علامه حلّى در كتاب “ايضاح الاشتباه” فرموده است كه: به خط صفى الدّين بن محمّد يافتم كه فرمود: برهان الدين قزوينى وفقه اللّه تعالى مرا خبر داد كه فرمود: شنيدم سيّد فضل اللّه راوندى مى فرمايد: اميرى وارد شد كه او را عكبر مى گفتند.
پس يكى از ماها گفت: اين عكبَر است. (به فتح عين )
پس سيّد فرمود: چنین نگوييد، بلكه عُكُبر. (به ضم عين و با) و هم چنين است شيخ اصحاب ما هارون بن موسى التعُلكبُرى كه به ضم عين و با است.

و فرمود: در قريه اى از قراى همدان كه آن را “ورشيد” مى گويند، اولاد اين عُكبُر هستند كه از ايشان اسكندر بن دربيس بن عُكبُر است و او از امراى صالحين بوده، از كسانى كه حضرت قائم عليه السلام را چند دفعه ديد.
نيز از سيّد فضل اللّه نقل كرد كه “عُكبُر” و “ماوى” و “دبيان” و “دربيس”، امراى شيعه در عراق بودند و وجوه ايشان و متقدّم ايشان از كسانى كه خنصر (انگشت كوچك) بر او عقد مى شد اسكندرى است كه پيش ذكر شد. انتهى .
و مراد از عقد خنصر بر او، مقام بزرگى و جلالت قدر او در نزد خلق است كه هرگاه بخواهند بزرگان را بشمارند، ابتدا به او كنند. چه رسم است كه مردم در مقام شمردن با انگشتان، ابتدا به انگشت كوچك كنند او را اولا عقد كنند.
عالم جليل، شيخ منتجب الدين در رجال خود فرموده است: امير زاهد صارم الدين اسكندر بن دربيس بن عُكبُر و رشيدى خرقانى از اولاد مالك بن حارث اشتر نخعى صالح و ورع و ثقه است.
و نيز در آنجا فرموده است: اُمراى زهاد تاج الدين محمود و بهاء الدين مسعود و شمس الدين محمّد فرزندان امير زاهد صارم الدين اسكندر بن دربيس فقهاى صلحايند و آن سه نفر كه در ايضاح از ايشان نقل كرده از اعيان علما و بزرگان فقها و محدثين و صاحب تصانيف معروفه اند.

(محدث نوری؛ نجم ثاقب؛ فصل هفتم؛ حکایت ۵۷)