در منابع عامّه، روايتى از امير مؤمنان‏عليه السلام در وصف بيعت ياران حضرت مهدى‏عليه السلام نقل شده است. این روایت را دانشمندان شیعه همچون سید علی بن طاووس و … نیز از طریق اهل سنّت نقل کرده اند.به نظر مى‏رسد آنان در زمره‏ى ۳۱۳ نفر ياران خاصّ آن حضرت نباشند؛ بلكه ديگر ياران امام‏اند كه به سوى حضرتش روى مى‏آورند و امام از ايشان بيعتِ سخت مى‏گيرد تا مبادا قدرت و ثروت دوران ظهور، آنان را به خود مغرور كند و دست به پليدى‏ها بيالايند. در آن روايت آمده است:
«… مى‏گويد: من مهدى‏ام! پس ايشان با او در ۴۰ خصلت بيعت مى‏كنند و او نيز ۱۰ كار با ايشان عهد مى‏كند.»
راوى مى‏گويد: مولاى من، آن خصلت‏ها چيست؟ پاسخ امير المؤمنين – كه درود و سلام بر ايشان باد – اين است: «(با او) بيعت مى‏كنند كه هرگز:
(۱) دزدى نكنند؛
(۲) زنا نكنند؛
(۳) كسى را نكشند؛
(۴) حريمى را كه احترام آن لازم است، ندرند؛
(۵) مسلمانى را دشنام ندهند؛
(۶) به خانه‏ى كسى هجوم نبرند؛
(۷) كسى را نزنند (مگر) به حقّ؛
(۸) بر اسب‏هاى چار پاىِ تيز رو سوار نشوند؛
(۹) كمربند طلا نبندند؛
(۱۰) خز نپوشند؛
(۱۱) حرير نپوشند؛
(۱۲) كفش‏هاى پُر سر و صدا (كه در راه رفتن بسيار صدا كند) به پا نكنند؛
(۱۳) مسجدى را خراب نكند؛
(۱۴) راهى را بر كسى نبندند؛
(۱۵) به يتيم ستم نكنند؛
(۱۶) راهى را ناامن نكنند؛
(۱۷) حيله‏گرى پيش نگيرند؛
(۱۸) مال يتيم را نخورند؛
(۱۹) با نوجوانى كار زشت نكنند؛
(۲۰) شراب ننوشند؛
(۲۱) در امانت خيانت نكنند؛
(۲۲) خُلف وعده و تعهّد شكنى نكنند؛
(۲۳) خوراكى را از گندم و جو انبار نكنند؛
(۲۴) كسى را كه امان مى‏خواهد نكُشند؛
(۲۵) فرارى (در ميدان كارزار) را تعقيب نكنند؛
(۲۶) خون كسى را به ناحق نريزند؛
(۲۷) مجروح را نكشند؛
(۲۸) لباس خشن به تن كنند؛
(۲۹) خاك را بالش سر سازند؛
(۳۰) نان جوين بخورند؛
(۳۱) به اندك خشنود شوند؛
(۳۲) [در مورد چيزى كه يقين ندارند، گواهى ندهند؛][۱]
(۳۳) [به آبروى كسى لطمه نزنند؛]
(۳۴) [طلا و نقره را ذخيره نكنند؛]
(۳۵) [در برابر سيم و زر، سر فرود نياورند؛]
(۳۶) [به نيكى فرمان دهند؛]
(۳۷) [از زشتى‏ها باز دارند؛]
(۳۸) در راه خدا حقّ جهاد را ادا كنند؛
(۳۹) بوى خوش استعمال كنند؛
(۴۰) از ناپاكى خوددارى كنند؛
امام‏عليه السلام نيز خود تعهّد مى‏كند كه:
(۱) كسى را همراه خود نگيرد؛
(۲) از آن راهى برود كه آنان مى‏روند؛
(۳) آن چنان باشد كه آنان دوست دارند؛
(۴) به كم خشنود شود؛
(۵) [جامه‏اى مثل جامه‏ى آن‏ها بپوشد؛]
(۶) [مركبى همانند مركب آن‏ها سوار شود؛]
(۷) زمين را به يارى خدا پر از عدالت كند؛ آن‏چنان كه پر از ستم شده است؛
(۸) خدا را – چنان كه شايسته است – بپرستد؛
(۹) براى خود، حاجب نگيرد؛
(۱۰) براى خويش دربان اختيار نكند.»[۲]

چنان برنامه‏ى بزرگ، چنين يارانى هم مى‏خواهد كه نمونه‏ى آن‏ها در ميان گذشتگان اندك و در ميان آيندگان نادر و كم‏ياب است. اينان‏اند كه بار مسؤوليّت حكومت واحد جهانى در سرتاسر گيتى را بر دوش مى‏كشند و منادى جهانيان به سوى آيين اسلام و مذهب حقّ اماميّه خواهند بود. (رک. دکتر جلال برنجیان، فرهنگ و تمدّن جهان در عصر موعود، تهران: طور تهران، ۱۳۸۲. ۳۰۸ ص.ISBN: 469-4766-20-x )
جمع زیادی از دانشمندان شیعه بر این باور هستند که منشور حکومت حضرت مهدی همان فرمان تاریخی حضرت امیر المومنین به مالک اشتر است آن گاه که وی را برای حکومت مصر اعزام فرمودند. آن امام بزرگوار به دانش الاهی خویش می دانست که کار مالک در مصر سامان نمی یابد و قبل از رسیدن به آن سرزمین به دست کارگزاران نابکار معاویه کشته می شود . این منشور در واقع نماد حکومت علوی برای ملّت متمدّن مصر و تمام ملل متمدّن بود. کسانی که حکومت فرعون ها و قیصرها و کسراها را به خود دیده اند. متن آن فرمان چنین است
به نام خداوند بخشاینده مهربان ‌این فرمانی است از بنده خدا، علی امیر المؤمنین، به مالک بن حارث اشتر نخعی در پیمانی که با او می‌نهد، هنگامی که او را فرمانروایی مصر داد تا خراج آنجا را گرد آورد و با دشمنانش پیکار کند و کار مردمش را به صلاح آورد و شهرهایش را آباد سازد.
او را به ترس از خدا و برگزیدن طاعت او بر دیگر کارها و پیروی از هر چه درکتاب خود بدان فرمان داده، از واجبات و سنت هایی که کس به سعادت نرسد مگر به پیروی از آنها، و به شقاوت نیفتد، مگر به انکار آن ها و ضایع گذاشتن آن ها. و باید که خدای سبحان را به دل و دست و زبان خود یاری نماید، که خدای جل اسمه، یاری‌کردن هر کس را که یاریش کند و عزیز داشتن هر کس را که عزیزش دارد بر عهده گرفته‌است. و او را فرمان می‌دهد که زمام نفس خویش در برابر شهوت ها به دست گیرد و ازسرکشی هایش باز دارد، زیرا نفس همواره به بدی فرمان دهد، مگر آن که خداوند رحمت آورد.
ای مالک! بدان که تو را به بلادی فرستاده‌ام که پیش از تو دولت ها دیده، برخی دادگر و برخی ستمگر. و مردم در کارهای تو به همان چشم می‌نگرند که تو در کارهای والیان پیش از خود می‌نگری و درباره تو همان گویند که تو در باره آن ها می‌گویی. و نیکوکاران را از آنچه خداوند در باره آنها بر زبان مردم جاری ساخته، توان شناخت.
باید بهترین اندوخته‌ها در نزد تو، اندوخته کار نیک باشد. پس زمام هواهای نفس خویش فروگیر و بر نفس خود، در آن چه برای او روا نیست، بخل بورز که بخل ورزیدن بر نفس، انصاف دادن است در آنچه دوست دارد یا ناخوش می‌شمارد.

