حکمت الهي بر اين است که وقت ظهور صاحب الامر را پيش از فرارسيدن آن، از بندگانش مخفي بدارد، به خاطر اموري که بر ما پوشيده است؛ بعضي از آن امور از اخبار ائمّه اطهار عليهم السلام استفاده مي شود، که بدانها اشاره می کنیم. زيرا که علم بدان از اسرار الهی است که از خلق خود مستور داشته، چنانکه در دعايي که از آن حضرت عليه السلام به دست شيخ عَمْري قدّس سرّه روايت رسيده چنين آمده است:
«[خدايا] و تو عالِمي بدون تعليم به آن وقتي که صالح امر [حکومت] ولّي توست، در اينکه به او فرمان دهي امر خود را اظهار نمايد و پرده [غيبتش] را کنار زند، پس مرا بر [انتظار] آن صبر ده تا دوست ندارم آنچه به تأخير انداخته اي جلو بيفتد و آنچه را تعجيل بخواهي من به تأخيرش مايل نباشم، و هر چه تو در پرده قرار داده اي افشايش را نطلبم، و در آنچه نهان ساخته اي کاوش ننمايم، و در تدبير امور جهان با تو [که همه مصالح را مي داني] به نزاع نپردازيم…»
و در کتاب حسين بن حمدان به سند خود از مفصَّل بن عمر آورده که گفت:
از سرورم حضرت ابي عبد اللَّه امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا ظهور مهدي منتظر وقت معيَّني دارد که مردم آن را بدانند؟
فرمود: حاشا که خداوند براي آن وقتي تعيين کرده باشد يا شيعيان ما براي آن وقتي معيّن کنند.
گويد: عرضه داشتم: اي مولاي من! اين از چه جهت است؟
فرمود: زيرا که آن همان ساعت است که خداي عزّ و جلّ فرموده:
«يَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِيکُمْ إِلاَّ بَغْتَةً يَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِيٌّ عَنْها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّه وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ»؛[۱] ([اي رسول ما] از تو درباره آن ساعت مي پرسند که کي خواهي بود بگو علم آن نزد پروردگار من است که جز او آن ساعت را ظاهر و روشن نتواند کرد [شأن] آن ساعت در آسمان ها و زمين سنگين و عظيم است، جز ناگهاني شما را نيايد از تو مي پرسند که گويي تو کاملاً بدان آگاهي بگو علم آن ساعت محقَّقاً نزد خداست ليکن اکثر مردم بر اين حقيقت آگاه نيستند.)
و فرموده خداوند: «هَلْ يَنْظُرُنَ إلَّا السَّاعَةَ أنْ تَأتِيَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْرَاطُها- فَأنّي لَهُمْ اذا جائَتْهُمْ ذِکريهُمْ»؛ [۲] (آيا کافران که ايمان نمي آرند پس باز انتظاري دارند جز آنکه ساعت فرا رسد که همانا شروط و علايم آن [پديد] آمد و پس از آنکه بيايد در آن حال تذکّر و پند آنان را چه سودي بخشد.)
و فرموده خداوند: «اقْتَربَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ القَمَرُ» [۳] (آن ساعت نزديک آمد و ماه آسمان شکافته شد.)
و فرموده خداوند: «وَ ما يُدْرِيکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيبٌ – يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِها وَ الَّذِينَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَ يَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلا إِنَّ الَّذِينَ يُمارُونَ فِي السَّاعَةِ لَفِي ضَلالٍ بَعِيدٍ»؛[۴] (و تو چه داني شايد که آن ساعت نزديک باشد آنان که به آن ساعت ايمان ندارند [به تمسخر] تقاضاي زودتر شدن آن را دارند و [امّا] آنان که ايمان آورده اند از آن سخت بيمناک اند و مي دانند که آن روز بر حق است، توجّه کنيد آنان که در باره ساعت جدال کنند در گمراهي دوري هستند.)
