باید از خداي عزّ و جلّ بخواهی که ديدار مولايمان صاحب الزمان عجل اللَّه فرجه را در حال عافيت و ايمان به تو روزي فرمايد، پس در اينجا دو مطلب مورد بررسي قرار مي گيرد:
يکي: إستحباب طلب نايل شدن به ديدار آن حضرت عليه السلام در زمان ظهورش از خداي منّان.
دوّم: اينکه از خداي متعال مسئلت نمايي که آن ديدار را در حالي که عافيت و ايمان داشته باشي به تو روزي فرمايد.
بر مطلب اوّل دلالت مي کند آنچه در دعاهايي که امامان عليهم السلام به شيعيان تعليم فرموده اند تا در زمان غيبت خوانده شود. در دعاي عهدي که از امام صادق عليه السلام روايت گرديده، چنين ميخوانيم: اَللَّهُمَّ أرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ وَ الغُرَّةَ الحَميدَة؛ (بار خدايا آن طلعت رشيد و آن چهره نازنين را به من بنماي…) [۱]
و در دعاي عَمْري که از حضرت صاحب الأمر عليه السلام روايت شده چنين آمده: «اَللَّهُمَّ إنّي أسئَلُکَ أنْ تُرِيَنِي وَلِيَّ أمْرکَ ظاهِراً نافِذَ الأمْرِ؛ [۲] بار خدايا از تو مسئلت دارم که ولّي امرت را به من بنمايي در حالي که فرمانش نافذ باشد….
و دعاهاي ديگري که ذکر آنها موجب طولاني شدن سخن ميشود، اضافه بر اينکه اين امر از لوازم محبّت ايمان است، زيرا که هر دوستي اشتياق دارد که هر در لحظه دوست و حبيب خويش را ببيند، و در اين باره به هر چه در توان دارد توسُّل مي جويد، و از جمله آن وسايل دعا و مسئلت است که کليد هر خير و برکت و وسيله رسيدن به هر مهم و حاجت مي باشد.
و نيز بر مطلب مورد بحث دلالت مي کند تمام دلايلي که دعا براي تعجيل فَرَج و ظهور آن حضرت عليه السلام را امر مي کنند، چون دعا کردن به اينکه خداوند ديدارش را در حالي که به تو روزي فرمايد که در هنگام ظهورش زنده باشي متضمن دعا براي تعجيل فَرَج و ظهورش هست، پس دلايلي که بر تأکيد و رُجحانِ دلالت دارند شامل اين هم مي شوند. و بر مطلب دوّم دلالت دارد آنچه ثقة الاسلام محمد بن يعقوب کليني رحمه الله به سند خود از حضرت ابي عبد اللَّه امام صادق عليه السلام آورده که فرمود: هر گاه کسي از شما تمنّاي [ديدن] قائم عليه السلام را داشت، پس آرزويش چنين باشد که در عافيت آن جناب را ببيند، زيرا که خداوند حضرت محمد صلي الله عليه و آله را رحمت فرستاد و آمدن قائم عليه السلام نقمت خواهد بود. [۳]
خداوند پيغمبرش را امر ننمود که از کافران و ظالمين انتقام بگيرد – در صورتي که آنها شروع به جنگ نمي کردند – بلکه آن حضرت را براي عالميان رحمت فرستاد، و خطاب به او فرمود: «فَمَهِّلِ الکافِرِينَ أمْهِلْهُمْ رُوَيداً»؛ [۴] (پس [اي رسول] اندکي کافران را مهلت ده.) انتقام را تا زمان ظهور حضرت قائم عليه السلام به تأخير انداخت، و هرگاه جبرئيل ميآمد پيغمبر صلي الله عليه و آله را به مدارا کردن با مردم دستور مي داد، ولي حضرت قائم عليه السلام مأمور به انتقام گرفتن است تا هر قومي را به آنچه مي کرده اند کيفر دهد، بنابراين هر کس دوران آن جناب را ببيند چنين نيست که ديدن آن حضرت برايش رحمت و بشارت باشد، بلکه براي بيشتر مردم نقمت و عذاب خواهد بود، چنانکه خداي عزّ و جلّ فرمايد: «وَ لَنُذِيقَنَّهُم مِنَ العَذَابِ الأدْنَي دُونَ العَذَابِ الأَکْبَرِ»؛ [۵] (و از عذاب نزديکتر آنان را بچشانيم غير از آن عذاب بزرگتر [قيامت].)
