موضوع منجى دادگرى كه در سايه ‏ى حكوكتش جهان آرامش گيرد به قدر روشن بوده است كه هم در آيين مسيحيت و هم در آيين اسلام خواه سنی ‏ها و خواه شيبعيان در طول تاريخ افرادى ادعاى مهدويت كرده اند و اين ادعاها نشانگر واقعيت داشتن اين منجى است‏. زيرا دروغ پردازى عموما در سايه ‏ى وجود اصلى براى افرادى آن دروغ است‏. وجود اسكناس ها تقلبى در تمام جهان گرايش از وجود اصل اصلى مى دهد . لذا وجود مدعيان موعوديت در ميان دو ملت مسيحى و مسلمان نشانگر واقعيت اين منجى در اين دو  آيين آسمانى است . مقبول واقع شدن ادعاى آنان ميان جمعى از پيروان اين دو آيين نيز گواه دوم بر حقانيت اصل منجى براى اصلاح جهان است و معلوم مى شود اين ادعا هم در نزد وجدان و خرد مردمان  گواه دارد و هم نزد كتاب هاى آسمانى و سخنان پيشوايان آنان گواه روشن دارد.
مسلمانان:
در دوران اسلام نيز افرادى هوس باز، خواه در زير لواى تشيّع يا احياى سنّت نبوى، به دروغ ايجاد جامعه ‏ى سالم در پناه عدالت موعود را ادّعا كرده‏اند؛ ولى دست تقدير در زمانى كوتاه، تُهى بودن ادّعاى ايشان را آشكار كرد و آن‏ها را رسوا ساخت.

سنّيان:

۱ – ابن تُومَرْت، محمّد بن عبد اللَّه مغربى سوسى (۴۷۳ – ۵۲۴) از مدّعيان مهدويّت است. وى در مراكش می ‏زيست و از شاگردان محمّد غزالىّ متكلّم معروف سنّى مذهب بود. او از ميان قبايل بربر، دولت موحّدين را در سال ۵۱۵ هجرى بنيان نهاد. ابن تومرت بر عليه مذهب كلامى مشبّهه و مجسّمه – كه در آن تاريخ در مغرب گسترش يافته بود – به مبارزه پرداخت و مذهب كلامى اشاعره و توحيد كلامى آنان را ترويج كرد و به همين دليل اتباع او را موحّدين ناميدند. ابن تومرت، رهبرى اين طايفه را به عهده گرفت و به مهدى ملقّب شد. وى در سال ۵۲۲ يا ۵۲۴ هجرى درگذشت. پس از او يار وفادار و سردار سپاهش به نام “عبد المؤمن” در سال ۵۲۴ به جاى او نشست و در سال ۵۳۸ سپاه “مُرابطين” را شكست داد و مراكش – پايتخت مُرابطين – را اشغال كرد و در سال ۵۴۷ بر دولت “بنى حَمّاد” در الجزاير چيره شد و آن گاه در سال ۵۵۳ “نورمن‏ها” را – كه جانشين “بنى زيرى” در تونس شده بودند ، شكست داد و طرابلس را نيز تسخير كرد. بدين ترتيب علاوه بر آندلس، تمام سواحل شمال آفريقا از مصر تا درياى آتلانتيك مطيع فرمان او شدند.
“عبد المؤمن” و جانشينان وى به امير المؤمنين موسوم بودند. شكست سپاه موحّدين در سال ۶۳۲ در نبرد “لاس ناواس” [Las Navas] باعث خروج آن‏ها از اسپانيا شد. آخرين بقاياى حكومت موحّدين در سال ۶۶۸ به دست “بنى مرين” فرو پاشيد.[۱]

