بشر به خاطر تشنگى فراوان روحى جهت دست‏يابى به نظامى استوار و جاويد، هر روز به سويى سر مى‏كشد؛ ليكن چون به سرچشمه‏ى حيات دست نمى‏يابد، مرداب‏ها و گَندابها تشنگى او را رفع نمى‏كنند؛ بلكه بر بيمارى‏هاى روحى و جسمى او مى‏افزايند. افسردگى و اضطراب و خستگى از اوضاع حاكم بر جهان، انديشمندان را به جستجوى “نظريه”ها و “انديشه”هاى نوين براى دگرگون سازىِ ساختار اجتماعى كشانيده است؛ امّا به هر “ايده” يا “انديشه”اى چنگ مى‏زنند (گر چه برخى مشكلات در سايه‏ى آن حلّ مى‏شود) ولى دشوارى‏هاى نوينى به دنبال دارد. گروهى از خردمندان اين نكته را دريافته‏اند كه جهان به طور جدّى در منجلاب فساد و تباهى فرو رفته است و مكاتب اجتماعىِ كنونى در حلّ آن به بن‏بست رسيده‏اند.

“آلن پيتون” متفكّر معاصر مى‏گويد:
هزاران سال است كه سپيده سرزده و هرگز خطا نكرده است، امّا اين كه چه هنگام سپيده‏ى راستين سرزند، سپيده دم آزادىِ ما از ترس و اسارت ترس، اين يك راز است.[۱]
در پى تحوّلات دو قرن ۱۸ و ۱۹ ميلادى، انديشمندان غربى از نظام كاپيتاليسمِ[۲] تهى از دين و اخلاق به سوسياليسم[۳] صنعتى گرايش يافتند و گمان كردند كه سوسياليسم مى‏تواند به مشكلات حاصل از نظام خشك و بى روح سرمايه‏دارى پاسخ مناسب دهد؛ و با تشكيل جوامع كمونيستى – كه الگوهاى سوسياليستى را براى اداره‏ى جهان برگزيدند – اين اميدوارى براى بسيارى پيدا شد كه اين نظام مى‏تواند آينده‏ى بشريّت را تأمين كند. ولى بعد از تجربه‏اى نزديك به يك قرن، دگر بار دوران مرگ سوسياليسم افراطى نيز فرا رسيد و تفكّر كمونيسم، پس از چند دهه حاكميّت بر بخش بزرگى از جهان، به نابودى گراييد.
“تيبورمند” [Tebormend] نويسنده مجارستانىِ تبعه‏ى فرانسه در عصر اقتدار نظام كمونيستى مى‏نويسد:
حزب كمونيست هنوز استاد و فرمانده مطلق است. امّا اردوگاه‏هاى كار اجبارى خالى شده‏اند. امروزه ديگر ترس و وحشت از پيش بر سر روس‏ها سنگينى نمى‏كند و تهديدى – به شدّتِ روزگارانى كه مارْش اجبارىِ به پيش در كار بود – در بر ندارد. مردم اجر و مزدى را كه سزاوار آن اند خواستارند … تاريخ معاصر انقلاب اُكتبر نشان مى‏دهد كه در پى مرحله‏ى پر هيجان ايمان به ايده‏آل جهانى و بشرى و به بهشت موعود دوران “لنين”، مرحله‏ى محافظه كارانه‏ى كمونيسم ملّىِ دوران “استالين” ظاهر شد. حالا هم پس از پايان يافتن پيروزمندانه‏ى دوران صنعتى شدن، ممكن است اتحّاد جماهير شوروى جاى خود را به روسيه‏ى شوروىِ نيرومند بدهد كه به عنوان يك قدرت بزرگ جهانى روش‏هايش از ساير قدرت‏هاى بزرگ چندان متفاوت نباشد و اگر تفاوت هم داشت، رفته رفته كمتر شود. ممكن است كه روسيه‏ى شوروى در آينده دوستان و دشمنان خود را روى ملاك تمايلات و نظريات ايدئولوژيك انتخاب نكند، بلكه بر روى ملاحظات سياسى انتخاب كند.[۴]
