ستارگان علامات خواهد بود و بر زمين تنگى و حيرت از براى امّت‏ها روى خواهد نمود؛ به سبب شوريدن دريا و امواجش. ۲۶* و دل‏هاى مردم ضعف خواهد كرد؛ از خوف و انتظار آن وقايعى كه بر رُبع مسكون ظاهر مى‏شود؛ زيرا قوّات آسمان متزلزل خواهد شد. ۲۷* و آن گاه پسر انسان را خواهند ديد كه بر ابرى سوار شده با قوّت و جلال عظيم می ‏آيد. ۲۸* و چون ابتداى اين چيزها بشود، راست شده سرهاى خود را بلند كنيد؛ از آن جهت كه خلاصىِ شما نزديك است. ۲۹* و براى ايشان مَثَلى گفت كه: درخت انجير و ساير درختان را ملاحظه نماييد ۳۰* كه چون می ‏بينيد شكوفه می ‏كند، خود مى‏دانيد كه تابستان نزديك است ۳۱* و هم چنين شما نيز چون ببينيد كه اين امور واقع می ‏شود، بدانيد كه ملكوت خدا نزديك شده است. ۳۲* هر آينه به شما می ‏گويم: تا جميع اين امور واقع نشود، اين فرقه نخواهد گذشت. ۳۳* آسمان و زمين زايل می ‏شود؛ ليكِن سخنان من زايل نخواهد شد. ۳۴* پس خود را حفظ كنيد، مبادا دل ‏هاى شما از پر خورى و مستى و انديشه‏ هاى دنيوى سنگين گردد و آن روز ناگهان بر شما آيد! ۳۵* زيرا كه مثل دامى بر جميع سَكَنه ‏ى تمام روى زمين خواهد آمد. ۳۶* پس در هر وقت، دعا كرده بيدار باشيد تا شايسته ‏ى آن شويد كه از جميع اين چيزهايى كه به وقوع خواهد پيوست، نجات يابيد و در حضور پسر انسان بايستيد.»
به نقل لوقا، در اين بخش، حضرت عيسی ‏عليه السلام ضمن گزارش از فتنه ‏ها و آشوب‏هاى قبل از ظهور، شكوفه ‏هاى اميد را در دل امّت خويش زنده می ‏كند و بديشان وعده می ‏دهد در آن روز رهايى او نيز به زمين فرود می ‏آيد و با امر بر دعاى فرج، راه نجات از آن فتنه‏ هاى جانكاه را همين دعاى فرج می ‏شمرد؛ چنان كه در آيه ‏ى ۳۶ اشاره می ‏كند:
«پس در هر وقت دعا كرده بيدار باشيد تا شايسته ‏ى آن شويد كه از جميع اين چيزهايى كه به وقوع خواهد پيوست، نجات يابيد».
در اسلام نيز به ما دستور می ‏دهند:
«وَ أكْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِيلِ الْفَرَجِ فَإنَّ ذلِكَ فَرَجُكُمْ.»[۹] «براى فرج (و گشايش)، زياد دعا كنيد كه همين (دعا كردن ‏ها) خود براى شما (آسايش و) گشايش است.»
ج – آيين زرتشت:
در آسمانى بودن آيين “زرتشت” يا كيش “بهْ ‏دينان” اختلاف است و گروهى از محقّقان اسلامى آن آيين را در زمره‏ ى اديان آسمانى بر شمرده‏اند . اگر اين آيين آسمانى هم باشد، مسلماً كتاب اَوِستا دست خوش تحريف قرار گرفته است و امروزه اين كتاب را نمی ‏توان در زمره‏ ى كتاب ‏هاى آسمانىِ دعوت گر به يكتاپرستى دانست. برخى محقّقان بيان می ‏كنند كه اين آيين از دست برد آيين ميترايى (دوگانه پرستى) – كه در ايران باستان ميان آريايی ‏هاى اين سرزمين رواج داشت – در امان نمانده و حقايق توحيدى آن دست‏خوش تحريف شده است.
در آيين مَزْدِيَسنا تنها دو منبع بالنسبه قابل اطمينان وجود دارد: يكى گاثاهاى أوِسْتا كه احتمالا به خود زرتشت (۷۰۰ – ۶۰۰ ق.م.)[۱۰] باز مى‏گردد. ديگرى متون پهلوى كه در قرن سوم هجرى / نهم ميلادى، يعنى دو قرن پس از فتح ايران، به دست مسلمانان، نوشته شده است. تاريخ گذارى دقيق متونى كه در ميانه‏ى اين دو حدّ زمانى (قرن هفتم قبل از ميلاد تا قرن نهم ميلادى) نوشته شده‏ اند، هنوز هم ناممكن است. تمامى نتايج تلاش ‏هاى عالمانه ‏ى فضلا و محقّقان جز حدس و گمان چيز ديگرى نيست.[۱۱]
به هر روى آيين مَزْدِيَسنا نيز موضوع منجى جهان را طرح كرده و زرتشتيان را به آمدن او بشارت داده است. در اين آيين “سائوشِيانْت” يا “سُوشِيانْس”[۱۲] و يا “سُوشِيانْت”به عنوان منجى جهان ياد شده است. كلمه‏ ى “سُوشِيانْت” – كه در كتاب أوِسْتا از او ياد شده است – به معناى “سود رساننده” و “سودبخش” است.