[رفتار با مردم:]
مهربانی به رعیت و دوست داشتن آن ها و لطف در حق ایشان را شعار دل خود ساز. چونان حیوانی درنده مباش که خوردنشان را غنیمت‌ شماری، زیرا آنان دو گروه اند یا همکیشان تو هستند یا همانندان تو در آفرینش.از آن ها خطاها سر خواهد زد و علت هایی عارضشان خواهد شد و به عمد یا خطا، لغزش هایی کنند، پس، از عفو و بخشایش خویش نصیبشان ده، همانگونه که دوست داری خداوند نیز از عفو و بخشایش خود تو را نصیب دهد. زیرا تو برتر از آنها هستی و آن که تو را بر آن سرزمین ولایت داده، برتر از توست و خداوند برتر از کسی است که تو را ولایت داده است. ساختن کارشان را از تو خواسته و تو را به آنها آزموده است.
ای مالک! خود را برای جنگ با خدا بسیج مکن که تو را در برابر خشم او توانی‌ نیست و از عفو و بخشایش او هرگز بی‌نیاز نخواهی بود.هرگاه کسی را بخشودی، از کرده خود پشیمان مشو و هرگاه کسی را عقوبت نمودی، از کرده خود شادمان مباش.
هرگز به خشمی، که ترا از آن امکان رهایی هست، مشتاب و مگوی که مرا بر شما امیر ساخته‌اند و باید فرمان من اطاعت‌ شود. زیرا، چنین پنداری سبب فساد دل و سستی دین و نزدیک شدن دگرگونی ها در نعمت هاست. هرگاه، از سلطه و قدرتی که در آن هستی در تو نخوتی یا غروری پدید آمد به عظمت ملک خداوند بنگر که برتر از توست و بر کارهایی تواناست که تو را بر آنها توانایی نیست. این نگریستن سرکشی تو را تسکین می‌دهد و تندی و سرافرازی را فرو می‌کاهد و خردی را که از تو گریخته ‌است، به تو باز می‌گرداند.
بپرهیز از این که خود را در عظمت با خدا برابر داری یا در کبریا و جبروت، خود را به او همانند سازی که خدا هر جباری را خوار کند و هر خودکامه‌ای را پست و بی مقدار سازد. هر چه خدا بر تو فریضه کرده است، ادا کن و درباره خواص خویشاوندانت و از افراد رعیت، هر کس را که دوستش می‌داری، انصاف را رعایت‌نمای که اگر نه چنین کنی، ستم کرده‌ای و هر که بر بندگان خدا ستم کند، افزون بر بندگان، خدا نیز دشمن او بود. و خدا با هر که دشمنی کند، حجتش را نادرست سازد و همواره با او در جنگ باشد تا (آن بنده) از این کار باز ایستد و توبه کند. هیچ چیز چون ستمکاری، نعمت‌خدا را دگرگون نکند و خشم خدا را برنینگیزد، زیرا خدا دعای ستمدیدگان را می‌شنود و در کمین ستمکاران است.

[عدالت و میانه روی]
باید که محبوبترین کارها در نزد تو، کارهایی باشد که با میانه‌روی سازگارتر بود و با عدالت دم سازتر و خشنودی رعیت را در پی داشته باشد؛ زیرا خشم توده‌های مردم، خشنودی نزدیکان را زیر پای بسپرد و حال آنکه، خشم نزدیکان اگر توده‌های مردم از تو خشنود باشند، ناچیز گردد.

[خواص و نزدیکان]
خواص و نزدیکان کسانی هستند که به هنگام فراخی و آسایش بر دوش والی باری گران‌اند و چون حادثه‌ای پیش آید کمتر از هر کس به یاریش برخیزند و خوش ندارند که به انصاف درباره آنان قضاوت شود. اینان همه چیز را به اصرار از والی می‌طلبند و اگر عطایی یابند، کمتر از همه سپاس می‌گویند و اگر به آنان ندهند، دیرتر از دیگران پوزش می‌پذیرند. در برابر سختی های روزگار، شکیبایی شان بس اندک است. اما ستون دین و انبوهی مسلمانان و ساز و برگ در برابر دشمنان، عامه مردم هستند، پس، باید توجه تو به آنان بیشتر و میل تو به ایشان افزونتر باشد.

[پرهیز از شنیدن سخن عیب جو]
و باید که دورترین افراد رعیت از تو و دشمن ترین آنان در نزد تو، کسی باشد که بیش از دیگران عیبجوی مردم است. زیرا در مردم عیب هایی است و والی از هر کس دیگر به پوشیدن آن ها سزاوارتر است. از عیب های مردم آنچه از نظرت پنهان است، مخواه که آشکار شود، زیرا آن چه بر عهده توست، پاکیزه ساختن چیزهایی است که بر تو آشکار است و خداست که بر آنچه از نظرت پوشیده است، داوری کند. تا توانی‌عیب های دیگران را بپوشان، تا خداوند عیب های تو را که خواهی از رعیت مستور بماند، بپوشاند. و از مردم گره هر کینه‌ای را بگشای و از دل بیرون کن و رشته هر عداوت را بگسل و خود را از آنچه از تو پوشیده داشته‌اند، به نادانی بزن و گفته سخن‌چین را تصدیق مکن؛ زیرا سخن چین، خیانتکار است، هر چند، خود را چون نیکخواهان وانماید.

[پرهیز از همنشینان نااهل]
با بخیلان رای مزن که تو را از جود و بخشش باز دارند و نه با حریصان، زیرا حرص و طمع را در چشم تو می‌آرایند که بخل و ترس و آزمندی، خصلت هایی‌گوناگون هستند که سوء ظن به خدا را دربر دارد.بدترین وزیران تو، وزیری است‌که وزیر بدکاران پیش از تو بوده است و شریک گناهان ایشان.مبادا که اینان همراز و همدم تو شوند، زیرا یاور گناهکاران و مددکار ستم پیشگان بوده‌اند.در حالی که، تو می‌توانی بهترین جانشین را بر ایشان بیابی از کسانی که در رای و اندیشه و کاردانی‌ همانند ایشان باشند، ولی بار گناهی چون بار گناه آنان را بر دوش ندارند.

[ویژگی وزیران و همراهان:]
از کسانی که ‌ستمگری را در ستمش و بزه کاری را در بزه کاریش یاری نکرده باشند.رنج اینان بر تو کمتر و یاریشان بهتر و مهربانیشان بیشتر و دوستی شان با غیر تو کمتر است.اینان را در خلوت و آشکار به دوستی برگزین.