تعارض كنونى ميان وجود انگيزه‏هاى دينى در نوع مردم جهان و در عين حال روى گردانى بسيارى از مردم مغرب زمين از حقايق آيين و گرايش بى حدّ و حصر به مفاسد اخلاقى و بى عفّتى عمومى را بايد در نظام‏ها حاكم بر اروپا در دوران معروف به قرون وسطى‏ پى جويى كرد. تحجّر فكرى كليساييها موجب شد هيچ انديشمندى اجازه نيابد بر خلاف نظام مذهب پوشالى واتيكان بينديشد و بر مسائل غير عقلانى كتب مقدّس اعتراض كند؛ چرا كه عاقبت چنين انديشمندى حضور در دادگاه‏هاى تفتيش عقايد و تحمّل فشارهاى عمومى براى روى گردانى از باورهاى خود بود. “مارتين لوتر” (۱۴۸۳ – ۱۵۴۶ م.) [Martin Luther] شخصيّت برجسته آلمانى كه با تجديد نظر در اعتقاد نامه‏هاى مسيحى و اعلان اصول و معتقدات خويش، انتقادهاى شديدى عليه نظامها كليسا مى‏كرد، رسماً از سوى پاپ تكفير شد و به ناچار حدود يك سال در خفا زيست.[۵] و يا “ميكائيل سِروتوس” (۱۵۱۱ – ۱۵۵۳ م.) [Michael Servetus] پزشك و الاهى‏دان اسپانيايى به خاطر اعتقاداتش در اصل تثليث، پيوسته مورد سرزنش كاتوليك‏ها و اصلاح‏طلبان قرار داشت. وى در سال ۱۵۳۱ ميلادى كتابى تحت عنوان “در باره‏ى خطاهاى تثليث” منتشر كرد و به برخى اصول مسيحيّت تاريخى، از جمله عقيده‏ى “تثليث” اعتراض كرد. وى از سوى اداره‏ى تفتيش عقايد محكوم به مرگ شد و سرانجام در شهر “ژنو” در آتش سوزانده شد. ارمغان آن حركت‏هاى بى خردانه و آميختن خرافات در آيين الاهى، و مخالفت سرسختانه با حوزه‏هاى دانش نوين و استبداد فكرى پدران مقدّس روى برتابى مردمان مغرب زمين از دين باورى و آيين گرايى است. آرى، چنان افراطها چنين تفريطهايى را نيز به دنبال دارد.
ولى ضرورت پاى‏بندى به اصول اخلاقى و ارزش‏هاى انسانى در نهاد بشر ريشه دارد و انسان نمى‏تواند همه چيز را زير پا نهد و تمام نداهاى درونى خويش را ناديده بگيرد.
در پى رُنِسانس[۶] فكرى در اروپا و كم رنگ شدن مبارزات خصمانه‏ى كليسا با آيين مردمان مشرق زمين و نافرجامى حاكم بر جهان در پى جنگ‏هاى جهانى اوّل و دوم و تأسيس سازمان‏هاى دفاع از حقوق بشر و برداشته شدن مرزهاى جغرافيايى، برخى متفكّران غربى را واداشت كه آيين اسلام را از دريچه‏ى خصومت ننگرند و با آن به عنوان يك واقعيّت حاكم بر جهان برخورد كنند و بعضاً در برابر آن سر تسليم فرود آوردند؛ ولى باز هم گروه زيادى از مستشرقان سياست‏هاى خصمانه‏ى كليسا در طىّ قرن‏هاى ۱۲ و ۱۳ ميلادى نسبت به اسلام را تعقيب مى‏كنند و با اين كه امروزه در گوشه و كنار جهان مؤسّسات فراوانى تحت عنوان اسلام شناسى مشغول مطالعه در متون اسلامى اند و همه روزه شاهد آثار فراوان انديشمندان مغرب زمين در زمينه‏هاى مختلف اسلامى‏ايم؛ متأسّفانه اين آثار دور از مواضع اسلام ستيزى نيست.