در مورد آيات و روايات بسيار است، و چون در آخرالزمان محنتها و بليّات بسيار زياد است و مردم در معرض و لغزشگاه آنها قرار دارند، امامان عليهم السلام به شيعيانشان امر فرموده اند که عافيت و سلامتي از آن لغزش ها و … را از خداي عزّ و جلّ درخواست دارند، و در حال عافيت و سلامتي تسليم بودن؛ به ديدار امام منتظَر خود نايل گردند، تا به لقاي آن جناب متنعم و خرسند شوند، و در سايه عنايت او ايمن باشند، و در شمار منحرفان شکّاک و يا تغيير و تبديل کنندگان دين و کساني که بر آنها [از سوي خداوند] غضب شده و گمراهان، قرار نگيرند، که حضرت قائم عليه السلام از آنها انتقام مي گيرد و … عاقبت کار آنها منزلگاه هلاکت جهنم است که به آن جايگاه بد خواهند افتاد.
پس کاميابي به لقاي آن حضرت براي مسئلت کنندگان و طالبين آن در زمان ظهورش ممکن است بر يکي از دو وجه انجام گردد:
يکي: خداوند متعال ظهورش را نزديک گرداند، پس آن مسئلت کننده به لقايش برسد.
دوّم: مسئلت کننده پيش از ظهور وفات يابد، پس خداي عزّ و جلّ او را در زمان ظهور حضرت قائم عليه السلام زنده گرداند، تا به لقاي آن جناب نايل آيد از جهت اجابت دعاي او و پاداش اميد او، چنانکه در دعاي عهدي که از امام صادق عليه السلام روايت شده، اين معني آمده است.
همانطور که مستحب است نايل شدن به ديدن آن حضرت در زمان ظهورش را طلب نمايد، همچنين مستحب است لقاي آن جناب در خواب يا بيداري در زمان غيبتش را مسئلت نمايد، و دليل بر اين از چند وجه است:
وجه اوّل: تمام آنچه بر استحباب دعا کردن براي هر کار مشروعي دلالت دارد، مانند فرموده خداي تعالي:
«وَ قالَ رَبُّکُمْ ادعُونِي أسْتَجِبْ لَکُمْ»؛ [۶] (و پروردگار شما فرمود مرا [با خلوص دل] بخوانيد شما را إجابت کنم.)
و فرموده خداي تعالي: «وَ اسئَلُوا اللَّه مِنْ فَضْلِهِ»؛ [۷] (و [هر چه خواهيد] از فضل خدا مسئلت نماييد.)
«وَ إذَا سألَکَ عِبادِي عَنّي فَإنّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إذَا دَعَانِ»؛ [۸] (و چون بندگان من [دور و نزديکي] من از تو بپرسند پس [بدانند که] من نزديکم دعاي هر که مرا بخواند را إجابت نمايم.)
و روايات در اين باره متواتر است، از جمله:
۱- از امام صادق عليه السلام است که فرمود: دعا همان عبادت است [۹] که خداي عزوجل فرموده: «إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ»؛ [۱۰] (همانا آنان که از عبادت من تکبُّر ورزند سرافکنده به جهنم خواهد افتاد.)
۲- و از آن حضرت عليه السلام است که فرمود: دعا مخزن است همچنان که ابر مخزن باران است. [۱۱]
۳- و نيز از آن جناب آمده که فرمود: خداوند را بسيار دعا کنيد که خداوند از بندگان مؤمنش دوست مي دارد که او را دعا کنند، و به بندگان مؤمن خود استجابت را وعده فرموده و خداوند دعاي مؤمنين را روز قيامت عملي براي آنها [محسوب] خواهد کرد که در خير آنها مي افزايد.
۴- و در حديث ديگري از آن حضرت است که: پس دعا بسيار کن که کليد هر رحمت و پيروزي هر حاجت است، و آنچه نزد خداي عزّ و جلّ است جز به وسيله دعا به دست نيايد، و همانا هيچ دري بسيار کوبيده نشود مگر اينکه به گشايش براي کوبنده اش نزديک گردد. [۱۲]
۵- و از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله آمده که فرمود: هر مسلماني خداي تعالي را دعا کند به دعايي که قطع رحم و گناه آوردن در آن نباشد، خداوند به سبب آن يکي از سه چيز را به او دهد: يا دعايش را به زدوي مستجاب فرمايد، و يا آن را براي آخرتش ذخيره فرمايد، يا مانند آن را از بدي از او دور سازد. [۱۳]
۶- و از آن حضرت صلي الله عليه و آله آمده که فرمود: دعا مغز عبادت است، و هيچ مؤمني خداوند را نخواند مگر اينکه مستجاب فرمايد، پس يا به زودي آن را در دنيا برايش تعجيل ميکند، و يا برايش به آخرت تأخير مياندازد، و يا به مقدار دعايش از گناهانش مي آمرزد به شرط آنکه به گناهي دعا نکند. [۱۴]
۷- و از آن حضرت صلي الله عليه و آله روايت شده که فرمود: عاجزترين مردم کسي است که از دعا کردن عاجز باشد، و بخيلترين مردم کسي است که از سلام کردن بُخل ورزد. [۱۵]
۸- و از اميرالمؤمنين عليه السلام است که فرمود: خداوند چنين نکند که درب دعا را [بر کسي] بگشايد و درب اجابت را بر او ببندد.