[شنیدن سخن حق و پرهیز از چاپلوسی:]
و باید که برگزیده‌ترین وزیران تو کسانی باشند که سخن حق بر زبان آرند، هر چند، حق تلخ باشد و در کارهایی‌که خداوند بر دوستانش نمی‌پسندد، کمتر تو را یاری کنند، هر چند، که این سخنان‌ و کارها تو را ناخوش آید.به پرهیزگاران و راست گویان بپیوند، سپس، از آنان‌ بخواه که تو را فراوان نستایند و به باطلی که مرتکب آن نشده‌ای، شادمانت‌ندارند، زیرا ستایش آمیخته به چاپلوسی، سبب خودپسندی شود و آدمی را به سرکشی‌ وادارد.

[نحوه رفتار با رعیت:]
و نباید که نیکوکار و بدکار در نزد تو یکسان باشند، زیرا این کار سبب می شود که ‌نیکوکاران را به نیکوکاری رغبتی نماند، ولی بدکاران را به بدکاری رغبت‌بیفزاید.با هر یک چنان رفتار کن که او خود را بدان ملزم ساخته است. و بدان، بهترین چیزی که ‌حسن ظن والی را نسبت‌ب ه رعیتش سبب می‌شود، نیکی کردن والی است در حق رعیت و کاستن از بار رنج آنان است و به اکراه وادار نکردنشان به انجام دادن کارهایی‌که بدان ملزم نیستند. و تو باید در این باره چنان باشی که حسن ظن رعیت‌ برای تو فراهم آید؛ زیرا حسن ظن آنان، رنج ‌بسیاری را از تو دور می‌سازد. به حسن ظن تو، کسی سزاوارتر است که در حق او بیشتر احسان کرده باشی و به بدگمانی، آن‌ سزاوارتر است که در حق او بدی کرده باشی.

[حفظ سنت های نیکو:]
سنت نیکویی را که بزرگان این امت‌به آن عمل کرده‌اند و رعیت‌ بر آن سنت‌ به ‌نظام آمده و حالش نیکو شده است، مشکن و سنتی میاور که به سنت های نیکوی‌ گذشته زیان رساند، آن گاه پاداش نیک بهره کسانی شود که آن سنت های نیکو نهاده‌اند و گناه بر تو ماند که آن ها را شکسته‌ای. تا کار کشورت به سامان آید و نظام های نیکویی، که پیش از تو مردم برپای داشته بودند برقرار بماند، در تثبیت آنچه امور سرزمين تو را به صلاح می‌آورد و آن نظم و آیین که مردم‌پیش از تو بر پای داشته‌اندل، با دانشمندان و حکیمان، فراوان، گفتگو کن.

[تقسیم بندی صنوف:]
بدان، که رعیت را صنف هایی است که کارشان جز به یکدیگر اصلاح نشود و از یکدیگر بی‌نیاز نباشند . صنفی از ایشان لشکرهای خدای‌اند
و صنفی، دبیران خاص‌ی ا عام
و صنفی قاضیان عدالت گسترند
و صنفی، کارگزاران‌اند که باید در کار خود انصاف و مدارا را به کار دارند
و صنفی جزیه دهندگان و خراج گزارانند، چه ذمی و چه مسلمان
و صنفی بازرگانان‌اند و صنعتگران
و صنفی فرودین که حاجتمندان و مستمندان باشند
.هر یک را خداوند سهمی معین کرده و میزان آن را در کتاب خود و سنت پیامبرش (صلی الله علیه و آله) بیان فرموده و دستوری داده که در نزد ما نگهداری می‌شود.

[انتخاب سپاهیان:]
اما لشکریان، به فرمان خدا دژهای استوار رعیت‌اند و زینت والیان.دین به آن هاعزت یابد و راه ها به آن ها امن گردد و کار رعیت جز به آن ها استقامت نپذیرد. و کار لشکر سامان نیابد، جز به خراجی که خداوند برای ایشان مقرر داشته تا در جهاد با دشمنانشان نیرو گیرند و به آن در به سامان آوردن کارهای خویش اعتماد کنند و نیازهایشان را برآورد.این دو صنف، برپای نمانند مگر به صنف سوم که قاضیان و کارگزاران و دبیران‌اند، اینان عقدها و معاهده‌ها را می‌بندند و منافع حکومت را گرد می‌آورند و در هر کار، چه خصوصی و چه عمومی، به آن ها متکی توان بود. و اینها که‌ برشمردم، استوار نمانند مگر به بازرگانان و صنعتگران که گردهم می‌آیند و تا سودی‌حاصل کنند، بازارها را برپای می‌دارند و به کارهایی که دیگران در انجام دادن آنها ناتوان‌اند، امور رعیت را سامان می‌دهند.آ نگاه، صنف فرودین، یعنی نیازمندان و مسکینان‌اند و سزاوار است که والی آنان را به بخشش خود بنوازد و یاریشان کند. در نزد خداوند، برای هر یک از این اصناف، گشایشی است. و هر یک را بر والی حقی‌است، آن قدر که حال او نیکو دارد و کارش را به صلاح آورد. و والی از عهده آن چه ‌خدا بر او مقرر داشته، بر نیاید مگر، به کوشش و یاری خواستن از خدای و ملزم ‌ساختن خویش به اجرای حق و شکیبایی ورزیدن در کارها، خواه بر او دشوار آید یا آسان نماید. آن گاه از لشکریان خود آن را که در نظرت نیکخواه‌ترین آن ها به خدا و پیامبر او و امام توست، به کار برگمار. اینان باید پاکدامن‌ترین و شکیباترین افراد سپاه باشند، دیر خشمناک شوند و چون از آنها پوزش خواهند، آرامش یابند.به ناتوانان، مهربان‌ و بر زورمندان، سخت گیر باشند. درشتی شان به ستم برنینگیزد و نرمی شان بر جای‌ ننشاند.آ نگاه به مردم صاحب حسب و خوشنام بپیوند، از خاندان های صالح که‌ سابقه‌ای نیکو دارند و نیز پیوند خود با سلحشوران و دلیران و سخاوتمندان ‌و جوانمردان استوار نمای، زیرا اینان مجموعه‌های کرم‌اند و شاخه‌های احسان و خوبی.آنگاه به کارهایشان آنچنان بپرداز که پدر و مادر به کار فرزند خویش ‌می‌پردازند. اگر کاری کرده‌ای که سبب نیرومندی آن ها شده است، نباید در نظرت بزرگ‌ آید و نیز نباید لطف و احسان تو در حق آنان هر چند خرد باشد، در نظرت اندک‌جلوه کند، زیرا لطف و احسان تو سبب می‌شود که نصیحت‌خود از تو دریغ ندارند و به تو حسن ظن یابند. نباید بدین بهانه، که به کارهای بزرگ می‌پردازی، از کارهای کوچک شان غافل مانی، زیرا الطاف کوچک را جایی است که از آن بهره‌مند می‌شوند و توجه به کارهای بزرگ را هم جایی است که از آن بی‌نیاز نخواهند بود. باید برگزیده‌ترین سران سپاه تو، در نزد تو، کسی باشد که در بخشش به افراد سپاه ‌قصور نورزد و به آنان یاری رساند و از مال خویش چندان بهره‌مندشان سازد که‌ هزینه خود و خانواده‌شان را، که بر جای نهاده‌اند، کفایت کند، تا یکدل و یک رای روی‌ به جهاد دشمن آورند، زیرا مهربانی تو به آنها دلهایشان را به تو مهربان سازد.

