فرقه اسماعيليه در نيمه دوم قرن دوم هجري، بر اساس اعتقاد به امامت اسماعيل، فرزند امام جعفر صادق علیه السلام، شكل گرفت. اسماعيليان در خصوص مهدويّت عقايد خاصي مطرح كردند؛ اسماعيل، نخستين كسي بود كه آنان به عنوان مهدي موعود و امام هفتم معرفي نمودند.
خلفاي فاطمي پس از عبيدالله به تبليغ امامت و مهدويّت خود ميپرداختند. در حقيقت، وظيفة مهدي (= اصلاح جهان) به تمام افراد سلسله فاطمي به توالي نسبت داده شد،[۱] اینان وجود امام را قائم زمان خود و مايه فيض الاهي آن عصر دانستند. اين اعتقادات تا زمان المعزّ، خليفه چهارم فاطمي، پابرجا بود، امّا در اين زمان، اصلاحاتي در آن به وجود آمد.
اصلاحات المعزلدين الله و بازگشت محدود به مهدويّت محمّد بن اسماعيل:
المعز، خليفه چهارم فاطمي و از نظريه پردازان مهمّ اسماعيلي، اقدام به اصلاح اعتقادي و تجديد نظر در برخي عقايد اسماعيليان، در خصوص مهدويّت نمود. اصلاح ديني المعز متضمّن بازگشت جزئي به عقيده امامتی بود كه اكثريّت اسماعيليان نخستين قبول داشتند.
او امامت اسماعيل بن جعفر و پسرش محمّد بن اسماعيل را به جاي عبدالله بن جعفر – كه عبيدالله در نامهاي او را جد فاطميان شمرده بود – پذيرفت و نسب خود را به آنان رسانيد.
بر طبق اين اعتقاد، قائم داراي سه حد شد:
- حدّ عالم جسماني،
- حدّ عالم روحاني
- و حدّ داوري روز قيامت.
سپس دو حدّ جسماني براي قائم منظور گرديد:
- حدّ ناطق
- و حدّ خلفاء الراشدون.
قائم نخست در پايان دور ششم تاريخ به عنوان امام هفتم دور اسلام ظاهر شد و به اين ترتيب، اوّلين حدّ جسماني خود را در شخص محمّد بن اسماعيل، در مقام ناطق هفتم دور اسلام، به دست آورد، امّا چون در دور ستر كامل ظهور كرده بود، شريعت او نيز مخفي و مستور بود. لذا قائم، خلفايي براي خود تعيين و در آنها حدّ جسماني ثانوي خود را تحصيل نمود و از طريق همين خلیفه معناي باطني احكام را بر مردم آشكار كرد؛ و گفت محمّد بن اسماعيل رجعت نخواهد كرد. خلفا در ابتدا مخفي و مستور بودند، امّا با عبيدالله آشكار شدند. آنها تا پايان عالم جسماني حكومت خواهند كرد و حجّت قائم، آخرين آنها خواهد بود. پس از آن قائم به حدّ جديدي خواهد رسيد و در دور روحاني ستارگان آشكار خواهد شد و پيش از آن كه فراتر رود و با نفس كل يكي شود، بر مردمان داوري خواهد كرد.[۲]
المعز بخشي از علم غيب را به قائم نسبت داد تا قائم با آن از امام جلوتر خبر بدهد.[۳]
بر اساس اين باور حكمت از امامي به امام ديگر منتقل ميشود و امام هر عصر، داراي حكمتي است كه از امام نخستين به او رسيده است.[۴] يكي از داعيان اسماعيلي در قرن ششم، با اشاره به اين اعتقاد المعز، مينويسد:
قائم هفتمين امام، هفتمين پيامبر بعد از آدم و هفتمين وصي بعد از شيث است كه عالم طبيعت با او به پايان ميرسد و ظاهر شريعت تعطيل ميشود. سپس مولانا المعز به رمز در باره مهدي دعا كرده و او را تجديد كننده نسخ شريعت شمرده است.[۵]
در كتاب “كنزالولد”، ادعيهاي از قول المعز نقل شده است. المعز در خصوص محمّد بن اسماعيل كه پايان دهنده شريعت و كامل كننده حقوق آن بود، دعا كرده و او را قائم الوسطي خوانده است و قائم القيامة الكبري صاحب كشف خواهد بود.[۶]
قاضي نعمان در كتاب “شرح الاخبار” كه در زمان المعز تاليف نموده، روايتي از حضرت علي علیه السلام نقل كرده است:
ما اهل بيت (خلفاي فاطمي خود را از اهل بيت ميدانستند) بابي از ابواب بهشت هستيم؛ يعني امام زمان در هر عصري در بهشت است و اين كه گفته ميشود مهدي جهان را پر از عدل ميكند، اين گونه تعبير ميشود كه نخستين كسي كه آن عدل را پياده كرد، مهدي بود و خداوند بعد از او به دست ائمّهاي از فرزندانش آن عدل را كامل ميكند و اين وعده به مهدي نسبت داده شده است؛ زيرا او اين كار را براي اوّلين بار آغاز كرد.
