مخزومى، مردى از قبيله مخزوم است. در حديثى از امام صادق علیه السلام آمده است كه وی از اجتماع ياران حضرت مهدى ارواحنا له الفداء چنین سخن مى گويد: وقتى حضرت با يارانش در مکّه گرد مى آيند، در كوچه هاى مکّه به راه مى افتند، تا براى خود محلّ اقامتى پيدا كنند. مردم مکّه افراد ناشناسى را در ميان خود مى بينند و مى گويند: تا به امروز آن ها را در اين شهر نديده ايم به ناگاه مرد مخزومى وارد مى شود و مى گويد: من خوابى ديده ام كه بسيار پريشان و نگران هستم. مردم مى گويند: بيا بر نزد فلان ثقيفى برويم چون به پيش او مى روند، مرد مخزونى چنين مى گويد: ابرى را ديدم كه از اعماق آسمان ظاهر شد و به تدريج پايين آمد تا به نزديكى كعبه رسيد و آنگاه دور كعبه طواف نمود. در اين ابر، ملخ هاى فراوانى با بال هاى سبز بود كه تا مدّتى بس دراز دور خانه خدا طواف مى كردند. آنگاه به چپ و راست پراكنده شدند، به هيچ آبادى نمى رسيدند جز اين كه به خاكستر مى نشاندند. به هيچ قلعه اى نمى رسيدند جز اين كه ويران مى كردند. سپس از خواب بيدار شدم و چون بيد لرزيدم و تا كنون هم در ترس و وحشت هستم.

مرد ثقيفى مى گويد: امشب لشكرى از لشكرهاى الهى بر شهر شما وارد شده، كه شما را ياراى مقاومت در برابر آنها نيست. مردم مكّه از شنيدن اين حرف پريشان مى شوند و مى گويند چيز عجيبى به وجود آمده است. در بامداد چنين شبى بيعت مبارك انجام مى پذيرد و مردم مكّه نيز بيعت كرده و به سپاه حق ملحق مى شوند و خواب مخزومى و تعبير ثقيفى تحقق مى يابد.[۱]

——————————————————————
[۱] روزگار رهايي ا: ۴۳۳.