[برپایی عدالت و محبت بین مردم، ماموریت مسئولین]
و بایدکه بهترین مایه شادمانی والیان برپای‌داشتن عدالت در شهرها باشد و پدید آمدن‌ دوستی در میان افراد رعیت. و این دوستی پدید نیاید، مگر به سلامت دل هاشان.و نیکخواهی شان درست نبود، مگر آن گاه که برای کارهای خود بر گرد والیان خود باشند و بار دولت ایشان را بر دوش خویش سنگین نشمارند و از طول دوران فرمانروایی شان ملول نشوند.

[ایجاد انگیزه:]
پس امیدهای شان را نیک برآور و پیوسته به نیکی شان‌ بستای و رنج هایی را که تحمل کرده‌اند، همواره بر زبان آر، زیرا یاد کردن از کارهای‌نیک شان، دلیران را برمی‌انگیزد و از کارماندگان را به کار ترغیب می‌کند.ان شاء الله. و همواره در نظر دار که هر یک در چه کاری تحمل رنجی کرده‌اند، تا رنجی را که یکی‌تحمل کرده به حساب دیگری نگذاری و کمتر از رنج و محنتی که تحمل کرده، پاداشش مده .شرف و بزرگی کسی تو را واندارد که رنج اندکش را بزرگ شمری و فرودستی کسی تو را واندارد که رنج‌بزرگش را خرد به حساب آوری.

[رجوع به خدا و پیامبر در شبهات]
چون کاری بر تو دشوار گردد و شبهه آمیز شود در آن کار به خدا و رسولش‌ رجوع کن.زیرا خدای تعالی به قومی که دوستدار هدایت شان بود، گفته است:
«ای‌ کسانی که ایمان آورده‌اید از خدا اطاعت کنید و از رسول و الوالامر خویش فرمان‌برید و چون در امری اختلاف کردید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید به خدا و پیامبر رجوع کنید.»
رجوع به خدا، گرفتن محکمات کتاب اوست و رجوع به رسول، گرفتن سنت‌ج امع اوست، سنتی که مسلمانان را گرد می‌آورد و پراکنده نمی‌سازد.

[داوری و قضاوت]
و برای داوری‌ در میان مردم، یکی از افراد رعیت را بگزین که در نزد تو از دیگران برتر باشد. از آن‌کسان، که کارها بر او دشوار نمی‌آید و از عهده کار قضا برمی‌آید. مردی که مدّعیان با ستیزه و لجاج، رای خود را بر او تحمیل نکنند و اگر مرتکب خطایی شد، بر آن‌اصرار نورزد و چون حقیقت را شناخت در گرایش به آن درنگ ننماید و نفسش به‌آزمندی متمایل نگردد و به اندک فهم، بی‌ آنکه به عمق حقیقت رسد، بسنده نکند.
قاضی تو باید، از هر کس دیگر موارد شبهه را بهتر بشناسد و بیش از همه به‌ دلیل متکی باشد و از مراجعه صاحبان دعوا کمتر از دیگران ملول شود و در کشف حقیقت، شکیباتر از همه باشد و چون حکم آشکار شد، قاطع رای دهد.
چرب‌ زبانی و ستایش به خودپسندیش نکشاند. از تشویق و ترغیب دیگران به یکی‌ از دو طرف دعوا متمایل نشود.چنین کسان اندک به دست آیند، پس داوری مردی‌ چون او را نیکو تعهّد کن و نیکو نگهدار.و در بذل مال به او، گشاده دستی به‌خرج ده تا گرفتاریش برطرف شود و نیازش به مردم نیفتد .و او را در نزد خود چنان ‌منزلتی ده که نزدیکانت در باره او طمع نکنند و در نزد تو از آسیب دیگران در امان ‌ماند.در این کار، نیکو نظر کن که این دین در دست‌بدکاران اسیر است.از روی هوا و هوس در آن عمل می‌کنند و آن را وسیله طلب دنیا قرار داده‌اند.

[کارگزاران]
در کار کارگزارانت ‌بنگر و پس از آزمایش به کارشان برگمار، نه به سبب دوستی ب اآنها.و بی‌مشورت دیگران به کارشان مگمار، زیرا به رای خود کار کردن و از دیگران ‌مشورت نخواستن، گونه‌ای از ستم و خیانت است.کارگزاران شایسته را در میان ‌گروهی بجوی که اهل تجربت و حیا هستند و از خاندان های صالح، آن ها که در اسلام ‌سابقه‌ای دیرینه دارند. اینان به اخلاق شایسته‌ترند و آبرویشان محفوظ تر است و از طمعکاری بیشتر رویگردان‌اند و در عواقب کارها بیشتر می‌نگرند. در ارزاقشان بیفزای، زیرا فراوانی ارزاق، آنان را بر اصلاح خود نیرو دهد و از دست اندازی به مالی که در تصرف دارند، باز می‌دارد. و نیز برای آن ها حجت است، اگر فرمانت را مخالفت کنند یا در امانت تو ‌خللی پدید آورند.

[نظارت بر کارگزاران]
پس در کارهایشان بنگر و کاوش نمای و افرادی از مردم راستگوی و وفادار به خود را بر آنان گمار. زیرا مراقبت نهانی تو در کارهایشان آنان را به رعایت امانت و مدارا در حق رعیت‌ وامی‌دارد. و بنگر تا یاران کارگزارانت تو را به خیانت نیالایند.هر گاه یکی از ایشان ‌دست‌به خیانت گشود و اخبار گزارشگرانت به خیانت او گرد آمد و همه بدان‌ گواهی دادند، همین خبرها تو را بس باشد. باید به سبب خیانتی که کرده تنش را به ‌تنبیه بیازاری و از کاری که کرده است، بازخواست نمایی. سپس، خوار و ذلیلش‌سازی و مهر خیانت‌بر او زنی و ننگ تهمت را بر گردنش آویزی.

