حضور يافتن و نشستن در مجالسي که فضايل و مناقب و ساير امور مربوط به آن حضرت، در آن‏ها ياد مي‏شود و دليل بر اين، اضافه بر اين‏که از لوازم و نشانه‏هاي محبّت است و از مصاديق خيرات که مأمور شده ‏ايم به آن‏ها سبقت جوييم و پيشي گيريم که خداي تعالي فرموده: «فَاسْتَبِقُوا الخَيْراتِ»؛ [۱] به سوي کارهاي خير سبقت گيريد، فرموده مولايمان حضرت امام رضا عليه السلام است که در امالي شيخ صدوق [۲] و مجلّد دهم بحار از آن بزرگوار آمده، که فرمودند: هر کس در مجلسي بنشيند که امرِ ما در آن زنده مي‏ گردد، روزي که دل‏ها مي ‏ميرند دل او نخواهد مرد. [۳]
و نيز بر اين مطلب دلالت دارد فرموده حضرت امام صادق ‏عليه السلام به فُضيل، در حديث روايت شده در بحار و غير آن، که مي‏ نشينيد و حديث مي‏ گوييد؟ فضيل عرضه داشت: آري. فدايت شوم! امام صادق‏ عليه السلام فرمود: همانا من آن مجالس را دوست مي‏ دارم، پس امر ما را اِحيا کنيد. اي فضيل! خداوند رحمت کند کسي که امر ما را احيا نمايد. [۴]
و نيز شاهد بر آنچه گفتيم، تمامي رواياتي است که در مورد تشويق و ترغيب بر حضور و شرکت در مجالس ذکر رسيده، مانند فرموده پيغمبر اکرم‏ صلي الله عليه وآله: در باغ‏ هاي بهشت بگرديد. عرضه داشتند: اي رسول خدا! باغ‏هاي بهشت چيست؟ فرمود: مجالس ذکر. و فرمايش آن حضرت در حديث ديگر که: همانا خداوند کسي را که در مجلس اهل ذکر مي‏ نشيند، مي‏ آمرزد و او را از آنچه مي‏ ترسد، ايمن مي‏ دارد. پس فرشتگان گويند: [پروردگارا!] فلاني در ميان آنان است و او تو را ياد نکرد، خداوند مي ‏فرمايد: او را به خاطر هم ‏نشيني با آنان آمرزيدم، زيرا که ياد کنندگان حق چنين هستند که همنشين ايشان از جهت آن‏ها بدبخت نگردد. [۵]
اين دو حديث را شيخ احمد بن فهد رحمه الله در کتاب «عدّة الداعي» روايت کرده. وجه شاهد بودن اين دو حديث بر مطلب مورد بحث اين‏که: ياد آن حضرت و ياد پدرانش‏ عليهم السلام ياد خداي – عزّ و جلّ – مي ‏باشد، از جهت روايتي که شيخ محمد بن يعقوب کليني‏ رحمه الله در کافي از حضرت امام صادق‏ عليه السلام آورده که فرمود: هر جمعي در مجلسي حضور يابند و خداوند – عزّ و جلّ – را ياد نکنند و از ما ياد ننمايند، آن مجلس مايه حسرت آن‏ها در روز قيامت خواهد بود. سپس فرمود: حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام فرموده: همانا ياد ما از [مصاديق] ياد خداوند است و ياد دشمنان از [مصاديق] ياد شيطان مي‏ باشد. [۶]
و نيز بر اين مطلب دلالت مي ‏کند آنچه در وسائل و غير آن از عبّاد بن کثير روايت گرديده، که گفت به امام صادق‏ عليه السلام عرضه داشتم: داستان ‏سرايي را ديدم که در حال قصّه گفتن چنين مي ‏گفت: اين مجلسي است که هر کس در آن بنشيند، بدبخت نمي‏ شود. امام صادق‏عليه السلام فرمود: به هيچ وجه. نشيمن‏ گاه‏هايشان خطا کرده، [۷] خداوند را فرشتگاني است که گشت مي‏زنند، به غير از کرام کاتبين – که آنچه از انسان سر مي‏ زند مي ‏نويسند – پس هرگاه بر جمعي بگذرند که محمد و آل محمد عليهم السلام را ياد مي‏ کنند، به يکديگر گويند: توقّف کنيد. پس مي‏نشينند و بهره‏مند مي ‏شوند. و چون از آنان جدا گردند، بيمارانشان را عيادت کنند و در مراسم مردگانشان شرکت نمايند و از غايبين آنان تفقّد کنند، پس آن مجلس است که هر کس در آن بنشيند، بدبخت نمي‏شود. [۸]
