سيد احمد كسروي‌، مورخ، زبان شناس و از رجال فكري و فرهنگي معاصر در روز چهارشنبه‌ هشتم‌ مهرماه‌ ۱۲۶۹ ش‌ در هكماوار (قريه‌ حكم‌ آباد) تبريز متولد شد و در پنج‌ سالگي‌ به‌ مكتب‌ رفت‌ و در سيزده‌ سالگي‌ به دليل‌ درگذشت‌ پدر از تحصيل‌ باز ماند و به كار قالي‌ بافي‌ پرداخت‌ و پس‌ از سه‌ سال‌ عمامه‌ بر سر نهاده‌ و مجدداً به‌ مكتب‌ رفت‌. در اين‌ دوران‌ بود كه‌ از گوشه‌ و كنار سخنان‌، زمزمه‌هايي‌ بر خلاف‌ بعضي‌ از مطالب‌ اسلامي‌ به گوش‌ مي‌رسيد كه‌ نام‌ او به عنوان‌ يك‌ فرد منحرف‌ بر سر زبان‌ اهالي‌ حكم‌آباد افتاد و از آن‌ پس‌ سيد احمد نتوانست‌ در آنجا بماند ناچار به‌ تبريز آمد. در ۱۲۸۵ ش‌ (۱۳۲۴ قمري‌) جنبش‌ مشروطه‌ در ايران‌ دامنه‌ گسترده‌تري‌ يافت‌ و كسروي‌ مشروطه‌خواه‌ شد او با شنيدن‌ نام‌ مشروطه‌ و هدف هاي‌ آن‌، به‌ مشروطه‌ دل‌ بست‌ و در اين‌ راه‌ به‌ كوششهاي‌ سخت‌ برخاست‌. در ۱۲۹۴ش‌ در مدرسه‌آمريكائيان‌ با سمت‌ دبير عربي‌ استخدام‌ شد در ۱۲۹۵ ش‌ به‌ قفقاز رفت و در تفليس‌ ماند و با آزاديخواهان‌ آنجا آشنا شد. پس‌ ازبازگشت‌ از قفقاز در تبريز در فرقه‌ دمكرات‌ فعاليت‌ كرد ولي‌ به‌ واسطه‌اختلاف‌ با خياباني‌ گروه‌ ديگري‌ از دمكراتها را به‌ نام‌ تنقيديون‌ تشكيل‌ داد و چون‌ نمي‌توانسته‌ در تبريز بماند به‌ تهران‌ آمد و در وزارتخانه‌ هاي‌ فرهنگ‌ و عدليه‌ مشغول‌ كار شد. كسروي‌ در ۱۲۹۹ ش‌ كارمند استيناف‌ تبريز شد و به‌ اين‌ شهر رفت‌ در ۱۳۰۰ ش‌ كارمند استيناف‌ مازندران‌ شد و چهار ماه‌ در آنجا خدمت‌ كرد. پس‌ از آن‌ به‌ دماوند رفت‌ و سپس‌ به‌ تهران‌ آمد و كسروي‌ مدتي‌ رئيس‌ عدليه‌ زنجان‌ بود و از ۱۳۰۱ به‌ مدت‌ ۱۸ ماه‌ رئيس‌ عدليه‌ خوزستان‌ بود و با شيخ‌ خزعل‌ و يارانش‌ به‌ مبارزه‌ و مقابله‌ مي‌پرداخت‌. كسروي‌ پس‌ از اين كه‌ به‌ تهران‌ فرا خوانده‌ شد از فرصت‌ بهره‌ گرفت‌ و به‌ ديدن‌ شهرهاي‌ عراق‌ رفت. بنا به قول خبر گزاری فارس كسروي‌ در بصره‌ به وسيله‌ خان‌ بهادر وارد فراماسونـري‌ شد. بعد از اين كه‌ كسروي‌ به‌ تهران‌ آمد داور او را به‌ عدليه‌ دعوت‌ كرد. كسروي‌ پذيرفت‌ و دادستان‌ تهران‌ شد. كسروي‌ پس‌ از بيرون‌ آمدن‌ از دادگستري‌ به‌ شغل‌ وكالت‌ اشغال‌ داشت‌. وي‌ در سال‌ ۱۳۱۱ ش‌ كتاب‌ “آئين‌” را در رد اروپاييگري‌ انتشار داد و بعد به‌ زبان‌ عربي‌ منتشر ساخت‌، و در اول‌ آذر ۱۳۱۲ مجله‌ پيمان‌ را بنا نهاد و هر پانزده‌ روز يك‌ شماره‌ بيرون‌ داد و از نيمه‌ سال‌ تا هفت‌ سال‌ ادامه‌ داشت‌ و يك‌ شماره‌ در هر ماه‌ منتشر ساخت‌. كسروي‌ در پيمان‌ شروع‌ كرد به‌ نوشتن‌ سخنان‌ دو پهلو، هم‌ مي‌خواست‌ به‌ مردم‌ بگويد من‌ پيغمبرم‌ و هم‌ آن‌ را صريح‌ نمي‌گفت‌. كسروي‌ روزنامه‌ پرچم‌ را از سوم‌ بهمن‌ ماه‌ ۱۳۲۰ تا هفتم‌ آذر ۱۳۲۱ ه ش‌ منتشر ساخت‌ و در آن‌ روز تمامي‌ روزنامه‌ها توقيف‌ شد و مجدداً در اسفند ۱۳۲۲ ش‌ مجله‌ هفتگي‌ پرچم‌ را منتشر ساخت‌. كسروي‌ حدود ۲۷ كتاب‌ در موضوعات‌ مختلف‌ تاريخي‌، سياسي‌، اجتماعي‌، مذهبي‌ نگاشته‌ است‌.

وي در جرگه زبان شناسان و اديبان جاي مي گيرد. تسلط او به زبان هاي پهلوي ، عربي ، اسپرانتو ، انگليسي و تركي استانبولي بر همگان مسلم است و در ادبيات فارسي نيز، صاحب سبك بود. وي به بهانه پالايش زبان و ادب فارسي به حد افراط، استفاده از واژه هاي عربي را مردود مي شمرد و تا به آنجا پيش رفت كه طرح « تغيير خط فارسي به لاتين » را مطرح ساخت. وي در كتاب « زبان پاك » به نقد و عيب جويي از حروف و لغات فارسي پرداخت.
از سوي ديگر كسروي مورخي با متد تاريخ نگاري و تاريخ شناسي خاصه خود بود؛ آثاري چون پيدايش امريكا، تاريخ پانصد ساله خوزستان و … از اين دست كتابها هستند. شايد بتوان كتاب تاريخ مشروطيت كسروي را صرف نظر از كينه توزي هاي وي عليه روحانيت، از كتابهاي برجسته اين دوره بر شمرد.
همچنين نام كسروي در شمار «دين سازان قرن بيستم» نيز آمده است؛ چرا كه وي با نظريه پردازي و ادعاي اصلاح گري در فرهنگ و دين، مريداني نيز به دست آورد.
كسروي‌ در سال‌ ۱۳۲۲ شمسي‌ دست‌ به‌ انتشار دو كتاب‌ يكي‌ به‌ نام‌ “در پيرامون‌ اسلام‌” و ديگري‌ به عنوان‌ “شيعه‌ گري‌” زد كه‌ در آنها ابتدا نسبت‌ به‌ مذهب‌ شيعه‌ و پيشوايان‌ بزرگ‌ جهان‌ تشيع‌ مانند حضرت‌ امام‌ صادق‌ علیه السلام و سپس‌ نسبت‌ به‌ اساس‌ اسلام‌ و آيين‌ پيامبر اسلام‌ حملات‌ شديدي‌ كرد و از جسارت‌ و اسائه‌ ادب‌ و هتاكي‌ نيز خودداري‌ ننمود. كم‌كم‌ زمزمه‌ ی آئيني‌ به‌ نام‌ پاكديني‌ را آغاز كرد و در واقع‌ بنا به‌ گفته‌ خودش‌ “بنياد اين‌ زمزمه‌ جز “هواو هوس‌” و انگيزه‌ آن‌ جز خودخواهي‌ و مايه‌اش‌ جز ناداني‌ نبوده‌ و اينست‌ كه‌ باز به گفته‌ خود او “فيروزي‌ نيافته‌ و كاري‌ از پيش‌ نبرد.” كسروي‌ به جاي‌ حملات‌ منطقي‌ اصرار عجيبي‌ در به كار بردن‌ كلمات‌ وعبارات‌ زننده‌ اي‌ كه‌ عواطف‌ مذهبي‌ مسلمانان‌ را جريحه‌ دار مي‌ كرد داشت‌ و نسبت‌ به‌ همه‌ ی مقدسات‌ ديني‌ صريحاً ناسزا مي‌گفت‌ و هرگز حاضر به‌ بحث‌ و گفتگوي‌ منظم‌ و مودبانه‌ نبود. كسروي‌ علاوه‌ بر مكتب‌ پاكديني‌ حزبي‌ به نام‌ حزب‌ آزادگان‌ تاسيس‌ كرد كه‌ هر كس‌ كه‌ وي‌ را متابعت‌ مي‌نمود، مي‌بايست‌ هر دو مشرب‌ وي‌ را بپذيرد و پيروانش‌ مي‌بايست‌ كتباً متابعت‌ خود را اعلام‌ نمايند.