[سهل گرفتن در مالیات و خراج]
در کار خراج نیکو نظر کن، به گونه‌ای که به صلاح خراج گزاران باشد. زیرا صلاح ‌کار خراج و خراج گزاران، صلاح کار دیگران است و دیگران حالشان نیکو نشود، مگر به نیکو شدن حال خراج گزاران، زیرا همه مردم روزی خوار خراج و خراج گزارانند‌.
ولی باید بیش از تحصیل خراج در اندیشه زمین باشی، زیرا خراج حاصل نشود، مگر به آبادانی زمین و هر که خراج طلبد و زمین را آباد نسازد، شهرها و مردم را هلاک کرده‌است و کارش استقامت نیابد، مگر اندکی. هرگاه از سنگینی خراج یا آفت محصول یا بریدن آب یا نیامدن باران یا دگرگون شدن زمین، چون در آب فرو رفتن آن یا بی‌آ بی، شکایت نزد تو آوردند، از هزینه و رنج شان بکاه، آنقدر که امید می‌داری که کارشان را سامان دهد. و کاستن از خراج بر تو گران نیاید، زیرا اندوخته‌ای شود برای آبادانی سرزمین تو و زیور حکومت تو باشد، که ستایش آنها را به خود جلب کرده‌ای و سبب‌ شادمانی دل تو گردد، که عدالت را در میانشان گسترده‌ای و به افزودن ارزاقشان و به ‌آنچه در نزد ایشان اندوخته‌ای از آسایش خاطرشان و اعتمادشان به دادگری خود و مدارای در حق ایشان، برای خود تکیه‌گاهی استوار ساخته‌ای.چه بسا کارها پیش آیدکه اگر رفع مشکل را بر عهده آن ها گذاری، به خوشدلی به انجامش رسانند.زیرا چون‌بلاد آباد گردد، هر چه بر عهده مردمش نهی، انجام دهند که ویرانی زمین را تنگدستی‌ مردم آن سبب شود و مردم زمانی تنگدست گردند که همت والیان، همه گردآوردن مال بود و به ماندن خود بر سر کار اطمینان نداشته باشند و از آنچه مایه عبرت است، سود برنگیرند.

[دبیران]
سپس، به دبیرانت نظر کن و بهترین آنان را بر کارهای خود بگمار و نامه‌هایی را که در آن تدبیرها و اسرار حکومتت آمده است، از جمع دبیران، به کسی اختصاص ده‌ که به اخلاق از دیگران شایسته‌تر باشد .از آن گروه که اکرام تو سرمستش نسازد یا چنان دلیرش نکند که در مخالفت‌ با تو، بر سر جمع سخن گوید و غفلتش سبب ‌نشود که نامه‌های عاملانت را به تو نرساند یا در نوشتن پاسخ درست تو به آن ها درنگ‌ روا دارد، یا در آنچه برای تو می‌ستاند یا از سوی تو می‌دهد، سهل‌انگاری کند، یاپیمانی را که به سود تو بسته است، سست گرداند و از فسخ پیمانی که به زیان توست، ناتوان باشد. دبیر باید به پایگاه و مقام خویش در کارها آگاه باشد؛ زیرا کسی که مقدار خویش را نداند، به طریق اولی، مقدار دیگران را نتواند شناخت. مبادا در گزینش‌ آن ها بر فراست و اعتماد و حسن ظن خود تکیه کنی.زیرا مردان با ظاهر آرایی و نیکوخدمتی، خویشتن را در چشم والیان عزیز گردانند. ولی، در پس این ظاهر آراسته و خدمت نیکو، نه نشانی از نیکخواهی است و نه امانت.
دبیرانت را به کارهایی که برای حکّام پیش از تو بر عهده داشته‌اند، بیازمای و از آن‌ میان، بهترین آنها را که در میان مردم اثری نیکوتر نهاده‌اند و به امانت چهره‌ای ‌شناخته‌اند، اختیار کن. که اگر چنین کنی این کار دلیل نیکخواهی تو برای خداوند است و هم به آن کس که کار خود را بر عهده تو نهاده. بر سر هر کاری از کارهای خود از میان ایشان، رئیسی برگمار. کسی که بزرگی کار مقهورش نسازد و بسیاری آنها سبب پراکندگی خاطرش نشود. اگر در دبیران تو عیبی یافته شود و تو از آن غفلت‌ کرده باشی، تو را به آن بازخواست کنند.

[بازرگانان و پیشه وران]
اینک سفارش مرا در حق بازرگانان و پیشه‌وران بپذیر و در باره آنها به کارگزارانت‌ نیکو سفارش کن.خواه آنها که بر یک جای مقیم‌اند و خواه آن ها که با سرمایه خویش‌ این سو و آن سو سفر کنند و با دسترنج ‌خود زندگی نمایند .زیرا این گروه، خود مایه‌های منافع‌اند و اسباب رفاه و آسودگی و به دست آورندگان آن از راه های دشوار و دور و خشکی و دریا و دشت ها و کوهساران و جاهایی که مردم در آن جاها گرد نیایند و جرئت رفتن به آن جاها ننمایند.اینان مردمی مسالمت‌ جوی‌ اند که نه ازفتنه‌گری هایشان بیمی است و نه از شر و فسادشان وحشتی. در کارشان نظر کن، خواه ‌در حضرت تو باشند یا در شهرهای تو. با این همه بدان که بسیاری از ایشان را روشی‌ ناشایسته است و حریص‌اند و بخیل، احتکار می‌کنند و به میل خود برای کالای خود بها می‌گذارند، با این کار به مردم زیان می‌رسانند و برای والیان هم مایه ننگ و عیب‌ هستند.

[منع از احتکار]
پس از احتکار منع کن که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از آن منع کرده است و باید خرید و فروش به آسانی صورت گیرد و بر موازین عدل، به گونه‌ای که در بها، نه ‌فروشنده زیان بیند و نه بر خریدار اجحاف شود. پس از آن که احتکار را ممنوع ‌داشتی، اگر کسی باز هم دست ‌به احتکار کالا زد، کیفرش ده و عقوبتش کن تا سبب‌ عبرت دیگران گردد، ولی کار به اسراف نکشد.

[رفتار با بینوایان و از کار افتادگان]
خدا را، خدا را، در باب طبقه فرودین: کسانی که بیچارگان‌اند از مساکین و نیازمندان و بینوایان و زمینگیران. در این طبقه، مردمی هستند سائل و مردمی‌ هستند، که در عین نیاز روی سؤال ندارند. خداوند حقی برای ایشان مقرر داشته و از تو خواسته است که آن را رعایت کنی، پس، در نگهداشت آن بکوش.برای اینان در بیت المال خود حقی مقرر دار و نیز بخشی از غلات اراضی خالصه اسلام را، در هر شهری، به آنان اختصاص ده. زیرا برای دورترین شان همان حقی است که‌ نزدیکترین شان از آن برخوردارند. و از تو خواسته‌اند که حق همه را، اعم از دور و نزدیک، نیکو رعایت کنی. سرمستی و غرور، تو را از ایشان غافل نسازد، زیرا این‌ بهانه که کارهای خرد را به سبب پرداختن به کارهای مهم و بزرگ از دست هشتن، هرگز پذیرفته نخواهد شد. پس همّت‌ خود را از پرداختن به نیازهایشان دریغ مدار و به تکبّر بر آنان چهره ‌دژم منمای و کارهای کسانی را که به تو دست نتوانند یافت، خود، تفقد و بازجست‌نمای. اینان مردمی هستند که در نظر دیگران بی مقدارند و مورد تحقیر رجال ‌حکومت. کسانی از امینان خود را که خدا ترس و فروتن باشند، برای نگریستن درکارهایشان برگمار تا نیازهایشان را به تو گزارش کنند. با مردم چنان باش، که در روز حساب که خدا را دیدار می‌کنی، عذرت پذیرفته ‌آید که گروه ناتوانان و بینوایان به عدالت تو نیازمندتر از دیگران‌اند و چنان باش که‌ برای یک یک آنان در پیشگاه خداوندی، در ادای حق ایشان، عذری توانی داشت.
تیمار دار یتیمان باش و غمخوار پیران از کار افتاده که بیچاره‌اند و دست‌ سؤال پیش ‌کسی دراز نکنند و این کار بر والیان دشوار و گران است و هرگونه حقی دشوار و گران ‌آید. و گاه باشد که خداوند این دشواری ها را برای کسانی که خواستار عاقبت نیک ‌هستند، آسان می‌سازد.آنان خود را به شکیبایی وامی‌دارند و به وعده راست‌ خداوند، در باره خود اطمینان دارند.