عرض کردم: اي مولاي من، معني: «يُمارون = جدال مي کنند» چيست؟
امام صادق عليه السلام فرمود: مي گويند قائم کي متولّد شده و چه کسي او را ديده و در کجاست و کجا خواهد بود و کي ظاهر مي شود؟ تمام اينها از جهت عجله کردن در امر خداوند و شک در قضاي الهي است، آنان دنيا و آخرت را زيان کرده اند و پايان بد از آنِ کافران است.
مفضَّل گويد: عرضه داشتم: اي سرور من، پس وقتي براي آن تعيين نمي کنيد؟ فرمود: اي مفضّل! براي آن وقتي مگذار که هر کس براي ظهور مهدي ما وقتي تعيين نمايد خود را در علم خداوند شريک دانسته و [به ناحق] مدّعي شده که خداوند تعالي او را از اسرار خويش آگاه ساخته است …. اين حديث طولاني است آن مقدار که مورد نياز بود پايان يافت.
و در غيبت نعماني به سند خود از محمد بن مسلم آورده که گفت: حضرت ابو عبد اللَّه امام صادق عليه السلام فرمود: اي محمد! هر کس تعيين وقتي را از ما به تو خبر دهد بدون ترديد او را تکذيب کن، زيرا که البتّه ما براي هيچ کس وقتي را تعيين نمي کنيم.[۵]
و از ابوبکر حضرمي آورده که گفت: شنيدم حضرت ابي عبد اللَّه امام صادق عليه السلام مي فرمود: همانا ما براي اين امر وقتي تعيين نکنيم.[۶]
و از ابوبصير از حضرت امام صادق عليه السلام آمده که گفت: به آن حضرت عرضه داشتم: فدايت گردم، خروج قائم عليه السلام کي خواهد بود؟
فرمود: اي ابومحمد! ما خانداني هستيم که وقت نمي گذاريم، و به تحقيق که حضرت محمد صلي الله عليه و آله فرمود: وقت گذاران دروغ گويند، اي ابومحمد! به درستي که پيش از اين امر پنج علامت خواهد بود نخستين آنها ندا در ماه رمضان است، و خروج سفياني، و خروج خراساني، و کشتن نفس زکيّه و فرو رفتن زمين در بيداء. سپس فرمود: اي ابومحمد! به ناچار پيش از آن دو طاعون خواهد بود، طاعون سفيد و طاعون سُرخ.
عرض کردم: فدايت شوم: اين دو طاعون چيست؟
فرمود: امّا طاعون سفيد مرگ همگاني خواهد بود، و امّا طاعون سُرخ شمشير. و قائم عليه السلام خروج نخواهد کرد تا اينکه در دل فضا شب بيست و سوم ماه رمضان شب جمعه نامش اعلام شود.
عرض کردم: چگونه ندا مي شود؟
فرمود: به اسم او اسم پدرش اعلام ميشود: (توجّه کنيد که فلاني پسر فلاني قائم آل محمد صلي الله عليه و آله است، پس از او بشنويد و اطاعتش کنيد) آنگاه هيچ جانداري نمي ماند مگر اينکه آن صِيحه را خواهد شنيد، و خفته را بيدار ميکند و از حياط خانه بيرون ميرود، و دوشيزه از پس پرده اش بيرون مي دود، و قائم عليه السلام چون آن ندا را بشنود خروج مي کند، و آن صيحه جبرئيل عليه السلام است. [۷]
و در کافي و غيبت نعماني به سند خود آورده اند که مهزم به امام صادق عليه السلام عرضه داشت: فدايت شوم، از اين امر که در انتظارش هستيم خبر ده که کي خواهد بود؟ فرمود: اي مهزم وقتگذاران دروغ گويند و شتابزدگان هلاک شوند، و تسليم شدگان نجات يابند. [۸]
و نيز هر دو به سندشان از ابوبصير آوردهاند که گفت: از او – يعني امام صادق عليه السلام – درباره حضرت قائم عليه السلام پرسيدم، آن حضرت فرمود: وقت گذاران دروغ گويند ما خانداني هستيم که وقتي تعيين نميکنيم. [۹]
و در غيبت نعماني از امام صادق عليه السلام است که فرمود: خداوند جز اين نخواهد کرد که خلاف وقتي را که وقتگذاران تعيين کنند ظاهر سازد. [۱۰]
و از فضيل بن يسار است که گفت: به حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام عرض کردم: آيا براي اين امر وقتي هست؟ فرمود:وقت تعيين کنندگان دورغ مي گويند؛ وقت گذاران دروغ مي گويند. [۱۱]
و در کافي از احمد به سند خود آورده که گفت: فرمود: خداوند جز اين نکند کخه برخلاف وقتِ وقت گذاران پيش آورد. [۱۲]
و به سند خود از ابوبصير آورده که گفت: از حضرت ابي عبد اللَّه امام صادق عليه السلام درباره حضرت قائم پرسيدم، فرمود: وقت گذاران دروغ گويند، ما خانداني هستيم که وقتي را تعيين نکنيم.
