شهرت، آفت است و ناشناس ماندن، راحت. در کافي از امام صادق‏ عليه السلام روايت آمده که فرمود: چنانچه بتواني [طوري زندگي کني که] هيچ کس تو را نشناسد اين کار را بکن.

و در کتاب کمال الدين به سند صحيحي از امام باقر عليه السلام آمده که فرمود: زماني بر مردم خواهد رسيد که امام آنان از ايشان غايب شود، خوشا به حال آنان که بر امر ما پايدار بمانند. در آن زمان، کم‏ترين چيز از ثواب که به آن‏ها رسد اين‏که، خداوند متعال ايشان را ندا کند: بندگان و کنيزان من، به سِرّ من ايمان آورديد و غيب مرا تصديق کرديد، پس بشارت باد شما را به ثواب نيک از من؛ اي بندگان و کنيزانم حقّا که از شما قبول مي‏ کنم و شما را عفو مي‏ نمايم، و شما را مي ‏آمرزم، و به شما بندگان را از باران سيراب گردانم، و بلا را از آنان دفع نمايم، و اگر شما نبوديد عذابم را بر آن‏ها نازل مي‏ کردم. جابر گفت: عرض کردم: اي فرزند رسول خدا! بهترين کاري که مؤمن در آن زمان انجام دهد چيست؟ فرمود: حفظ زبان و خانه نشيني است. [۱]
و در نهج‏البلاغه از امير المؤمنين ‏عليه السلام آمده که در يکي از خطبه‏ ها فرمود: «وَ ذلِکَ زَمانٌ لا بَنْجُو فِيهِ إِلّا کُلُّ مُؤْمِنٍ نُومَةٍ إِنْ شَهِدَ لَمْ يُعْرَفْ وَ إِنْ غابَ لَمْ يُفْتَقَدْ أُولئِکَ مَصابِيحُ الهُدي وَ أَعْلامُ السُّري لَيْسُوا بِالمَسايِيحِ وَ لَا المَذايِيعِ البُذُرِ أُولئِکَ يَفْتَحُ اللَّهُ لَهُم أَبْوابَ رَحْمَتِهِ وَ يَکْشِفُ عَنْهُمْ ضَرّآءِ نَقْمَتِهِ. أَيُّهَا النّاسُ سَيَأْتِي عَلَيْکُم زَمانٌ يُکْفَأُ فِيهِ الإِسْلامُ کَما يُکْفَأُ الإِنآءُ بِما فِيهِ…»؛ [۲] و آن زماني است که در آن نجات نمي ‏يابد مگر هر مؤمن بي ‏نام و نشان، که اگر [در مجالس] حضور يابد شناخته نشود و هرگاه غايب باشد در جستجويش بر نيايند، اينان چراغ ‏هاي هدايت و روشنگران راه شبروان اند، که به فتنه و فساد و سخن چيني در ميان مردم آمد و شد نکنند، و دهان به عيب‏ گويي از مردم و ياوه سرايي نگشايند، براي آنان خداوند درهاي رحمتش را باز مي ‏کند، و از ايشان سختي عذابش را برطرف مي ‏نمايد. اي مردم! زماني بر شما خواهد رسيد که اسلام در آن واژگون مي‏ شود همچنان که ظرف واژگون گردد و آنچه در آن است بريزد … .
سيّد رضي‏ رحمه الله فرمايد: اين‏که حضرت ‏عليه السلام فرموده «کُلُّ مُؤْمِنٍ نُومَةٍ» منظورش گمنام کم آزار است، و «مساييح» جمع مسياح است، و آن کسي است که بين مردم به فساد و سخن‏ چيني مي‏ پردازد، و «مذاييع» جمع مِذْياع است و آن کسي است که هرگاه خلافي از کسي بشنود آن را پخش مي‏ کند و براي ديگران بازگو مي‏ نمايد، و «البُذُر» جمع بَذور است، و آن کسي است که سفاهتش بسيار و بيهوده ‏گو است.
