شيخيه يکي از گروه ها و فرق و مذاهب منشعب از شيعه اثنی عشری در قرن سيزدهم هجري است. اين فرقه از نام شيخ احمد احسايي، بنيانگذار آن، گرفته شده است.
شيخ احمد احسايي (۱۱۶۶-۱۲۴۱ ق) از منطقه احسای عربستان برخواست. تمام اجدادش از نژاد خالص عرب بوده اند. او در سال ۱۱۶۶ در احساء و منطقه ي قطيف یعنی مرز بين عربستان و بحرين متولّد شد. از علما و بزرگان عصر خويش به خصوص سيّد مهدي بحرالعلوم و شيخ جعفر کاشف الغطاء استفاده برد. در کربلا (حوزه علميه عصر خويش) علاوه بر فقه و اصول و حديث، در علم طبّ، رياضيّات، علم حروف و اعداد و فلسفه اطّلاعاتی کسب کرد. در احساء سپس عتبات و بصره سکونت گزید و در سال ۱۲۲۱ به خراسان (جهت زيارت امام رضا علیه السلام) و سپس به يزد رفت و به شهرت رسيد. سپس در يزد ماندگار شد و از سوی فتحعلي شاه قاجار به تهران و دربار دعوت شد. او سپس با دعوت محمدعلي ميرزا فرزند فتحعلي شاه به کرمانشاهان رفت و تا سال ۱۳۲۸ در آنجا ماند. سپس به قزوين رفت و مورد استقبال علما قرار گرفت. وی ادّعاهای شگفتی می نمود. مثلا گاهی بی واسطه مدّعی روایت از امام صادق علیه لسلام می شد و توجیه های بی پایه ای برای ولادت بدون پدر حضرت عیسی می نمود و مدّعی وجود شهری در آسمان به نام شهر زنان بود و خود را رکن رابع میان خلق و امام زمان می دانست و منکر باب اجتهاد در شیعه بود و … او ضمن اعتقاد جازم به مهدویّت و شخص حضرت حجت بن الحسن، مدّعی بود که آن حضرت به خاطر ترس از دشمنان خویش به عالم هور قلیا گریخته است و به زودی در جسد هر کس که بخواهد ظاهر می شود!! این سخن وی منشأ برای ادّعای مهدویت توسطّ میرزا علی محمد باب شد.

به خاطر انحرافات اعتقادی در قزوين توسّط ملّا محمّدتقي برغاني (از علماي وقت قزوين معروف به شهيد ثالث) مورد تکفير قرار گرفت و با ترک قزوين به مشهد و از آنجا به عراق رفت و از آنجا به موطن خوش احساء مراجعت نمود و در سال ۱۳۴۱ در مدينه درگذشت و در بقيع مدفون گشت.
در اصطلاح شيخيه، شيخ احمد احسايي را «شيخ جليل» مي خوانند.
گفته مي شود شيخ احمد احسايي بالغ بر ۹۰ جلد کتاب در فلسفه قديم، کلام و فلسفه، فقه، تفسير و ادب به زبان عربي نگاشت. (فرهنگ فرق اسلامي، ص ۲۲۶)

سيّدکاظم رشتي (۱۲۵۹-۱۲۱۲ق)
سيّدکاظم رشتي متولّد ۱۲۱۲ق جانشين شيخ احمد احسايي است. اجداد سيّدکاظم رشتي (یعنی سيّدکاظم بن قاسم حسيني دشتي گيلاني حائري کربلايي) از سادات حسيني مدينه بوده اند. او در رشت متولّد شد. در جواني به يزد رفت و از مريدان و شاگردان شيخ احمد احسايي گرديد.