و در غيبت شيخ طوسي به سند خود از فضل بن شاذان به سند خود از فضيل است که گفت: از حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام پرسيدم: آيا اين امر را وقتي هست؟ فرمود: وقت گذاران دروغ گويند، دروغ ميگويند دروغ ميگويند. [۱۳]
و به سند خود از حضرت ابيعبد اللَّه امام صادق عليه السلام آوره که فرمود: وقت گذاران دروغ مي گويند در گذشته وقتي تعيين نکرديم و در آينده هم تعيين نخواهيم کرد. [۱۴]
و به سند خود از عبدالرحمان بن کثير آورده که گفت: در محضر امام صادق عليه السلام شرفياب بودم که مهزي اسدي بر آن جناب وارد شد و عرضه داشت: فدايت گردم مرا خبر ده اين امري که انتظارش را مي کشيد چه وقت خواهد بود، که به طول انجاميده؟ آن حضرت عليه السلام فرمود: از مهزم وقت گذاران دروغ مي گويند، و شتابزدگان به هلاکت رسند و تسليم شوندگان نجات يابند، و به سوي ما مي آيند. [۱۵]
و به سند صحيح خود از حضرت امام صادق عليه السلام آورده که فرمود: هر کس از مردم براي تو هرگونه وقتي را تعيين کرد بدون هراس او را تکذيب کن که ما براي هيچ کس وقتي تعيين نکنيم. [۱۶]
و در احتجاج شيخ طبرسي از محمد بن يعقوب کليني از اسحاق بن يعقوب آمده که گفت: از محمد بن عثمان عَمْري قدس سره درخواست کردم نامهاي از من [به محضر حضرت صاحب الأمرعليه السلام] برساند، که در آن نامه از مسائلي که بر من مشکل شده بود سؤال کرده بودم، پس توقيع به خط مولايمان صاحبالزمان عليه السلام آمد، تا آنجا که فرموده: … و امّا ظهور فَرَج، پس آن به به دست خداي عزّ و جلّ است، و وقت گذاران دروغ ميگويند … [۱۷]
و اين را شيخ طوسي رحمه الله از گروهي از مشايخ خود از جعفر بن محمد بن قولويه و ابوغالب زراري و غير آنها از محمد بن يعقوب کليني قدّس سرّه از اسحاق بن يعقوب روايت کرده است. [۱۸]
توثيق اسحاق بن يعقوب را در کتابهاي رجالي که نزد من هست نديدم، ولي در وثاقت و جلالت او همين بس که شيخ کليني با اعتماد بر او از وي روايت کرده، به اضافه قرائن ديگر … چنانکه بر هوشمند دانا پوشيده نيست.