و در غيبت نعماني از امام صادق‏ عليه السلام روايت آمده که فرمود: اگر يک خبر را خوب بفهمي از ده خبري که آن‏ها را [فقط] روايت نمايي بهتر است، همانا هر حقّي را حقيقتي است و هر صوابي را نوري، سپس فرمود: به خدا سوگند که ما کسي از شيعيانمان را فقيه و فهميده نمي ‏شماريم تا اين‏که با او به کنايه و رمز سخن بگوييم و او منظور از آن را متوجّه گردد؛ اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بر منبر در شهر کوفه فرمود: همانا در پشت سر شما فتنه‏ هاي تاريک؛ کور و بي‏ نور خواهد آمد، که از آن فتنه ‏ها نجات نيابد مگر نُومه. گفته شد: يا اميرالمؤمنين نومه چيست؟ فرمود: کسي که مردم را بشناسد ولي مردم او را نشناسند. و بدانيد که زمين از حجت خدا خالي نمي‏ماند، ولي خداوند خلق خويش را به خاطر ستم و تجاوز و اسراف بر خودشان از ديدار او کور خواهد ساخت، و اگر زمين يک ساعت از حجّت خداوند خالي بماند اهل خود را فرو خواهد برد، ولي حجّت خداوند مردم را مي‏ شناسد و آن‏ها او را نمي ‏شناسند همچنان که يوسف مردم را مي‏ شناخت در حالي که آن‏ها او را نمي ‏شناختند.[۳]
و در همان کتاب نيز به سند خود آورده که يکي از ياران امام ابوعبداللَّه صادق‏ عليه السلام بر آن حضرت وارد شد، و عرضه داشت: فدايت گردم؛ به خدا سوگند من تو را دوست مي‏ دارم و هر کس تو را دوست دارد را دوست دارم، اي سرور من چقدر شيعيان شما فراوانند! آن حضرت‏ عليه السلام فرمود: آنان را بشمار. عرض کرد: بسيارند آن حضرت‏ عليه السلام فرمود: آن‏ها را مي‏ تواني بشماري؟ عرض کرد: آن‏ها از شمارش بيرونند. حضرت ابوعبداللَّه صادق‏ عليه السلام فرمود: ولي اگر آن شماره‏اي که توصيف شده ‏اند سيصد و ده و اندي تکميل گردد آنچه را مي‏ خواهند انجام خواهد شد، امّا شيعه ما کسي است که صدايش از بناگوش تجاوز نکند و ناراحتي ‏هاي دروني ‏اش از بدنش آشکار نگردد، و با دشمن ما دوستي ننمايد، و دوستدار ما را دشمن ندارد. عرضه داشتم: پس با اين شيعيان مختلفي که دعوي تشيُّع دارند چه کنم؟ فرمود: تمييز داده خواهند شد، و بررسي خواهند شد، و تبديل خواهند يافت، سالياني بر آن‏ها خواهد آمد که از ميانشان ببرد و شمشيري آن‏ها را مي‏ کشد و اختلافي پراکنده ‏شان مي ‏کند، شيعه ما تنها کسي است که همچون سگ زوزه نکشد و بسان کلاغ طمع نورزد، و اگر از گرسنگي بميرد از مردم گدايي نکند. عرض کردم: فدايت شوم؛ چنين کساني را با اين اوصاف کجا بجويم؟ فرمود: در اطراف زمين آن‏ها را بجوي، آنان کساني هستند که زندگيشان به سختي مي ‏گذرد، و خانه بدوشند که چنانچه در جايي حضور يابند شناخته نشوند، و هرگاه غايب باشند کسي جستجويشان نکند و اگر بيمار شوند عيادت نشوند، و چنانچه خواستگاري کنند همسرشان ندهند، و هرگاه بميرند [مردم] بر جنازه آن‏ها حاضر نگردند، آنانند که با اموالشان مواسات کنند و در قبرهاي‏شان يکديگر را ديدار نمايند، و نظرهايشان با هم اختلاف ندارد هر چند که شهرهاي‏شان مختلف است. [۴]
و به طريق ديگري نيز اين حديث را روايت کرده و در آن افزوده: و هرگاه مؤمني را ببينند او را گرامي دارند، و چنانچه منافقي را مشاهده کنند از او دوري گزينند و به هنگام مرگ بي ‏تابي ننمايند، و در قبرهايشان با يکديگر ديدار مي ‏کنند.
محلّ شاهد فرموده آن حضرت‏ عليه السلام است: چنانچه در جايي حضور يابند شناخته نشوند و هرگاه غايب باشند کسي جستجوي‏شان نکند…. زيرا که آن حضرت – عليه الصلاة و السلام – با اين سخن بر خوبي گمنام ماندن از مردم و مذمّت مشهور شدن در بين آن‏ها دلالت فرمود، و بدين جهت تمام اين حديث را آوردم که فوايدش بسيار است. و از جمله مطالبي که متناسب با آن زمان است اين ابيات مي‏ باشد:
خَفَيْتُ عَنِ العُيُونِ فَأَنْکَرَتْنِي * فَکانَ بِهِ ظُهُورِي‏ظ لِلْقُلُوبِ
وَ أَوْحَشَنِي الأَنِيسُ فَغِبْتُ عَنْهُ * لِتَأْنِيسِي بِعَلاّمِ الغُيُوبِ
وَ کَيْفَ يَرُوعُنِي التَفْرِيدُ يَوْماً * وَ مَنْ أَهْوي لَدَيَّ بِلا رَقِيبٍ
إِذا مَا اسْتُوحِشَ الثَّقَلانُ مِنِّي * أَنَسْتُ بِخَلْوَتِي وَ مَعِي حَبِيبِي
از ديده‏ها مخفي ماندم پس ديده‏ ها مرا نشناختند، و از اين جهت براي دل ‏ها آشکار شدم. و مونس من به وحشتم انداخت لذا از نظرش غايب شدم، چون به خداي علام الغيوب انس يافتم. و چگونه روزي تنهايي مرا بيمناک خواهد ساخت، در حالي که محبوب من – به دور از رقيب – نزد من است. چنانچه جن و انس از من وحشت کنند، به خلوت خود مأنوس باشم و حبيبم با من است.

(رک: مکیال المکارم؛ محمد تقی موسوی اصفهانی؛ جلد ۲)
—————————————————————————————
[۱] کمال الدين، ۳۳۰:۱.
[۲] نهج‏البلاغه، خطبه ۱۰۲، فيض، ۲۹۱.
[۳] غيبت نعماني، ۷۰.
[۴] غيبت نعماني، ۱۰۷.