[تعیین زمان مشخص برای ملاقات با مردم]
برای کسانی که به تو نیاز دارند، زمانی معیّن کن که در آن فارغ از هر کاری به آنان‌ پردازی. برای دیدار با ایشان به مجلس عام بنشین، مجلسی که همگان در آن حاضر توانند شد و، برای خدایی که آفریدگار توست، در برابرشان فروتنی نمایی و بفرمای‌ تا سپاهیان و یاران و نگهبانان و پاسپانان به یک سو شوند، تا سخنگویشان بی‌ هراس‌ و بی‌ لکنت زبان سخن خویش بگوید .که من از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بارها شنیدم که می‌گفت:
پاک و آراسته نیست امّتی که در آن امّت، زیردست نتواند بدون ‌لکنت زبان حق خود را از قوی دست‌ بستاند.
پس درشتگویی یا عجز آن ها را در سخن گفتن.تحمّل نمای، و تنگ حوصلگی و خودپسندی را از خود دور ساز تا خداوند درهای رحمتش را به روی تو بگشاید و ثواب طاعتش را به تو عنایت فرماید.اگرچیزی می‌بخشی، چنان بخش که گویی تو را گوارا افتاده است و اگر منع می‌کنی، باید که منع تو با مهربانی و پوزش خواهی همراه باشد. سپس کارهایی است که باید خود به انجام دادن شان پردازی. از آن جمله، پاسخ ‌دادن است‌به کارگزاران در جایی که دبیرانت درمانده شوند. دیگر برآوردن نیازهای‌مردم است در روزی که بر تو عرضه می‌شوند، ولی دستیارانت در ادای آنها درنگ و گرانی می‌کنند. کار هر روز را در همان روز به انجام رسان، زیرا هر روز را کاری است‌خاص خود.
بهترین وقت ها و بیشترین ساعات عمرت را برای آنچه میان تو و خداست، قرارده اگر چه در همه ی وقت ها، کار تو برای خداست، هرگاه نیت ات صادق باشد و رعیت را در آن آسایش رسد.

[اقامه نماز]
باید در اقامه فرایضی، که خاص خداوند است، نیت‌خویش را خالص گردانی و در اوقاتی باشد که بدان اختصاص دارد.پس در بخشی از شبانه‌روز، تن خود را در طاعت‌خدای بگمار و اعمالی را که سبب نزدیکی تو به خدای می‌شود به انجام ‌رسان و بکوش تا اعمالت‌بی‌هیچ عیب و نقصی گزارده آید، هر چند، سبب فرسودن‌جسم تو گردد. چون با مردم نماز می‌گزاری، چنان مکن که آنان را رنجیده سازی یا نمازت را ضایع گردانی، زیرا برخی از نمازگزاران بیمارند و برخی نیازمند .ازرسول خدا (صلی الله علیه و آله) هنگامی که مرا به یمن می‌فرستاد، پرسیدم که‌چگونه با مردم نمازگزارم؟فرمود:به قدر توان ناتوانترین آن ها و بر مؤمنان مهربان ‌باش.

[ملاقات با مردم]
به هر حال، روی پوشیدنت از مردم به دراز نکشد، زیرا روی پوشیدن والیان از رعیت‌خود، گونه‌ای نامهربانی به آنهاست و سبب می‌شود که از امور ملک آگاهی‌ا ندکی داشته باشند. اگر والی از مردم رخ بپوشد، چگونه تواند از شوربختی ها و رنجهای آنان آگاه شود.آن وقت، بسا بزرگی که در نظر مردم خرد آید و بسا خردی که ‌بزرگ جلوه کند و زیبا، زشت و زشت، زیبا نماید و حق و باطل به هم بیامیزند . زیرا والی انسان است و نمی‌تواند به کارهای مردم که از نظر او پنهان مانده، آگاه گردد. و حق را هم نشانه‌هایی نیست که به آنها انواع راست از دروغ شناخته شود. و تو یکی از این دو تن هستی:
یا مردی هستی در اجرای حق گشاده‌دست و سخاوتمند، پس چرا باید روی پنهان داری و از ادای حق واجبی که بر عهده توست دریغ فرمایی ‌و در کار نیکی، که باید به انجام رسانی، درنگ روا داری. یا مردی هستی که‌ هیچ خواهشی و نیازی را برنمی‌آوری، در این حال، مردم، دیگر از تو چیزی‌ نخواهند و از یاری تو نومید شوند، با این که نیازمندیهای مردم برای تو رنجی‌ پدید نیاورد، زیرا آنچه از تو می‌خواهند یا شکایت از ستمی است ‌یا درخواست ‌عدالت در معاملتی.

[برخورد با نزدیکان برتری جوی]
و بدان، که والی را خویشاوندان و نزدیکان است و در ایشان خوی برتری‌جویی‌و گردنکشی است و در معاملت‌ با مردم رعایت انصاف نکنند.ریشه ایشان را با قطع‌ موجبات آن صفات قطع کن.به هیچ یک از اطرافیان و خویشاوندانت زمینی را به‌اقطاع مده، مبادا به سبب نزدیکی به تو، پیمانی بندند که صاحبان زمین های ‌مجاورشان را در سهمی که از آب دارند یا کاری که باید به اشتراک انجام دهند، زیان ‌برسانند و بخواهند بار زحمت‌خود بر دوش آنان نهند.پس لذت و گوارایی، نصیب‌ ایشان شود و ننگ آن در دنیا و آخرت بهره تو گردد.اجرای حق را درباره هر که باشد، چه خویشاوند و چه بیگانه، لازم بدار و در این کار شکیبایی به خرج ده که خداوند پاداش شکیبایی تو را خواهد داد. هر چند، در اجرای عدالت، خویشاوندان و نزدیکان ‌تو را زیان رسد. پس چشم به عاقبت دار، هر چند، تحمّل آن بر تو سنگین آید که‌عاقبتی نیک و پسندیده است.

[صلح]
اگر رعیّت‌بر تو به ستمگری گمان برد، عذر خود را به آشکارا با آنان در میانه نه و با این کار از بدگمانی شان بکاه، که چون چنین کنی، خود را به عدالت پروده‌ای و با رعیت مدارا نموده‌ای. عذری که می‌آوری سبب می‌شود که تو به مقصود خود رسی‌ و آنان نیز به حق راه یابند. اگر دشمنت تو را به صلح فراخواند، از آن روی برمتاب که خشنودی خدای در آن‌ نهفته است.صلح سبب بر آسودن سپاهیانت‌ شود و تو را از غم و رنج ‌برهاند و کشورت را امنیت‌بخشد. ولی، پس از پیمان صلح، از دشمن بر حذر باش و نیک‌ برحذر باش. زیرا دشمن، چه بسا نزدیکی کند تا تو را به غفلت فرو گیرد. پس ‌دوراندیشی را از دست منه و حسن ظن را به یک سو نه و اگر میان خود و دشمنت‌پیمان دوستی بستی و امانش دادی به عهد خویش وفا کن و امانی را که داده‌ای، نیک، رعایت نمای.