توضيح: از تمام آنچه در اين باب آورديم معلوم شد که از وظايف مهم ترک وقت گذاري و تکذيب تعيين کنندگان وقت ظهور حضرت حجّت عليه السلام است هر کس که باشد، و در اينجا شايسته است به چند مطلب توجه داده شود:
مطلب اوّل: ممکن است تصوّر شود که بين روايات ياد شده با روايت که مشايخ سهگانه [۱۹] به سندهايشان از ابوحمزه ثمالي آوردهاند منافاتي هست. ابوحمزه گويد: به حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام عرضه داشتم: حضرت علي عليه السلام مي فرموده: تا سال هفتاد بلا است، و ميفرموده: پس از بلا راحتي است، و سال هفتاد گذشت و ما را حتي نديديم؟ حضرت ابوجعفر عليه السلام فرمود: اي ثابت خداي تعالي براي اين امر در هفتاد سال وقت تعيين کرده بود، پس هنگامي که حسين عليه السلام کشته شد غضب خداوند بر اهل زمين شديد گشت و آن را به صد و چهل سال تأخير انداخت، پس ما اين را برايتان حديث گفتيم ولي شما آن را فاش کرديد، و پرده از روي سرّ برداشتيد، پس خداوند آن را به تأخير انداخت و پس از آن وقتي نزد ما تعيين نفرموده، و خداوند هر چه را بخواهد محو و هر چه را خواهد اثبات مي کند و اصل کتاب نزد اوست [۲۰] ابوحمزه گويد: همين مطلب را به حضرت ابي عبد اللَّه امام صادق عليه السلام گفتم، فرمود: همين طور بوده است.
و شيخ طوسي به سند خود از فضل بن شاذان به سند خود از ابوبصير آورده که گفت: به آن حضرت عليه السلام عرض کردم: آيا براي اين امر مدّت سر رسيدي هست که بدنهايمان را به آن راحت دهيم و به آن منتهي شويم؟ فرمود: آري، ولي شما فاش کرديد پس خداوند بر آن افزود. [۲۱] و به سند خود از امام صادق عليه السلام آورده که فرمود: اين امر در من بود، پس خداي تعالي آن را به تأخير انداخت، و در ذريّه من آنچه را خواهد به انجام رساند. [۲۲]
و نعماني به سند خود از اسحاق بن عمّار صيرفي روايت آورده که گفت: شنيدم حضرت امام صادق عليه السلام مي فرمود: براي اين امر وقتي بود، و آن در سال صد و چهلم، پس شما آن را بازگو کرديد و منتشر ساختيد، خداي عزّ و جلّ هم آن را تأخير انداخت. [۲۳]
و در همان کتاب در حديث ديگري از او روايت شده که گفت: حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: اي ابواسحاق اين امر دو بار به تأخير افتاد. [۲۴]
بين اين احاديث با احاديث سابق منافاتي نيست، چون صراحت و ظهوري در اين احاديث نيست بر اينکه منظور از «امر» ظهور امام دوازدهم عجل اللَّه تعالي فرجه باشد، بلکه نمي تواند مراد از آن ظهور آن حضرت عليه السلام باشد، زيرا که سال هفتاد و سال صد و چهل پيش از ولادت آن جناب بوده، و همچنين حديث سوم بر آنچه ياد کرديم نصّ است.