سُوشِيانْت در كتاب اوستا در دو كار برد آمده است:
۱ – هر يك از موعودهاى دين زرتشتى. ۲ – بالاخص آخرين موعود زرتشتى يعنى “اَستْوَتْ اِرِتَ”.[۱۳]
سُوشَيانْت ‏ها ياوران و نگاهبانان آيين “مَزْدِيَسْنا”يند كه هدفشان رستگارى و نجات مردم از جهل و نادانى و ظلم و ستم است . در أوِسْتا مكرّر از سُوشَيانْت ‏هايى ياد شده است كه در آخر الزّمان ظهور می ‏كنند و غالباً از آخرين سُوشِيانْت – كه پس از ظهور او قيامت خواهد بود – اسم برده شده است. بنا به سنّت زرتشتى، سه هزار سال اخير عمر جهان مادّى، عهد سلطنت روحانى زرتشت و سه پسر آينده ‏ى اوست كه هر يك به فاصله ‏ى هزار سال از يكديگر پاى به دايره‏ ى وجود می ‏گذارند. نام ‏هاى اين سه پسر و اسامى مادران آنان و محلّ تولد ايشان در أوِسْتا مندرج است؛ امّا وقت ظهور آنان در أوِسْتا تعيين نشده و تنها همين ذكر شده است كه در آخر الزّمان ظهور خواهند كرد.[۱۴]
در كتاب گات (سرودهاى مقدّس زرتشت)، يسنا، “هات” ۴۶، بند ۳ آمده است: كىْ اى “مزدا” بامداد روز فراز آيد، جهان دين راستين فرا گيرد با آموزش‏هاى فزايش بخش پُر خرد رهانندگان ؟ كيان‏اند آنانى كه بهمن به يارى‏شان خواهد آمد ؟ از براى آگاه ساختن من، تو را برگزيدم، اى “اهورا”.[۱۵]
همين عبارت در ترجمه‏ ى ديگر از اَوِستا چنين آمده است: كىْ مزدا سپيده ‏ى رخشان پيروزى جهان را در بر خواهد گرفت؛ كىْ رخشندگى آفتابِ دين همه جا را تابان خواهد ساخت؛ كىْ سُوشَيانْت ‏ها فراوانى و زيادگى خواهد يافت تا از پرتو كار و كردارشان، دين گسترده شود. اينك سُوشِيانْتى براى آموزش مردم بر پاست و من ام زرتشت كه پيرو تو هستم؛ اى اهورا.[۱۶]
نيز در اَوِستا، بخش يَشت ‏ها، زامياد يَشت، كرده‏ ى ۱، بندهاى ۹ – ۱۱ گويد: فرّ كيانىِ نيرومند مَزدا آفريده را ما می ‏ستاييم (آن فرّ) بسيار ستوده‏ ى زبردست، پرهيزگار، كارگر، چست را كه برتر از ساير آفريدگان است (فرّى) كه از آنِ اهورا مزداست، با آن اهورا مزدا آفريدگان را پديد ساخت، بسيار و خوب، بسيار و زيبا، بسيار و دلكش، بسيار و كارآمد، بسيار و درخشان، تا كه آنان گيتى را نو سازند (يك گيتى) پير نشدنى، نمردنى، نگنديدنى، نپوسيدنى، جاودان زنده، جاودان بالنده و كامروا، در آن هنگامى كه مردگان دگر باره برخيزند (و) به زندگانى بى مرگى روى كنند پس آن گاه او (سُوشِيانْت) به در آيد و جهان را به آرزوى خويش تازه كند.[۱۷]
۲ – موعود در اسلام:
موضوع مهدويّت در آيين اسلام از مسلّمات است و بيش از ۱۲۰ آيه در قرآن كريم به اين موضوع اختصاص دارد. برخى از آيات در ظاهر به مهدى موعود اشاره دارد و برخى در باطن. به عنوان نمونه به دو آيه اشاره می ‏كنيم:
آيه ‏ى اول:
«وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أنَّ الْأرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ»[۱۸] «و به تحقيق پس از ذكر (كتب پيشين) در زبور نوشتيم كه: همانا زمين را بندگان صالح من به ارث خواهند برد.»
يكى از تفاسير “ذكر” تمام كتاب ‏هاى نازل شده از سوى خدا بر پيامبران است.[۱۹]
آيه ‏ى دوم:
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأرْضِ كَمَا اسْتَخلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى‏ لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَني لَا يُشْرِكُونَ بي شَيْئاً»[۲۰] «خداوند به آنانى از شما كه ايمان آورده‏اند و نيكويی ‏ها را به جاى می ‏آورند، وعده فرموده است كه ايشان را در زمين جانشينان (خويش) قرار دهد؛ هم چنان كه پيشينيان از ايشان را جانشين گردانيد و آيينى كه براى ايشان پسنديده است، ريشه‏دار و جاويد سازد. پس از (دورانِ) ترس آنان، آرامش و امنيّت را برايشان بر قرار سازد (تا) مرا بپرستند و براى من چيزى را انباز (و همتا) قرار ندهند.»
روايات در موضوع مهدى موعود و كارها و صفات و خصوصيّات و اقدامات آن حضرت بالغ بر هزار حديث است. اين موضوع از مسائل مورد اتّفاق در اسلام است و در اين مورد ميان دانشمندان مسلمان اختلاف اساسى وجود ندارد.
الف – آرمان مهدويّت در كتب عامّه:
حافظ جلال الدين عبد الرّحمان بن كمال الدّين أبى بكر سُيوطى شافعى مصرى (۸۴۹ – ۹۱۱) اديب، محدّث و مورّخ بزرگ سنّى در كتاب الحاوي للفتاوي – كه بخشى از جزو دوم همين كتاب را العَرْفُ الوَرْديُّ فى أخبار المهديِّ ناميده است – از پيغمبر اسلام‏ صلى الله عليه وآله وسلم نقل می ‏كند كه فرمودند:
« … هر كه مهدى را دروغ انگارد كافر شده است.»[۲۱]
نيز شيخ محمّد بن ابراهيم جوينى حَمّويى شافعى (متوفّاى ۷۲۲) در كتاب فَرائِد السِّمْطَيْن به نقل از ابن عباس بيان می ‏كند كه گويد: پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمودند:
«همانا علىّ بن ابى طالب پيشواى امّت من و جانشين پس از من بر ايشان است. قائم منتظَر از فرزندان اوست كه خداوند به (دست) او، زمين را از داد آكنده می ‏كند؛ همان گونه كه از ستم پر شده باشد. سوگند به آن كسى كه مرا به حق به پيامبرى برانگيخت، ثابت پيمان‏ ها بر امامتش در دوران غيبت او از گوگرد سرخ ناياب ‏ترند.»[۲۲]