۹- و از امام صادق عليه السلام روايت آمده که فرمود: بر شما باد دعا کردن که چيزي نخواهيد يافت که در تقرب جستن به خداوند مثل آن باشد. [۱۶]
۱۰- و از اميرالمؤمنين عليه السلام است که فرمود: محبوبترين اعمال نزد خداي عزّ و جلّ در زمين دعا است، و بهترين عبادت عفاف است. [۱۷]
۱۱- و از فضيل بن عثمان روايت شده که گفت: به حضرت امام صادق عليه السلام عرضه داشتم: مرا سفارشي فرماي، فرمود: تو را سفارش مي کنم به تقوي و خدا ترسي، و راستگويي، و اداي امانت، و خوش رفتاري با مصاحِب خويش، و پيش از طلوع خورشيد و پيش از غروب آن بر تو باد دعا کردن، و چيزي تو را از درخواست کردن از پروردگارت باز ندارد، و نگويي: اين چيزي است که عطا نخواهم شد، و دعا کن که خداوند آنچه را بخواهد انجام مي دهد.
حاصل سخن اينکه: تشرُّف به ديدار امام عليه السلام امري است ممکن است و مشروع، و هر امر ممکن مشروعي مستحب است برايش دعا شود. نتيجه اينکه: دعا کردن براي تشرُّف به ديدار آن حضرت – سلام اللَّه تعالي عليه – مستحب مي باشد.
کُبراي اين قضيّه: به کتاب و سنّت و إجماع و عقل ثابت است، و از کتاب و سنّت آنچه ياد آورديم بسنده است، و إجماع براي کسي که خُبرگي و اُنسي با کتابهاي علما و سيره مسلمين داشته باشد معلوم است، بلکه ميتوان ادّعا کرد که استحباب دعا از ضروريّات دين است. و عقل حکم ميکند به اينکه خوب است بنده مطالب و خواسته هايش را از پروردگار عالميان مسئلت نمايد.
و امّا صغراي مطلب – يعني امکان تشرّف به ديدار امام منتظَر – عجل اللَّه تعالي فرجه و مشروع بودن طلب آن براي اهل ايمان و يقين ثابت است، و قويترين دليل بر امکان آن وقوع و تحقق يافتنش براي بسياري از صُلَحا و کساني است که خداوند خير دنيا و دين را برايشان خواسته، و درخواست آن در چندين دعا و زيارتي که علماي صالِح گذشته ما در کتابهايش ياد کردهاند آمده، چنانکه در دعايي که توسط عَمْري از آن حضرت روايت شده چنين آمده: «و ما را از کساني قرار ده که ديدهشان به ديدارش روشن گردد». [۱۸]
و در دعاي عهد مي خوانيم: «و ديدهام را به سرمه ی يک نگاه به او روشن ساز». [۱۹]
و در دعاي ندبه است که: «و [اي خدا] سرور اين بنده کوچکت را به وي بنمايان اي شديد القوي». و دعايي که پس از سلام بر آن حضرت در سرداب مبارک مروي است آمده: «و چهرهاش را به ما بنماي». و غير اينها که در جاي خود ذکر گرديده، و اينکه تمام اينها را حمل کنيم بر آنکه منظور درخواست ديدن آن جناب فقط در زمان ظهورش مي باشد شاهد و داعي بر آن نيست. و در بعضي از اخبار است که آن حضرت عليه السلام در ميان مردم آم د و شد ميکند. پس او را مي بينند ولي نمي شناسند. و براي من و بعضي از اخيار، بعضي از اسرار اتّفاق افتاده است.