عليرغم‌ تذكر لغزش هايش‌ توسط‌ دانشمندان‌ معاصر، وي‌ حاضر به‌ قبول‌ آنها و رفع‌ معايب‌ خود ننمود و حتي‌آن‌ دانشمنداني‌ را كه‌ قبل‌ از ادعيه‌ پيامبري‌ با آنان‌ يار غار بود و در مدعاي‌ وي‌ هم‌آهنگ‌ نشدند به‌ زشتي‌ از آنان‌ نام‌ برد.


جشن‌ كتابسوزان‌ كسروي‌ بدين‌ ترتيب‌ بود كه‌ در شب‌ معيني‌ در سال‌ ياران‌ و هم‌ باوران‌ دور هم‌ جمع‌ مي‌شدند هر كس‌ كتابي‌ از مولوي‌، حافظ‌، سنايي‌، عطار يا محمد غزالي‌، رازي‌، ابوسعید ابولخير، سهروردي‌ و مفاتيح‌الجنان‌ و هر كتاب‌ دعاي‌ ديگري‌ همراه‌ مي‌آورد آن‌ را در آتش‌ مي‌انداختند و اين‌ را جشن‌ كتاب‌ سوزان‌ مي‌گفتند. كسروي‌ خود در اين‌ باره‌ مي‌گويد: “چون‌ ديديم‌ سرچشمه‌ گمراه ها و ناداني ها كتاب‌ است‌، اين‌ است‌ كه‌ داستان‌ كتاب‌ سوزان‌ پيش‌ آمده‌ است‌.”
جشن‌ كتاب سوزان‌ در يكم‌ دي‌ ماه‌است‌ و يك‌ دسته‌ سوزانيدن‌ مفاتيح‌الجنان‌ و جامع‌ الدعوات‌ و مانند اينها را دستاويز گرفته‌ و هوچيگري‌ راه‌ انداختند، قرآن‌ هر زمان‌ كه‌ دستاويز بدآموزان‌ و گمراه‌ كنندگان‌ گرديد. بايد از هر راهي‌ قرآن‌ را از دست‌ آنان‌ گرفت‌ گر چه‌ به‌ نابود گردانيدن‌ آن‌ باشد.
