منکران اصالت مهدویت شبهه دیگری را دستاویز کرده اند تا اذهان معتقدان را نسبت به این باور استوار به شک و تردید اندازند. پرچمدار این سخن ابن خلدون است. پس از او مخالفان آرمان مهدویت به ویژه مستشرقان و برخی معاصران بدان سخن چنگ زده اند و برای مخدوش کردن اصل مهدویت آن را طرح می کنند. ابوزيد عبدالرحمان بن محمّد ابن خلدون تونسی (درگذشته ۸۰۸ ق.) در مقدّمه ی تاریخ “العبر” خویش – که در دانش تاریخ به ویژه جامعه شناسی تاریخی شهرتی بیش از متن آن کتاب به دست آورده است – پس از تعریف و توصیف عقیده ی “مهدویت” از دید مسلمانان، مدّعی می شود که روایاتی در تعارض با احادیث مهدویت وجود دارد که منکران به دستاویز آنها بر این عقیده تاخته اند. وی در برابر آن بیست و هشت حدیثی که خود، دست چین نموده است تنها یک روایت عرضه می کند که به گمان وی با روایات مهدویّت در تعارض است. وی متن و سند آن روایت را چنین نگاشته است:

محمّد بن خالد الجندی، عن ابان بن صالح بن ابی عیّاش، عن الحسن البصری، عن انس بن مالک، عن النبی صلی الله علیه و سلم انّه قال: لا مهدی الا عیسی بن مریم.[۱]

پاسخ:

خبر اخیر اصل مهدویت را نفی نمی کند؛ بلکه با آن دسته از روایات که مهدی را از امّت اسلامی، از عترت نبوی، از سادات علوی، از سلاله فاطمی و از دو تیره حسنی و حسینی می شناسانند، تنها تناقض دارد نه این که رد کند.

اصل این روایت را تنی چند از محدّثان سرشناسی سنّی نقل کرده اند.[۲] به عنوان نمونه :

۱- ابوعبدالله ابن ماجه قزوینی در “السنن” ج ۲ ص ۱۳۴۰ شماره ۴۰۳۹ آن را به شکل زیر روایت می کند:

حدّثنا یونس بن عبدالاعلی، حدّثنا محمّد بن ادریس الشّافعی، حدّثنی محمّد بن خالد الجندی، عن ابان بن صالح، عن الحسن، عن انس بن مالک، انّ رسول الله صلی الله علیه و سلّم قال:

لا یزداد الامر الا شدّة و لا الدنیا الا ادبارا و لا الناس الا شحّا و لا تقوم السّاعة الا علی شرار الناس و لا المهدی الا عیسی بن مریم.

(در گذر زمان) برکارها جز سختی فزون نشود؛ و دنیا جز روگردانی نیفزاید؛ و بر مردمان جز آزمندی و تنگ نظری افزوده نگردد؛ و جهان جز بر زیان بشر شرور به پایان نرسد و مهدی جز عیسی بن مریم نباشد.

۲- ابوعبدالله حاکم نیشابوری در کتاب “المستدرک علی الصحیحین”[۳] همین خبر را با همین راویان نقل می کند؛ تنها با این تفاوت که به جای “الدنیا” کلمه ی “الدین” و به جای “المهدی” کلمه ی “مهدی” آمده است. وی آنگاه این روایت را از طریق مشابهی نیز می آورد که در آن به جای “ابان بن صالح” از “ابان بن ابی عیّاش” نقل شده و نام “انس بن مالک” هم حذف گردیده است.

نام “ابان بن صالح بن ابی عیّاش” که در کتاب “مقدّمه” ضمن سلسله ی سند آمده؛ به یقین نادرست است؛ زیرا، از دید رجال شناسان اهل سنّت “ابان بن صالح” و “ابان بن ابی عیّاش” دو شخص متمایز هستند که اوّلی مورد وثوق و دومی مورد تضعیف آنان می باشد.[۴]

گویا چون در دو سند مختلف روایت مزبور در کتاب “مستدرک” از این دو تن نام برده شده، در نقل ابن خلدون این دو اسم ادغام و به یک شخص موهوم تبدیل گردیده است. مترجم فاضل کتاب “مقدّمه” آقای دکتر محمّد پروین گنابادی نیز – که به نسخه های متعدّدی از این کتاب رجوع نموده – گویا برای گریز از ایراد اخیر زنجیره ی سند را به گونه ای (از “ابان بن صالح” و او از “ابی عیّاش”)[۵] آورده است که البتّه این نقل نیز نادرست می باشد؛ زیرا هیچ یک از چهار تن “ابوعیّاش” که در میان روایان سبّی شناسایی شده اند در طبقه ی “محمّد بن خالد” و “حسن بصری” قرار نمی گیرند تا بتوانند روای خبر مزبور باشند.

