تجديد بيعت با آن حضرت‏ عليه السلام بعد از هر نماز از فرايض پنج‏گانه، يا در هر روز، و يا در هر جمعه، [از وظايف اهل ايمان است] . و سخن اول در معني بيعت است، و ديگر در حکم آن، پس در اينجا دو مبحث است:

مبحث اول: معني بيعت در لغت و شرع:
گاهي بيعت و مبايعت به معني هم ‏عهدي و عقد بستن با يکديگر به کار مي‏رود.
چنان‏که در مجمع البحرين آمده است: مبايعت، معاقده و معاهده است، گويي هر کدام از دو طرف بيعت آنچه نزدش هست به ديگري واگذار کرده و خود را کاملاً در اختيار او قرار داده است. [۱]
و شيخ ابوالحسن شريف، شاگرد مجلسي دوم – صاحب بحار – در کتاب مرآة الانوار و مشکاة الاسرار گفته: و آن (= بيعت) عبارت است از معاقده و معاهده گويي که هر کدام از آن دو، آنچه در توان دارد به ديگري واگذار کند، و خودش را خالص در اختيار ديگري قرار دهد. [۲]
حاصل از معني مبايعت آن است که: بيعت کننده ملتزم شده و عهد محکم و پيمان استوار بسته به اين‏که شخصي را که با وي بيعت نموده، با جان و مال خود ياري کند، و از هيچ چيزي از آنچه مربوط به او هست در راه ياري و نصرت او دريغ ننمايد و جان و مال خود را در راه آن شخص نثار نمايد. و بيعت به اين معني در دعاي عهدي که براي هر روز روايت شده، و دعاي عهدي که تا چهل بامداد روايت گرديده [۳] ياد شده است. و رسول خدا صلي الله عليه و آله همه امّت را امر فرمود که به اين گونه بيعت با امامان ‏عليهم السلام بيعت نمايند، چه کساني که حاضر بودند و چه غايب، در خطبه غدير که در کتاب احتجاج [۴] روايت گرديده، و بدون شک بيعت کردن به اين معني از لوازم و علايم ايمان است، بلکه ايمان جز به آن تحقق نمي ‏يابد، پس مبايع در اينجا مؤمن است و مشتري خداوند – عزّ و جلّ – از همين روي فرموده است: إِنَّ اللَّهَ اشْتَري مِنَ المُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ»؛ [۵] خداوند از مؤمنين جان‏ها و اموالشان را خريداري فرمود به اين‏که بهشت را براي ايشان قرار دهد … . و خداي تعالي پيغمبران و رسولان را براي تجديد و تأکيد اين بيعت برانگيخت که هر کس با آنان بيعت کرد با خداوند بيعت نموده، و هر کس از ايشان روي گرداند از خدا روي گردانيده است، از همين روي خداوند – جلّ شأنه – فرموده: «إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَکَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما يَنْکُثُ عَلي نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفي بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهُ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً»؛ [۶] به درستي، کساني که با تو بيعت مي ‏کنند در حقيقت با خداوند بيعت مي‏ کنند، دست خدا بر روي دست آنان است، پس از آن هر کس بيعت را نقض نمايد در حقيقت بر زيان و هلاک خويش إقدام کرده و هر آن‏که با خداوند عهد بسته وفادار بماند خداوند او را پاداش بزرگي خواهد داد. در اين آيه شريفه نيز دلالت بر اين است که منظور از بيعت و مبايعه همان عهد مؤکّد و پيمان شديد با خدا و رسول اوست، و به وفا کنندگان آن عهد و پيمان وعده فرموده که پاداش بزرگي به آنان خواهد داد.
و اين بيعت به دو امر تحقّق مي ‏يابد:
يکي: تصميم قلبي محکم و ثابت بر اطاعت امر امام‏ عليه السلام و ياري کردن او با نثار جان و مال، چنان‏که در آيه شريفه فرمود: (خداوند از مؤمنين جان‏ها و اموالشان را خريداري فرمود …) که بر فروشنده واجب است آنچه را فروخته هرگاه خريدار از او مطالبه نمايد به او تسليم کند، و بي‏ هيچ تأملي و تعلُّلي آن را تحويل دهد، و آنچه دل بر آن بسته آشکار سازد.