دكتر “ادوارد سعيد” (۱۹۳۵ – ۲۰۰۴ م) محقّق مسيحى فلسطينى الاصل و بزرگ شده در فرانسه و انگلستان – كه استاد مقيم در آمريكا بود – در كتاب Orientalism(كه با نام شرق‏شناسى ترجمه شده است) مى‏گويد:
مرتّباً مقالات و كتاب‏هايى در مورد اسلام و اعراب چاپ مى‏شود كه مطلقاً نمايانگر هيچ تغييرى در زمينه‏ى مجادلات تند و تلخِ ضدّ اسلامى رايج در قرون وسطى‏ و يا دوران رُنسانس نيستند. تقريباً در مورد هيچ گروهِ نژادى يا مذهبى ديگرى نيست كه عملاً بتوان هر چه خواسته مى‏شود گفت يا نوشت؛ بدون اين كه هيچ گونه معارضه يا مخالفتى وجود داشته باشد … مطالعه و بررسى‏اى كه تحت عنوان “اعراب در كتاب‏هاى درسى آمريكايى‏ها” به عمل آمده شگفت‏آورترين اطلاعات ناصحيح و بلكه بى عاطفه‏ترين نوع باز نمايى يك گروه نژادى – مذهبى را به نمايش مى‏گذارد.[۷]
او در ادامه، از رساله‏ى اعراب در كتاب‏هاى درسى آمريكايى، اثرعايد الغزّاز [Ayad al-Qazzaz]، نشر مركز تعليمات ايالت كاليفرنياى آمريكا (ژوئن ۱۹۷۵، صص ۱۰ – ۱۵) نقل مى‏كند كه مى‏گويد:
مذهب مسلمان‏ها – كه اسلام ناميده مى‏شود – در قرن هفتم ميلادى ظهور كرد. آغاز آن به وسيله‏ى يك تاجر ثروتمند عرب به نام محمّد بود. او ادّعا مى‏كرد كه پيامبر است؛ پيروانى هم در ميان ديگر عرب‏ها به دست آورد. وى به آن‏ها مى‏گفت كه ايشان براى حكومت همه‏ى جهان برگزيده شده‏اند … كمى پس از مرگ محمّد، تعاليم او در كتابى – كه به نام قرآن خوانده شد – ضبط گرديد. اين كتاب به كتاب مقدّس مسلمانان تبديل شد.[۸]
نيز از اثرى به نام كتاب شناسى شرق به قلم “دو هربلوت” ياد مى‏كند كه نويسنده تاريخ را به دو بخش تقسيم كرده است: يكى مقدّس و روحانى و ديگرى دنيوى يا غير مقدّس كه طبيعتاً يهوديان و مسيحيان بخش اوّل و مسلمانان بخش دوم آن را تشكيل مى‏دهند و ذيل عنوان “محمّد” (صلى الله عليه وآله وسلم) ابتدا تمام القاب و كنيه‏هاى آن حضرت را برمى‏شمرد و سپس در مورد ارزش‏هاى عقيدتى ايشان مى‏نويسد:
او همان بدعت گذار (!!)، معروف به محمّد است كه مؤلّف و بنيان گذار يك عقيده‏ى رافضى است كه نام دين محمّدى را به خود گرفته است … مفسّرين قرآن و ساير اصول عقايد اسلامى يا محمّدى براى اين پيغمبر دروغين (!!) تمام محاسنى را كه طرفدارانآريوس[۹] [Ariaus] و سَنت پُل[۱۰] [Saint Paul] و ديگر رافضيان به عيساى مسيح نسبت داده‏اند، منهاى جنبه‏ى الوهيّت، قائل شده‏اند …[۱۱]
و يا “آليگيرى دانته” ]Alighieri Dante[ (1265 – 1321 م.) شاعر به نام ايتاليايى در منظومه كمدى الاهى، كتاب “دوزخ”[۱۲] [Infeno] در كمال بى ادبى و زشت گويى چنين مى‏سرايد: “مائومتو” [Maometto] – كه همان حضرت محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم) است – از بند بيست و هشتم دوزخ سر بر مى‏آورد! او در هشتمين دايره از نُه دايره‏ى جهنم، و در نهمين حفره يا فرورفتگى[۱۳] از مجموعه‏ى ده تايى آن قرار داده شده است؛ دايره‏اى پر از گودال‏هاى افسرده و تاريك كه پايگاه شيطان در جهنّم را به محاصره در آورده است. قبل از دسترسى به او حلقه‏هايى از افرادى ديده مى‏شوند كه گناهان خفيف‏ترى داشته‏اند هم چون: آدم‏هاى شهوتران، طمّاع، شكم گنده‏هاى پرخور، رافضى مسالك‏ها، افراد خشمگين و غضب آلود، كسانى كه خودكشى كرده‏اند، و بالاخره آدم‏هاى كافر. پس از او فقط افراد دروغگو و خائن و نادرست قرار گرفته‏اند و بعد از آن نيز آخر جهنّم است كه خود شيطان در آن جا قرار دارد. بنابراين او به سلسله‏هاى فراوانى از شرور و مفاسد تعلّق دارد و در زمره‏ى گروهى است كه تخم رسوايى و تفرقه را مى‏كارند!! …[۱۴]
همين گزاف گويى‏ها و داورى‏هاى نادرست و غرض‏ورزى‏هاى شخصى است كه بسيارى از مردم مغرب زمين را از ايمان به آيين اسلام و پيامبر آخر الزّمان – كه تمام انبياى الاهى به آمدنش بشارت داده‏اند – باز داشته است. همان پيامبر رحمتى كه بر خوان احسان او همگان نشسته‏اند و از سعه‏ى دانش او جهانيان بهره برده‏اند؛ همو كه پيامبرانى حضرت موسى و عيسى عليهما السلام محتاج عنايت اويند و رسولانى حضرت نوح و ابراهيم‏عليهما السلام نيازمند دانش ‏اش.