دیدگاه فرزانگان در باره این حدیث:

حدیث شناسان اهل سنّت در باره روایت یاد شده مواضع متفاوت گرفته اند که محور اصلی اختلاف آنان وجود “انقطاع” و “ارسال” در زنجیره های سند آن و نیز تشخیص ایشان در مورد “محمّد بن خالد موذّن جندی صنعانی” است. برخی از محدّثان، این خبر را “موضوع” یا ساختگی دانسته اند. چند تنی دیگر در عین اعتراف به “انفراد” و “انقطاع” آن، راوی مزبور را قابل اعتنا و اعتماد پنداشته در مقام جمع و توجیه مفاد این خبر با احادیث معتبر مهدویّت برآمده اند. سرانجام اغلب دانشوران اهل فن به برخی روات آن به ویژه “الجندی” با دیده شک و تردید بلکه انکار و تضعیف نگریسته با تکیه بر دیگر عیوب روایت مزبور؛ آن را بی ارزش شمرده و قابل معارضه با احادیث متواتر مهدویّت ندانسته اند. از این شمارند:

۱- محمّد بن ادریس شافعی (درگذشته ۲۰۴ ق) یکی از ائمّه چهارگانه اهل سنّت گوید: اگر چه ناقل این روایت از “الجندی” است، ولي وي در نقل حديث سهل انگار است. و نیز در کتاب “الرساله” خود می نویسد:

همگان برآنند که اگر روای در بازگو کردن اخبار به سهل انگاری معروف باشد، روایت وی پذیرفته نگردد.[۶]

۲- ابوحاتم محمّد بن ادریس رازی (درگذشته ۲۷۷ ق) در باره الجندی با تعبیر “مجهول” (یعنی ناشناخته) یاد می کند.[۷]

۳- احمد بن شعیب نسانی (درگذشته ۳۰۳ ق) صاحب کتاب “السنن” یکی از شش کتاب معتبر اهل سنّت، تصریح دارد که این روایت “منکَر” است.[۸] یعنی خبری “ضعیف” می باشد که با اخبار “ثقات” تعارض دارد.

۴- ابوالحسن محمّد بن حسین آبری (درگذشته ۳۶۳ ق) در کتاب مناقب الشافعی خود در نقد و تضعیف این خبر می نویسد:

محمّد بن خالد نزد خبرگان دانش نقل و روایت ناشناخته است؛ در حالی که از راویان فراوان، احادیث متواتری از پیامبر صلی الله علیه و سلم در باره ی مهدی رسیده است حاکی از این که وی از اهل بیت آن حضرت بوده، هفت سال فرمانروایی می کند و زمین را از عدالت آکنده می سازد، مسیح نیز قیام نموده در کشتن دجّال وی را یاری می دهد و چون مهدی در نماز امامت نماید عیسی علیه السلام پشت سر او نماز خواهد گزارد.[۹]

۵- ابوعبدالله حاکم نیشابوری (درگذشته ۴۰۵ ق) ناقل این روایت در کتاب “المستدرک علی الصحیحین” به دنبال نقل خبر مورد نظر، چنین می افزاید:

این روایت را در عین آگاهی از عیوبش یادآور شدم نه بدین عنوان که در استدراک آن بر کتب شیخین (بخاری و مسم) اقامه ی حجّت نمایم؛ بلکه آن را از روی شگفتی و تعجّب آورده ام؛ زیرا در این مقام برتر و بایسته تر از نقل خبر مزبور حدیث منقول از پیشوایان مسلمانان همچون شعبة، زائدة و سفیان ثوری بود که از عاصم بن بهدلة، از زرّین حبیش، از عبدالله بن مسعود، از پیامبر صلی الله علیه و سلم آورده اند که «روزها و شب ها به پایان نرسد تا این که شخصیّتی از اهل بیت من که نامش نام من و نشان پدرش نشان پدرم باشد، به فرمانروایی رسد و گیتی را از عدل و داد آکنده سازد همان گونه که از ستم و بیداد پر شده باشد.»[۱۰]