ابو داوود سليمان بن أشعث سجِستانى (۲۰۲ – ۲۷۵)، حافظ ابو عبد اللَّه محمّد بن يزيد قزوينى معروف به ابن ماجه (۲۰۷ – ۲۷۵)، ابو القاسم سليمان بن احمد طبرانى (۲۶۰ – ۳۴۰) و حاكم نيشابورى (متوفّاى ۴۰۵) – كه جملگى از محدّثان بزرگ سنّى اند – از امّ سلمه نقل كرده ‏اند كه گويد: من از رسول اكرم ‏صلى الله عليه وآله وسلم شنيدم كه فرمودند:
«مهدى از خاندان من است و او از فرزندان دخترم فاطمه (عليها السلام) خواهد بود.»[۲۳]
روايات عامّه در خصوص حضرت مهدى ‏عليه السلام بسيار فراوان است و علماى غير شيعه از طُرق خود به قدرى روايت در اين باره نقل كرده‏اند كه حديث شناسان نامى عامّه به تواتر حديث در باره ‏ى مهدى و ضرورت اعتقاد به او اعتراف كرده‏ اند. براى نمونه، به چند مورد اشاره می ‏شود: ۱- مُحيى الدّين عربى: شيخ محيى الدّين ابو بكر محمّد بن علىّ بن محمّد ابن عربى آندُلسى (۵۶۰ – ۶۳۸)، از بزرگان عرفا و مشايخ صوفيّه ‏ى سنّى در كتاب الفتوحات المكّيّة گويد:
بدانيد كه قيام مهدى حتماً رخ می ‏دهد؛ امّا او قيام نمی ‏كند تا آن كه زمين از ستم آكنده گردد و او آن را از داد و برابرى انباشته می ‏كند. اگر از عمر دنيا يك روز بيشتر باقى نمانده باشد، خداوند آن روز را آن قدر طولانى می ‏كند تا اين خليفه ‏ى الاهى به حكومت برسد. او از خاندان رسول صلى اللَّه عليه [و آله‏] و سلّم و از فرزندان فاطمه رضى اللَّه عنها است. جدّش حسين بن علىّ بن ابى طالب و پدرش حسن عسكرى فرزند امام علىّ نقى، فرزند امام محمّد تقى، فرزند امام علىّ الرضا، فرزند امام موساى كاظم، فرزند امام جعفر صادق، فرزند امام محمّد باقر، فرزند امام زين العابدين على، فرزند امام حسين بن على، فرزند امام علىّ بن ابى طالب رضى اللَّه عنه است … وى اسلام را پس از خوارى ‏اش عزّت می ‏بخشد و پس از مردنش زنده می ‏سازد … هر كه با او بستيزد خوار می ‏گردد. از آيين، آن چه را واقعى است آشكار می ‏سازد؛ به طورى كه اگر پيامبر صلّى اللَّه عليه [و آله ] و سلّم زنده می بود، بدان فرمان می ‏داد. در دوران او، چيزى جز آيين خالص و پاك از رأى و پندارها باقى نخواهد ماند. در احكامى كه آشكار می ‏دارد، با اكثر فتواهاى علماى مذاهب – كه در احكام دينى صادر مى‏كنند – مخالفت خواهد داشت؛ زيرا آنان گمان می ‏كنند كه خداوند پس از پيشوايان پيشين آنان، مجتهدى[۲۴] را آشكار نخواهد ساخت.[۲۵]
۲- ابنُ ابى الحديد: عزّ الدّين عبد الحميد بن محمّد بن محمّد بن حسين ابن ابى الحديد مداينى (۵۸۶ – ۶۵۵)، اديب و مورّخ معتزلى از چهره‏ هاى سال ‏هاى واپسينِ روزگار دولت عبّاسى بود. او در كتاب شرح نهج البلاغة گويد:
همه‏ ى فِرَقِ در اين هم داستان‏اند كه عمر دنيا و احكام و تكاليف پايان نمی ‏پذيرد، مگر پس از ظهور مهدى.[۲۶]
۳ – خواجه پارسا: حافظ محمّد بن محمّد بن محمود بخارى (متوفاى ۸۲۲) از بزرگان مذهب حنفى و از مشايخ بزرگ فرقه‏ ى نقشبنديّه است. او در كتاب فَصْل الخطاب گويد:
فرزند ابو محمّد حسن عسكرى م – ح – م – د (محمّد) است كه وجودش نزد خواصّ يارانش و افراد مورد اعتماد در خاندانش، آشكار و روشن است.[۲۷]
۴ – ابن حجر هَيْتَمى: شِهاب الدّين احمد بن حَجَر هَيْتَمى شافعى (متوفّاى ۹۷۴) در الصّواعِق المُحْرقة في الرَّدّ على أهل البِدَع و الزَّندقة – كه در واقع، آن را در ردّ شيعه نوشته است – در عين حملات بر شيعه، باز روايات منقول از پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم را از طُرُق خود نقل می ‏كند و گويد:
ابو الحسن آجِرى گويد: اخبار متواتر – كه تعداد روات آن به حدّ استفاضه[۲۸] است – از حضرت مصطفى صلى اللَّه عليه [و آله‏] و سلّم در باره ‏ى خروج مهدى رسيده است و اين كه او از اهل بيت آن حضرت است و زمين را از عدل آكنده می ‏كند و با عيسى – كه بر پيغمبر ما و بر او درود باد – خروج می ‏كند … و عيسى پشت سر مهدى نماز خواهد خواند.[۲۹]
همين فرد در كتاب ديگرش به نام الفتاوى الحديثة در پاسخ سؤالى در مورد انكار مهدى موعود گويد: هر مسلمانى در دين خود كافر شود، كافر مرتدّ است و اگر توبه نكند، او را بايد گردن زد و هم چنين كسانى را كه منكر مهدى موعود در آخر الزّمان اند. به تحقيق در حديث ابو بكر اِسكافى وارد شده است كه همانا پيغمبر صلّى اللَّه عليه [و آله‏] و سلّم فرمود: … “هر كه مهدى را دروغ انگارد، به يقين كافر شده است”. پس بيم كفر اين تكذيب كنندگان صريح او (مهدى) وجود دارد.[۳۰]
۵ – عبد الحق دِهْلَوى: شيخ ابو المجد عبد الحقّ دهلوى بخارى، (۹۵۸ – ۱۰۵۲) محدّث و فقيه حنفى و صاحب آثار فراوان گويد:
احاديث بسيارى – كه به حدّ تواتر رسيده است – وارد شده كه مهدى از اهل بيت پيامبر است، از اولاد فاطمه.[۳۱]
۶ – شيخ محمّد صَبّان: ابو العرفان شيخ محمّد بن علىّ صبّان شافعى مصرى (متوفّاى ۱۲۰۶) در كتاب إسعاف الرّاغبين گويد: اخبار در باره ‏ى خروج او (مهدى) از پيامبر صلى اللَّه عليه [و آله‏] و سلّم به حدّ تواتر نقل شده است. او از اهل بيت آن حضرت است و زمين را از عدل پر خواهد كرد …[۳۲]
بارى، عقيده به وجود مهدى در اسلام از جمله مباحث مورد اجماع تمامى فِرق اسلامى است و از اصول مسلّم در آيين اسلام و انكار آن هم چون انكار اصل اسلام است. هيچ مسلمانى حق ندارد آن را رد كند؛ چه ردّ آن ردّ مسلّميّات اسلامى است و بنا به تصريحات دانشمندان مختلف عامّه، چنين شخصى چون كفّار به شمار می ‏آيد و برخى از ايشان به ارتداد او رأى داده‏ اند.