كسروي‌ در سال‌ ۱۳۲۲ شمسي‌ با انتشار كتاب‌ “امروز چاره‌ چيست‌ ” ضرورت‌ تشكل‌ و انتخاب‌ خط‌ مشي‌ مستقل‌ سياسي‌ مورد نظرش‌ را خاطرنشان‌ كرد. در اين‌ سال‌ است‌ كه‌ پيروان‌ او در حزبي‌ بنام‌ “با هماد آزادگان‌” سازمان‌ يافتند. كسروي‌ با بنا كردن‌ حزب‌ با هماد ضمن‌ طرح‌ اصول‌ و مباني‌انديشه‌هاي‌ خود به‌ تبليغ‌ آئين‌ پاكدامني‌ مي‌پردازد و بنا به‌ نوشته‌هايش‌ هدف‌ وي‌ همساز كردن‌ دين‌ با آئين‌ خرد است‌ .اصول‌ و عقايد پاكدامني‌ كسروي‌ دركتاب‌ “ور جاوند بنياد” يا “اصول‌ مقدس‌ ” مطرح‌ شده‌ است‌. ناشر افكار كسروي‌ ماهنامه‌ پيمان‌ است‌. كسروي‌ در كتاب‌ “ور جاوند بنياد” نام‌ پيغمبر را براي‌ فرستاده‌ خداوند غلط‌ مي‌داند و براي‌ فرستاده‌ی خداوند لغت‌ “برانگيخته‌ ” را پيشنهاد مي‌كند و پس‌ از شرح‌ اينكه‌ چگونه‌ بر او وحي‌ شده‌ است‌ چنين‌ مي‌گويد: “اين‌ بود داستان‌،اين‌ بود راز آن كه‌ مي‌گويم‌: من‌ به اين‌ راه‌ با خواست‌ خدا بر خاستم‌ و با راهنمائي هاي‌ او پيش‌ آمدم‌ خدا پرده‌ از جلو بينش‌ من‌ برداشت‌ …. آمدن‌ و رفتن‌ فرشته‌ و پرده‌ برخاستن‌ با خدا همه‌ افسانه‌ است‌.
وی راجع‌ به‌ امام‌ زمان‌ علیه السلام چنين‌ است‌: “امام‌ حسن‌ عسگري‌ فرزندي‌ نداشته‌ ….. چگونه‌ تواند بود كسي‌ فرزندي‌ داشته‌ باشد و كسي‌ از آن‌ آگاه‌ نباشد … هزار سال‌ زندگي‌ باوركردني‌ نيست‌. خدا را چه‌ نيازي‌ بود كه‌ كس‌ را هزار سال‌ زنده‌ نگه‌ دارد …” وی نواب‌ اربعه‌ امام‌ قائم‌ عجل الله فرجه را محق‌ نشاخته‌ است‌.
همچنين‌ كسروي‌ منكر آمدن‌ فرشته‌ بود و اساس‌ شيعه‌ را منكر گشته‌ و به‌ امام‌ باقر و امام صادق‌ علیهما السلام تاخته‌ است. در جاي‌ ديگر كسروي‌ گويد: “ما با چهارده‌ كيش‌ به‌ مبارزه‌ برخواسته‌ايم‌ و من‌ از آن‌ پيغمبري‌ كه‌ فرشته‌ از آسمان‌ براي‌ او خبر آورد بیزارم‌ اكنون‌ كه‌ مي خواهید نامي‌ براي‌ من‌ عنوان‌ كنيد “رهنما” ناميد.”
وی در مورد گرفتن‌ وحي‌ توسط‌ پيامبر گويد: “در باره‌ پيامبر كه‌ فرشته‌ از آسمان‌ بيايد و پيام‌ آورد چنين‌ چيزي‌ به‌ يك باره‌ دروغ‌ است‌.”
كسروي‌ مربوط‌ بودن‌ واقعه‌ غدير خم‌ را به‌ تعيين‌ خليفه‌ و جانشين‌ پيامبر مردود شمرده‌ است‌. و همينطور بحث‌ ولايت‌ بر ائمّه‌ را منكر شد و سخنان‌ درشت‌ بر زبان‌ جاري‌ ساخته‌ است‌. در صفحه‌ ۴۳ كتاب‌ شيعه‌ گري‌ زيارت‌ ائمه‌ و توسّل‌ بدانان‌ را رد نموده‌ است‌. نوشته‌هاي‌ كسروي‌ مملو از انواع‌ بدگوييها و ناسزا و هتاكي‌ نسبت‌ به‌ مخالفين‌ و نسبت‌ به‌ مقدسات‌ است‌. كسروي‌ به‌ علماي‌ شيعه‌ بدگوئي‌ ميكند و به‌ خواجه‌ نصير طوسي‌ اهانت ها مي كند و اين‌ مرد را