۲ – محمّد احمد سودانى: در قرن نوزدهم ميلادى، مردى از اهالى سَنُوس مراكش – كه سنّى مذهب بود – بينوايان را مژده می ‏داد كه به زودى مهدى منجى دادگر خواهد آمد و پس از اندكى، درويشى به نام “محمّد احمد ابن عبد اللَّه دَنْقَلى” – كه مريدانى هم داشت – در كشور سودان خود را مهدى منتظر خواند. اين ادّعاى وى، شور تازه‏اى در مردم سودان دميد و سپاهى براى او فراهم آورد كه نه تنها ارتش مصر بلكه نظامی ‏هاى انگليسى را نيز در هم كوبيد و شهر “خارطوم” را به تصرّف خود آورد. در اين نبرد، چند تن از فرماندهان ارشد انگليسى هم چون “كُلنل هيْكس”، “ژنرال استوارت” و “ژنرال گوردُن” و شمار زيادى از ارتش انگليس كشته شدند.
محمّد احمد به تقليد از صدر اسلام، زن خود را عايشه امّ المؤمنين صدا مى‏زد و چهار خليفه به عنوان خلفاى راشدين و با همان القاب تعيين كرد و شاعرى از دوستانش را “حسّان بن ثابت” لقب بخشيد و در محاصره‏ ى “خارطوم” ژنرال گوردن انگليسى را “دجّال” خواند. دوران حكومت مهدى سودانى در پى درگذشت مرموز او در سال ۱۳۰۲ ق، به افول گراييد و خليفه‏ ى اوّل او “ابو عبد اللَّه تَعايشى” – ملقّب به ابوبكر – نتوانست كارى از پيش ببرد و در نبردى با “كُلنل كيچْنِر” انگليسى شكست خورد و سودان به دست انگليسى‏ها افتاد.[۲]
۳ – در طليعه ‏ى محرّم ۱۴۰۰ (= آذر ماه ۱۳۵۸)، هنگامى كه هنوز تمامى حجّاج خانه‏ ى خدا به كشورهاى خويش باز نگشته بودند؛ صدها تن مرد مسلّح، از مردم وهّابى مسلك عربستان به رهبرى “جُهَيمان العُتَيْبى” با برنامه ريزى قبلى، مسجد الحرام را تصرّف كردند و با نيروهاى انتظامى دولت سعودى، به سختى درگير شدند. شورشی ‏ها از ظهور “محمّد بن عبد اللَّه القَحْطانى” برادر زن “جُهَيمان العُتَيْبى” به عنوان “مهدى موعود” خبر دادند. در پى اين حادثه چندين روز مسجد الحرام در اشغال مهاجمان بود؛ تا اين كه دولت عربستان با امداد از مستشاران نظامى فرانسوى، مقدار زيادى آب نمك را به داخل صحن مسجد هدايت كرد؛ به طورى كه تمامى صحن مسجد و زيرزمين ‏هاى اطراف از آب نمك مملو شد. سپس برق فشار قوى به صحن مسجد وصل كرد؛ به خاطر وجود آب نمك – كه نقش هادى قوى را بازى می ‏كند – تمامى كسانى كه در صحن مسجد يا در زيرزمين ‏ها سنگر گرفته بودند، دچار برق گرفتگى شدند و هلاك گرديدند. به دنبال اين كار زره‏ پوش‏هاى ارتش عربستان از زمين و هليكوپترها از هوا به مهاجمان داخل مسجد هجوم بردند و با كشتن اشغالگران به ماجرا خاتمه دادند.[۳] ولى پيامد اين ماجرا در محافل وهّابی ‏ها چه در مقام رد يا اثبات مهدويّت هنوز ادامه دارد. به عنوان نمونه در پى آن حادثه، شيخ “عبد اللَّه بن زيد آل محمود” رئيس دادگاه‏هاى شرعىِ كشور “قطر” رساله‏اى به نام لا مهديّ يُنتَظر بعدَ الرَّسول خَيرِ البشر نوشت و در شهر “دوحه” پايتخت قطر انتشار داد. به فاصله‏ ى اندكى شيخ “عبد المحسن بن حمد العَبّاد” عضو هيئت علمى دانشگاه اسلامى مدينه در نقد و ايراد نوشته ‏ى فوق، در مجلّه ‏ى رسمى آن دانشگاه به نام الجامعة الإسلاميّة تحت عنوان “الرّدّ على‏ مَن كذّب بالأحاديث الواردةِ في المهديّ” مقالاتى مبسوط نگاشت.[۴]
————————————————-
پی نوشتها:
۱ – تاريخ دولت ‏هاى اسلامى و خاندان ‏هاى حكومت‏گر، ج ۱، ص ۵۲ .
۲ – حسين تاجرى، انتظار بذر انقلاب، صص ۱۷۰ – ۱۷۳
۳ – الشيخ محمّد عليّ الصّابونى، المهديّ و أشراط السّاعة، ص ۸ و نيز محمّد بيومى، المهديّ المنتظَر و أدعياء المهديَّة، ص ۶۳، به نقل از ايشان: دكتر غلام‏حسين تاجرى نسب، مهدويّت در قرآن و سنّت، (رساله ‏ى دكترى)، ص ۱۵.
۴ – مجلّة الجامعة الإسلاميّة، سال دوازدهم، شماره ‏هاى مسلسل ۴۵ و ۴۶ (ربيع الأوّل و جمادى الآخرة ۱۴۰۰)، به نقل از آن: دكتر غلام‏حسين تاجرى نسب، مهدويّت در قرآن و سنّت، (رساله ‏ى دكترى)، ص ۱۵.