ب – آرمان مهدويّت در آيينه ‏ى كتب شيعى:
موضوع مهدويّت در ميان شيعيان اثنا عشرى روشن ‏تر از آن است كه بخواهيم دلايل زيادى اقامه كنيم تا آن جا كه برخى از دانشمندان شيعى كتاب ‏هايى در غيبت آن حضرت قبل از ولادت ايشان نوشته ‏اند؛ از آن جمله كتاب الغيبة اثر ابو محمّد فضل بن شاذان نيشابورى (متوفاى ۲۶۰ ق.) از اصحاب حضرت رضا و حضرت جواد و حضرت هادى و حضرت عسكرى‏ عليهم السلام است.[۳۳]
از عصر ولادت آن حضرت تا كنون، قرن به قرن محدّثان و دانشمندان بزرگوار شيعه در كنار آثار مهمّ خود كتابى نيز در باره‏ى حضرت مهدى ‏عليه السلام نگاشته ‏اند كه از آن جمله است: كمال الدّين و تمام النّعمة اثر شيخ صدوق ابو جعفر محمّد بن علىّ بن بابويه (متوفاى ۳۸۱ ق.)، كتاب الغيبة اثر ابن أبى زينب محمّد بن ابراهيم نُعمانى (متوفاى ۴۰۰ ق.)، الغيبة اثر شيخ مفيد ابو عبد اللَّه محمّد بن محمّد بن نُعمان (۳۳۶ – ۴۱۳ ق.) و كتاب الغيبة اثر شيخ طوسى محمّد بن حسن (متوفاى ۴۶۰ ق. ) و بسيارى از بزرگان اماميّه كه اين مقام گنجايش ذكر تمامى آن‏ها را ندارد. تنها به گل‏چينى از روايات منقول در اين كتب بسنده می ‏شود.
پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند:
«هر كس قائم از اولاد مرا در دوران غيبتش انكار كند، به مرگ دوران جاهليّت مرده است.»[۳۴]
امير مؤمنان ‏عليه السلام نيز فرمود:
«من و حسن و حسين و امامان نُه‏ گانه از فرزندان حسين – كه نهمين ايشان مهدى آن‏ها و قيام كننده ‏ى ايشان است – از كتاب خدا جدا نمی ‏شوند و كتاب خدا از ايشان جدا نمی ‏شود تا اين كه در (كنار) حوض رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم بر آن حضرت وارد شوند.»[۳۵]
جابر بن عبد اللَّه انصارى نقل می ‏كند:
به حضور بانو فاطمه ‏ى زهرا عليها السلام شرفياب شدم. ديدم در پيش روى ايشان لوحى (آسمانى) هست كه در آن نام‏ هاى اوصيا نوشته شده است.[۳۶] برشمردم؛ ۱۲ نام (در آن بود) كه آخرين آن‏ها قائم بود. نام سه نفر (آنان) محمّد بود و نام چهار نفر علىّ[۳۷].»[۳۸]
امام صادق نيز به نقل از پدران خود عليهم السلام، از پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله وسلم نقل فرمودند:
«در ميان هر گروه از آيندگان امّت من، (امام) معصومى از اهل بيت من وجود دارد كه تحريف غلو كنندگان و فرقه سازى باطلان و تأويل جاهلان را از دين دور می ‏كند. (اين) امامان شما پيشوايان شما به سوى خداى – عزّ و جلّ – اند. پس بنگريد كه در دين و نمازتان از چه كسى پيروى می كنيد ؟»[۳۹]
آرى، خداى – عزّ و جلّ – دين را رها نكرده و وا نگذاشته و در هر زمان نگاهبانى معصوم قرار داده است تا با ديده‏ى نافذ خود نظاره ‏گر جوامع شيعى باشد و دين را از گزند روزگار و انحراف آفرينى منحرفان حفظ كند. امام صادق ‏عليه السلام فرمود:
«همانا خداى مبارك و بلند مرتبه زمين را رها نمی ‏كند؛ مگر در آن عالمى (معصوم) قرار می ‏دهد كه زيادی ‏ها و كاستی ‏ها (در دين) را می ‏داند. پس هرگاه مؤمنان چيزى را در دين بيفزايند، ايشان را از اين كار باز می ‏دارد و اگر چيزى را (از دين) كم كنند، (آن را) براى ايشان كامل می ‏سازد و اگر اين چنين نبود، كار دين بر مؤمنان پوشيده می ‏شد.»[۴۰]
به راستى نيز در طول اين چند سده‏ى عصر غيبت، حضرت بقيّة اللَّه‏ عليه السلام مذهب شيعه را در طوفان ‏هاى هولناك و فراز و نشيب‏هاى خطرناك، پاس داشته و شيعيان را از چپاولگرى غارتگران اعتقادى حفظ فرموده ‏اند. آن حضرت در بخشى از توقيع خود خطاب به شيخ مفيد فرمود:
«ما در رعايت حال شما كوتاهى نمی ‏كنيم و ياد شما را به فراموشى نمی ‏سپاريم كه اگر اين چنين نبود، بلاها بر شما باريدن می ‏رفت و دشمنان شما را خُرد می ‏كردند.»[۴۱]
حضرت امام حسن عسكرى‏ عليه السلام فرمود:
«گويا با چشم خود می ‏بينم كه پس از من، در مورد جانشين من به اختلاف افتاده ‏ايد. آگاه باشيد كه هر كس به همه‏ ى امامان بعد از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) اعتراف كند و پسرم را انكار نمايد، همانند كسى است كه به همه ‏ى پيامبران اعتراف نمايد و رسالت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) را انكار كند؛ زيرا كه اطاعت آخرين ما اطاعت اوّلين ماست و انكار آخرين نفر ما چون انكار نخستينمان. بدانيد! فرزندم غيبتى دارد كه در آن، مردمان گم‏راه می ‏شوند؛ مگر آن كسى كه خدا او را نگه دارد.»[۴۲]
جناب عثمان بن سعيد عَمرى[۴۳] وكيل امام عسكرى‏ عليه السلام در ميان شيعيان، گويد: در حضور امام عسكرى‏ عليه السلام بودم. از حضرتش در باره‏ ى اين حديث پرسيدند كه از پدران معصومشان نقل شده است:
«زمين از حجّت خدا بر خلقش خالى نمی ‏شود و هر كه بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليّت مرده است.»