و از جمله اخباري که به آنها اشاره کردم روايتي است که کليني رحمه الله در اصول کافي به سند صحيح عالي از سدير صيرفي [۲۰] آورده که گفت: شنيدم حضرت امام صادق عليه السلام مي فرمود: همانا در صاحب اين امر شباهتي به يوسف عليه السلام هست. گويد: عرضه داشتم: گويي از زندگاني و غيبت او ياد مي کني؟ آن حضرت – عليه الصلاة و السلام – به من فرمود: و چه چيز آن را انکار مي کنند اين افراد شبيه خوک؟ به درستي که برادران يوسف اسباط و پيغمبرزاده بودند، با يوسف تجارت کردند، و خريد و فروش نمودند، و با او سخن گفتند و حال آنکه برادرانش بودند و او برادرشان بود او را نشناختند، تا اينکه خودش گفت: من يوسفم و اين برادر من است. پس چه انکار مي دارد اين امّت ملعون اينکه خداوند عزّ و جلّ با حجّت خود در وقتي از اوقات همان کند که با يوسف کرد؟ به درستي که يوسف پادشاهي مصر را داشت و بين او و پدرش مسافت هيجده روز راه بود، پس اگر يوسف ميخواست پدر را [از احوال خود] خبر دهد مي توانست، همانا يعقوب و فرزندانش هنگامي که مژده يافتند آن مسافت را تا مصر نُه روزه پيمودند. پس اين امت چرا انکار ميدارد که خداي عزّ و جلّ با حجّت خود چنان کند که با يوسف کرد، اينکه در بازارهاي ایشان راه برود و بر فرشهايشان قدم بگذارد تا آنگاه که خداوند در آن [جريان] به او اذن دهد، همچنان که به يوسف اذن داد که گفتند: آيا تو همان يوسفي؟ گفت: من يوسف هستم. [۲۱]
و نعماني به سند خود از سُدير آورده که گفت: شنيدم حضرت امام صادق عليه السلام مي فرمود: همانا در صاحب اين امر سنّتي از يوسف هست. راوي گويد: عرضه داشتم: گويي ما را از غيبت يا حيرتي خبر مي دهيد؟ فرمود: چه انکار مي کنند اين خلق معلون خوک صفت از اين امر؟ همانا برادران يوسف افراد عاقل و چيز فهم بودند بر يوسف وارد شدند و با او سخن گفتند و با او معامله کردند و رفت و آمد نمودند و او برادر آنان بود با وجود اين تا خودش را به آنان معرفي نکرد او را نشناختند و وقتي گفت من يوسف هستم او را شناختند. بنابراين امّت سرگردان چه انکار مي کنند که خداي عزّ و جلّ در وقتي از اوقات بخواهد حجّت خودش را بر آنان مخفي بدارد، يوسف پادشاهي مصر را داشت و فاصله بين او و پدرش هيجده روز راه بود، اگر خداوند مي خواست با حجت خويش همان کند که با يوسف کرد، و اينکه صاحب مظلوم شما که حقّش انکار شده صاحب اين امر در ميان آنها آمد و شد کند، و در بازارهايشان راه برود، و بر فرشهايشان پا بگذارد، ولي او را نشناسند؟ تا هنگامي که خداوند او را اذن دهد که خودش را معرّفي کند، چنانکه به يوسف اجازه داد، وقتي که برادرانش گفتند: تو يوسفي؟ گفت: من همان يوسفم. [۲۲]
اي مؤمنِ صاحب يقين! در اين حديث شريف تأمّل و تدبّر کن، و تعريض و انکار امام عليه السلام نسبت به کسي که پندارد امام عصر – عجل اللَّه تعالي فرجه – در ميان مردم آمد و شد نمي کند و او را نمي بينند را ملاحظه بنماي، و اينکه از اين جهت آن حضرت را به يوسف صديق تشبيه نموده است، و در اين حديث و حديث پيشين کفايت و تصديقي براي اهل ايمان و تحقيق است. و در روايات چيزي را نيافته ام که گمان منافات با آنچه ياد کرديم در آن برود مگر دو حديث که منافات نداشتنشان را با آنچه که گفته شد توضيح مي دهيم:
يکي: آن حضرت در توقيع شريف فرموده اند: فَمَنْ ادّعي المُشاهَدَةَ قَبْلَ السفياني و الصَّيحَةِ فهوَ کَذَابٌ؛ (پس هر کس ادعاي مشاهده کند پيش از خروج سفياني و صيحه آسماني پس او دروغگو است…).
دوّم: آنچه در مزار بحار از بعضي از کتب مزار به سند خود از احمد بن ابراهيم آمده که گفت: به ابوجعفر محمد بن عثمان اشتياقم را به ديدن مولایمانعليه السلام بيان داشتم، به من فرمود: با شوق مايلي که او را ببيني؟ گفتم: آري، فرمود: خداوند شوق تو را سپاس گويد و روي آن حضرت را به آساني و عافيت به تو بنماياند، اي ابوعبد اللَّه تقاضا مکن که او را ببيني زيرا که ايّام غيبت به او مشتاق هستي و نخواه که با او همراهي شوي که اين از کارهاي بزرگ خداوند است، و تسليم بودن به آن اولي است، ولي به سوي او به وسيله زيارت توجه کن… [۲۳]
در اين حديث نسبت به آنچه ياد کرديم منافاتي نيست. به چند دلیل:
اوّل: اينکه چون جناب محمد بن عثمان براي او دعا کرد به اينکه: «و روي آن حضرت را به آساني و عافيت به تو بنماياند». و اگر اين امر غير ممکن بود با خواستنش نامشروع بود برايش چنين دعايي نمي کرد.
دوم: اينکه چون اين سؤال و جواب در زمان غيبت اوّل (غيبت صغري) انجام شده، و در آن زمان براي بسياري از اهل ايمان ديدن و لقاي آن حضرت عليه السلام اتّفاق افتاده، از سُفراي آن حضرت و غير آنها، چنانکه از اخبار ظاهر مي شود، و در روايات چيزي که بر نفي مشاهده به طور مطلق در زمان غيبت صغري باشد نديده ايم.