اضافه بر اين‏که نشستن در آن مجالس، زياد کردن افراد، دوستان و ياران و به اصطلاح سياهي لشکر درست کردن براي جمعيت نيکان است که نزد خداوند و امامان معصوم ‏عليهم السلام محبوب و مطلوب است، همچنان که سياهي لشکر شدن براي معاندين و اشرار نزد خداوند و امامان ‏عليهم السلام مبغوض و ناخوشايند مي‏ باشد، بر اين مطلب دلالت مي‏کند آنچه در بحار، به نقل از مناقب آمده که: قاضي عبد الرحمن بن رياح، از يک نابينا علّت کوري‏ اش را سؤال کرد، نابينا گفت: در واقعه کربلا حضور يافتم، ولي جنگ نکردم. پس از چندي در خواب شخص هولناکي را ديدم، به من گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله تو را مي‏خواند. گفتم: توان ديدنش را ندارم. مرا کشيد و به خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله برد، آن حضرت را اندوهگين يافتم و در دستش حربه‏ اي بود و در پيشگاهش چرمي که زير محکومين گسترده مي ‏شود،افکنده‏ اند و فرشته‏اي با شمشيري از آتش بپا ايستاده افرادي را گردن مي‏ زند و آتش بر آن‏ها مي‏ افتد و آنان را مي‏ سوزاند، سپس بار ديگر زنده مي‏ شوند و باز آن‏ها را همان‏طور به قتل مي ‏رساند. عرضه داشتم: سلام بر تو باد، اي رسول خدا! قسم به خداوند! که من نه شمشيري زدم و نه نيزه‏ اي به کار بردم و نه تيري افکندم. پيغمبر اکرم‏ صلي الله عليه و آله فرمود: آيا سياهي لشکر را زياد نکردي؟! آن‏گاه مرا به مأموري سپرد و از طشت خوني برگرفت، از آن خون بر چشمم کشيد، چشمانم سوخت و چون از خواب برخاستم، کور شده بودم. [۹]

(رک: مکیال المکارم ؛ محمد تقی موسوی اصفهانی؛ ج۲)
———————————————————————————
[۱] سوره بقره، آيه ۱۴۸.
[۲] أمالي، مجلس ۱۷، ح ۴.
[۳] بحارالانوار، ۲۷۸:۴۴.
[۴] بحارالانوار، ۲۸۲:۴۴.
[۵] عددةالداعي، ۲۳۸ ح ۱۷ و مستدرک الوسائل، ۴۰۰:۱ ح ۲.
[۶] اصول کافي، ۴۹۶:۲ ح ۲.
[۷] اين افراد پنداشته‏اند که هر جايي بنشينند و سخن هر کس را بشنوند، پسنديده است و بين مجلس پند و اندرز و شناخت زندگاني بزرگان دين با نشستن در مجالس داستان‏سرايان و خيال‏پردازان و بيهوده‏گويان را اشتباه کرده‏اند، چنان‏که: روزي سيد حميري در مجلس ابوعمرو بن العلاء حضور يافت، پس حاضران درباره زراعت و نخل سرگرم گفتگو شدند، او از جاي برخاست، به او گفتند: چرا مي ‏روي؟ گفت:
إِنِّي لَأَکْرَهُ أَنْ أُطِيلَ بِمَجْلِسٍ – لا ذِکْرَ فِيهِ لِفَضْلِ آلِ مُحَمَّدٍ
لا ذِکْرَ فِيهِ لِأَحْمَدَ وَ وَصِيِّهِ – وَ بَنِيهِ ذلِکَ مَجْلِسُ نَطْفٍ رَدِيٍّ
إِنَّ الَّذِي يَنْساهُمْ فِي مَجْلِسٍ – حَتّي يُفارِقُهُ لِغَيْرِ مُسَدَّدٍ
من خوش ندارم در مجلسي بنشينم که در آن از فضايل آل محمد عليهم السلام يادي به ميان نمي ‏آيد. هيچ ذکري از احمد مرسل و جانشين او و فرزندانش نيست، آن مجلس عيب‏ ناک پستي است. همانا کسي که در مجلسي آنان را فراموش کند تا اينکه از آن مجلس بيرون برود، مورد تأييد [خداوند] نيست. [ديوان السيد الحميري، ۱۷۸ – ۱۷۷]. (مترجم).
[۸] وسائل الشيعه، ۵۶۶:۱۱ باب ۲۳ ح ۲.
[۹] بحارالانوار، ۳۰۳:۴۵.