فرمودند:
«اين حديث حقّ است؛ چنان كه روز (قيامت) حقّ است. (حاضران) پرسيدند: اى فرزند رسول خدا، پس حجّت و امام بعد از شما كيست ؟ فرمود: فرزندم محمّد. او امام و حجّت بعد از من است. هر كه بميرد و او را نشناسد به مرگ جاهليّت مرده است. همانا وى غيبتى خواهد داشت كه در آن دوره نادان ‏ها به حيرت می ‏افتند و ياوه گويان هلاك می ‏شوند و زمان گذارانِ (يعنى تعيين كنندگان وقتِ) ظهور تكذيب می ‏شوند. او پس از آن، خارج می ‏شود …»[۴۴]
روايات اسلامى و بشارت ‏هاى پيامبر اسلام و امامان معصوم ‏عليهم السلام در باره‏ ى حضرت مهدى‏ عليه السلام و ولادت او، شكل و سيماى او، حالات و صفات او، خلق و خُوى او، غيبت و انواع آن، طول عمر و ويژگی ‏هاى اختصاصى او، گرفتاری ‏هاى زمان غيبت و كارگشايی ‏هاى او در عصر غيبت، هنگامه‏ ى ظهور، وقايع بعد از ظهور و … بيش از ۱۰۰۰ حديث است كه در كتاب ‏هاى معتبر نقل شده است كه ما تنها به همين چند نمونه بسنده می ‏كنيم.
از محتواى تمامى اين سخنان – كه نَمى از يَم و يك از هزار است – روشن می ‏شود آن اصلاح گر صالح و آن قيام گر پيروز و آن دادگرِ دادگستر – كه پرچم حكومت واحد جهانى را در سايه‏ ى عدل و داد می ‏گستراند – و آن يكتا خليفه ‏ى خدا – كه جهان با دست تواناى او از بيداد تهى می ‏شود و همه ‏ى مظلومان داد خود هم بدو از ستمگران باز می ‏ستانند – و آن بازمانده‏ ى خدا در زمين – كه گنجينه ‏هاى زمين و ميراث گران بهاى اين كره‏ ى خاك را ميان مردمان به مساوات تقسيم می ‏كند – حضرت امام مهدى فرزند بَرومند حضرت ابو محمّد حسن عسكرى‏ عليهما السلام و دوازدهمين وصىّ پيامبر اسلام ‏صلى الله عليه وآله وسلم است.
حضرتش در پگاه روز نيمه ‏ى شعبان سال ۲۵۵ هجرى در شهر سامرّا چشم به جهان گشود و تا امروز، گيتى از نَفَس ‏هاى پاك و عنايات بيكرانش بهره ‏ها برده است.
چه بسيار فرزانگان و مردمان پاك سرشتى كه تا به امروز از عنايات مهدوى برخوردار شده و بر سرِ خوان گسترده‏ى معنوى آن عزيز سفر كرده و آن ناپيداى حاضر و پنهانِ ناظر، فيض ‏ها برده و بهره‏ ها جسته‏ اند كه از هر هزار يكى و از هر عصرى اندكى گزارش شده و بسا كه گزارش ‏هايى به رشته ‏ى تحرير نيامده است! هم چنين چه بسيار است نوشته ‏هايى كه در طول دوران غيبت از بين رفته است و در عين حال، كتاب ‏ها از آن آكنده و صحيفه‏ ها از آن مملوّ است!
بهترين دليل بر وجود كسى در طول اعصار، ديدار با او دوره به دوره و عصر به عصر است و راست گويانى در هر عصر از او گزارش داده‏ اند و از عنايات او پرده برداشته ‏اند.
آن مهر جهان تاب از ابتداى ولادت، چشم به راه فرمان خداوندى است كه به او اجازه‏ ى قيام دهد تا به پا خيزد و گيتى را از شادى و شور، عدالت و سرور، رفاه و آرامش، سلامت و بهداشت، دانش و بينش، يگانه پرستى و انصاف آكنده سازد.

(رک: آینده جهان؛ دکتر جلال برنجیان؛ انتشارات طور تهران)
________________
[۱] – قرآن كريم، سوره انبيا (۲۱): ۱۰۵.
[۲] اسم موضعى است كه در نزديكى درياى قلزم می ‏باشد. (قاموس كتاب مقدس، ص ۵۱۴) … “سَبا” يا “شَبا” هر دو در يمن واقع و براى عطريّات و ادويه‏جات گران‏بها معروف بود و اهالی ‏اش به واسطه ‏ى فروش ادويه‏جات، بسيار دولتمند و با مكنت بودند. (قاموس كتاب مقدس، ص ۴۶۵).
[۳] اِشَعْياء (= نجات خداوند): اگر چه از تاريخ حيات آن حضرت اطلاع تامّى نداريم؛ لكن همين قدر معلوم است كه او پسر “آموص” است و به زعم يهود، “آموص” برادر أمصيا شهريار “يهودا” بود … و تقريباً آن حضرت با “هوشيع” و “يوئيل” و “عاموص” نبى نيز معاصر بود و تواتر بر آن است كه او از جمله ‏ى اشخاصى بود كه به واسطه‏ ى ارّه به درجه ‏ى شهادت واصل شدند … كتاب آن حضرت بر پنج نبوّت منقسم می ‏شود كه هر يك از ديگرى ممتاز است. (قاموس كتاب مقدس، صص ۶۹ -۷۰
[۴] دانيال (= خدا حاكم من است). كلدانيان وى را به “بلطشّصر” موسوم نمودند؛ آن حضرت نبى بود؛ از ذرّيّه و خانواده‏ى ملوكانه ‏ى داوود. در هنگام جوانى، در سال سوم سلطنت “يهوياقيم” پادشاه، ۶۰۶ سال قبل از مسيح، به بابِل به اسيرى برده شد. او با رفقاى خود “حنينا” و “ميشائيل” و “عزريا” محض اقامت در بارگاه “نبوكد نصّر” انتخاب شد و چنان كه يوسف در مصر معزّز و محترم گرديد، او نيز در نظر ايشان مورد عنايت و الطاف شد … بعد از آن كه “مدى”ها و “فارسيان” بابِل را فتح نمودند، دارايش هخامنش [داريوش‏] – كه بعد از “بلشصّر” سلطنت نمود – دانيال را به صد و بيست نفر از شاهزادگان رياست داد [در اصل: داده‏] بدين سبب ايشان حسد بردند [در اصل: برده‏] [و] باعث آن شدند كه در مُغاره‏ى شيران انداخته شود؛ ولى تدبير فاسد آن‏ها بر خودشان معاودت نموده سبب هلاكت ايشان شد. دانيال در اعمال عاليه ‏ى خود برقرار ماند [در اصل: مانده‏] [و] تا هنگام وفاتش، مورد عنايت كورش می ‏بود … كتاب دانيال … محتوى است بر نبوّات و تواريخ كه به يك‏ديگر مخلوط می ‏باشد. شش باب اوّل غالباً تاريخ و ما بقى نبوّات است. ( قاموس كتاب مقدس، صص ۳۶۶ – ۳۶۷).