سوّم: اينکه احتمال مي رود در آن وقت به خصوص، مانعي بوده به خاطر ملاحظه آن شخص که صلاح نبوده کسي به ديدار آن حضرت مشرَّف شود، و نظير اين معني در منع وکلا از ياد کردن آن حضرت در روايت آمده، چنانکه در اصول کافي از حسين بن الحسن علوي است که گفت: يکي از نديمان روز حسني و مرد ديگري که همراه او بود به وي گفت: اينک او [يعني امام عصر عجل اللَّه تعالي فرجه] اموال مردم را [از باب حقوق] جمع مي کند و براي او وکلايي هست – و وکلاي آن حضرت را در نواخي مختلف نام بردند – و اين را به عبيد اللَّه بن سليمان وزير گزارش دادند، پس وزير همت گماشت که وکلا را بگيرد، سلطان گفت: جستجو کنيد بيينيد اين مرد [يعني حضرت عليه السلام] در کجاست که اين جريان بزرگي است. عبيد اللَّه بن سليمان گفت: همه وکلا را دستگير مي کنيم، سلطان گفت: نه، بلکه با اشخاص ناشناسي براي جاسوسي نزد آنان پول هايي بفرستيد، پس هر کدام از آنان چيزي گرفت دستگير شود. راوي گويد: پس [از سوي حضرت قائم عليه السلام] نامه آمد که به تمامي وکلا دستور دهند از کسي چيزي نگيرند و از پذيرفتن آن خودداري کنند و جريان [حضرت صاحب الأمر عليه السلام] را تجاهُل نمايند، پس شخص ناشناسي براي جاسوسي نزد محمد بن احمد رفت و با او خلوت کرد و گفت: پولي نزدم هست که ميخواهم آن را برسانم، محمد به او گفت: اشتباه کرده اي، من از اين مطلب چيزي نمي دانم، پس هر چه ملاطفت کرد محمد تجاهل نمود، و جاسوسها را همه جا پراکندند و همه وکلا از پذيرفتن چيزي امتناع ورزيدند، به جهت آن دستوري که از پيش به ايشان رسيده بود. [۲۴]
چهارم: اينکه براي هيچ کس ممکن نيست به ديدن آن جناب مشرَّف شود مگر به اجازه حضرتش، و شايد منع کردن ابوجعفر از جهت اجازه ندادن امام عليه السلام به او براي تشرُّف يافتن آن شخص بوده، يا به خاطر اينکه اين سرّ را تحمُّل نداشته و توان رازداري در او نبوده و خبر را منتشر مي ساخته، و يا به سببهاي ديگر.
مؤيّد اين وجه است آنچه در اصول کافي از علي بن محمد از ابوعبد اللَّه صالحي آمده که گفت: پس از وفات حضرت ابومحمد امام عسکري عليه السلام اصحاب ما از من خواستند که در باره اسم و جاي امام عليه السلام بپرسم، پس جواب صدور يافت که: «اگر آنها را بر اسم دلالت کني آن را شايع مي سازند و چنانچه جاي را بشناسند آن را نشان خواهند داد». [۲۵]
پنجم: شايد آن شخص مي خواسته با آن حضرت عليه السلام مصاحبت کند و ملازم خدمت آن جناب شود به گونه اصحاب ساير ائمّه عليهم السلام، و اين در هر دو غيبت ممنوع بوده است، و شيخ ابوجعفر اين جهت را از او فهميده بود، لذا گفت: و درخواست مکن که با او همراه شوي.
و مؤيّد اين وجه است آنچه کليني رحمه الله در خبر صحيحي از امام صادق عليه السلام روايت کرده که فرمود: قائم عليه السلام را دو غيبت است، يکي کوتاه، و ديگري طولاني، در غيبت اوّل کسي جايش را نميداند مگر خواص شيعيانش، و در ديگري جايش را نداند مگر خواصّ خدمتگزارانش. [۲۶]
وجه دوّم: اينکه نگاه کردن به چهره نورانيش عبادت است، و توفيق خواستن براي عبادت نيز عبادت است، بنابراين درخواست توفيق براي ديدن روي آن حضرت عبادت مي باشد، و هر يک از دو مقدّمه اين مطلب آنقدر واضح است که نيازي به دليل و برهان ندارد، بلکه شاهد بر مقدّمه اوّل روايتي است که در مجالس شيخ صدوق از مولايمان حضرت رضا عليه السلام آمده که فرمودند: «نگاه کردن به ذريّه پيغمبر صلي الله عليه و آله عبادت است امام باشد يا غير امام». [۲۷] و شاهد بر مقدّمه دوم دعاهايي است که از امامان صلي الله عليه و آله رسيده و توفيق عبادت از خدا خواستن را دستور فرموده اند.
