دعای بر فرج امام زمان علیه السلام باعث زياد شدن نعمت است. سخن در اين باره در چند فصل بيان مي گردد:
الف) اينکه وجود آن حضرت عليه السلام نعمت است.
ب) شکر نعمت واجب است.
ج) شکر نعمت مايه فزوني آن است.
د) معني شکر.
ه) دعا کردن از اقسام شکر است؛ و اشاره به ساير اقسام ديگر.
وجود آن حضرت نعمت است:
عقل و نقل هر دو بر اين معني دلالت دارند.
دليل عقلي: ترديدي نيست که مهمترين و ارزنده ترين نعمتها آن است که مايه رستگاري به شناختن معارف ربّاني و علوم سودمند، و رسيدن به درجات والا و نعمتهاي جاودانه اخروي مي شود، و اين نعمت همان امام است که به او خداوند شناخته مي شود و عبادت مي گردد، و بندگان به سبب او به آنچه بخواهند از مقامات عاليه و عنايات خاصّه نايل مي آيند، چنانکه در روايات بسياري بر اين معني دلالت دارد.
و امّا دليل نقلي: روايات بسيار زيادي وارد شده که قسمتي از آنها را ميآوريم:
۱ – در اصول کافي به سند خود از حضرت امير المؤمنين علي عليه السلام آورده که در تفسير آيه: «أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَةَ اللَّهِ کُفْراً»؛ [۱] (آيا نديدي آنان که نعمت الهي را به کفر بدل ساختند.) فرمود: ما آن نعمت هستيم که خداوند بر بندگانش عنايت کرده، و به سبب ما رستگار شوند آنان که رستگار مي شوند روز قيامت. [۲]
۲ – در غاية المرام از دو تفسير عيّاشي و قمي از امير مؤمنان عليه السلام آمده که درباره آيه: «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ» [۳] فرمود: ما نعيم هستيم. [۴] مثل همين حديث از امام صادق عليه السلام نيز رسيده است.
۳ – و از حضرت ابوالحسن موسي بن جعفر عليهما السلام نقل شده است که فرمود: ما نعمت مؤمن و “علقم” کافر هستيم. [۵] علقم: حنظل است، يعني خربزه ابوجهل که در تلخي به آن مثل ميزنند. البته کافر به خيال فاسد خودش امام را تلخ مي پندارد چون از امام منزجر است، يا اينکه منظور قيامت است که مؤمن به خاطر ايمانش به امامان معصوم عليهم السلام به انواع نعمتهاي ابدي متنعّم است و کافر به سبب کفرش به امامان عليهم السلام دچار عذابهاي هميشگي و عقوبتهاي دائمي مي شود.
۴ – و در مجمع البيان، از عيّاشي به سند خود از حضرت ابوعبد اللَّه صادق عليه السلام آمده که فرمود: ما خاندان پيامبر، همان نعيم هستيم که خداوند بر بندگانش به [وجود] ما عنايت فرموده، و به ما بندگان الفت گرفتند، پس از آنکه پراکنده بودند، و به [وسيله] ما خداوند متعال دلهايشان را مأنوس نمود، و آنان را برادر ساخت پس از آنکه دشمن بودند، و به ما آنان را به اسلام هدايت کرد. و همين است نعمتي که قطع نمي شود، و خداوند از حقّ نعمتي که بر مردم عنايت فرموده – و آن پيغمبر و خاندان او عليهم السلام است – از آنان سؤال مي نمايد. [۶]
۵ – در کفاية الاثر و کمال الدين از محمد بن زياد ازدي روايت کردهاند که گفت: از مولايم موسي بن جعفر عليهما السلام درباره آيه: «وَ أَسْبَغَ عَلَيْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً»؛ [۷] (و خداوند نعمتهاي ظاهر و باطن خويش را بر شما عنايت کرد.) سؤال کردم. فرمود: نعمت ظاهر امام ظاهر و نعمت باطن امام غايب است. راوي گويد: پرسيدم: آيا از امامان کسي هست که غايب شود؟ فرمود: آري، شخص او از ديدگان مردم غايب مي گردد، ولي يادش از دلهاي مؤمنين پوشيده نمي ماند. و او دوازدهمين تن از ماست، خداوند متعال براي او هر سخت را آسان و هر سرکشي را رام گرداند، و گنجينههاي زمين را برايش آشکار مي سازد، و هر دوري را برايش نزديک مي نمايد، و هر سرکش خيرهسري را هلاک، و به دست او هر شيطان پليدي را نابود سازد، او فرزند بهترين کنيزان است که ولادتش بر مردم مخفي مي ماند، و بردن نامش بر آنها حلال نيست، تا اينکه خداوند او را آشکار گرداند، پس زمين را از قسط و عدل پر کند همچنان که از ستم و ظلم پر شده باشد.