[۵] مَتّى (= بخش خدا): يكى از شاگردان مسيح است كه همواره از شروع بعثت مسيح تا زمان صعودش ملازم آن حضرت بود [و] به واسطه قرعه از براى خدمت انتخاب شد. از آن پس، از حيات و خدمت وى اطلاعى نداريم؛ مگر اين كه بعضى از “تقليديان” گويند كه وى در “كوش” موعظه نمود [و] هم در آنجا به درجه شهادت نايل گرديد و برخى ديگر گمان مى‏برند كه وى در “يهوديّه” به خدمت مشغول بود تا يهوديان سنگسارش نمودند
[۶] پسر انسان” در كتاب مقدّس به معانى گوناگون به كار رفته است. مستر هاكس در قاموس كتاب مقدّس، ص ۲۱۹ ذيل “پسر خواهر” گويد: «اين لفظ در عهد جديد ۸۰ دفعه مذكور است و در ۳۰ موضع از آن‏ها قصد از خداوند عيسى مسيح است … گاهى قصد از اين عبارت يعنى “پسر انسان” خود انسانى است». لذا اين لقب به حضرت مسيح اختصاص ندارد و مى‏تواند تمام فرزندان حضرت آدم مراد باشد ؛ ولى از صفاتى كه در ادامه ‏ى عبارت بيان شده است، چنين برمى‏آيد كه منظور آخرين وصىّ از اوصياى الاهى يعنى حضرت بقيّة اللَّه حجّة بن حسن ‏عليه السلام است.
[۷] مصنّفين سلف اتفاق دارند كه هر چند مَرْقُس حوارىّ نبود، ولى انجيل خود را در تحت اثر توجّه پطرس تصنيف نمود و نصّ همان تواتر است كه آن را در “روميّه” نوشت و بعد از وفات “پطرس” و “پُولس” منتشر نمود؛ ولى اين مطلب چندان محلّ اعتبار نيست. از وضع شرح و تفسيرى كه در خصوص رسومات يهود در آن يافت می ‏شود، معلوم است كه مَرْقُس انجيل خود را مخصوصاً براى قبايل نگاشته، مسيح را همچو[ن‏] رسول الاهى – كه در اعمال و اقوال مقتدر است – توضيح می ‏نمايد و او تاريخ ‏نويس حقيقى انجيلى است … ( قاموس كتاب مقدّس، ص ۷۹۳)
[۸] گويند اين شخص انجيل خود را به هدايت “پولس” – كه مصاحب اغلب از سفرهاى او بود – نگاشت … تاريخ شخصى او پيش از مصاحبت با “پولس” و بعد از آن نامعلوم است يا مبنى بر روايات مجهوله ‏ى غير معيّنه است … و چنان معلوم است براى “تيوفلس” – كه يكى از اشراف يونان و يا از اعيان روم بوده است – نگاشته [باشد] . تاريخ آن به زعم عمومى تخميناً ۶۳ ميلادى مى‏باشد. ( قاموس كتاب مقدس، ص ۷۷۲)
[۹] بخشى از توقيع صادر شده از ناحيه‏ى مقدّسه براى اسحاق بن يعقوب: ابو منصور احمد بن علىّ طبرسى، الإحتجاج، ۲: ۴۷۱؛ به نقل از او: مجلسى، بحار الأنوار، ۵۲: ۹۲.
[۱۰] در تاريخ حيات زرتشت ميان مورّخان زرتشتى، يونانى، اسلامى و اروپايى اختلاف فراوانى وجود دارد. تاريخ ولادت او ۶۶۰ تا ۹۶۰۰ قبل از ميلاد (يعنى ۹۰ قرن فاصله) بيان شده است.
[۱۱] مير محمّد شريف، تاريخ فلسفه در اسلام، ۱: ۷۹.
[۱۲] كلمه ‏ى “سائوشِيانْت” اوستايى و “سوشيانس” پهلوى است و به معنى “سود رساننده” ( ابراهيم پور داوود، سوشيانت موعود مَزْدِيَسنا، ص ۱۰۵) و به معنى “سردار دينى” (كی ‏خسرو پور شاهرخ كرمانى، آيينه ‏ى آيين مزديَسنا، ص ۱۰۵) و به معنى “نجات دهنده” ( ابراهيم پور داوود، سوشيانت موعود مزديَسنا، ص ۹ و محمّد مقدّم، جستار در باره ‏ى مهر و ناهيد، صص ۱۲ تا ۱۹. برگرفته از: دكتر غلام‏حسين تاجرى نسب، مهدويّت در قرآن و سنّت، رساله ‏ى دكترى)
[۱۳] دكتر محمّد معين، فرهنگ فارسى، ۵: ۸۲۳ – ۸۲۴ ذيل سوشِيانْت.
[۱۴] دكتر محمّد معين، فرهنگ فارسى، ۵: ۸۲۳ – ۸۲۴ ذيل سوشِيانْت.
[۱۵] گات (سرودهاى مقدّس زرتشت)، تفسير و تأليف ابراهيم پور داوود، يَسْنا، هات ۴۶ ، ص ۹۸.
[۱۶] اوِسْتا، ترجمه‏ى هاشم رضى، بخش سرودهاى زرتشت، يسنا، هات ۴۶، ص ۱۰۵.