بنابراين منظور تسلُطّ يافتن امامان عليه السلام و ظهور دولت حق و پيروزي مؤمنين بر مخالفين مي باشد، و اين – به حسب روايات ياد شده – به ظهور آن حضرت عليه السلام مقيَّد نيست، و با ترتيب امامت و اينکه شماره امامان دوازده مي باشد منافاتي ندارد، و ظاهر از اين روايات آن است که ظهور دولت حق و غالب شدن امامان و شيعيان ايشان، و تسلّطّ يافتنشان بر اهل باطل و گسترش دادن عدل و داد در دنيا چنين مقدَّر بوده که در سال هفتاد واقع شود به شرط آنکه مردم بر ياري امام حسين عليه السلام متَّفق مي شدند، که اين تکليفي بر عموم آنها بود چنانکه در احاديثي وارد گرديده، پس چون به امر پروردگارشان فسق ورزيدند، و از ياري وليّشان خودداري کردند، غضب الهی بر آنان شدّت گرفت، و نجات و رهايي شان از دست دشمنانشان، و گسترش عدالت در ميانشان را تا سال صد و چهل به تأخير انداخت، و اين با زمان امام صادق عليه السلام موافق است، چنانکه در روايت سوم به آن تصريح شده است. و چون شيعيان امر امامان عليهم السلام را در مخفي داشتن اسرارشان مخالفت کردند، و آنچه را دستور داشتند، کتمان و مستور نمايند افشا ساختند، و اين کفران نعمتي بود که خداوند به آنان عنايت کرده بود، خداي تعالي سزاي عملشان را داد به اينکه نجات و خلاصي شان را به تأخير انداخت، چنانکه حديث ياد شده اين معني را بازگو مي کند.
خداي عزّ و جلّ فرمايد: «ذلِکَ جَزَيْناهُمْ بِما کَفَرُوا وَ هَلْ نُجازِي إِلاَّ الْکَفُورَ»؛ [۲۵] (اين کيفر کفران آنها بود، و آيا جز کفران کننده را کيفر دهيم؟)
و امّا احاديث:
از جمله؛ در بحار الانوار به نقل از کتاب النوادر علي بن اسباط از ثعلبة بن ميمون از حسن بن زياد عطار روايت آمده که گفت:
از حضرت ابي عبد اللَّه امام صادق عليه السلام درباره فرموده خداي عزّ و جلّ: «أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ کُفُّوا أَيْدِيَکُمْ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ»؛ [۲۶] (آيا نمينگري کساني را که به آنها گفته مي شد از جنگ خودداري کنيد و نماز را به پاي داريد …) پرسيدم، آن حضرت عليه السلام فرمود:
در باره حسن بن علي عليه السلام نازل شد، خداوند او را به خودداري از جنگ امر فرمود. رواي گويد: [پرسيدم]: «فَلَمَّا کُتِبَ عَلَيهِمُ القِتالُ»؛ (پس چون فرمان جنگ بر آنان آمد…؟) فرمود: در باره حسين بن علي عليه السلام نازل شد، خداوند بر او و اهل زمين فرض کرد که در رکاب آن جناب کارزار کنند.[۲۷]
این حديث در منتهاي صحّت است، و به همين معني روايات متعددي آمده است. و به آنچه بيان داشتيم ظاهر گشت که وجهي ندارد اينکه اخبار گذشته را حمل کنيم بر آنکه نهي از وقت گذاردن را به صورت حتمي و صريح منحصر بدانيم، يا آنکه نهي را به غير امامان عليهم السلام اختصاص دهيم چنانکه بعضي از علما چنين کرده اند. زيرا که هيچ يک از اخبار پنج گانه ياد شده بر تعيين وقت زمان ظهور مولايمان صاحب الزمان – عجل اللَّه تعالي فرجه – اصلاً دلالت ندارند، بلکه در حديث دوم و سوم بر فَرَج نيز دلالت نيست، زيرا که بيش از اين از آنها بر نمي آيد که امامان عليهم السلام وقت آن را مي دانستند، نه اينکه به ديگران هم خبر داده باشند. اضافه بر اينکه توجيهي را که بعضي از علما نموده اند، بر خلاف صريح فرمايش امامان عليهم السلام است که:
«ما خانداني هستيم که وقت نمي گذاريم»
و نيز: «در گذشته وقتي تعيين نکرديم، آينده هم وقتي را تعيين نخواهيم کرد»،
و نيز: «براي هيچ کس وقتي را تعيين نکنيم» و غير اينها … بنابراين روايات گذشته با صحّت و صراحتي که دارند معارضي براي آنها نيست تا به توجيه و تأويل آنها نيازي داشته باشيم.