شکر نعمت واجب است:
گذشته از اينکه عقل سليم به وجوب شکر نعمت حکم مي کند، آياتي از قرآن نيز بر اين معني دلالت دارد از جمله: «فَاذْکُرُونِي أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِي وَ لا تَکْفُرُونِ»؛ [۸] (پس مرا ياد کنيد شما را ياد کنم و براي من شکر گزاريد و [نعمتهاي مرا] کفران مکنيد.)
«وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ»؛ [۹] (و بياد آريد که پروردگارتان اعلام کرد: اگر شکر گزاريد شما را مي افزايم و اگر کفران ورزيد هرآينه عذابم شديد است.)
«وَاشْکُرُوا للَّه إِنْ کُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ»؛ [۱۰] (و شکر خداي را بجاي آوريد اگر او را عبادت مي کنيد.)
«وَ اشْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ»؛ [۱۱] (و شکر نعمت خداي را بجاي آوريد اگر به حقيقت او را مي پرستيد.)
«وَ اشْکُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»؛ [۱۲] (و او (خداوند) را شکر گزاريد که به سوي او باز مي گرديد.)
و آيات بسيار ديگر … که ذکر همين مقدار کافي است.
شکر نعمت مايه فزوني آن است:
اضافه بر آيه شريفه (سوره ابراهيم، آيه ۷) روايات بسيار و متواتري بر اين معني دلالت ميکند، از جمله:
۱ – در کافي به سندي همچون صحيح از حضرت ابي عبد اللَّه صادق عليه السلام است که فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: خداوند بر هيچ بندهاي دري از شکر نگشوده که درب فزوني از او بسته باشد. [۱۳]
۲ – در همان کتاب از حضرت صادق عليه السلام آمده که فرمود: در تورات نوشته شده: هر که تو را نعمتي داد سپاسگزاري کن، و به هرکه تو را سپاس گفت انعام بنماي، که اگر نعمتها شکرگزاري شوند از بين نمي روند، و اگر ناسپاسي گردند پايدار نمانند، شکر مايه فزوني نعمتها و ايمني از دگرگونيها است. [۱۴]
۳ – و نيز به روايت معاوية بن وهب از حضرت صادق عليه السلام است که فرمود: به هرکس شکر داده شود فزوني به او عطا گرديده، خداوند مي فرمايد: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّکُمْ». [۱۵]
معني شکر:
بدان که شکر، احسان نمودن در مقابل احسان است و کفر، بد کردن در مقابل احسان مي باشد، و اين تعريف را به فضل و کرم الهي الهام شدم، و تمام تعريف هايي که درباره شکر گفته شده به همين تعريف برمي گردد و نيز اقسام آن که در روايات آمده به همين معني راجع است، و تأمل و بررسي کامل آيات و رواياتي که از امامان معصوم عليهم السلام در اين باره روايت شده به اين معني راهنمايي مي کنند، مانند اخباري که ميگويد: مؤمن مکفَّر است. و اينکه: شاکرترين مردم نسبت به خداوند شاکرترين آنها نسبت به مردم است و روايات ديگر. بنابراين نسبت شکر به خداوند حقيقت است همچنان که نسبت آن به خلق نيز حقيقت است.
و اين تعريف درست تر و مختصرتر از آن تعريفي است که درباره شکر گفتهاند که: صرف کردن و به کار بردن نعمتهاي الهي است در آنچه به خاطرش آفريده شده اند. چون اين تعريف که آورديم شامل شکر خالق و مخلوق هر دو مي شود.
اقسام شکر و اينکه دعا کردن از اقسام شکر است:
و چون معلوم شد که شکر احسان نمودن در مقابل احسان است، مخفي نيست که انواع و اقسام مختلفي دارد، و ريشه آنها، شکر قلبي و شکر زباني و شکر با اعضای بدن است.
شکر قلبي: با شناختن نعمت و دانستن اينکه از سوي خداوند است تحقق مي پذيرد، چنانکه از امام صادق عليه السلام روايت شده که فرمود: هرکه خداوند نعمتي به او داد پس به قلب و دل خود آن را شناخت، شکرش را ادا کرده است. [۱۶]
مجلسي رحمه الله گفته: شناختن به قلب و دل يعني قدر آن نعمت را بداند و متوجه باشد که نعمت دهنده خداوند است. [۱۷]
ميگويم: از آثار اين شناخت، در صدد تعظيم آن نعمت بودن، و آشکار نمودن مقصود به زبان و بدن – که دو قسم ديگر از اقسام شکرند – مي باشد، و از آثار شکر به زبان، حمد و ثنا گفتن و بازگو نمودن نعمت و دعا کردن براي پايداري آن است. و از آثار شکر بدني، جدّيت و اهتمام به اطاعت و عبادت مي باشد.