[۱۷] يَشت‏ها، تفسير و تأليف ابراهيم پور داوود، بخش زامياد يَشت، كرده‏ى ۱، بندهاى ۹ – ۱۱، ج ۲، صص ۳۳۱ – ۳۳۲.
[۱۸] قرآن كريم، سوره‏ ى انبيا (۲۱): ۱۰۵.
[۱۹] على بن ابراهيم قمى (از اعلام قرن سوم)، تفسير القمّىّ، ج ۲، ص ۷۷، ذيل آيه‏ ى «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ … » (سوره ‏ى انبيا، آيه‏ ى ۱۰۵) توضيح می ‏آورد كه: «الكُتُبُ كُلُّها ذِكْرُ اللَّهِ».
[۲۰] قرآن كريم، سوره ‏ى نور (۲۴): ۵۵.
[۲۱] جلال الدّين سيوطى، الحاوي للفتاوي، باب العَرْف الوَرْدي في أخبار المهديّ، ج ۲، ص ۱۶۱ گويد:
و أخرج أبوبكرٍ الإسكافيُّ في فوائد الأخبار عن جابر بن عبد اللَّه قال: قال رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه [و آله ]و سلّم:  « … مَنْ كَذَبَ بِالْمَهْدِيِّ فَقَدْ كَفَرَ.» [۲۲] حَمَّوئيّ، فرائد السِمْطيْن، آخر جزء ثانى: عن سعيدِ بنِ جُبَيرٍ، عن ابن عبّاس قالَ: قالَ رسولُ اللَّهِ صلّى اللَّه عَلَيهِ [وَ آلِهِ‏] وَ سَلَّمَ:  «إنَّ عَلِيَّ بْنَ أبي طالبٍ إمامُ أُمَّتي وَ خَليفَتِي عَلَيْها بَعْدي، وَ مِنْ وُلْدِهِ الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ الَّذي يَمْلَأُ الْأرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً وَ الَّذي بَعَثَني بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً إنَّ الثَّابِتِينَ عَلَى الْقَوْلِ بِإمامَتِهِ في زَمانِ غَيْبَتِهِ لَأعَزُّ مِنَ الْكِبْرِيتِ الْأحْمَرِ … »،
به نقل از او: شيخ نجم الدّين عسكرى، المهديّ الموعود المنتظر عند علماء أهل السّنّة و الإماميّة، ۲: ۲۹۷.
[۲۳] جلال الدّين سيوطى، الحاوي للفتاوي، باب العَرْف الوَرْديُّ في أخبار المهديّ، ج ۲، ص ۵۸:
أخرج أبو داود و ابنُ ماجةَ و الطّبَرانيُّ و الحاكمُ عن أُمِ سلمه (أنّها) قالَتْ: سَمِعتُ قالَ رسولُ اللَّه صلّى اللَّه عَلَيهِ [وَ آلِهِ‏] وَ سَلَّمَ: «الْمَهْدِيُّ مِنْ عِتْرَتي مِنْ وُلْدِ فاطِمَةَ.»، به نقل از او: شيخ نجم الدّين عسكرى، المهديُّ الموعود المنتظر عند علماء أهل السنّة و الإماميّة، ۱: ۱۱۴.
[۲۴] سنّيان بر آن‏اند كه باب استنباط – كه آن را اجتهاد می ‏نامند – پس از چهار مجتهد اوّليّه: ابو حنيفه (۸۰ – ۱۵۰ ق)، مالك بن انس (۹۷ – ۱۷۹ ق)، محمّد بن ادريس شافعى (۱۵۰ – ۲۰۴ ق) و احمد بن حنبل (۱۶۴ – ۲۴۱) بسته شده است.
[۲۵] محيى الدّين محمد بن على بن عربى، الفتوحات المكّيّة، فصل ۳۶۶ به نقل از او: محدّث نورى، كشف الأستار عن وجه الغائب عن الأبصار (ترجمه)، مترجم: جلال برنجيان.
[۲۶] ابن أبى الحديد المعتزليّ، شرح نهج البلاغة، ۲: ۵۲۵ به نقل از او: لطف اللَّه صافى گلپايگانى، منتخب الأثر في الإمام الثّاني عشر، ص ۳، پاورقى.
[۲۷] حافظ محمّد بن محمّد بن محمود بخارى، فصل الخطاب، به نقل از او: محدّث نورى ، كشف الأستار عن وجه الغائب عن الأبصار (ترجمه)، مترجم: جلال برنجيان.
[۲۸] استفاضه نيز از مصطلحات علم الحديث است. اگر تعداد روايانِ آن كمتر از تواتر و بيشتر از آحاد باشد، آن را مستفيض گويند.
[۲۹] ابن حجر هيتمى، الصواعق المحرقة في الرَّدّ على أهل البِدَع و الزَّندقة، ص ۱۶۵. به نقل از تصوير كتاب در الإمام المهديّ عند أهل السّنة، اثر مهدى فقيه ايمانى، ج ۲.
[۳۰] همو، الفتاوى الحديثة، ص ۳۷: و من كفَّر مسلماً لدينه فهو كافرٌ مرتدٌّ يُضرَبُ عنقُهُ إن لم يتُبْ، و أيضاً فهؤلاء مُنكِرون للمهديِّ الموعودِ به آخِرَ الزّمان. و قد ورد في حديثٍ عند أبي‏بكرٍ الإسكافي أنّه صلّى اللَّه عليه [وَ آلِهِ‏] و سلّم قال: « … مَنْ كَذَّبَ بِالْمَهْدِيِّ فَقَدْ كَفَرَ.» و هؤلاء مكذِّبون به صريحاً فيُخْشى‏ عليهم الكفرُ. به نقل از تصوير كتاب در الإمام المهديّ عند أهل السّنة، اثر مهدى فقيه ايمانى، ج ۲.
[۳۱] اللمعات، از حاشيه سنن ترمذى ۲: ۴۶ چاپ دهلى (۱۳۴۲ ق.) نقل از او: لطف اللَّه صافى گلپايگانى، منتخب الأثر في الإمام الثّاني عشر، ص ۳، پاورقى.
[۳۲] شيخ محمّد صبّان (متوفّاى ۱۲۰۶ ق )، إسعاف الرّاغبين في سيرة المصطفى‏ و فضائل أهل بيته‏ الطّاهرين، چاپ در حاشيه ‏ى كتاب مشارق الأنوار في فوز أهل الإعتبار، اثر الشيخ محمّد العَدويّ الحَمْزاويّ، به نقل از تصوير كتاب در الإمام المهديّ عند أهل السّنة، اثر مهدى فقيه ايمانى، ج ۲، ص ۳۴.