با وجود اسلام‏ستيزى ديرينه‏ى بسيارى از كليساييان و كنيسه‏اى‏ها[۱۵] و كانون‏هاى علمى – مذهبىِ مغرب زمين، در پى تأثير و تأثّر فرهنگ‏ها از يكديگر، برخى از حقايق قرآن و سنن اسلامى بر تفكّرات محافل شرق‏شناسى، خواسته يا ناخواسته، تأثير گذارده است. لذا در اين جوّ نو – كه تعصّبات كور و تحجّر مذهبى و نظام كليسا سالارى تا حدودى رنگ باخته است – عقيده به يك حكومت واحد جهانى در ذيل اعتقاد به مهدويّت نه تنها به عنوان يك انديشه‏ى مذهبى و دينى، بلكه به عنوان يك مسأله‏ى عميق فكرى و ضرورت اجتماعى قابل طرح است؛ زيرا اصل مهدويّت در نهاد و سرشت همه‏ى مردم جهان ريشه دارد و – چنان كه گفتيم – هر صاحب عقل و خِردى به اين موضوع اعتراف مى‏كند كه بايد براى اداره‏ى جهان يك راهبر دادگرى باشد تا اين آشفتگى‏ها را يك باره اصلاح كند.
در عصر كنونى ارتباط ملّت‏ها گسترش يافته و تماميّت مرزهاى جغرافيايى مورد هجوم قرار گرفته و شبكه‏هاى مخابراتى و رايانه‏اى كم كم جاى آن را گرفته است. اين شبكه‏ها مرز نمى‏شناسد و تمامى نقاط جهان كما بيش در تسخير اين وسايل و برنامه ريزان آن‏ها قرار گرفته است. لذا اصلاح منطقه‏اى اصلاحى ناپايدار و ضربه‏پذير خواهد بود و فشارهاى جهانى ارزش‏هاى مكتبى را به فراموشى خواهد سپرد. اين است كه گستردگى فساد و تباهى و بى رنگ شدن ارزش‏هاى معنوى و فراوانى دشوارى‏ها و بحران‏ها و جنايات و جنگ‏ها و تباهى‏ها، ضرورت ظهور نجات دهنده‏اى الاهى را آشكار مى‏كند كه با نيروى فوق بشر، توازن بر هم خورده‏ى جهان را باز گرداند و بشريّت را از اين همه فلاكت و بدبختى برهاند.
“جواهر لعل نهرو” (۱۸۸۹ – ۱۹۶۳ م.)، رهبر پيشين هند، در نامه‏هاى خود به دخترش، اينديرا گاندى – كه با نام Glimpses of World History چاپ شده است[۱۶] – مى‏نويسد:
فكر يك دولت بزرگ – كه بر ساير نواحى جهان مسلّط باشد – مخصوص و منحصر به رُم نبود. در چين و در هند قديم نيز همين فكر را مى‏توانيم يافت … در روزگار قديم اغلب مردم به صورت فرمانروايان عالم و دولت‏هاى جهانى فكر مى‏كردند … اكنون باز يك بار ديگر از تشكيل يك دولت جهانى صحبت مى‏شود … مشكل است بگوييم كه آيا چنين چيزى در آينده‏ى نزديك تحقّق خواهد يافت يا نه؛ امّا در هر حال، فعلاً دنيا در وضع بدى است و چنين به نظر مى‏رسد كه براى غلبه‏ى بر بيمارى‏هاى آن، راه ديگرى جز تشكيل يك چنين حكومت واحد جهانى وجود ندارد.[۱۷]
عقيده‏ى اصلاح جهان در پناه يك حكومت واحد جهانى – كه يك انسان صالح و كاملى در راس آن باشد – سابقه‏اى ديرينه دارد. “افلاطون” فيلسوف يونانى، جامعه‏ى ايده‏آلى را طرح ريزى مى‏كند كه در آن نه از ظلم و ستم اثرى است و نه از فقر و بدبختى. غايت نظام سياسى افلاطون پيدايش “مدينه‏ى فاضله” است. افراد در آن جامعه به صورت اشتراكى زندگى مى‏كنند. از نظر افلاطون جامعه‏ى مطلوب زمانى به وجود مى‏آيد كه يا زمامداران فيلسوف شوند و يا فيلسوفان زمامدار. او در رساله‏ى “پولى‏تيا” [Politeia] – كه در ده كتاب تنظيم شده و با نام جمهور به فارسى ترجمه گرديده است – از كتاب سوم تا كتاب دهم به توصيف مدينه‏ى فاضله مى‏پردازد و خصوصيّات مختلف يك شهر ايده آل را بررسى مى‏كند. وى در كتاب پنجم در شرايط رهبرى آن شهر مى‏گويد:
مفاسدى كه شهرها را تباه مى‏كند، بلكه به عقيده‏ى من به طور كلّى مفاسدِ نوع بشر، هرگز نقصان نخواهد يافت؛ مگر آن گاه كه در شهرها فلاسفه پادشاه شوند يا آنان كه هم اكنون عنوان پادشاهى و سلطنت دارند به راستى و جِدّاً در سلك فلاسفه در آيند و نيروى سياسى با حكمت توأماً در فردِ واحد جمع شود … تا اين شرايط انجام نشود، هرگز ممكن نيست طرحى كه ما در ضمن اين مباحثه در نظر گرفتيم، از مرحله‏ى امكان بگذرد و پا به عرصه‏ى وجود نهد.[۱۸]
نيز در مورد زمامداران عصر خويش مى‏گويد: در ميان تمام افراد بشر حتّى يك فرد هم وجود نداشته و ندارد كه آن قدر خوب باشد كه بتوان به وى اجازه داد تا زندگانى همنوعان خويش را اداره كند.[۱۹]
سِر توماس مور (۱۴۷۸ – ۱۵۳۵ م.) [Sir Thomas More] انديشمند و حقوقدان انگليسى در كتاب خود بنام اُتوپيا [Utopia] – كه در سال ۱۵۱۸ م. منتشر شد – سرزمينى با ۵۴ شهر را در جزيره‏اى هِلال گونه ترسيم مى‏كند كه با حكومت شورايى اداره مى‏شود. در اين مدينه‏ى فاضله مالكيّت زمين و اموال، عمومى و اشتراكى است؛ زر و زيور قيمت ندارد؛ سكّه و اسكناس ضرب و چاپ نمى‏شود؛ همه فقط روزى شش ساعت كار مى‏كنند؛ آموزش و پرورش براى همگان رايگان است؛ فرهنگ مذهبى همراه با آزادى فضاى جامعه را پوشانيده است؛ گرچه جرايم به شدت كاهش يافته است؛ باز، در صورت تجاوز به حريم قانون و در پى بررسى عادلانه، كيفر جرايم به طور جدّى انجام مى‏گيرد؛ امّا با هدف تربيتى.[۲۰]
در “كشور خورشيد”ى كه “توماسو كامپانِلّا (۱۵۶۸ – ۱۶۳۹ م.) [Tomasso Campanella] ايتاليايى طرح ريزى كرده، مانند مدينه‏ى فاضله افلاطون، اين انتظار نهفته است كه تضادّ و دشمنى برچيده شود؛ مقدار كار مساوى باشد و درآمد يكسان تقسيم شود. او اين شهر آرمانى خود را بر فراز تپّه‏اى در جزيره‏ى “سيلان”[۲۱] ساخته است. شهر او در مجموع، هفت دژِ تو در تو و يك معبد مركزى دارد. زندگى اهالى اين شهر با كارِ همگانى و درآمد اشتراكى و بهره‏مندى متساوى، به رهبرى حكيمى ربّانى به خوش‏بختى و نيكى مى‏گذرد. او در اين شهر امكان تحقّق عدالت و وحدت را در ميان بشر طرح كرده است.[۲۲]
تاگور[۲۳] (۱۸۶۱ – ۱۹۴۱ م.) [Tagor] شاعر هندى در اين زمينه مى‏گويد:
… و اكنون من مرتكب اين گناه نمى‏شوم كه اعتقادم را نسبت به انسان از دست بدهم و شكست كنونى بشريّت را شكست نهايى بشمارم. من به آينده مى‏نگرم و زمانى را در نظر دارم كه اين فاجعه‏ى عظيم به پايان مى‏رسد؛ تاريخ ورق مى‏خورد و آسمان دو باره سبك مى‏گردد و از شهوات تهى مى‏شود … شايد سپيده‏ى اين صبحِ روشن فردا از افق اين سو، از افق شرق، برخيزد كه خورشيد نيز از آن جا مى‏دمد و در آن هنگام ، انسان شكست نايافته … ميراث از چنگ رفته‏ى خود را دو باره به چنگ خواهد آورد.[۲۴]
خلاصه انديشه‏ى اداره‏ى جهان در سايه‏ى يك حكومت واحد و صالح سابقه‏ى ديرينه دارد و اكثر متفكّران بدان اقرار كرده‏اند؛ حتّى كسانى كه در برابر مكتب انبيا سرِ تسليم فرود نياورده‏اند، به ضرورت تشكيل چنين جامعه‏اى اعتراف كرده‏اند. اين اعتقاد در سرشت آدمى ريشه دارد و هيچ خردمندى نمى‏پذيرد جهان پيوسته تا انجام حياتش در ستم و بيداد غوطه‏ور باشد.