چنانکه در کافي از حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام آمده که فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله در شبي که نوبت عايشه بود نزد او ماند، عاشيه عرضه داشت: ای رسول خدا! چرا اينقدر خود را به زحمت مياندازي در حالي که خداوند گناهان متقدّم و متأخّر تو را بخشيده است؟ فرمود: اي عايشه! آيا بنده شکرگزاري نباشم؟! [۱۸]
و نيز از امام صادق عليه السلام است که فرمود: شکرانه نعمت، دوري از محرّمات است و تمام شکر آن است که کسي بگويد: «الحمد للَّه ربّ العالمين».
ميگويم: از ظاهر اين حديث چنين برميآيد که اصل شکر با دوري از محرّمات حاصل ميشود و حمد به زبان آن را کامل مي کند.
و از آثار بدني شکر انفاق در راه خداست، چنان که بعضي از روايات بر آن دلالت دارد. و ديگر از آثار بدني، سجده شکر است. و ديگر از آثار آن، تعظيم نعمت و بزرگ شمردن آن است، مثل برگرفتن تکه نان از زمين و خوردن آن، و آثار ديگر … .
حال مي گويم: چون وجود مولاي ما حضرت حجّت – صلوات اللَّه عليه – از مهمترين نعمتهاي الهي بر ماست، و معرفت داشتن ما نسبت به اين نعمت خود نعمت بزرگي است، بلکه نعمتي است که هيچ نعمتي با آن مقايسه نمي شود، زيرا که جزء تکميل کننده ايمان و علّت تامّه آن مي باشد، و تمام نعمتهاي ظاهري و باطني از شاخه هاي اين نعمت بزرگ – يعني وجود امام – است، پس بر ما واجب است که بيشترين کوشش و اهتمام را در ادای شکر اين نعمت به کار بنديم، تا به نعمتهاي بزرگ ديگر هم نايل شويم، که خداوند – عزّ و جلّ – وعده داده که هرکه شکر نعمت بجاي آورد نعمتش افزون کند، و وعده الهي تخلّف ناپذير است. البته ادا کردن تمام حقوق اين بزرگ نعمت الهي به حکم عقل سليم براي ما مقدور نيست:
از دست و زبان که برآيد – کز عهده شکرش به درآيد
ولي آنچه از دست ما ساخته است بايد انجام دهيم که به چند امر حاصل مي شود:
۱ – شناخت قلبي و معرفت اين نعمت والاي الهي.
۲ – بيان کردن فضايل و نشر دلايل آن بزرگوار.
۳ – صدقه دادن براي سلامتي وجود آن حضرت.
۴ – روي آوردن به سوي او، با انجام دادن کارهايي که مورد پسند و مايه نزديک شدن به درگاهش مي باشد.
۵ – درخواست معرفت او از درگاه الهي تا از اهل شکر و اقبال به سوي او گرديم.
۶ – اهتمام به دعاهاي خالصانه براي تعجيل فرج آن حضرت و برچيده شدن پرده ابتلاي غيبت.
و اين يکي از اقسام شکر نعمت است، و شاهد بر آن چند امر مي باشد:
اوّل: اينکه اين کار تجليل و تعظيم آن حضرت است، چنانکه معلوم است که هر آنکه بخواهد بزرگي را تعظيم کند او را به نام دعا مي کند، و در ميان دوستانش ياد او را زنده مي دارد، و تعظيم نعمت از اقسام احسان است و شکر هم احسان در برابر احسان انجام دادن.
دوم: با دعا کردن براي آن حضرت کمال توجه به سوي او حاصل مي شود، و توجّه نمودن به نعمت از اقسام شکر؛ و رويگرداندن از آن از اقسام کفران است.
و دليل بر اين معني از آيات قرآن در سوره سبأ که پس از بيان [عبرت آميز] موت حضرت سليمان عليه السلام چنين مي خوانيم: «لَقَدْ کانَ لِسَبَأٍ فِي مَسْکَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتانِ عَنْ يَمِينٍ وَ شِمالٍ کُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّکُمْ وَ اشْکُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ – فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ العَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَواتَي أُکُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَيْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِيلٍ – ذلِکَ جَزَيْناهُمْ بِما کَفَرُوا وَ هَلْ نُجازِي إِلاَّ الکَفُورَ»؛ [۱۹] (به تحقيق که براي سبأ در مسکنشان آيتي بود، دو بوستان از راست و چپ، بخوريد از روزي پروردگارتان و شکر او را بجاي آوريد، شهري پاکيزه و پروردگاري آمرزنده، پس روي گردانيدند که بر آنها سيل باران سختي فرستاديم، و دو بوستان آنان را مبدّل ساختيم به دو باغ ميوه تلخ و شوره گز و اندکي از درخت سدر، بدين جهت که کفر ورزيدند آنها را چنين کيفر داديم و آيا جز کفران کننده را کيفر مي دهيم.) در اين آيات از روي گرداندن آنها تعبير به کفران شده است.