سيّد کاظم رشتي در کربلا مقيم گرديد و تا پايان عمر در اين شهر به ترويج و تدريس مکتب شيخيه پرداخت. گفته مي شود او بالغ بر يکصد و پنجاه جلد کتاب و رساله در تبيين و تفسير مکتب شيخيه و آراي شيخ احمد احسايي نگاشته است. در اصطلاح شيخيه سيّد کاظم رشتي را «سيد نبيل» مي نامند. آواز و شهره سيّد کاظم رشتي در کربلا و عراق بدانجا رسيد که محمود آلوسي عالم امام زمان ستیز و مفتي بغداد درباره سيدکاظم رشتي مي گويد: «اگر سيّد در زماني مي زيست که ممکن بود نبي مرسل و پيغمبري باشد. من اوّل من آمن بودم!!» (فرهنگ فرق اسلامي: ۲۶۶)
عقايد شيخيه
عقايد شيخيه و گروه هاي متأثر و منشعب از آن، به آرا و نظرات شيخ احمد احسايي و سيّدکاظم رشتي برمي گردد. درباره ی عقايد شيخيه بايد گفت:
شيخيه در طول گذر زمان با آرا و عقايد مختلف و متفاوت درهم آميخت. از آراي شيخ احمد احسايي تا آراي سيّد کاظم رشتي و تا آراي علي محمد باب (بابيه) و آراي گروه شيخيه کريم خانيه و گروه شيخيه آذربايجانيه (از سه گروه حجه الاسلامي ها و ثقه الاسلامي ها و احقاقي ها).
شيخيه با تأويل و تفسير به نوعي غلوآمیز معتقدند و به شيعيان غالي متّهم اند. جنگ بالاسري ها و پشت سري ها معروف است. شيعيان متشرعه (شيعيان عادي) نماز خواندن در بالاسر امام را جايز مي دانند، اما پشت سري ها (شيخيه) در هنگام نماز در حرم پيغمبر و ائمّه طوري مي ايستند که قبر ميان آنها و قبله فاصله شود و متّهم مي شدند که در واقع قبر را قبله قرار دادند.
شيخيه اصول دين را در چهار اصل توحيد، نبوت، امامت و رکن رابع منحصر مي دانند. به عقيده ی آنها معتقدان به رکن رابع شيعه کامل اند. رکن رابع همان مبلّغ و ناطق اوّل است و واسطه ی بين شيعيان و امام غايب است. رکن رابع احکام را بلاواسطه از امام معصوم مي گيرد و به شيعيان مي رساند. (فرهنگ فرق، ص۲۶۹).
در باره معاد و عدل مي گويند: اعتقاد به اين اصل لغو و غير محتاج اليه است. چرا که اعتقاد به خدا و رسول ضرورتا مستلزم اعتقاد به قرآن و آنچه در کتاب است، می باشد.
اصل رکن رابع را شيخيه کرمانيه و کريمخانيه بنا نهادند. امّا شيخيه آذربايجانيه (حجّه الاسلامی ها، ثقه الاسلامي ها و احقاقي ها) اصل رکن رابع را قبول ندارند.
آنها معاد جسماني را قبول ندارند؛ بلکه به معاد روحاني و جسم مثالي اعتقاد دارند. (فرهنگ فرق ص۲۷۰) شيخيه براي امام زمان (که وجودش حتمي و ضروري است) حضور در عالم روحاني معتقد اند نه عالم جسماني و آن حضرت از عالم روحاني بر تمام عالم حکمراني مي کند. ایشان آن حضرت را در عالم هور قلیا ساکن می دانند.
استاد محمدجواد مشکور درباره ی عقايد شيخيه معتقد است:
اساس اين مذهب مبني بر امتزاج تعبيرات فلسفي قديم متأثر از آرا و آثار سهرودي با اخبار آل محمد (ص) است. (فرهنگ فرق اسلاميت ص۲۶۶)
فرقه ها و گروه هاي متأثر از شيخيه:
شيخيه که توسّط سيّد کاظم رشتي و بر اساس انديشه هاي شيخ احمد احسايي شکل گرفته است، گروه ها و انشعاباتي داشت که مهم ترين آنها عبارتند از:
۱. بابيه
سيد علي محمد باب از شاگردان سيّد کاظم رشتي بود. پس از فوت سيّد کاظم ادعاي جانشيني سيّد کاظم شد و پس از آن ادّعاي باب و بابيت (رکن رابع) و پس از آن ادعاي مهدويت و نبوّت کرد.
از فرقه بابيه فرقه ازليّه (ميرزا يحيي نوري معروف به صبح ازل) و فرقه بهائيت (ميرزا حسينعلي نوري معروف به بهاءالله) انشعاب يافت، ميرزا يحيي صبح ازل و ميرزا حسينعلي بهاءالله از شاگردان سيّد علي محمّد باب بودند.
۲. شيخيه کريمخانيه کرمانيه
شيخ احمد احسايي، سيّد کاظم رشتي، حاج محمد کريمخان کرماني.