موضوع سخن در اين نوشته كاوشى گذرا در آثار باقى مانده از انبياى سلف و قرآن كريم و سخنان پيامبر و خاندان معصوم ايشان و بيانات صاحب نظران اسلامى در بحث موعود امم است. باشد كه براى قلب‏هاى بيدار رهگشا گردد و تسلّى بخش دل‏هاى افسرده شود.
ولى از پيش به اين نكته اعتراف بايد كرد كه قصّه‏ ى محروميّت انسان پيوسته ادامه خواهد يافت تا بشر پس از اين سرگردانى‏ها، به سوى خدا روى كند و آماده‏ى پذيرش دولت حق گردد و نجات بخشى آسمانى را از بارگاه احديّت درخواست كند؛ همو كه خداى مهربان تنها آن حضرت را براى نجات انسان‏ها ذخيره فرموده و همگان را به يارى و نصرت وى فرمان داده است.
حضرت عسكرى‏عليه السلام فرمود:
« … و پيوسته شيعيان ما در اندوه خواهند بود تا آن كه فرزندم ظاهر شود؛ همان كسى كه پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم به او بشارت داده است. او زمين را از عدل و داد آكنده مى‏سازد؛ هم چنان كه از ستم و بيداد پر شده باشد … »[۲۵]به اميد آن روز

(رک. دکتر جلال برنجیان: آینده جهان؛ سال ۱۳۸۴؛ چاپ پنجم؛ طور تهران؛ تهران؛ ۶-۷-۹۰۴۲۷-۹۶۴:ISBN)
________________
[۱] آلن پيتون، مويه كن اى سرزمين محبوب، ص ۳۵۳.
[۲] كاپيتاليسم [Capitalisme] : 1 – سرمايه‏ دارى ۲ – تفوّق سرمايه‏ داران در امور صنعتى. (دكتر محمّد معين، فرهنگ فارسى، ج ۳، ص ۲۷۸۰)
[۳] سوسياليسم [Socialisme] نامى است كه به مجموعه‏ى نظرات اقتصادى، اجتماعى و سياسى اطلاق مى‏شود و تملّك شخصى وسايل توليد و مبادله را محكوم مى‏سازد. بناى سوسياليسم عدم تساوى‏هاى اجتماعى است. سوسياليسم از زمان “افلاطون” تا “گراكوس بابوف [Gracchus Babeuf] جز مبناى اخلاقى چيزى نداشت. در اواخر قرن ۱۹ ميلادى سوسياليسم دولتى بوجود آمد.فوري [Fourier] و لوئى بلان [Louis Blanc] در فرانسه و اون [Owen] در انگلستان، به جاى رژيم تملّك شخصى، نوعى اجتماعى و عمومى ساختن دولتى، يا فدراليسم مشترك توليد كنندگان را پيشنهاد كردند و بر اثر آن انجمن‏هاى “تعاون مصرف” و “تعاون توليد” بوجود آمد. با ظهور مارکس [Marx] و انگلز [Engels] سوسياليسم علمى يا ماركسيسم ايجاد شد. اين مسلك خود را بدين محدود نمى‏ساخت كه تحوّلى در ماهيّت امر ايجاد شود؛ بلكه اعلام مى‏ساخت كه تغيير و تحوّل اجتناب‏ناپذير است و نتيجه‏ى منطقى تناقضات داخلى رژيم سرمايه‏دارى مى‏باشد. (برگرفته از فرهنگ فارسى، دكتر محمّد معين، ج ۵ ، صص ۸۲۲ و ۸۲۳)
[۴] نوشته‏ى او در سال ۱۳۵۵ ش. با نام جهانى ميان ترس و اميد به فارسى ترجمه شده است.
[۵] انجيل برنابا، ترجمه سردار كابلى، مقدّمه جمشيد غلامى نهاد، ص ۴۶.