وجه سوم: فرموده امام عليه السلام در دعاي عهد و غير آن که: (اَللَّهُمَّ أرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيَدةَ وَ الغُرَّةَ الحَميدَةَ … بار خدايا آن طلعت رشيد و آن چهره نازنين را به من بنماي…) که اطلاق آن عموميّت دارد و شامل زمان غيبت و حضور آن حضرت عليه السلام هر دو مي شود، چنانکه بر کسي دلش به نور او روشن است پوشيده نيست.
وجه چهارم: محتواي آنچه در فضيلت خواندن سوره بني اسرائيل (=إسراء) در شبهاي جمعه وارد شده است، چنانکه در تفسير برهان از عيّاشي و صدوق به سندهايش از امام صادق عليه السلام آمده که فرمود: هر کس سوره بني اسرائيل را هر شب جمعه بخواند نميرد تا اينکه قائم عليه السلام را دريابد و از اصحابش خواهد بود. [۲۸]
و محتواي آنچه در فضيلت خواندن دعاي عهد که در بحار روايت شده از کتاب الإختيار سيّد ابن الباقي از امام صادق عليه السلام آمده که فرمود: هر کس بعد از هر نماز واحب اين دعا را بخواند امام: م، ح، م، د بن الحسن – عليه و علي آبائه السلام – را در بيداري يا خواب خواهد ديد… [۲۹]
و فحواي آنچه در مکارم الاخلاق روايت آمده در فضيلت خواندن دعاي: اَللَّهُمَّ إنَّ رَسُولَکَ الصَّادقُ المصَدَّقُ…. پس از هر نماز واجب، و مواظبت بر اين دعا که به ديدار حضرت صاحب الأمر – عجل اللَّه فرجه الشريف – مشرَّف خواهد شد. [۳۰]
توجيه استدلال اينکه اخبار ياد شده به طور ضمني دلالت دارند بر اينکه درخواست تشرُّف به لقاي آن حضرت عليه السلام نزد خداوند متعال امري پسنديده و محبوب است، و امامان عليهم السلام به آن فرا خوانده اند تا جاي که دستيابي به ديدار آن جناب براي کسي که بعضي از عبادات را به جاي آورد ثواب قرار داده شده است.
وجه پنجم: آنچه علّامه طباطبايي سيّد مهدي نجفي مشهور به بحر العلوم به نظم آورده، در اموري که غسل کردن براي آنها مستحب است در الدرَّةُ النَّجفيّه خود چنين گويد:
وَ رُؤيَةِ الإمامِ فِي المَنامِ * لِدَرْکِ ما يُقْصَدُ مِنْ مَرَامِ
(و [به منظور] ديدن امام در خواب، براي آنچه از مقاصد خواسته ميشود،)
که اگر درخواست ديدن امام عليه السلام امر مستحب مطلوبي نبود غسل کردن براي آن کار مستحّب راجحي نبود، چون مخفي نيست که استحباب غسل به خاطر رجحان داشتن چيزي است که برايش غسل مي شود، و اين با توجه به ساير موارد آن ظاهر و معلوم است.
وجه ششم: اينکه طلب کردن لقاي آن جناب از روي محبتّ و اشتياق نسبت به او و محبوب شدن نزد اوست، و بدون ترديد اظهار دوستي و محبّت به آن حضرت از بهترين و مهمترين عبادات مي باشد، زيرا که اين از آثار و نشانههاي ولايت است، پس هر قدر که محبت شديدتر و تمامتر باشد اشتياق به ديدار محبوب بيشتر و عظيمتر مي شود.
وجه هفتم: آنچه در کتاب جنّة المأوي اثر عالم محدث نوري رحمه الله به نقل از کتاب الإختصاص شيخ مفيد از ابوالمغرا [۳۱] از امام موسي بن جعفر عليهما السلام روايت آمده که گويد: شنيدم آن حضرت مي فرمود: مَنْ کانَتْ لَهُ الي اللَّه حاجَةٌ وَ ارادَ أنْ يرانا و أنْ يَعْرِفَ مَوضِعَهُ فَلْيَغْتَسِلْ ثَلاثَ لَيالٍ يُناجي بنا فَإنَّهُ وَ يُغْفَرُ لَهُ بِنَا وَ لا يخفي عَلَيهر موضَعُهُ…؛ (هر کس به سوي خداوند حاجتي دارد و مي خواهد ما را ببيند و منزلگاه خودش را [در آخرت] بداند، پس سه شب غسل کند در حالي که به وسيله ما [به درگاه الهي] مناجات نمايد که همانا ما را خواهد ديد و آمرزيده خواهد شد و جايگاهش بر او پوشيده نمي ماند.) [۳۲]
محدّث نوري پس از ذکر اين حديث گفته: اين که حضرت فرموده: «يناجي بنا» يعني با خداي تعالي به وسيله ما مناجات و رازگويي کند، و به درگاه او به ما توسُّل بَرد که خداوند ما را به او بنماياند، و منزلت خودش را نزد ما مي شناسد. و به قولي: يعني به ديدار ما اهتمام ورزد، و در فکر ما و محبّت ما باشد، که ايشان عليهم السلام را خواهد ديد، يا به معني اين است که: اين را از ما بخواهد.