دوم: آنچه در باطن قصد نموده و دل بر آن نهاده همزمان با بيعت به وسيله زبان، اظهار نمايد، و بدين ترتيب بيعت انجام مي‏شود، همچنان که عقد بيع (= فروش) در ساير امور تحقق نمي ‏يابد مگر به دو چيز: يکي: قصد إنشاء و تصميم به ايجاد آن معامله مطابق آنچه فروشنده و خريدار در نظر دارند. دوم: به زبان آوردن آنچه آن دو، دل بر آن بسته‏اند و به اين دو اصل، فروش تحقق مي ‏يابد.
گاهي بيعت در مورد دست به دست هم زدن نيز به کار مي‏رود، چنان‏که در بعضي از اوقات بين عرب‏ها مرسوم و متداول بوده که پس از تمام شدن بيع يا بيعت دست به هم مي ‏دادند، و اين اطلاق از فرموده خداي تعالي: (کساني که با تو بيعت مي‏کنند، در حقيقت با خداوند بيعت کرده‏ اند دست خدا بر روي دست آنان است) استفاده مي ‏شود، چون لفظ (يَد = دست) بر آن دلالت دارد، اضافه بر اين‏که آورده‏ اند که اصحاب با دست زدن به دست رسول خدا صلي الله عليه و آله با آن حضرت بيعت مي‏ کردند.
و در کتاب احتجاج در قضيه وادار کردن مولايمان اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بر بيعت با اوّلين غصب کننده خلافت آمده که: سپس دست آن حضرت [امير المؤمنين ‏عليه السلام] را کشيدند در حالي که او دست خود را جمع مي‏نمود، و آن‏قدر کشيدند تا اين که آن را بر روي دست ابوبکر نهادند و گفتند: بيعت کن بيعت کن، و در مسجد صدا پيچيد که: ابوالحسن بيعت کرد بيعت کرد….
و نيز در احتجاج به روايت از مولايمان حضرت باقر عليه السلام آمده که: وقتي اُسامه وارد مدينه شد، چون ديد که مردمان بر خلافت ابوبکر اجتماع کرده‏اند، به سوي علي بن ابي‏طالب‏ عليه السلام روان شد و به آن حضرت عرضه داشت: اين چه وضعي است؟ علي‏ عليه السلام فرمود: چنين است که مي‏ بيني! اسامه پرسيد: آيا تو با اين بيعت کرده‏ اي؟ فرمود: آري. اي اسامه! عرض کرد: آيا از روي طوع و به اختيار خود بيعت کردي يا از روي اجبار و اکراه؟ فرمود: خير، بلکه از روي اکراه…. [۷]
پس از آنچه ياد آورديم ظاهر گشت که اطلاق بيعت و مبايعه بر دست به هم دادن (صَفقه و مصافقه) متداول و معروف بوده است. و هم ‏چنين دست به هم دادن (صفقه) را در مورد بيعت کردن نيز به کار مي‏ برند، چنان‏که اهل لغت ياد کرده ‏اند، گويند: صفقةُ رابحة يا خاسرة، يعني: بيعتي سودمند يا زيانبار. و در حديث آمده است: «بارَکَ اللَّهُ فِي صَفْقَةِ يَمِينِکَ»؛ خداوند در دست به هم زدنت برکت دهد.
و در کافي از حضرت ابي عبد اللَّه امام صادق ‏عليه السلام روايت آمده که فرمود: هر کس از جماعت مسلمانان جدا شود و صفقه (= بيعت) امام را بشکند، [در قيامت] دست بريده به سوي خداي – عزّ و جلّ – آيد.[۸]
البته مخفي نماند که خود دست به هم زدن بيعت حقيقي نيست، بلکه اين کار نشانه وقوع و تماميت بيعت است، و ظاهراً به کار بردن بيعت و مبايعه در صفقه و دست به هم زدن از باب ناميدن مسبّب به اسم سبب مي‏ باشد، و اصل و حقيقت بيعت چنان‏که محقّق داشتيم: عهد و پيمان شديد و مؤکّد است، و به آن است که آدمي به حقيقت در شمار اهل ايمان قرار مي‏ گيرد که بهشت را خريداري کرده ‏اند، هر چند که با رسول خدا و امام‏ عليه السلام با دست بيعت نکرده باشد، همچنان که بيشتر مؤمناني که در زمان امامان‏ عليهم السلام بوده ‏اند چنين وضعي داشته ‏اند.
