حفظ زبان هرچند که در هر زمان خوب و پسنديده است ولي چون انسان در زمان غيبت حضرت صاحب الزمان‏ عليه السلام بيشتر در معرض خطر و زيان و فتنه و امتحان است، اهتمامش به اين امر مؤکَّدتر و مهم‏تر از ساير زمان هاست.

شيخ صدوق در کتاب کمال الدين در خبر صحيحي از جابر از مولايمان حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام روايت آورده که فرمود: زماني بر مردم فرا مي‏رسد که امام آگن‏ها از نظرشان غايب مي ‏شود، خوشا به حال آن کساني که در آن زمان بر امر ما ثابت بمانند، کم‏ترين چيزي که از ثواب به آن‏ها مي‏ رسد اين‏که خداوند جلّ جلاله آنان را ندا مي ‏کند و مي ‏فرمايد: اي بندگان و کنيزان من! به سرّ من ايمان آورديد و غيب مرا باور داشتيد، پس بشارت باد شما را به نيکي و ثواب از من که شما به حق بندگان و کنيزان من هستيد، از شما مي ‏پذيرم و شما را عفو مي‏ کنم و گناهانتان را مي‏ آمرزم و به سبب شما باران به بندگانم مي ‏رسانم و بلا را از آن‏ها دفع مي‏ کنم، اگر شما نبوديد عذاب خود را بر آن‏ها نازل مي‏ کردم. جابر گويد: عرضه داشتم: اي زاده رسول خدا صلي الله عليه و آله! بهترين کاري که مؤمن در آن زمان انجام دهد چيست؟ فرمود: حفظ زبان و خانه نشيني. [۱]
و در مجالس شيخ صدوق به سند خود از امام صادق‏ عليه السلام از پدرانش روايت آمده که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: هر کس خداي تعالي را بشناسد و تعظيمش کند دهانش را از سخن و شکمش را از غذا باز خواهد داشت، و رنج روزه و شب زنده داري را بر خود هموار خواهد ساخت، [اصحاب] گفتند: اي رسول خدا صلي الله عليه و آله پدران و مادرانمان فدايت باد، اينان اولياي خدا هستند؟ فرمود: همانا اولياي خدا ساکت ماندند پس سکوتشان انديشه بود، و چون سخن گفتند سخنشان ذکر بود، و چون نگريستند نگاهشان عبرت بود، و زبان گشودند پس نطقشان حکمت بود، و راه رفتند پس راه رفتنشان در ميان مردم برکت بود، چنانچه اجل‏هايي که خداوند بر آنان محتوم داشته نبود ارواج آن‏ها از بيم عذاب و شوق ثواب در کالبدهاي‏شان قرار نمي ‏گرفت. [۲]
توضيح: غالباً سکوت در حفظ زبان از سخن گفتن در جايي که انسان در معرض سخن گفتن است به کار مي ‏رود، و صمت اعم از آن است، و نطق غالباً در مقام مخاطبه به کار مي‏رود، و تکلُّم اعم از آن است.
در اصول کافي در خبر صحيحي از امام ابوجعفر باقر عليه السلام آمده که فرمود: «همانا شيعيان ما لال‏ها هستند». [۳] و در همان کتاب به سند موثَّقي از امام کاظم‏عليه السلام آمده که شخصي به آن حضرت عرضه داشت: مرا سفارشي بنماي، فرمود: زبانت را حفظ کن که عزيز شوي، و زمان امورت را به دست مردم مده که خوار و زبون گردي. [۴]
و در همان کتاب به سند صحيحي از امام رضا عليه السلام آمده که فرمود: از نشانه‏هاي فقه حِلم و علم و خاموشي است، همانا خاموشي يکي از درهاي حکمت است، همانا خاموشي محبّت مي ‏آورد، به درستي که آن راهنماي هر خيري است. [۵]
و در خبر صحيحي از امام صادق‏ عليه السلام آمده که فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله به شخصي که به محضر آن جناب مشرَّف شده بود فرمودند: آيا تو را راهنمايي کنم به چيزي که خداوند به سبب آن تو را به بهشت بَرَد؟ عرضه داشت: آري، يا رسول اللَّه‏ صلي الله عليه و آله، فرمود: از آنچه خداوند به تو داده ديگران را دستگيري کن، عرض کرد: اگر خودم به آنچه مي‏ خواهم ببخشم نيازمند باشم چطور؟ فرمود: پس مظلوم را ياري کن، عرضه داشت: اگر از کسي که مي‏ خواهم ياريش کنم ناتوان‏ تر بودم چه؟ فرمود: پس کاري براي نادان کن – يعين او را راهنمايي کن – گفت: چنانچه خودم از کسي که مي‏ خواهم راهنمائيش کنم نادان ‏تر بودم؟ فرمود: پس زبانت را بربند جز از خير، آيا شادمان نيستي که يکي از اين صفات در تو باشد که تو را به بهشت بکشاند؟ [۶]
و در کافي از امام صادق‏ عليه السلام آمده که فرمود: بنده پيوسته نيکوکار نوشته مي‏ شود مادام که ساکت باشد، و هنگامي که سخن بگويد نيکوکار يا بدکار نوشته شود. [۷]
شيخ صدوق نيز در فقيه مانند اين حديث را از اميرالمؤمنين ‏عليه السلام آورده است. [۸] و اين دو حديث و حديث پيش از آن‏ها و حديثي که از مجالس شيخ صدوق روايت آورديم دلالت دارند بر اين‏که سکوت و خاموشي به خودي خود عبادت مستحبّي است، هر چند بر امر راجحي – از قبيل تفکُّر و تقيّه و مانند اين‏ها – مشتمل نباشد، و روايات چندي بر اين مطلب دلالت دارند که ان شاء اللَّه تعالي آن‏ها را خواهيم آورد.
و مجلسي ‏رحمه الله در دلالت حديث اخير تأمّل کرده، و در شرح فرموده امام ‏عليه السلام: «نيکوکار نوشته مي ‏شود…» گويد: «يا به خاطر ايمانش و يا براي سکوتش، زيرا که آن [سکوت] از اعمال صالحه و کارهاي نيک است، چنان‏که ناظران در اين خبر يادآور شده ‏اند». سپس گفته: «و من مي ‏گويم: فرض اوّل نزد من اظهر است، هرچند که بيشتر افراد به آن توجه ننموده‏ اند چون که آن حضرت‏ عليه السلام فرموده: «و هنگامي که سخن بگويد نيکوکار يا بدکار نوشته شود»، زيرا که بنابر احتمال دوّم حَصْر از بين مي‏ رود، چون ممکن است سخن مباحي بگويد که نه نيکوکار شود و نه بدکار، مگر بدکار ر مجازاً عموميّت دهيم که به طور مطلق غير نيکوکار را شامل گردد، و اين بعيد است.

رک: مکیال المکارم؛ محمد تقی موسوی اصفهانی؛ جلد ۲)
——————————————————————————————————-
[۱] کمال الدين، ۳۳۰:۱.
[۲] الأمالي، ۳۳۰.
[۳] اصول کافي، ۱۱۳:۲.
[۴] اصول کافي، ۱۱۳:۲.
[۵] اصول کافي، ۱۱۳:۲.
[۶] اصول کافي، ۱۱۳:۲.
[۷] اصول کافي، ۱۱۶:۲.
[۸] من لايحضره الفقيه، ۳۹۴:۴، ح ۵۸۴۲.