ماجراجو، بي‌ دين‌ و شكم‌ پرست‌ معرفي‌ كرده‌ است‌. كسروي‌ آغاز برانگيختگي‌ خود را از يكم‌ آذر ۱۳۱۲ مي گيرد و همه‌ ساله‌ در چنين‌ روزي‌ انجمن‌ جشن‌ برپا مي كند و ياران‌ او هم‌ همين‌ روز را به‌ دستور او “روزبه‌” مي‌نامند و انجمن‌ جشن‌ در آن‌ روز اقامه‌ مي كند و دفترچه‌ يكم‌ آذر را در همين‌ زمينه‌ نوشته‌ است‌. در اين‌ دفتر آورده‌ است‌: “مرا اگر نامي‌ مي‌بايد كلمه “راهنما” را كه‌ ياران‌ مي‌نويسد برمي‌گزينم‌”
كسروي‌ در كتاب‌ پيرامون‌ ادبيات‌ به‌ شعراي‌ بزرگي‌ مثل‌ حافظ‌ و مولوي‌ و نظامي‌ هم‌ حملات‌ سختي‌ كرده‌ و به‌ فروغي‌ و حكمت‌ و عباس‌ اقبال‌ و ادوارد براون‌ انتقاد كرد و كلمات‌ توهين‌ آميز بسيار ناپسند براي‌ آنها نوشته‌ است‌. وی درجاي‌ ديگر نوشته‌ “شعرهائي‌ كه‌ از سعدي‌ و حافظ‌ و خيام‌ و مولوي‌ و ماننداينها بازمانده‌ به يك باره‌ بايد نابود شوند و بايد همه‌ را به‌ آتش‌ كشيد”.
زشت ترين اقدام كسروي اسائه ادب به ساحت مقدس ائمّه شيعه بالاخص نسبت به امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهم السلام است.
گرچه او از هيچ توهيني نسبت به مقدسات شيعه واهمه‌اي نداشت، اما شكايت مردم مسلمان و متدين در سالهاي ۱۳۱۶-۱۳۲۴ به مقامات مسئول دادگستري نيز هيچ اثري در كاهش اقدامات وي نداشت، اين در حالي است كه بر اساس قانون اساسي مشروطيت، هرگونه توهين به اسلام و مذهب شيعه جرم محسوب شده و مجرم بايد توسط قانون دستگير و محاكمه شود. اما دادگستري و حكومت معترض كسروي نشدند. پس از فرار رضا خان در شهريور ۱۳۲۰، باز حكومت با كسروي مماشات مي‌كرد. مقالات، جزوات، اعتراضات در شهرها – بخصوص در مركز – بسيار بود، اما حكومت وقت، همان سياست رضاخان را ادامه مي‌دادند. حتي از سوي مراجع و علماي بزرگ نجف، تهران، قم هم اعتراض مي‌شد، اما گوش شنوا و فهم و درك سياسي در كشور نبود.
كسروي‌ از زماني‌ كه‌ عنوان‌ پاكديني‌ را عرضه‌ داشت‌ هيچ گاه‌ يك‌ تن‌ از بازرگانان‌ و دانشمندان‌ و علماي‌ هم‌ عصر او با وي‌ همراهي‌ نشان‌ نداشتند و دوستان‌ و نويسندگان‌ و اساتيد آن‌ ايام‌ كه‌ اكثراً قبلاً با وي‌ دوستي‌ نزديك‌ داشتند، روي‌ از وي‌ برتافتند. به عنوان‌ مثال‌ آقايان‌: عباس‌ اقبال‌آشتياني‌، ملك‌الشعراء بهار، تقي‌زاده‌، هيئت‌، تربيت‌، ايرانشهر، صدرالاشرف‌، و بهروز را مي‌توان‌ نام‌ برد. همگي‌ اين‌ افراد به‌ سابقه‌ دوستي‌ با كسروي‌، سكوت‌ كردند و چيزي‌درباره‌ وي‌ نگفتند اما كسروي‌ لب‌ فرو نبست‌ و آن‌ افراد دانشمند را به‌ بدي‌ وزشتي‌ نام‌ برد.
کسروی در اسفند ۱۳۲۴ به خاطر اهانت های زیادی بر اسلام و … توسط فدائیان اسلام کشته شد.