نيز همين كتاب، باب ۲، ص ۱۴۰ چاپ مصر (۱۳۱۲ ه ) به نقل از او: لطف اللَّه صافى گلپايگانى، منتخب الأثر في الإمام الثّانيّ عشر، ص ۳، پاورقى.
[۳۳] رجال النّجاشى، ابو العباس احمد بن على نجاشى (متوفاى ۴۵۰ ق )، صص ۲۱۶ و ۲۱۷، و تحفة الأحباب، محدّث قمى، صص ۳۷۹ و ۳۸۰.
[۳۴] شيخ صدوق، كمال الدّين، ج ۱، ص ۴۱۳: قالَ رسولُ اللَّهِ ‏صلى الله عليه وآله و سلم: «مَنْ أنْكَرَ الْقائِمَ مِنْ وُلْدي في زَمانِ غَيْبَتِهِ فَماتَ، فَقَدْ ماتَ مِيْتَةَ جاهِلِيَّةٍ.» نيز محمّد باقر مجلسى، بحار الانوار، ۵۱: ۷۳.
[۳۵] همو، عيون أخبار الرضاعليه السلام، ۱: ۵۴ – ۵۵: فَقالَ أميرُ المؤمنين ‏عليه السلام: «أنَا وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الْأئِمَّةُ التِّسْعَةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ – تاسِعُهُمُ مَهْدِيُّهُمْ وَ قائِمُهُمْ – لا يُفارِقُونَ كِتابَ اللَّهِ وَ لا يُفارِقُهُمْ حَتّى‏ يَرِدا عَلى‏ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَوْضَهُ.»
[۳۶] محّدث نورى در نجم ثاقب، ص ۹۲ گويد: «در خبر لوح كه مستفيض بلكه متواتر معنوى است، جابر براى حضرت باقر عليه السلام نقل كرد كه: آن را در نزد صدّيقه ‏ى طاهره ديد … »
[۳۷] سه “محمّد” عبارتند از: حضرت باقر و حضرت جواد و حضرت مهدى؛ و چهار “على” عبارتند از: حضرت امير، حضرت سجاد، حضرت رضا و حضرت هادى‏عليهم السلام. جابر در اين حديث نخواسته است نام امامان به ويژه حضرت بقية اللَّه را به صراحت بيان كند.
[۳۸] همو، كمال الدّين و تمام النّعمة، ۱: ۳۱۳.
[۳۹] كمال الدّين و تمام النّعمة، ۱: ۳۳۱: عن أبي الحسن الليثيّ، قال حدّثني جعفرُ بن محمّدٍ عن آبائِهِ ‏عليهم السلام أنّ النّبي َ‏صلى الله عليه وآله وسلم قالَ: «إنَّ في كُلِّ خَلَفٍ مِن أُمّتي عَدلاً مِن أهلِ بَيتي يُنْفي عَن هذَا الدّين تَحريفَ الْغالِينَ وَ انْتِحالَ المُبْطِلِينَ وَ تَأْويِلَ الجاهِلِينَ وَ إنَّ أئِمَّتَكُم وُفُودُكُمْ إلَى اللَّهِ – عَزَّ وَ جَلَّ فَانْظُرُوا مَنْ تَقتَدُونَ في دِينِكُم وَ صَلاتِكُم.»
[۴۰] كمال الدّين و تمام النّعمة، ۱: ۳۱۰: عن أبي عبد اللَّه‏ عليه السلام قالَ: «إنَّ اللَّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى‏ لَمْ يَدَعِ الْأرْضَ إلَّا وَ فِيها عالمٌ يَعْلَمُ الزِّيادةَ و النُّقصانَ فَإذَا ازْدادَ المؤْمنونَ شَيئاً رَدَّهُم وَ إذا نَقَصُوا شَيئاً أكمَلَ لَهُم وَ لَو لا ذلِكَ لَالْتَبَسَتْ عَلَى المُؤْمِنينَ أُمُورُهُم.»
[۴۱] ابو منصور احمد بن علىّ طبرسى، الاحتجاج، ۲: ۴۹۷، نيز محمّد باقر مجلسى ، بحار الانوار، ۵۳: ۱۷۵.
[۴۲] فضل بن حسن طبرسى، إعلام الورى بأعلام الهدى، ص ۴۴۳: عن موسى بنِ جعفرِ بنِ وَهْبٍ البغداديِّ، قال: سمعْتُ أبا محمّدٍ الحسنَ بنَ علي ٍ‏عليهما السلام يَقُولُ: «كَأنّي بِكُمْ وَ قَدِ اخْتَلَفْتُم بَعْدي فِي الخَلَفِ مِنّي، أما إنَّ المُقِرَّ بِالأئِمَّةِ – بعدَ رسولِ اللَّهِ صَلّى اللَّهُ عليهِ و آلِهِ – المُنْكِرَ لِوَلِدي كَمَن أقَرَّ بِجَميعِ أنبِياءِ اللَّهِ و رُسُلِهِ ثُمّ أنكَرَ نُبُوّةَ مُحَمّدٍ رسولِ اللَّهِ، و المُنْكِرُ لِرسولِ اللَّهِ كَمَنْ أنكَرَ جَميعَ الأنبياءِ لِأنَّ طاعَةَ آخِرِنا كَطاعَةِ أوَّلِنا و المُنْكِرُ لِآخِرنا كالمُنكِرِ لِأوَّلِنا. أما إنَّ لِوَلَدي غَيبةٌ يَرتابُ فِيهَا النّاسُ إلَّا مَن عَصَمَهُ اللَّهُ.»
[۴۳] جناب ابو جعفر عثمان بن سعيد عَمرى از اصحاب ثقه و مورد اعتماد قطعى ائمّه ‏عليهم السلام بود كه از جانب امام هادى و امام عسكرى‏عليهما السلام مقام وكالت داشت و در دوران غيبت صغرى نيز از جانب امام زمان ‏عليه السلام به مقام سفارت برگزيده شد
[۴۴] شيخ صدوق، كمال الدّين و تمام النّعمة، ۲: ۴۰۹، به نقل از او: محمّد تقى موسوى اصفهانى، مكيال المكارم (ترجمه)، مترجم: مهدى حائرى قزوينى، ج ۱، ص ۲۸.