[وفای به پیمان]
در برابر پیمانی که بسته‌ای و امانی که داده‌ای خود را سپر ساز، زیرا هیچ یک از واجبات خداوندی که مردم با وجود اختلاف در آرا و عقاید، در آن همداستان و هم رای هستند، بزرگتر از وفای به عهد و پیمان نیست. حتی مشرکان هم وفای به‌ عهد را در میان خود لازم می‌شمردند، زیرا عواقب ناگوار حيله و پیمان شکنی را دریافته بودند.پس در آنچه بر عهده گرفته‌ای، خیانت مکن و پیمانت را مشکن و خصمت را به پیمان مفریب. زیرا تنها نادانان شقی در برابر خدای تعالی، دلیری کنند. خداوند پیمان و زینهار خود را به سبب رحمت و محبّتی، که بر بندگان خود دارد، امان قرار داده و آن را چون حریمی ساخته که در سایه ‌سار استوار آن زندگی کنند و به‌جوار آن پناه آورند.پس نه خیانت را جایی برای خودنمایی است و نه فریب را و نه‌حیله‌گری را. پیمانی مبند که در آن تاویل را راه تواند بود و پس از بستن و استوار کردن پیمان برای بر هم زدنش به عبارت های دو پهلو که در آنها ایهامی باشد، تکیه ‌منمای. و مبادا که سختی اجرای پیمانی که بر گردن گرفته‌ای و باید عهد خدا را در آن‌رعایت کنی، تو را به شکستن و فسخ آن وادارد، بی‌آنکه در آن حقی داشته باشی. زیرا پایداری تو در برابر کار دشواری که امید به گشایش آن بسته‌ای و عاقبت‌ خوشش‌ را چشم می‌داری، از غدری که از سرانجامش بیمناک هستی بسی بهتر است. و نیز به ‌از آن است که خداوندت بازخواست کند و راه طلب بخشایش در دنیا و آخرت بر تو بسته شود.

[پرهیز از ریخته شدن خون ناحق]
بپرهیز از خون ها و خونریزی های بناحق. زیرا هیچ چیز، بیش از خونریزی بناحق، موجب کیفر خداوند نشود و بازخواستش را سبب نگردد و نعمتش را به زوال نکشد و رشته عمر را نبرد. خداوند سبحان، چون در روز حساب به داوری در میان مردم ‌پردازد، نخستین داوری او در باره خون هایی است که مردم از یکدیگر ریخته‌اند. پس ‌مبادا حکومت ‌خود را با ریختن خون حرام تقویت کنی، زیرا ریختن چنان خونی‌ نه تنها حکومت را ناتوان و سست‌ سازد، بلکه آن را از میان برمی‌دارد یا به دیگران ‌می‌سپارد. اگر مرتکب قتل عمدی شوی، نه در برابر خدا معذوری، نه در برابر من، زیرا قتل عمد موجب قصاص می‌شود. اگر به خطایی دچار گشتی و کسی را کشتی یاتازیانه‌ات، یا شمشیرت، یا دستت را در عقوبت از حد درگذرانید یا به مشت زدن و یا بالاتر از آن، به ناخواسته، مرتکب قتلی شدی، نباید گردنکشی و غرور قدرت تو مانع آید که خونبهای مقتول را به خانواده‌اش بپردازی.

[پرهیز از خودپسندی ، چرب زبانی دیگران و خلف وعده]
از خودپسندی و از اعتماد به آنچه موجب اعجابت ‌شده و نیز از دلبستگی به ‌ستایش و چرب‌زبانی های دیگران، پرهیز کن، زیرا یکی از بهترین فرصت های شیطان ‌برای تاختن است تا کردارهای نیکوی نیکوکاران را نابود سازد. زنهار از اینکه به ‌احسان خود بر رعیت منّت گذاری یا آنچه برای آن ها کرده‌ای، بزرگش شماری یا وعده‌ دهی و خلاف آن کنی. زیرا منّت نهادن احسان را باطل کند و بزرگ شمردن کار، نور حق را خاموش گرداند و خلف وعده، سبب برانگیختن خشم خدا و مردم شود. خدای تعالی می فرماید:
خداوند سخت‌ به خشم می‌آید که چیزی بگویید و به جای‌نیاورید.

[سازماندهی در زمان و فعالیت ها]
از شتاب کردن در کارها پیش از رسیدن زمان آن ها بپرهیز و نیز، از سستی در انجام ‌دادن کاری که زمان آن فرا رسیده است و از لجاج و اصرار در کاری که سر رشته‌اش ‌ناپیدا بود و از سستی کردن در کارها، هنگامی که راه رسیدن به هدف باز و روشن‌ است، حذر نمای. پس هر چیز را به جای خود بنه و هر کار را به هنگامش به انجام ‌رسان.

[پرهیز از غصب حق دیگران]
و بپرهیز از اینکه چیزی را به خود اختصاص دهی، که همگان را در آن حقی است‌ یا خود را به نادانی زنی در آنچه توجّه تو به آن ضروری است و همه از آن آگاه‌اند. زیرا بزودی آن را از تو می‌ستانند و به دیگری می‌دهند. زودا که حجاب از برابر دیدگانت ‌برداشته خواهد شد و بینی که داد مظلومان را از تو می‌ستانند. به هنگام خشم‌ خویشتندار باش و از شدّت تندی و تیزی خود بکاه و دست‌ به روی کسی بر مدار و سخن زشت‌ بر زبان میاور و از این همه، خود را در امان دار باز ایستادن از دشنامگویی و به تاخیر افکندن قهر خصم، تا خشمت فرو نشیند و زمام اختیارت به ‌دستت آید، و تو بر خود مسلّط نشوی مگر آنگاه که بیشتر همّت‌ تو یاد بازگشت‌ به‌سوی پروردگارت شود.

[تبعیت از مفاد نامه]
بر تو واجب آمد که همواره به یاد داشته باشی، آنچه که بر والیان پیش از تو رفته ‌است، از حکومت عادلانه‌ای که داشته‌اند یا سنّت نیکویی که نهاده‌اند یا چیزی از پیامبر (صلی الله علیه و آله)که آورده‌اند یا فریضه‌ای که در کتاب خداست و آن را برپای داشته‌اند.پس اقتدا کنی به آنچه ما بدان عمل می‌کرده‌ایم و بکوشی تا از هر چه‌ در این عهدنامه بر عهده تو نهاده‌ام و حجّت‌خود در آن بر تو استوار کرده‌ام، پیروی ‌کنی، تا هنگامی که نفست‌به هوا و هوس شتاب آرد، بهانه‌ای نداشته باشی. و جز خدا کس نیست که از بدی نگهدارد و به نیکی توفیق دهد.