[۶] رُنِسانس [Renaissance] – كه يكى از مهم‏ترين وقايع تاريخ دنياست – دوره‏ى تجدّد و جنبشى را گويند كه در پايان قرون وسطى‏ و آغاز قرون جديد (۱۴ – ۱۶ م) براى احياى ادبيّات و علوم و صنايع در اروپا بوجود آمد. در پايان قرن پانزدهم و نيمه اوّل قرن شانزدهم در زمينه‏ى صنايع و ادبيّات رونق شگفت آورى پديد آمد. اين جنبش آثار زيادى را به دنبال داشت. رُنسانس نخست در ايتاليا و پس از آن در فرانسه و آلمان و اسپانيا و هلند بسط و انتشار يافت. هنرمندان آن دوره شاهكارهايى به وجود آوردند كه تا امروز اثرى نيكوتر از آن‏ها پديدار نشده است. يكى از مهم‏ترين موجبات پيشرفت رُنسانس در اروپا كشف آثار بازمانده‏ى ملل باستانى، به ويژه شاهكارهاى علمى و فلسفى يونان بود. اين آثار در نتيجه‏ى فتوحات مسلمانان در امپراطورى بيزانس به دست آن‏ها افتاد. در قرن دوازدهم ميلادى قسمتى از آن از راه شمال آفريقا و سرزمين اندلس (اسپانيا) به اروپا رفت؛ و قسمتى ديگر، در جنگ‏هاى صليبى (۱۰۹۵ تا ۱۲۷۰ م) – كه با مسلمانان در جنگ بودند – به دست اروپاييان افتاد و به زبان‏هاى اروپايى ترجمه شد. از طرف ديگر، اختراع صنعت چاپ (در ۱۴۵۷ م) كمك بزرگى به انتشار اين آثار كرد. نيز اكتشافات برزگ جغرافيايى، توسعه‏ى ثروت و افزايش زر و سيم در اروپا را به دنبال داشت و مردم شهرنشين اروپايى را در رفاه و آسايش غوطه‏ور ساخت و براى آن‏ها فرصتى كافى براى پرداختن به علوم و ادبيات را فراهم كرد و عدّه‏اى از رجال و بزرگان اروپايى به ترويج و تشويق ادبيات و هنر پرداختند و پول‏هاى گزاف در اين راه خرج كردند كه موجب تشويق هنرمندان و دانشمندان و ادبا و شعرا گرديد. پيشروان رُنسانس در دو كشور فرانسه و ايتاليا بودند. در ايتاليا دو شاعر بزرگ از پيشروان رُنسانس شمرده مى‏شدند؛ يكى دانته ]Dante[ (1265 – 1321 م) و ديگرى پترارك [Petraque].
فتح قسطنطنيّه به دست سلطان محمّد دوم (۱۴۵۳ م) و سقوط پايتخت امپراطورى رُم شرقى موجب فرار عدّه‏ى زيادى از علماى اين دارالعلم باستانى شد. علماى مزبور – كه كتاب‏هاى زيادى از دوران باستان با خود داشتند – به ايتاليا مهاجرت كردند و در ضمنِ اشاعه‏ى كتب باستان، علوم و ادبيات يونان باستان را با خود بدان سرزمنين منتقل كردند. اختراع صنعت چاپ كمك بزرگى به انتشار اين آثار كرد و در نتيجه نهضت ادبى بزرگى در دنياى آن تاريخ ايجاد شد كه به نهضت اومانيسم [= انسان گرايى‏] معروف است. پيروان اين نهضت (يعنى اومانيست‏ها) به تحقيق و تأمّل در نوشته‏هاى دانشمندان قديم پرداختند و از آن‏ها تقليد و پيروى كردند؛ در نتيجه، روح افكار و آثار كهن باز گشت كرد و عهد رُنسانس را پديد آورد. (بر گرفته از لغت‏نامه، على اكبر دهخدا، ذيل رنسانس)
[۷] ادوارد سعيد، شرق‏شناسى [Orientalism]، ترجمه‏ى دكتر عبد الرحيم گواهى، صص ۵۱۱ – ۵۱۲ .
[۸] ادوارد سعيد، شرق‏شناسی ترجمه‏ى دكتر عبد الرحيم گواهى، صص ۵۱۲ – ۵۱۳ .