۶- ابوبکر احمد بن حسین بیهقی (درگذشته ۴۵۸ ق) در کتاب “البعث و النشور” خود طریق دوم روایت مزبور را ارزیابی نموده، می نویسد :

این خبر به نقل “محمّد بن خالد” که مجهول است از “ابان بن ابی عیّاش” که حدیثش “متروک” است از حسن بصری که روایتش از پیامبر صلی الله علیه و سلم “منقطع” است، باز می گردد؛ در حالی که احادیث دالّ بر خروج مهدی از حیث سند به یقین صحیح تر می باشد.[۱۱]

۷- رضی الدّین حسن بن محمّد صغانی (درگذشته ۶۵۰ ق) در کتاب “الاحادیث الموضوعة” خود خبر مزبور را “موضوع” و ساختگی می شناساند.[۱۲]

در این موضوع افراد دیگری همچون: شمس الدّین محمّد بن احمد قرطبی (درگذشته ۶۷۱ ق)، یوسف بن یحیی مقدسی شافعی در عقد الدرر، ابن تیمیّه حرّانی (درگذشته ۷۲۸ ق)، شمس الدّین محمّد بن احمد ذهبی (درگذشته ۷۴۸ ق)، ابن قیّم جوزی (درگذشته ۷۵۱ ق)، ابن کثیر دمشقی (درگذشته ۷۷۴ ق)، ابن حجر عسقلانی (درگذشته ۸۵۲ ق)، جلال الدّین سیوطی (درگذشته ۹۱۱ ق)، ابن حجر هیتمی مکی (درگذشته ۹۷۴ ق)، علاء الدّین علی بن حسام متّقی هندی (درگذشته ۹۷۵ ق)، شریف محمّد بن رسول برازنجی (درگذشته ۱۱۰۳ ق)، شیخ الاسلام محمّد بن علی شوکانی (درگذشته ۱۲۵۰ ق)، ابوالطّیب محمّد صدیق قنوجی (درگذشته ۱۳۰۷ ق) و … که دانشمندان نامدار اهل سنت هستند جملگی در مقام نفی خبر مذکور برآمده و ابراز داشته اند که صاحب کتاب “مقدمه” ناشیانه به میدان آمده و چه اندازه از شیوه عالمانه به دور افتاده است.

(رک. دکتر غلامحسین تاجری نسب، فرجام شناسی حیات انسان، جلد دوم، ص ۱۵۳ – ۱۷۲)

________________

[۱]ابن خلدون، مقدمه ، باب ۳ فصل ۵۲ ص ۳۵۶

[۲] منابع بیشتر را در “موسوعة اطراف الحدیث النبوی” ج ۶ ص ۷۲۰ و ج ۷ ص ۲۷۵ و ۴۰۱ بنگرید

[۳] ابوعبدالله حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج ۴ ص ۴۴۱

[۴] ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج ۱ ص ۸۲ و ۸۵

[۵] دکتر محمّد پروین گنابادی، مقدمه ابن خلدون، ج ۱ ص ۶۳۰

[۶] هر دو نظر شافعی به نقل از محمّد بن یوسف گنجی در البیان فی اخبار صاحب الزّمان، ص ۱۲۶

[۷] ابوالفیض الغماری، ابراز التوهّم المکنون ، ص ۱۵۵

[۸] یوسف مقدسی ، عقد الدرر ، ص ۶۰ و ابن حجر هیتمی ، الصواعق المحرقة ، ص ۹۸

[۹] شمس الدین محمّد قرطبی، التذکرة ، ص ۷۱۰ و ابن حجر عسقلانی ، تهذیب التهذیب ، ج ۹ ، ص ۱۲۶

[۱۰] ابو عبدالله حاکم نیشابوری ، المستدرک علی الصحیحین ، ج ۴ ، ص ۴۴۲

[۱۱] یوسف مقدسی ، عقد الدرر ، ص ۶۰ و ابن حجر عسقلانی ، تهذیب التهذیب، ج ۹ ص ۱۲۶

[۱۲] محمّد بن علی شوکانی، الفوائد المجموعة فی الاحادیث الموضوعة ، ص ۵۱۱