مبحث دوم: در حکم بيعت:
در اينجا بايد گفت: بيعت به معني اول بر همه افراد از مرد و زن، برده و آزاد واجب است، بلکه ايمان جز به آن تحقُّق نمي ‏يابد، چون اصل ايمان همان إلتزام با دل و زبان به اطاعت فرمان پيغمبر و امام و تسليم بودن به ايشان و ياري نمودن آنان با جان و مال مي ‏باشد، خداي – عزّ و جلّ – فرموده: «اَلنَّبِيُّ أَوْلي بِالمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْقُسِهِمْ»؛ [۹] پيغمبر نسبت به مؤمنين از خودشان سزاوارتر است. و نيز خداي تعالي فرموده است: «فَلا وَ رَبِّکَ لا يُؤْمِنُونَ حَتّي يُحَکِّمُوکَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً»؛ [۱۰] نه، به پروردگار تو سوگند! که اينان به حقيقت ايمان نياورند تا اين‏که تو را در هر امري که در ميانشان پيش آيد حاکم کنند سپس هيچ گونه اعتراضي از آنچه تو حکم کرده‏اي نداشته باشند و کاملاً تسليم گردند. که تسليم بودن به فرمان پيغمبر و امام در آنچه به جان و عزيزان و مال مربوط است، نشانه تحقّق يافتن ايمان مي ‏باشد.
و از دلايل وجوب بيعت با تمام ائمّه ‏عليهم السلام روايتي است که در احتجاج در خطبه روز غدير روايت آمده که رسول خدا صلي الله عليه و آله مردم را به بيعت کردن با اميرمؤمنان و حسن و حسين و امامان از فرزندان حسين ‏عليهم السلام امر فرمود، و عهد و پيمان به اطاعت ايشان را به مردم تلقين کرد، با اين‏که امامان ‏عليهم السلام معاصر اهل آن زمان نبودند، و اين نبود جز به خاطر وجوب التزام مردم با دل و زبان و تعهّد و پيمان محکمشان به پيروي و ياري و نثار کردن جان و مال در راه آنان و فرمانبرداري از دستورات ايشان‏عليهم السلام [۱۱] و به تمام آنچه تذکر داديم رهنمون مي ‏گردد فرموده خداي تعالي: «قُلْ إِنْ کانَ آبآؤُکُمْ وَ أَبْنآؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشِيرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اِقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّي يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي القَوْمَ الفاسِقِينَ»؛ [۱۲] بگو: اگر پدران و پسران و برادران و همسران و خويشاوندان و اموالي که به دست آورده‏ ايد و تجارتي که از کسادي آن بيم داريد و مساکني که مورد علاقه شماست نزد شما محبوب‏تر از خدا و رسول او و جهاد در راه او است، پس منتظر باشيد تا خداوند امر خويش را برآورد و خداوند گروه فاسقان را هدايت نمي ‏کند.
و اين مطلب از جهت کمال وضوح و روشني نيازي به آوردن دليل و برهان ندارد، و بر آن دلالت مي ‏کند روايتي که از طريق عامّه در کتاب‏هاي مسلم [۱۳] و بخاري و ربيع الأبرار زمخشري آمده که پيغمبر اکرم‏ صلي الله عليه و آله فرمودند: «هر کس در حالي بميرد که نسبت به امام مسلمين بيعتي بر گردن او نباشد، به مرگ جاهليّت مرده است».

(رک: مکیال المکارم؛ محمدتقی موسوی اصفهانی؛ ج ۲)
—————————————————————————————————-
[۱] مجمع البحرين، ۳۴۵:۲، ماده (بيع).
[۲] مرآة الانوار، ۹۹.
[۳] بحار الانوار، ۱۱۱:۱۰۲.
[۴] احتجاج، ۶۶:۱.
[۵] سوره توبه، آيه ۱۱۱.
[۶] سوره فتح، آيه ۱۰.
[۷] احتجاج، ۱۱۵:۱.
[۸] اصول کافي، ۴۰۵:۱.
[۹] سوره احزاب، آيه ۶.
[۱۰] سوره نساء، آيه ۶۵.
[۱۱] احتجاج، ۷۴:۱، حديث غدير.
[۱۲] سوره توبه، آيه ۲۴.
[۱۳] صحيح مسلم، ۱۴۷۸:۳، صحيح بخاري، ۱۳:۲، ربيع الأبرار، ۲۲۱:۴.