احتمال قوي مي رود که منظور از فرمايش امام عليه السلام: «يناجي بنا» اين باشد که شخص مؤمن با امام زمانش راز دل گويد و حال و وضع خويش را برايش ياد و اندوه و شکايتش را بازگو نمايد، و حوائج و آرزوهايش را عرضه کند، و از آن جناب استدعا دارد که نسبت به حوائج و خواسته هايش عنايت و اهتمام ورزد، همچنان که با پروردگار و خداي خويش چنين مناجات مي کند، زيرا که امام او سخنش را مي شنود و او را مي بيند، چون امام است که خداي تعالي او را فريادرس هر که به او پناه برد و او را بخواهد و پناهگاه هر کس که باو إلتجا کند و او را بخواند و ياري کننده هر کس از او مدد بخواهد و مناجات کند قرار داده است، پس «يناجي بنا» به معني: «يناجينا» مي باشد، و نظيرش در حديثي است که در امر آينده خواهد آمد: «انْ يُنَادي بِهِم الباري» که به معني: «يناديهم» مي باشد.
و در دعاي روز عاشورا مي خوانيم: وَ جَعَلَنا و اِيَّاکُمْ مِنَ الطَّالبينَ بِثَارِهِ؛ يعني «من طالبي ثارِهِ»؛ و خداوند ما و شما را از خونخواهان او (امام حسين عليه السلام) قرار دهد. [۳۳] و نظير اين تعبير بسيار است چنانکه بر اهل فن پوشيده نيست و شاهد بر آنچه ياد کرديم سيّد اجلّ علي بن طاووس در کتاب کشف المحَجّه به نقل از کتاب الرَّسائل محمد بن يعقوب کليني رحمه الله از کسي که نامش را برده آورده است که گفت: به حضرت ابوالحسن عليه السلام نوشتم: شخصي مايل است حاجات خصوصي و اسراري را با امام خويش در ميان گذارد همانگونه که دوست دارد با پروردگارش باز گويد، پس آن حضرت عليه السلام در جواب نوشت: اگر حاجتي داشتي پس لبهايت را [به شکل گفتن آن] حرکت بده که همانا جواب به تو خواهد رسيد. [۳۴]
و بنابر آنچه ياد آورديم باء در فرموده امام عليه السلام: «يناجي بِنا» زايد است براي تقويت و تأييد سخن، و يا از جهت ملابسه و إلصاق مجازي، در آن تدبُّر کن.
وجه هشتم: عمل صالحين از علما و غير علما است، که شيوه آنها بوده و هست اينکه تشرُّف به ديدار آن حضرت عليه السلام را از قديم الأيّام درخواست مي کرده اند، به طوري که جمعي از آنان چهل شب جمعه در مسجد کوفه و يا چهل شب چهارشنبه در مسجد سلهه مانده و تضرّع و زاري و عبادت مي نموده اند تا به اين رستگاري بزرگ نايل شوند. و رستگاري به لقاي آن جناب براي بسياري از صلحا اتفاق افتاده، و ماجراهايشان در کتابهايي از قبيل بحار [۳۵] النجم الثاقب و دار السلام عراقي و غير آنها ياد شده است. و من از افراد مورد اطمينان وقايعي را شنيده ام که در آن کتابها ياد نشده، اکنون خصوصيات و چگونگيهاي آن وقايع در ذهنم نيست تا آنها را در اينجا بياورم.