اگر بگوييد: ممکن است تعارض کنند و منافات داشته باشند با آنچه در بحار و برهان از عيّاشي از ابي لبيد مخزومي از حضرت امام باقر عليه السلام آمده که آن حضرت فرمود:
«اي ابوالبيد، همانا در حروف مقطَّعه قرآن علم بسياري است، خداي تعالي نازل فرمود: «الم ذَلِکَ الِکتابُ» پس حضرت محمد صلي الله عليه و آله قيام کرد تا اين که نورش ظاهر گشت و سخنش بر دلها نشست، و آن حضرت متولّد شد هنگامي که از هزاره هفتم، صد و سه سال گذشته بود».
سپس فرمود: «بيان اين مطلب در کتاب خداوند در حروف مقطّعه هست، هر گاه آنها را بدون تکرار بشماري، و از حروف مقطّعه هيچ حرفي نمي گذرد جز اينکه با گذشت آن يکي از بنيهاشم قيام کند».
سپس فرمود: «الف يک، و لام سي، و ميم چهل، و صاد نود است، که مجموع آنها صد و شصت و يک مي باشد، سپس آغاز قيام امام حسين بن علي عليهما السلام (آلم اللَّه…» بود. و چون به آخر مدّتش رسيد قائم فرزندان عبّاس در (المص) قيام کند، و چون آن آن را بگذرد قائم ما در: (الر) بپاخيزد، پس اين را بفهم و به خاطر بسپار و کتمان [از نااهل] کن».[۲۸]
و در بحار و شرح اربعين مجلسي دوم آمده از کتاب المحتضر تأليف حسن بن سليمان شاگرد شهيد اوَّل رحمه الله که گفته:
«روايت است که حديثي به خط حضرت امام حسن عسکري عليه السلام يافت شده که نوشته بود: «با گامهاي نبوّت و ولايت به قُلّههاي حقايق بالا رفتيم. تا آنجا که فرمود: و به زودي چشمههاي آب زندگاني برایشان آشکار مي گردد پس از سوزش آتشها، در وقتي که عدد سالها به الم، و طه و طسها رسد». [۲۹]
در جواب گويم: اين دو روايت قاصرند از اينکه با رواياتي که پيشتر آورديم معارض باشند، هم از لحاظ سند و هم از لحاظ دلالت. زيرا که روايت اوّل مرسل است تا خثيمة بن عبدالرحمان که از ابولبيد روايت کرده، و خثيمه در کتب رجال ياد نشده، و نسبت به ابولبيد هم مدح يا مذمّتي ننموده اند، بنابراين روايت از جهت سند ضعيف است و بر آن اعتماد نمي شود. و روايت دوم اضافه بر اينکه مرسسل است در حقيقت چيز يافت شده اي است و روايت نيست، با اين حال اين دو روايت از متشابهات اخبار است که علم آنها به خود ايشان عليهم السلام واگذار مي شود، اضافه بر اينکه در روايت دوم اصلاً ظهور قائم عليه السلام ياد نشده است، و خدا داند که منظور از ظاهر شدن چشمه هاي آب زندگاني چيست. و در روايت اول صراحتي نيست بر اينکه مراد از «قائم ما» همان مولايمان صاحبالزمان عليه السلام باشد، زيرا که لفظ «قائم» در چندين روايت بر کسي که به امر حق يا براي ياري آنان عليهم السلام بپاخيزد اطلاق شده است، چنانکه بر پژوهنده در روايات ايشان – سلام اللَّه عليهم اجمعين – پوشيده نيست، از جمله آن روايات: نعماني به سند خود از امام صادق عليه السلام آورده اينکه: اميرالمؤمنين عليه السلام از چند حادثه که پس از آن حضرت تا قيام قائم عليه السلام خواهد بود سخن گفت، حسين عليه السلامعرضه داشت: يا اميرالمؤمنين خداوند کي زمين را از ظالمين پاک خواهد ساخت؟ اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: خداوند زمين را از ظالمين پاک نخواهد ساخت تا اينکه خون حرام ريخته شود، سپس جريان بني اميّه و بني العبّاس را در حديثي طولاني يادآور شد، آنگاه فرمود: هر گاه قيام کننده در خراسان بپاخاست و بر سرزمين کوفه [کرمان – خ ل] و مُلتان تسلّط يافت، و از جزيره بني کاوان گذشت، و قائمي از ما در گيلان قيام کرد و آبر و ديلم او را اجابت نمودند، و براي فرزندان (يا فرزند) من پرچمهاي ترک در اطراف و اکناف پراکنده شود. و در اين گير و دارها باشند، هر گاه بصره ويران شود و امير أُمرا در مصر قيام کند. آنگاه آن حضرت حکايتي طولاني بيان داشت سپس فرمود: هنگامي که هزاران نفر آماده نبرد شوند، و صفها آراسته گردد و قوچ بره را بکشد، آنجاست که آخري قيام کند و انتقام گيرنده در پي انتقام خيرد و کافر هلاک گردد، سپس قائمي که در آرزويش هستند و امامي که ناشناخته باشد، آنکه داراي شرافت و بزرگواري است قيام خواهد کرد، و اي حسين او از نسل تو است، هيچ پسري مانند او نيست، ما بين دو رکن مسجد الحرام ظاهر مي شود، و در دو جامه پوسيده بر جن و انس غالب مي گردد، و زميني را آلوده نگذارد، [از وجود افراد پست پاک سازد] خوشا به حال کسي که زمان او را درک کند و به دورانش برسد و آن روزها را ببيند. [۳۰]
(رک: مکیال المکارم؛ محمد تقی موسوی اصفهانی؛ جلد ۲)
————————————————————————————————-
[۱] سوره اعراف، آيه ۱۸۷.
[۲] سوره محمد، آيات ۱۸ و ۱۹.
[۳] سوره قمر، آيه ۱.
[۴] سوره شوري، آيات ۱۷ و ۱۸.
[۵] غيبت نعماني: ۱۵۵.
[۶] غيبت نعماني: ۱۵۵.
[۷] غيبت نعماني: ۱۵۶،۱۵۵.
[۸] اصول کافي ۳۶۸:۲.
[۹] اصول کافي ۳۶۸:۱.
[۱۰] غيبت نعماني: ۱۵۵.
[۱۱] غيبت نعماني: ۱۵۸.
[۱۲] اصول کافي ۳۶۸:۱.
[۱۳] غيبت، شيخ طوسي: ۲۶۲.
[۱۴] غيبت، شيخ طوسي: ۲۶۲.
[۱۵] غيبت، شيخ طوسي: ۲۶۲.
[۱۶] غيبت، شيخ طوسي: ۲۶۲.
[۱۷] احتجاج ۲۸۱:۲.
[۱۸] غيبت، شيخ طوسي: ۱۷۶.
[۱۹] غيبت، شيخ طوسي :۲۶۳ و اصول کافي ۳۶۸ ۱؛ غيبت نعماني :۱۵۷.
[۲۰] سوره رعد، آيه ۳۹.
[۲۱] غيبت، شيخ طوسي:۲۶۵.
[۲۲] غيبت، شيخ طوسي: ۲۶۳.
[۲۳] غيبت نعماني: ۱۵۷.
[۲۴] غيبت نعماني: ۱۵۷.
[۲۵] سوره سبا، آيه ۱۷.
[۲۶] سوره نساء، آيه ۷۷.
[۲۷] بحارالانوار ۲۲۰:۴۴، ح ۱۴.
[۲۸] بحارالانوار ۱۰۶:۵۲، ح ۱۳. و عياشي ۳:۲، ح ۳.
[۲۹] بحارالانوار ۱۲۱:۵۲، ح ۵۰.
[۳۰] غيبت نعماني: ۱۴۶ و در بحارالانوار ۲۳۵:۵۲، ح ۱۰۴.
آخرین دیدگاهها