زیارت دل
زمان هایی از گذر زندگی هست که انگار یه جور دیگه هست، دلت می خواد بری یه جای خوب، یه جایی که از غصّه هات دور بشی، پای رفتن نداری، شرایط هم جور نشده ولی باید بری، یعنی دست خودت نیست، تو رو می برن ؛ دلت ، فکرت ، اونهایی که دوستشون داری ، اونهایی که دوستت دارن و می تونن کمکت کنن. دلت می خواد رو بال خیال اوج بگیری و بری اون جا که زمینش یه تکّه از بهشته، صحن وسرا رو رد کنی و خودتو بسپری به جمعیّت تا که تو رو ببرن اون جایی که می خوای. شلوغی جمعیت دور خونه ی خدا و اطراف حرم امام این روایت رو تو ذهنت تداعی می کنه که” مثل الامام مثل الکعبه اذ یؤتی و لا یأتی ” مثال امام همچون کعبه است چه به امام مراجعه می شه و او سراغ مردم نمیاد امامان ما مرجع اند، چه در ظهورشون چه در غیبتشون، چه در حیاتشون وچه پس از رحلتشون به اون دنیا، اون ها همواره حاضرند وهمواره باید محلّ رجوع مردم باشند این سنّت خداونده. او این طور اراده کرده که مردم از طریق حجّت هاش روی زمین تو راهش قرار بگیرن وهمواره مورد احترام باشن حیات و ممات برای اماما فرقی نداره اون ها همیشه برای ما حیّ و شاهدند.

تو راه که هستی با خودت می گی الان هر چی دلم بخواد ازآقا می خوام وقتی اون جا می رسی نگاهت به ضریح که می افته دلت آروم می شه بغضت می گیره اشکهات بی طاقت می شن و زودتر از دلت به حرف می آن و دیگه یادت می ره چی می خواستی . چشمهات جدا با آقا حرف می زنن و دلت جدا . چند صد کیلومتر راه اومدی و نزدیک شدی ولی باز هم دلت می خواد جلوتر بری اون قدر که بتونی خودتو نزدیکِ نزدیک احساس کنی. تو خیالت حلقه های ضریح رو تو دستات می گیری. تو فقط ساکت ایستادی و ته دلت نجوا می کنی امّا وجودت خودش تو پاکی روح و جسم آقا ذوب میشه. کم کم انگار که خالی می شی از بدی ها وغصّه ها، درون وبیرونت شستشو داده می شن با زلال چشمهٔ امام. عکس دلت رو تو آیینه کاری های حرم می بینی که چطور تقلّا می کنن خالصانه با آقا حرف بزنن. مشکلات وگرفتاریات جسته و گریخته ازجلوی چشمهات این ور و اون ور می رن ولی انگار یکی از همه، پر رنگ تره ، می گی یا ضامن آهو می شه ضمانت ما رو هم بکنید می شه دستی از لطف به سرمون بکشید تا قلبمون پاک بشه از بدی ها و از عادت کارهای زشت بیرون بیایم اون قدر پاک و بی ریا بشیم که لیاقت ظهور و قدوم امام زمانمون رو داشته باشیم. آقا می شه حرفمو به خدا برسونین می دونم خودش همه رو می شنوه امّا می خوام شما این لطف رو در حقّم بکنین این جوری خیالم راحت تره آخه شما خیلی براش عزیزید، دست شما رو رد نمی کنه، امّا من دست و بالم پر از گناهه، راستش روم نمی شه برم جلو و به خودش بگم. او که می دونه همه گناه های منو، خلوت و پنهونی های منو. تازه از شما هم خجالت می کشم ولی خوب چیکار کنم دست به دامن شما می شم و باز به خودش از غضبش پناه می برم به پشت گرمی شما. من از حضیض بدی هام از شما درخواست می کنم و شما از بلندای جود و کرمتون می بخشید، من از جنس خواستنم و شما از جنس بخشش و دادن، دل من مکدّر از تکرار گناه و روح شما جریان مهر و پاکی و صفا.
الان تو مشهدالرّضایی یا که نه در نجف تو ایوان طلا میهمان امیرالمؤمنینی یا در کربلا عزادار شاه تشنگانی زیاد فرق نمی کنه، در کاظمین و عسکریّین، قبور مطّهرشون روشکار چشمات کرده باشی یا که در بقیع بی گنبد و بارگاه، ائمّه بقیع رو بخونی یا نشون از اون عصمت بی نشون بگیری. یا برگردی و گنبد خضراء رو توتیای چشمات کنی، به هر حال هر کدام از این جا های متبرّک که باشی، به این بزرگان و آبروداران رو کردی و پناه آوردی و ازشون می خوای که شفیعت بشن. به ستون توبه های زیادی خودت رو بستی و تسبیح استغفارها شمردی. حالا می خوای این مقرّبین درگاه ربوبی برات از خدای غفّارالذّ نوب طلب استغفار کنن. تموم طول راه رو با گام های کوتاه، تکبیرگو و تسبیح کنان آرام قدم زدی، نه، که با پای دلت دویدی و حالا چشم و دل از دریای کرم اربابانت سیراب می کنی. حال این دم آخری مهر و امضاء چه کسی رو کم داری که حیرون و سرگردون به دور و برت خیره خیره نگاه می کنی، منتظر چی هستی؟ منتظر کی هستی؟
نمی خوای این آخرین برگ برنده ات روهم زیارت کنی؟ نمی خوای سراغی از یوسف زهرا بگیری؟ نمی خوای احترامی به منتقم خون امام حسین کنی؟ نمی خوای به اون دور از نظرها سلامی بکنی؟ آره خیلی دلت می خواد امام عصر و زمان خودت رو هم زیارت کنی، امّا کجا بری؟ به سامراء یا سرزمین مکّه ومنیٰ هر جایی که بری او حاضره، هست و به حرفهات گوش می ده. هر جا که بری این عالم به خاطر وجود او رو پاست و به یمن حضورش از گناهان امثال من و تو از هم نپاشیده. دلت رو به محبّتش قفل بزن و ازش بخواه ازت جدا نشه، تو رو باز با خدا آشتی بده کمکت کنه دست از معصیت خدا بکشی و همه جا خودت رو در محضرش ببینی. ازش بخواه کاری کنه مهر و حضور پروردگار درونت پر رنگ بشه اون قدر که وقتی شیطون و دار و دسته اش به سمتت چهار نعل می تازن حظورش رو نادیده نگیری. ملتمسانه ازش تمنّا کن یاریت کنه خالق و معبودت رو از یادت نبری تا او هم فراموشت نکنه و به حال خودت رهات نکنه. ازش طلب کن خودشون هم نظر و توجّه بهت داشته باشن. پس یه بار دیگه از جات بلند شو دستاتو روی سرت بذار و بگو:
السّلام علیک یا صاحب العصر والزّمان.