[از وصایا و عهود رسول خدا]
از وصایا و عهود رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با من ترغیب به نماز بود و دادن زکات و مهربانی با غلامانتان. و من این عهدنامه را که برای تو نوشته‌ام به ‌وصیت او پایان می‌دهم و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.

[دعای خاتمه نامه]
از خدای می‌طلبم که به رحمت واسعه خود و قدرت عظیم اش در برآوردن هر مطلوبی من و تو را توفیق دهد به چیزی که خشنودیش در آن است، از داشتن عذری ‌آشکار در برابر او و آفریدگانش و آوازه نیک در میان بندگانش و نشانه‌های نیک در بلادش و کمال نعمت او و فراوانی کرمش. و این که کار من و تو را به سعادت و شهادت به پایان رساند، به آنچه در نزد اوست مشتاقیم. و السلام علی رسول الله‌صلی الله علیه و آله الطیبین الطاهرین.
به حق باید گفت عمل به این عهد نامه جز تحت پیشوایی امام معصوم که خود الگوی تمام نمای این فرمان است، عملی نمی شود

________________

[۱] شيخ صدوق، كمال الدّين، ج ۱ ، صص ۲۶۴ – ۲۶۸: حَدَّثَنا عليُّ بن عاصمٍ، عن [الإمام‏] محمّدِ بن عليِّ بن موسى، عن أبيه عليِّ بن موسى بن جعفرٍ، عن أبيه موسى ابن جعفرٍ، عن أبيه جعفر بن محمّدٍ، عن أبيه محمّد بن عليٍّ، عن أبيه عليِّ بن الحسينِ، عن أبيه الحسين بن عليٍ‏عليهم السلام قالَ:
«دَخَلتُ عَلى‏ رَسُولِ اللَّهِ‏صلى الله عليه وآله وسلم وَ عِنْدَهُ أُبَيُّ بنُ كَعْبٍ. فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ‏صلى الله عليه وآله وسلم: مَرْحَباً بِكَ يا أبا عَبْدِاللَّهِ!… (إلى أن قالَ) يَخْرُجُ مِنْ تِهامَةَ حَتّى‏ تَظْهَرَ الدَّلائِلُ وَ الْعَلاماتُ وَ لَهُ بِالطّالِقانَ كُنُوزٌ لا ذَهَبَ وَ لا فِضَّةَ إلّا خُيُولٌ مُطَهَّمَةٌ وَ رِجالٌ مُسَوَّمَةٌ، يَجْمَعُ اللَّهُ – عَزَّ وَ جَلَّ – لَهُ مِنْ أقاصِي الْبِلادِ عَلى‏ عَدَدِ أهْلِ بَدْرٍ ثَلاثَمائَةَ وَ ثَلاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً، مَعَهُ صَحِيفَةٌ مَخْتُومَةٌ فِيها عَدَدُ أصْحابِهِ بِأسْمائِهِمْ وَ أنْسابِهِمْ وَ بُلْدانِهِمْ وَ صَنائِعِهِمْ وَ كَلامِهِمْ وَ كُناهُمْ كَرّارُونَ مُجِدُّونَ في طاعَتِهِ…»
[۲] سيّد علىّ بن طاووس، الملاحم و الفتن، صص ۱۴۵ – ۱۵۰:
فِيما ذَكَرَهُ أبُو صالحٍ السليليُّ فِي كتابِ الفِتَنِ (إلى أن قال) عَنِ الأصبغِ بنِ نُباتَةَ، قالَ: خَطَبَ أمِيرُ المُؤمِنِينَ عَلِيٌ‏عليه السلام خُطْبَةً فَذَكَرَ الْمَهْدِيَّ (إلى أن قالَ): «فَيَقولُ: بايِعُوا عَلى‏ أرْبَعِينَ خِصْلَةً وَ اشْتَرِطُوا عَشَرَةَ خِصالٍ.» قالَ الْأحْنَفُ: يا مَوْلايَ وَ ما تِلْكَ الْخِصالُ؟ فَقالَ أمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ – عَلَيْهِ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ -:«يُبايِعُونَ عَلى‏ ألّا يَسْرِقُوا، وَ لا يَزْنُوا، وَ لا يَقْتُلُوا، وَ لا يَهْتِكُوا حَرِيماً مُحَرَّماً، وَ لا يَسُبُّوا مُسْلِماً، وَ لا يَهْجُمُوا مَنْزِلاً، وَ لا يَضْرِبُوا أحَداً (إلّا) بِالْحَقِّ، وَ لا يَرْكَبُوا الْخَيْلَ الْهَمالِيجَ، وَ لا يَتَمَنْطَقُوا بِالذَّهَبِ، وَ لا يَلْبَسُوا الْخَزَّ، وَ لا يَلْبَسُوا الْحَرِيرَ، وَ لا يَلْبَسُوا الْنِّعالَ الصَّرَّارَةَ، وَ لا يُخْرِبُوا مَسْجِداً، وَ لا يَقْطَعُوا طَرِيقاً، وَ لا يُخِيفُوا سَبِيلاً، وَ لا يَحْتَسِبُوا مَكْراً، وَ لا يَأْكُلُوا مالَ الْيَتِيمِ، وَ لا يَفْسُقُوا بِغُلامٍ، وَ لا يَشْرَبُوا الْخَمْرَ، وَ لا يَخُونُوا أمانَةً، وَ لا يُخْلِفُوا الْعَهْدَ، وَ لا يَحْبِسُوا طَعاماً مِنْ بُرٍّ أوْ شَعيرٍ، وَ لا يَقْتُلُوا مُسْتَأْمِناً، وَ لا يَتْبَعُوا مُنْهَزِماً، وَ لا يَسْفِكُوا دَماً، وَ لا يَجْهَزُوا عَلَى الْجَرِيحِ، وَ يَلْبَسُونَ الْخَشِنَ مِنَ الثِّيابِ، وَ يَتَوَسَّدُونَ التُّرابَ عَلَى الْخُدُودِ، وَ يَأْكُلونَ الشَّعِيرَ، وَ يَرْضَوْنَ بِالْقَلِيلِ، يُجاهِدُونَ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ، وَ يَشْتِمُونَ عَلَى الطِّيبِ، وَ يَكْرَهُونَ النَّجاسَةَ. وَ يَشْرِطُ لَهُمْ عَلى‏ نَفْسِهِ ألّا يَتَّخِذَ صاحِباً، وَ يَمْشِيَ حَيْثُ يَمْشُونَ، وَ يَكُونَ مِنْ حَيْثُ يُرِيدُونَ، وَ يَرْضى‏ بِالْقَلِيلِ، وَ يَمْلَأُ الْأرْضَ بِعَوْنِ اللَّهِ عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً، يَعْبُدُ اللَّهَ حَقَّ عِبادَتِهِ…».
نيز شبيه آن لطف اللَّه صافى گلپايگانى، منتخب الأثر في الإمام الثّاني عشر، ص ۴۶۹، به نقل از يوسف ين يحيى مقدسىّ سلمى (متوفّاى قرن هفتم)، عقد الدّرر و ابو صالح سليلى، الفتن.