حاج محمد کريم خان کرماني (۱۲۲۵-۱۲۸۸ ق) از معروف ترين شاگردان سيّد کاظم رشتي بود. او پس از سيّد کاظم رشتي مدّعي جانشيني او شد.
پدر حاج محمد کريمخان، حاج ابراهيم خان ظهيرالدوله، داماد و پسر عموي فتحعلي شاه قاجار است. ظهير الدوله – که از خاندان قاجار و والي خراسان و کرمان بود – از مريدان شيخ احمد احسايي و سيّد کاظم رشتي بود و در ترويج و گسترش شيخيه و رهبري حاج محمد کريمخان (فرزندش) بسيار تلاش نمود.
حاج محمّد کريمخان فرقه شيخيه کرمانيه يا شيخيه کريم خانيه را تأسيس کرد. او از علماي بزرگ عصر خويش بود که بالغ بر دويست و شصت کتاب و رساله نگاشت. (فرهنگ فرق، ص۲۶۷)
پس از کريمخان شيخيه کرمانيه به چند گروه تقسيم شدند که مهمترين آنها شيخيه باقريه همدانيه به رهبري محمّدباقر خندق آبادي نماينده کريمخان در همدان بود. فرقه شيخيه کرمانيه، در فرزندان کريمخان باقي ماند. محمّدخان، زين العابدين خان، ابوالقاسم خان، عبدالرضاخان.
۳. شيخيه آذربايجانيه حجّة الاسلامي ها
شيخ احمد احسايي، سيّدکاظم رشتي، ميرزا محمّد مامقاني (معروف به حجّة الاسلام متوفاي ۱۲۶۹ ق). اوّلين طايفه شيخيه آذربايجان خانواده حجّة الاسلام هستند. ميرزا محمّد مامقاني معروف به حجّة الاسلام تبريزي از شاگردان شيخ احمد احسايي و سيّد کاظم رشتي بود و از آنها اجازه ی اجتهاد و روايت داشت.
حجّة الاسلام تبريزي (ميرزا محمّد مامقاني) از علماي آذربايجان و تبريز به تروج آراي اساتيد خودش پرداخت و شيخيه آذربايجان را به عهده گرفت. جالب است بدانيم که حکم اعدام علي محمّد باب رهبر فرقه بابيه (از شاگردان سيّد کاظم رشتي و از انشعاب هاي شيخيه) توسّط حجّة الاسلام تبريزي ديگر شاگرد سيّد کاظم رشتي صادر گرديد.
حجّة الاسلام تبريزي سه فرزند داشت به نام هاي ميرزا محمّدحسين حجّة الاسلام م ۱۳۱۳ق، ميرزا محمّدتقي حجّة الاسلام م ۱۳۱۲ق شاعر و متخلص به نيّر تبريزي، ميرزا اسماعيل حجّة الاسلام م ۱۳۱۷ق. آنها به ترويج شيخيه پرداختند.
آخرين فرد از خاندان حجّة الاسلام، ميرزا ابوالقاسم حجّة الاسلام فرزند ميرزا محمّدحسين حجّة الاسلام است که در سال ۱۳۶۲ ق وفات يافت و با مرگ او طايفه ی شيخيّه حجّة الاسلام تبريز و آذربايجان پايان يافت.
۴. شيخيه آذربايجانيه ثقة الاسلامي ها
شيخ احمد احسايي، سيّد کاظم رشتي، ميرزا شفيع تبريزي معروف به ثقة الاسلام
دومين طايفه ی شيخيّه آذربايجان خانواده ثقة الاسلام است.
ميرزا شفيع تبريزي معروف به ثقة الاسلام از شاگردان شيخ احمد احسايي و سيّد کاظم رشتي و از علماي تبريز و بزرگ خاندان ثقة الاسلام است. او در بسط و گسترش شيخيّه و آراي اساتيد خويش تلاش بسياری کرد. ميرزا موسي ثقة الاسلام فرزند ميرزا شفيع راه پدر را ادامه داد تا بعد از او ميرزا علي (فرزند ميرزا موسي) معروف به ثقة الاسلام دوم، رهبري شيخيه ثقة الاسلامي را در آذربايجان به عهده گرفت.
ميرزا علي همان ثقة الاسلام معروف است که رهبری مشروطه خواهان در تبريز را به عهده گرفت و در محرم ۱۳۳۰ ق به جرم مشروطه خواهي و مبارزه با روس به دار آويخته شد.
