طلوع

 سه گانه ای دربارۀ « امام زمان علیه السلام  »

برای نوجوانان

 

 

«بوسیدن روی ماه»

نیمه شعبان سال ۲۵۵ هجری قمری است. بیش از دو قرن و نیم از هجرت پیامبر اسلام از مکّه به مدینه می گذرد.

در خانۀ  حسن بن علی  هَیاهو  و جُنب و جوشِ عجیبی است.

بانوی پرهیزکار و محبوب منـزل که به هیچ وجه نشـانه های بارداری و زایمان در وی دیـده نمی شد، ناگاه دردی سخت به شدّت او را فرا می گیرد و مُضطربَ اش می سازد. در اتاق او زنی با تقوا به نام حکیمه که عمّۀ شوهر اوست، هم چون مادر و پرستاری مهربان و دل سوز دور از چشم دیگران، دائما در حال مراقبت از او، لوازمی را برای وی فراهم می کند و با محبت بی نظیر خود به او آرامش و دلگرمی می دهد؛ هم چُنان که شوهر وی “حسن بن علی” همواره اِضطراب او را با تذکّر به مشیّت حتمی و قدرت مطلق اِلاهی برطرف می ساخت و  وی را به ولادت نوزادی سالم  و قوی و برگزیده امیـد می بخشید.

عالم منتظر به دنیا آمدن نوزادیست که پیامبر صلّی الله علیه و آله  سال ها قبل، تولّد او را نوید داده است.

مأموران حکومت در بیرون خانه و جاسوسان در درون، در صَدَدِ قتل او ، قبل یا بعد از تولّدند، و عدّه ای از یاران و نزدیکان، مشتاقِ دیدار او.

غوغای پنهانِ عجیبی در آن بیتِ آسمانی بود.

مادر می دانست که چه گوهری را در رَحِم خود به امانت پرورش داده است و با اطمینان و آرامشی که همسرش حسن بن علی (امام حسن عسکری علیه السلام )، به او می بخشید و نیز با نشانه ها و عجـایبی که بارها و بارها  از بـرگـزیـدۀ خداوند در دوران بارداری اش می دید، مطمئن بود به قدرت و ارادۀ پروردگار در حفاظت از فرزندش.

در آن جُنب و جوش، پنهان از انبوه جاسوسان و دشمنان، ناگاه صدای آهسته ی نوزادی از پشت دربِ اتاق به گوش رسید. قرآن تلاوت می کرد و نام خدا را بر زبان جاری می ساخت و حمد و تسبیحِ او می گفت.

موعود آخِرالزّمان به دنیا آمده بود.

پدر لبخند بر لب، غرق در یاد و ذکر خدا، نوزادِ مُطهّر و گران قدْرِ خود را که با کمک حکیمه خاتون و چند تن از بانوانِ پرهیزکار و یاران و کارگزارانِ مُقرّبِ اِلاهی به دنیا آمده و در پارچه ای پیچانده شده بود، در آغوش گرفت. خدای را شکر کرد و فرزند را بوسید، و با نگاهی عمیق به بانو نرجس همسر محبوبش، مادر نوزاد، تمام محبّت و سپاس خود را نِثار وی کرد. نرجس، نام دیگرش مِلیکا، نوّۀ قیصرِ روم و از نسلِ شَمعون وصیّ حضرت عیسی علیه السلام  بود.

پدر او را به آغوش نرجس سپرد تا از شیره و ثَمرۀ وجود خود نوزاد را سیراب نماید.

زان پس او را در اختیار یاران و کارگزاران خاصّی نهاد تا وی را که مولودی زمینی با مأموریّتی اِلاهی و ماورائی، و انسان برتر ـ آخِرین انسان برگزیده ـ بود، به گونه ای ویژه حفظ و حراست کنند؛ و چُنین کردند.

امّا مادر که نمی توانست چهرۀ گرم و دل نشینِ پسر و چشم های زیبا و نافذ، و نگاه  و  وجودِ پُـر مِهر او را فراموش کنـد؛ دلتنگی می کرد.

پس به فرمان پدر، در زمان هایی خاصّ او را به آغوشِ مادر برمی گرداندند. چرا که فرزند نیز برای مادر دلتنگ می شد و جهت رشدِ مناسب و تغذیۀ نیکو هم به نوشیدن شیر و به آغوش سرشار از مِهر مادر سخت نیاز داشت.

به هر تقدیر، در همان حال که مولودِ آخِرالزّمان ماه ها و سال های اوّلِ زندگی در این دنیا را پشت سر می گذاشت و به ارادۀ خداوند به بهترین وجه پرورش می یافت، خبرِ تولّد او از مأموران و جاسوسان حکومت پوشیده نماند.

بلافاصله پس از دریافت اولین گزارش از خبرچین ها، ماموران همه جای خانه را به دقّت گشتند و بازرسی کردند. امّا نه اثری از زایمان بود و نه نشانه ای از فرزند به دنیا آمده.

به یقین باید نوزادی در این خانه متولّد شده باشد، امّا آنان هر بار، پس از جستجوهای بسیار، بدون یافتن هیچ نشانه و اثری، ناامید و خشمگین برمی گشتند.