خلاصه تشرُّف يافتن به ديدار آن بزرگوار در زمان غيبت امري است که ممکن است براي بسياري از عوام و خواص مردم اتفاق افتاده، و به همين پاسخ داده ميشود به بعضي از اهل شبهه از عامّه و غير آنها که بر فرقه اماميّه اعتراض مي کنند که: در وجود امام غايب از نظر چه فايده اي هست؟ و نيز در جواب آنها گفته مي شود: فوايد وجود امام عليه السلام در آنچه با مشاهده و ظهورش استفاده مي شود منحصر نيست، بلکه فوايد وجود مبارک او بسيار است هرچند که غايب باشد، و آن فوايد بر همه خلايق مي رسد، از همين روي در چندين روايت آن حضرت تشبيه شده به خورشيد در وقتي که زير ابر باشد، مؤلّف سروده:
سيّد مرتضي – رضي اللَّه تعالي عنه – در کتاب الغيبة گويد: «اگر گفته شود: چه فرق است بين اينکه امام عليه السلام وجود داشته باشد، ولي غائب باشد؛ و کسي به نزد او نرسد و بشري از وي نفعي نبرد، و بين اينکه اصلاً وجود نداشته باشد، و به اصطلاح (معدوم) باشد، و آيا روا نيست که در نيستي بماند تا هنگامي که خداي مي داند که رعيّت نسبت به او تمکين کنند و از او بپذيرند – چنانکه جايز مي دانيد که او را مستور و غائب گرداند تا وقتي که اطاعت و تمکين مردم را نسبت به او بداند که در آن موقع او را آشکار سازد؟ در جواب گفته مي شود:
اولاً: ما جايز و ممکن مي دانيم که عدّه کثيري از اوليا و دوستانش و معتقدان به امامتش به خدمتش برسند، و از فيض وجودش نفع برند، و کساني هم که از دوستان و شيعيان آن جناب به خدمتش نمي رسند، همان نفع را مي برند که در تکليف هست…»
و سيد رضي الدين علي بن طاووس رحمه الله در کتاب کشف المحجّة خطاب به پسرش گويد: «و راه به سوي امام تو عليه السلام براي هر کس که خداوند – جلّ جلاله – عنايت و احسان نسبت به او مي خواهد باز است». [۳۶]
و از جمله علمايي که به اين معني تصريح کرده اند علّامه مجلسي و بحر العلوم و محقق کاظمي و شيخ طوسي و علماي برجسته ديگري مي باشند. پس با آنچه از برکت اولياي خداي عليهم السلام برايتان آورديم معلوم شد که ديدن آن حضرت عليه السلام در بيداري و خواب در زمان غيبت کبري امکان دارد، و درخواست کردن اين امر از خداي قادر منّان مستحب است، که اوست توفيق دهنده.
(رک: مکیال المکارم؛ محمد تقی موسوی اصفهانی؛ جلد ۲)
——————————————————————————————————-
[۱] بحارالانوار، ۱۱۱:۱۰۲.
[۲] بحارالانوار، ۹۰:۱۰۲.
[۳] روضة الکافي، ۲۳۳، ح ۳۰۶.
[۴] سوره طارق، آيه ۱۷.
[۵] سوره سجده، آيه ۲۱.
[۶] سوره مؤمن، آيه ۶۰.
[۷] سوره نساء، آيه ۳۲.
[۸] سوره بقره، آيه ۱۸۶.
[۹] اصول کافي ۴۶۷:۲.
[۱۰] سوره مؤمن، آيه ۶۰.
[۱۱] اصول کافي ۴۷۱:۲.
[۱۲] اصول کافي ۴۷۰:۲.
[۱۳] بحارالانوار ۲۹۴:۹۳، ح ۲۳.
[۱۴] بحارالانوار ۳۰۲:۹۳، ح ۳۹.
[۱۵] بحارالانوار ۳۰۲:۹۳.
[۱۶] بحارالانوار ۳۰۲:۹۳.
[۱۷] بحارالانوار ۲۹۵:۹۳.
[۱۸] کمالالدين: ۵۱۳.
[۱۹] بحارالانوار ۱۱۱:۱۰۲.
[۲۰] سند حديث: علي بن ابراهيم از محمد بن الحسين از ابن ابي نجران از فضالة بن ايوب از سدير صيرفي ميباشد. ميگويم: رواثت حديث همگي ثقه جليل القدر هستند و محمد بن الحسين همان محمد بن الحسين بن ابي الخّطاب مي باشد، و ابن ابي نجران همان عبدالرحمان است، و فضاله را گويند از اصحاب إجماع است، در باره سُدير مدح خوبي روايت آمده، و او روايات بسيار دارد، و در باره اش گفته اند: مخلص بوده است. (مؤلف)
[۲۱] اصول کافي ۳۳۶:۱.
[۲۲] غيبت، نعماني: ۸۴.
[۲۳] بحارالانوار ۹۷:۱۰۲، باب ۷.
[۲۴] اصول کافي ۵۲۵:۱، ح ۳۰.
[۲۵] اصول کافي ۳۳۳:۱.
[۲۶] اصول کافي ۳۴۰:۱.
[۲۷] أمالي: ۱۷۶.
[۲۸] تفسير البرهان ۳۸۹:۲.
[۲۹] بحارالانوار ۶۱:۸۶.
[۳۰] مکارم الاخلاق: ۲۸۴، چاپ بيروت.
[۳۱] ابوالمغرا – به ميم و غين وراء – نام حميد بن المثني کوفي عربي عجلي است، وي ثقه جليل القدر بوده و داراي کتاب است.
[۳۲] جنّة المأوي، الفائدة الثانية، و در بحارالانوار ۳۲۸:۵۳.
[۳۳] مصباح شيخ کفمعي: ۴۸۲.
[۳۴] کشف المحَّجة: ۱۵۴.
[۳۵] بحارالانوار ۱:۵۲.
[۳۶] کشف المَحَجَّة: ۱۵۴.
آخرین دیدگاهها