پس از ثقة الاسلام تبريزي (ميرزا علي) برادرش ميرزا احمد از مشايخ شيخيه ثقة الاسلامي گشت. امّا پس از چندي اين طايفه و گروه هم تداوم نيافت و طايفه شيخيه ثقة الاسلامي تبريز و آذربايجان هم پايان گرفت.
۵. شيخيه آذربايجانيه گوهري يا احقاقي
سومين گروه و طايفه شيخيه آذربايجان اسکويی ها يا گوهری ها يا احقاقی هایند.
شيخ احمد احسايي، سيّد کاظم رشتي، ميرزا حسن اسکويي مشهور به گوهر تبريزی متوفای ۱۲۶۶ق
ميرزا حسن به ترويج انديشه های اساتيد خويش در تبريز و آذربايجان و اسکو همّت گماشت. پس از او فرزندش ميرزا باقر اسکويی (۱۲۳۰ – ۱۳۰۱ ق) (صاحب رساله علميّه) راه پدر را ادامه داد.
پس از ميرزا محمّدباقر، ميرزا موسی – که از شاگردان به نام ميرزا محمّدباقر بود – راه آنها را ادامه داد. ميرزا موسی اسکويی (۱۲۷۹ -۱۳۶۴ ق) از بزرگان شيخيه تبريز محسوب می شود. او با تأليف کتابي به نام «احقاق الحق و ابطال الباطل» به ترويج آراي شيخيه به خصوص شيخ احمد احسايي و بطلان شيخيه کرمانيه کريمخانه، پرداخت.
بعد از تأليف احقاق الحق ميرزا موسی گوهری يا اسکويی به ميرزا موسی احقاقی معروف شد و خاندان و طايفه او به احقاقي مشهور شدند. احقاقيه جريان مخالف بابيّه و شيخيّه کرمانيه است و خود را رهروان واقعي شيخ احمد احسايي و سيّد کاظم رشتي مي دانند.
احقاقيه یا احقاقي ها از آذربايجان و اسکو به کويت مهاجرت کردند و فرزندان ميرزا موسي احقاقي (ميرزا علي، ميرزا حسن، ميرزا محمّدباقر) از علماي شيخيه احقاقي اند که در کويت فعّاليّت کردند.
احقاقي ها در دوران جديد با رهبری افرادی چون ميرزا حسن احقاقی و ميرزا عبدالرسول احقاقی و ديگران فعّال اند. مرکز فعّاليّت آنها هم حسينيه احقاقيه در کويت است که مرکز تجمع جمعي از شيعيان کويت محسوب مي شود. و در تمام اعياد و وفيات و مراسم در آن برنامه اجرا مي شود.
احقاقيه سعي دارد شيخيه کرمانيه و آذربايجانيه را نقد نمايد و آراي شيخ احمد احسايي و سيّد کاظم رشتي و ميرزا محمّدباقر و ميرزا موسي و ميرزا عبدالرسول و … را ترويج نمايد.
اين گروه معروف به گروه هاي ولايتي و کمی هم متّهم به غلو درباره اهل بيت اند. ديدگاه هاي سياسي مشخصي ندارند.
يکي از مهمترين اختلافات احقاقي ها با ديگر گروه هاي شيخيه اين است که آنها شيوه اخباريگري را جايز نمي دانند، بلکه به اجتهاد و تقليد و مرجعيت معتقدند. اين گروه به برگزاری برنامه هايی همانند زيارت جامعه کبيره و زيارت عاشورا و ديگر زيارات اهميّت بسيار مي دهند. از تمثال های منسوب به اهل بيت استفاده می کنند، متّهم به افراط در شيعه گري و تشيع هستند مثلا معقتدند:
– اسماء و صفات خداوند هميشه محتاج حامل و فعليّت است، در زمان حضور معصومين ایشان مظهر حامليت و فعليت صفات حق اند. امّا در غيبت معصوم افراد خاص، حامل صفات خداوندند و آنها واسط بين مردم و امام معصوم و خداوند می باشند.
– خداوند برای ارتباط با خلق محتاج واسطه است و اين واسطه اهل بيت اند.
– رکن رابع و فطرت خاص واسطه ی ارتباط بين مردم و امام معصومند.