گرچه چیزی نیافتند، ولی مراقبت از منزل را ـ که به امر حکومت در منطقه ای نظامی قرار داشت ـ و زیر نظر گرفتنِ رفت و آمدها و افراد ساکن در آن را بیشتر کردند، امّا هرگز او را که عزیز کردۀ خداوند و ذخیرۀ اِلاهی برای اجرای عدالت و اعتقاد به حقیقت توحید بود، نیافتند.

بدین ترتیب برگزیدۀ خداوند، دوران کودکی اش نهان از چشم دیگران، در پرده ای از غیبت و حضور سپری شد و او از جانب خداوند اجازه یافت که به عنوان آخِرین امام و جانشین حضرت رسول و آخِرین خلیفۀ خدا در عالَم آفرینش، چون اِدریس و اِلیاس و خِضر و عیسی مسیح دور از گزند و آسیب دشمنان زنده بماند تا جهانِ خلقت از حجّتِ زندۀ خدا خالی نگردد و تا نظامِ عالَم از هم نپاشد و امرِ هدایت خلق ادامه یابد و بندگان در رجوع به خدا، فریاد رس و پناهی داشته باشند.

عدّه ای از پیروانِ نزدیک امام حسن عسکری علیه السلام او را در طفولیّت نزد پدر دیدند و با مشاهدۀ علم اِلاهی وی به وجود آن گوهر آفرینش گواهی دادند. بعد از شهادت امام یازدهم نیز، در سال ۲۶۰ هجری قمری، اصحاب و نزدیکان امام، او را در حالی که پنج سال بیش نداشت، هنگام اِقامۀ نماز بر پیکرِ مُطهّر پدر  ـ به عنوان امام معصوم و جانشین پس از وی ـ مشاهده کردند.

زان پس در مدّت ۶۹ سال یعنی تا سال ۳۲۹ هجری قمری، شیعیان از طریق سُفَراءِ ایشان با آن حضرت در ارتباط بودند که به ترتیب عثمان بن سعید عَمری، محمّد بن عثمان ـ پسر اوّلین سفیر ـ، ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی ـ از خاندانِ نوبخت ایران ـ و علیّ بن محمّد سَمُری نام داشتند.

این ۶۹ سال به عنوان دوران غیبت صُغرای موعودِ آخِرالزّمان شناخته می شود.

از آن جا که آخِرین سفیرِ امام یعنی جناب علیّ بن محمّد سَمُری اجازه نیافت که به امر امام، برای بعد از خود فرد دیگری را معرّفی کند؛ پس از مرگ وی، بر اساس آخِرین دستور کتبی امام به ایشان، دوران غیبتِ تامّۀ حضرت مهدی علیه السلام  شروع شد که تا به امروز و تا هنگام ظهور ادامه خواهد داشت.

در این مدّت عده ای از پیروان برگزیدۀ امام خدمت ایشان مُشَرّف شده و با آن حضرت دیدار کرده اند، ولی هیچ یک اجازه نداشته و ندارند که بگویند سفیر و بابِ امام زمان اند و ادّعا کنند که درخواست های شیعیان را در ارتباطی که با امام دارند، مطرح کرده و مشکلات ایشان را برطرف می کنند. هر کس که چُنین بگوید و یا ادّعا کند که هر زمان بخواهد، خدمت حضرت مهدی علیه السلام مشرّف می شود، کَذّاب (بسیار دروغگو) است.

در دوران غیبتِ تامّه کـه از آن به عنـوان  غیبتِ کُبـرا  نیـز نـام می برند، شیعیان و پیروان آن حضرت وظیفه دارتد که در مسائل و مشکلات خویش به فقهاءِ پرهیزکار و وارسته و راویان احادیث اهل بیت علیهم السلام مراجعه کنند و در گرفتاری ها به عِنایات خاصّ امام عصر علیه السلام و ولایت مُطلقۀ ایشان مُتوسّل شوند.

چرا که خود فرموده اند :

ما در رسیدگی به شیعیان خود کوتاهی نمی کنیم.                آنان را جز گناهان شان از دیدار ما محروم نمی سازد.

او آخِرین مُنجی و آخِرین پناه است.

او همان کسی است که خداوند اعتقاد به توحیدِ حقیقی و حقیقتِ توحید و اجرای عدالت را در زمین و آسمان ها و در تمام عوالم، به علم سرشارِ او و به دستِ قدرت و اختیارِ مُطلقِ وی مُقدّر ساخته است.

او ذخیرۀ اِلاهی است برای اجرا  و اِحقاقِ حقّ و از بین بردن باطل و طاغوت.

پس به امر خداوند او را از حوادث خطیر و ناملایمات روزگار در امان نگاه می دارند و حراست می کنند، تا در روز موعود به فرمانِ خالقِ عالم ظاهر شود و قیام کند و با یاری یاران و سربازانِ زمینی و آسمانیِ جان بر کفِ خویش عالَم را از قسط و عدل پُر نماید، چُنان که از ظلم و جور آکنده است.