وی اصل مهدویت را زير سؤال برده‏ است. او در دو كتابِ «شيعى‏گرى» و «بهايى‏گرى» در اين باره مى‏نويسد:
«مهدى‏ گرى افسانه است … اگر در اديان ديگر هم منتظر منجى هستند؛ آنها نيز افسانه است.»، «بى‏گمان در زمان بنيان گزار اسلام، سخنى از مهدى در ميان نبوده و نبايد مى‏بود.»، «مهدويت را ايرانيان بين مسلمانان انداخته‏اند.» و «امام حسن عسكرى (عليه‏السلام) فرزندى نداشته؛ و چگونه مى‏شود كسى فرزندى داشته باشد، و كسى از آن آگاه نباشد.»(۱).
کسروی روی بی اطّلاعی گفته است: «بى‏ گمان در زمان بنيان گزار اسلام، سخنى از مهدى در ميان نبوده و نبايد مى ‏بود.»،
ناصواب گویی سخنان کسروی در عموم مسائل مذهبی به ویژه حوزه مهدویت بر همگان آشکار است و این موضوع از اصیل ترین باورهای اسلامی – قرآنی است و در سخنان پیامبر خدا موضوع مهدی موعود به روشنی ظاهر است. ۴۵ تن از اصحاب پیامبر خدا روایات مهدی را از آن حضرت نقل کرده اند بدین شمار:
صحابه ی راوی احادیث امام مهدی موعود منتظر در منابع اهل تسنن:
۱ – «امام امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب» (درگذشته ۴۰ ق)، (سنن أبی داود جلد ۴ ، ص ۵۱) .
۲ – «ابوإمامه باهلی، صدی بن عجلان» (البیان گنجی، ص۹۵)
۳- «أبوأیوب أنصاری» (معجم صغیر، طبرانی ج ۱، ص ۱۳۷)
۴ – «أبوسعید خدری» (سنن أبی داود ج ۴ ص ۱۰۷ حدیث شماره ۴۳۸۵)
۵ – «أبوسلمی راعی» (چوپان شترهای) رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مقتل الحسین خوارزمی ص۹۵ و به نقل ینابیع المودة ۳/۱۶۰، فرائد السمطین ۲/۳۱۹ حدیث شماره۵۷۱ و عموم کتب شامل أحادیث مهدی.
۶ – «أبوالطفیل عامر بن واثله» (مسند أحمد بن حنبل ج ۱، ص ۹۹)
۷ – «أبو لیلی» (مناقب خوارزمی، فصل پنجم ص ۲۳ـ ۲۴)
۸ – «أبو وائل» (عقد الدرر جمال الدین یوسف دمشقی ص ۲۳ و ۳۸)
۹ – «أبوهریره» (صحیح بخاری ج ۱، ص ۱۷۸ و عموم کتب شامل أحادیث مهدی)
۱۰ – «أنس بن مالک» (سنن إبن ماجه ج ۲، ص ۵۱۹)
۱۱ – «تمیم داری» (عرائس ثعلبی ص ۱۸۶ و به نقل عقد الدرر ص ۲۱۹)
۱۲ – «ثوبان مولی (غلام آزاد شده) رسول اللّه (صلی الله علیه و آله)» (سنن إبن ماجه ج ۲، ص ۵۱۹)
۱۳ – «جابر بن سمره» (البرهان متّقی هندی، ذیل تنبیهات، تنبیه اوّل)
۱۴ – «جابر بن عبداللّه أنصاری» (مسند أحمد حنبل ج ۳، ص ۳۸۴)
۱۵ – «جابر بن عبداللّه صدفی» (استیعاب قرطبی ج ۲ ص۱۱۱ چاپ ذیل إصابه إبن حجر و معجم کبیر طبرانی ج ۲۲ ، ص ۹۳۷)
۱۶ – «امام حسن بن علی» (درگذشته ۵۰ ق)، (ینابیع المودة قندوزی، ص ۵۸۹)
۱۷ – «امام حسین بن علی» (درگذشته ۶۱ ق)، (البرهان متّقی هندی باب دوّم حدیث ۱۷ و ۱۸)
