سفارش يکديگر به صبر در زمان غيبت حضرت قائم از امور مهمي است که شايسته است به آن اهتمام گردد، و بر آن مواظبت شود.
چند وجه بر اين مطلب دلالت دارد:
اوّل: همه دليلهاي امر به معروف.
دوم: تأسّي جستن و اقتدا نمودن به پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و ائمّه اطهار عليهم السلام چنانکه از پژوهش در اخبار اين مطلب روشن ميشود.
سوم: خصوص روايتي که سيّد اجل علي بن طاووس رحمه الله در کتاب اقبال آورده، از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله در خطبه روز غدير که فرمود: و در باره علي نازل شد [سوره] و العصر، و تفسيرش اينکه: (و) سوگند به پروردگار (عصر) قيامت که (همانا انسان در زيان است): دشمنان آل محمد، (مگر کساني که ايمان آورند) به ولايت ايشان (و کارهاي خوب انجام دادند) به همدردي کردن با برادرانشان (و يکديگر را به صبر سفارش دادند) در زمان غيبت غائبشان… . [۱]
منظور از سفارش يکديگر به صبر آن است که مؤمن به فرزندان و نوادگان و خاندان و عيال، و عشيره و برادران ديني، و دوستان خويش و ساير مؤمنين سفارش و امر کند به ايمان به حضرت قائم عليه السلام و صبر کردن در زمان غيبت آن حضرت بر طولاني شدن زمان غيبت و بر آنچه از فتنهها و بلاها و محنتها و اذيّتها به ايشان ميرسد، و آنچه از آزار دشمنان و جفاي دوستان و غير اينها … ميبينند، به اينکه خوبي هاي صبر را برايشان بازگويد، و اينکه در پي صبر ظَفَر و گشايش خواهد بود، تا بر اثر طولاني شدن غيبت نااميد نشوند، و چون دشمنان خود را در آسايش و راحتي و رفاه و نعمت ببينند، بهترديد نيافتند و بدانند که آن را امامان راستگوي عليهم السلام خبر داده اند، همانطور که راستگويي آنان در خبر به اطّلاع اهل ايمان و چيرگي دشمنان برايشان آشکار گشت. همچنين راستگويي آنان بر ظاهرشان فرج و گشايش و رفاه براي دوستان آشکار خواهد شد، ان شاء اللَّه تعالي.
و بايد بدانند که هر کس صبر کند و انتظار کشد، به فَرَج و پيروزي نايل گردد، يا به فَرَج بزرگ يا به مراتب پايين تري از اقسام فرج، بلکه خود انتظار از اقسام فرج است. نمي بينيد که هرگاه کسي دچار قرض هاي زيادي شده باشد، ولي بداند که پس از مدّتي از بعضي موارد وسعتي به او مي رسد، چنين شخص به همان انتظار وسعت و سپري شدن مدّت، دلش تسلّي مي يابد تا از بار سنگين قرضها خلاص شود، يا اينکه کسي بيمار باشد، و مرض هاي چندي در او باشد، ولي مي داند که در بعضي از جاها طبيب زبردستي هست که پس از مدّتي به سراغ او خواهد آمد و او را معالجه خواهد کرد و از آن بيماري ها راحتش خواهد ساخت، چنين فردي همين انتظار کشيدنش براي پايان يافتن مدّت و آمدن آن طبيب مورد اطمينان، مايه تسلّي جان و تقويت روحيّه و برطرف شدن غم و غصّه اش مي باشد، از همين روي هنگامي که ابوبصير از امام صادق عليه السلام سؤال کرد: فدايت شوم، چه موقع فَرَج خواهد بود؟ حضرت فرمود: اي ابوبصير آيا تو هم از کساني هستي که دنيا مي خواهند؟ کسي که اين امر را شناخت به راستي به جهت انتظار کشيدنش از او فَرَج شده است. [۲]
و از محمد بن الفضيل از حضرت امام رضا عليه السلام روايت آورده که گفت: از آن حضرت درباره چيزي از فَرَج پرسيدم، فرمود: آيا مگر نه انتظار فَرَج خود از فَرَج است؟ خداوند عز و جل مي فرمايد: «فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَکُمْ مِنَ المُنْتَظِرِينَ»؛ منتظر باشيد به درستي که من هم از منتظران مي باشم.[۳]
و از حسين بن جهم آمده که گفت: از حضرت ابوالحسن امام موسي کاظم عليه السلام درباره فرج پرسيدم، فرمود: آيا نمي داني که انتظار فَرَج از فَرَج است؟ گفتم: نمي دانم مگر اينکه شما به من بياموزيد، فرمود: آري انتظار فَرَج بخشي از فَرَج است.[۴]
و در غيبت نعماني از حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام آمده که فرمود: اصحاب محاضير [شتابزدگان] هلاک شدند، و نزديک شمارندگان نجات يافتند و پناهگاه بر پايههاي محکم خود ثابت ماند، همانا که پس از غم و اندوه فتح شگفتي خواهد بود.[۵]
و از علي بن يقطين آمده که گفت: حضرت ابوالحسن امام کاظم عليه السلام به من فرمود: دويست سال است که شيعه با آرزوها تربيت مي گردد. رواي گويد: يقطين به پسرش علي گفت: چگونه است که آنچه درباره ما [حکومت بني العباس] گفته شده واقع گرديد، و آنچه درباره [حکومت حق] شما گفته شده انجام نگرفت؟ علي گفت: البتّه آنچه درباره ما و شما گفته شده هر دو از يک منبع بوده است، مگر اينکه جريان شما وقتش رسيده بود، پس بي کم و کاست مطلب به شما گفته شد، و همان طور هم که گفته بودند انجام يافت، ولي امر ما هنگامش نرسيده پس با اميدها دلگرم شديم، و اگر به ما مي گفتند: اين امر تا دويست يا سيصد سال ديگر تحقّق نخواهد يافت، البتّه دلها قساوت مي گرفت، و عموم مردم از اسلام بر مي گشتند، ولي مي گفتند: به زودي اين امر واقع مي گردد و خيلي نزديک است، تا دلها با هم ألفت گيرد و گشايش نزديک گردد.[۶]
(رک: مکیال المکارم؛ محمد تقی موسوی اصفهانی؛ جلد ۲)
—————————————————————————————
[۱] اقبال، ۴۵۷.
[۲] بحار الانوار، ۱۴۲:۵۲، ح ۵۴ و غيبت نعماني، ۱۸۰.
[۳] بحار الانوار، ۱۲۸:۵۲، ح ۲۲.
[۴] بحارالانوار، ۱۳۰:۵۲، ح ۲۹.
[۵] غيبت نعماني، ۱۰۴.
[۶] اصول کافي، ۳۶۹:۱ ذيل ح ۶.
آخرین دیدگاهها