[۹] آريوس” كشيش مسيحى – كه در قرن چهارم ميلادى مى‏زيست – وى معتقد بود مسيح از آن جهت كه مخلوق خداست، هم‏شأن و هم‏سنگ با خداى پدر نيست. مسيحيان “آريوس” را رافضى و بدعت‏گذار در مذهب مسيح مى‏دانند. (شرق‏شناسى، ص ۱۲۴، پاورقى)
[۱۰] سَنت پل” كشيش نامدار مسيحى (شرق‏شناسى، ص ۱۲۴، پاورقى)
[۱۱] ادوارد سعيد، شرق‏شناسى [Orientalism]، ترجمه‏ى دكتر عبد الرحيم گواهى، صص ۱۲۱ – ۱۲۴.
[۱۲] دانته منظومه‏ى كمدى الاهى را در سال‏هاى تبعيد، يعنى ميان سال‏هاى ۱۳۱۴ تا ۱۳۲۱ ميلادى بوجود آورد. آن به سه دفتر تقسيم مى‏شود: كتاب دوزخ، كتاب اعراف (= برزخ) و كتاب بهشت. (برگرفته از لغت‏نامه، على اكبر دهخدا، ذيل دانته)
[۱۳] Bolgias of Malebolge در اصلِ لغت به معنى خورجينِ بد؛ يكى از ده فرورفتگى جهنّم است كه در طبقه‏ى هشتم آن قرار گرفته و يك دسته از بدترين گناهكاران حيله‏گر در آن مى‏روند، جايى كه سنگ‏ها و صخره‏هاى رنگى به سختى آهن دارد. (دانته به نقل از او: ادوارد سعيد، شرق‏شناسى، ص ۱۲۸، پاورقى)
[۱۴] همان، صص ۱۲۸ – ۱۲۹.
[۱۵] كنيسه: معبد يهوديان
[۱۶] جواهر لعل نهرو” از سال ۱۹۳۰ م – كه در زندان بود – به تأليف اين كتاب پرداخت. آقاى محمود تفضّلى اين اثر را در ايران با نام نگاهى به تاريخ جهان در سال ۱۳۳۸ ش. به فارسى ترجمه كرده است.
[۱۷] جواهر لعل نهرو، نگاهى به تاريخ جهان، مترجم: محمود تفضّلى، ج ۱، صص ۲۰۱ – ۲۰۳، بخش “فكر حكومت جهان.
[۱۸] افلاطون، جمهور، ترجمه‏ى فؤاد روحانى، صص ۳۱۵ – ۳۱۶.
[۱۹] و. م. ميلِر، تاريخ فلسفه‏ى سياسى ج ۳، ص ۱۲۴۶؛ به نقل از او: محمّد حكيمى، در فجر ساحل، ص ۱۰.
[۲۰] توماس مور، آرمان شهر، ترجمه‏ى دكتر بهاء الدّين پازارگاد؛ تاريخ فلسفه‏ى سياسى، ج ۲، صص ۵۷۹ – ۵۸۲ ؛ به نقل از او: دكتر غلام‏حسين تاجرى نسب، مهدويّت در قرآن و سنّت، (رساله‏ى دكترى).
[۲۱] سيلان جزيره‏اى است در جنوب هندوستان – كه از كوه‏هاى آن بهترين ياقوت استخراج مى‏شود – به واسطه‏ى تنگه “پالك” از هندوستان جدا مى‏شود. آن يكى از كشورهاى مشترك المنافع بريتانياست و پايتخت آن “كلمبو” است. (برگرفته از لغت‏نامه، على اكبر دهخدا، ذيل سيلان)
[۲۲] على اكبر دهخدا، لغت‏نامه، ذيل نام كامپانلّا؛ دكتر زرين كوب، تاريخ در ترازو، صص ۲۵۱ – ۲۵۳؛ به نقل از او: دكتر غلام‏حسين تاجرى نسب، مهدويّت در قرآن و سنّت، (رساله‏ى دكترى).
[۲۳] رابيندارانات تاگور” شاعر هندى كه اشعار او از تصوّف و وطن پرستى مُلهَم است. وى به اخذ جايزه نوبل نايل آمد. (فرهنگ معين، بخش اعلام)
[۲۴] كتاب هفته، شماره‏ى ۱۰، ص ۲۲؛ به نقل محمّد حكيمى، در فجر ساحل، ص ۲۳.
[۲۵] ابن شهر آشوب مازندرانى، مناقب آل أبي طالب، ج ۴، ص ۴۲۶:
« … وَ لا يَزالُ شِيعَتُنا فِي الْحَزَنِ حَتَّى يَظْهَرَ وَلَدِيَ الَّذي بَشَّرَ بِهِ النَّبِيُّ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ – يَمْلَأُ الْأرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ جَوراً وَ ظُلْماً … »