۱۸ – «سلمان فارسی» (مقتل الحسین خوارزمی ج۱ ، ص ۱۴۶)
۱۹ – «طلحة بن عبیداللّه» (البرهان، متّقی هندی و المهدی المنتظر، إبن صدیق ص۱۲)
۲۰ – «عباس بن عبدالمطلب» (المهدی المنتظر إبن صدیق، ص۱۲)
۲۱ – «عبدالرحمن بن عوف» (البیان گنجی شافعی، ص۹۶ )
۲۲ – «عبداللّه بن حرث (حارث) بن جزء زبیدی» (سنن إبن ماجه ج ۲ ، ص۵۱۹ و در چاپ دیگر ج ۲، ص ۲۷۰)
۲۳ – «عبداللّه بن عباس» (درگذشته ۶۸ ق)، (فصول المهمّه، إبن صبّاغ مالکی ص ۲۷۸)
۲۴ – «عبداللّه بن عمر بن خطاب» (درگذشته ۷۴ ق)، (فصول المهمّه، إبن صبّاغ،ص ۲۷۷ و البرهان، متقی هندی، باب ۱ حدیث ۲ و باب ۶ حدیث ۶)
۲۵ – «عبداللّه بن عمرو بن عاص» (البیان، گنجی شافعی ، ص۹۲ )
۲۶ – «عبداللّه بن مسعود» (فصول المهمة، إبن صبّاغ، ص۲۷۹ )
۲۷ – «عثمان بن أبی العاص» (مسند أحمد حنبل ج ۴ ، ص ۲۱۶ و ۲۱۷)
۲۸ – «عثمان بن عفّان» (المهدی المنتظر، صدیق مغربی ص۱۲، و در مقاله فتوائی ــ اداره مجمع فقهی سعودی در مکّه ــ مندرج در آخر البیان گنجی شافعی ص۷۷ چاپ بیروت)
۲۹ – «علقمة بن عبداللّه» (سنن إبن ماجه [بنقل المهدی فی السنة شیرازی ص۴۲] و فصول المهمة، إبن صبّاغ مالکی)
۳۰ – «علیّ الهلالی» (مجمع الزوائد هیثمی ج ۹ ، ص ۱۶۵)
۳۱ – «عمار بن یاسر» (البرهان باب اول حدیث ۱۰ و باب ۴ فصل ۲ حدیث شماره ۷ و ۲۴)
۳۲ – «عمر بن خطاب» (البرهان باب اول حدیث ۳۸)
۳۳ – «عمران بن حصین» (مسند أحمد بن حنبل ج ۴، ص ۴۳۷)
۳۴ – «عمرو بن عاص» (البرهان باب چهارم فصل ۲ حدیث ۲۳ )
۳۵ – «عمرو بن مره جهنی» (إبراز الوهم المکنون، أبوالفیض غماری و عرف الوردی ص۱۳۹ و ۳۹۰ و المهدی المنتظر إبن صدیق ادریسی ص۱۳ )
۳۶ – «عوف بن مالک» (معجم کبیر طبرانی)
۳۷ – «قتادة بن نعمان» (البرهان باب اول حدیث ۱۷ و باب ششم حدیث ۱۰ و ۱۱)
۳۸ – «قرة بن ایاس المزنی» (ینابیع المودة ص ۲۲۰ )
۳۹ – «کعب الأحبار» (عقد الدرر، جمال الدین دمشقی ص ۱۸۰ و ۲۳۳ ــ ۲۳۴ به نقل از الفتن، نعیم بن حماد)
۴۰ – «کعب بن علقمه» (البرهان باب هفتم حدیث ۸ ـ ۱۳ ـ ۲۱ )
۴۱ – «معاذ بن جبل» (درگذشته ۱۸ ق)، (إبراز الوهم المکنون، أحمد بن محمد بن صدیق، ص ۸ )
۴۲ – «فاطمة الزهراء بنت رسول اللّه (صلی الله علیه و آله)» (درگذشته ۱۰ ق )، (فرائد السمطین، حموینی)
۴۳ – «أم المؤمنین أم سلمه» (سنن أبی داود ج ۴ ، ص ۱۵۱)
۴۴ – «أم المؤمنین عایشه» (کتاب الفتن، نعیم بن حماد به نقل عقد الدرر ص ۱۶ ــ ۱۷ و البرهان باب دوم حدیث ۲۱ )
۴۵ – «أم حبیبه» (البرهان باب چهارم فصل ۲ حدیث ۲۰)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. ذهنيت مستشرقين: ۵۵.