سوم: در بعضي از کتاب هاي معتبر از پيغمبر اکرم صلي الله عليه وآله روايت آمده که فرمود: هرکس نسبت به شما نيکي کرد به او پاداش دهيد، اگر پاداشي نداشتيد در حق او دعا کنيد تا از خود بدانيد که نيکي او را پاداش داده ايد. [۲۰]
و از امام چهارم زين العابدين عليه السلام در رسالة الحقوق آمده: و امّا حقّ کسي که در باره ات نيکي نمايد آن است که او را سپاس گويي و کار نيکش را بازگو نمايي و جايگاهش را والا شماري و با اخلاص بين خود و خدايت در حقّش دعا کني، پس اگر اين کار را کردي شکر او را در سرّ و علن بجاي آورده اي، و اگر روزي توانستي پاداشش را بده. [۲۱]
چهارم: قبلاً بيان کرديم که شکر عملي آن است که بنده هر يک از نعمت هاي الهي را در همان هدفي که خداوند براي آن آفريده صرف نمايد، و اگر اين کار را نکند در مقابل احسان بدي کرده است، و معني کفران نعمت همين است.
و بدون شک دعا براي تعجيل فرج مولايمان حضرت صاحب الزمان – عجّل اللَّه فرجه الشريف – از جمله اموري است که زبان به خاطر آن خلق شده، و با اين دعا شکر نعمت زبان به انجام رسد، و مقصود ما با بياني رسا واضح گرديد، از خداوند توفيق مي خواهيم.
و دليل بر آنچه گفتيم که: اين دعا از چيزهايي است که زبان به خاطر آن آفريده شده، اخبار و دعاهايي است که از خاندان وحي عليهم السلام براي اين مهم وارد است، دعاهاي افتتاح، روز عرفه، روز دحو الارض، دعاي يونس بن عبد الرحمن، دعاي عمري که از امام زمان عليه السلام رسيده، دعاي بعد از نماز شب، و در حال سجده، و دعايي که در کافي روايت شده، و دعاي صبح روز جمعه و بعد از ظهر و عصر، و قنوت روز جمعه که در جمال الاسبوع روايت شده، و دعاي شب نيمه شعبان، و دعاي روز بيست و يکم ماه رمضان، و دعاي مولاي ما حضرت موسي بن جعفر عليهما السلام بعد از نماز عصر، و روز جمعه بعد از نماز جعفر عليه السلام، و قنوت حضرت امام حسن عسکري عليه السلام، و دعاهاي بسيار ديگر … که اشاره به نام آن ها در اينجا کافي است،
(رک: مکیال المکارم؛ محمدتقی موسوی اصفهانی؛ مترجم: مهدی حائری قزوینی)
————————————————————————————–
[۱] سوره ابراهيم، آيه ۲۸.
[۲] کافي ۲۱۷:۱.
[۳] سوره تکاثر، آيه ۹.
[۴] غاية المرام: ۲۵۹.
[۵] تأويل الآيات الظاهرة ۸۵۱:۲.
[۶] مجمع البيان ۵۳۵:۱۰.
[۷] سوره لقمان، آيه ۲۰.
[۸] سوره بقره، آيه ۱۵۲.
[۹] سوره ابراهيم، آيه ۷.
[۱۰] سوره ابراهيم، آيه ۷.
[۱۱] سوره نحل، آيه ۱۱۴.
[۱۲] سوره عنکبوت، آيه ۱۷.
[۱۳] کافي ۹۴:۲.
[۱۴] کافي ۹۴:۲.
[۱۵] کافي ۹۵:۲.
[۱۶] کافي ۹۶:۲.
[۱۷] مرآة العقول ۱۵۷:۸.
[۱۸] گويا عايشه تصور کرده که خود را به مشقّت انداختن در طاعات براي محو سيّئات است، که آن حضرت پاسخ فرمودند که در اين جهت منحصر نيست، بلکه براي رفع درجات و شکر نعمت هاي مادّي و معنوي و … مي باشد، بلکه عبادت نزد اهل طاعت از لذّت بخش ترين امور است. در توجيه اين حديث مطالب بسياري گفتهاند، علاقه مندان به کتاب مرآة العقول و غيره مراجعه نمايند. (مترجم)
[۱۹] سوره سبأ، آيات ۱۵ و ۱۶ و ۱۷.
[۲۰] وسائل الشيعه ۵۳۷:۱۱.
[۲۱] امالي صدوق: ۳۰۴، المجلس التاسع والخمسون – چاپ بيروت -.
آخرین دیدگاهها