در روايت ديگري از قول المعز، مهدي باز كننده قفل فضل، رحمت و بركت است و [افرادي] از ذريّه او وعده الاهي را كامل ميكنند.[۷] اين دو روايت در حقيقت به نوعي اعتراف به مهدويّت محمّد بن اسماعيل است، امّا ادامه دهنده كار محمّد بن اسماعيل در ذرّيه او و خلفاي فاطمي ميباشد كه بايد عدل الاهي را كامل كنند.
در اين تفسير جديد، قائم، شريعت جديدي اعلام نميكند، بلكه معناي باطني شرايع قبلي را آشكار ميكند و خلفاي فاطمي را نماينده قول و عمل قائم ميشمارد و به جز امام وقت – كه تاويل كننده معناي باطني احكام شريعتاند – قائم و صاحب الزماني معرفي نميشود. به عبارت ديگر، او منكر رجعت جسماني محمّد بن اسماعيل به عنوان قائم است، زيرا فاطميان در مقام خلفاي او، وظايفش را عهدهدار شدهاند.[۸]
اين اصلاح اعتقادي باعث شد تا بسياري از اسماعيليان مخالف، با او بيعت كنند؛ ابويعقوب سجستاني از مهمترين شخصيّتهايي است كه به المعز گرويد و در آثارش از امامت او دفاع كرد. اسماعيليان خراسان، مكران و سند نيز حامي المعز شدند، به ويژه المعز با اين اصلاحات ميخواست قرمطيان بحرين را به خود نزديك كند. او در نامهاي به قرمطيان، آنها را به سبب قتل و غارتهاي انجام شده توبيخ كرد. حسن اعصم، رهبر آنان، نيز به المعز پاسخ داد.[۹]
اصلاحات المعز، در زمان جانشينان وي نيز ادامه يافت و در حقيقت هر خليفهاي خود را امامي ميدانست كه در دور محمّد صلی الله علیه و آله به امامت رسيده و تكميل كننده عدل قائم است و اين دور تا قيامت ادامه خواهد داشت.
رجعت الحاكم بامرالله در اعتقاد دروزيان
از جمله خلفاي جنجال برانگيز اسماعيلي الحاكم بامرالله (د: ۴۱۱ ق) است كه پس از العزيز، فرزندان المعز، به خلافت رسيد. در زمان الحاكم، فرقه دروزي با اعتقاد به الوهيت الحاكم ايجاد شد. ركن اصلي دين دروزيان كه از اعتقاد فاطميان نشأت ميگيرد، باور به مهدي و امام منصوب از جانب خداوند است. عقيده رجعت به مفهوم امام حامل نور الاهي اضافه شده است و هنگامي كه زمان آن برسد، امام، قائم يا مهدي منتظر رجعت خواهد كرد تا زمين را از عدل و داد پر كند و نماينده خدا در زمين باشد. چون حكومت فاطميان نتوانسته بود عدالت را به طور كامل در جامعه پياده كند، لذا احساس نارضايتي عمومي به وجود آمد و موجب شد تا مردم الحاكم را همان امامي بدانند كه وعده آن در قرآن داده شده است و عدالت را در جهان بر پا خواهد كرد.
داعيان الحاكم زمينه دور كشف را فراهم كرده بودند و در سال ۴۰۳ ق از ظهور قريب الوقوع قائم خبر دادند. اين اعتقاد در سال ۴۰۸ ق تغيير كرد و الحاكم جلوه خداوند معرّفي شد و امامت كه ذاتيِ الحاكم بود در حمزه بن علي تجلّي يافت،[۱۰] و براي اوّلين بار الوهيت الحاكم اعلام شد. اين امر باعث شورشهايي گرديد و بسياري از دروزيان به شام گريختند و در آن جا باقي ماندند و با تبليغ پنهاني اين اعتقاد، جامعه خاصّي براي خود به وجود آوردند. نامهها و مطالبي كه از حمزه بن علي باقي مانده است به اعتقاد الوهيت الحاكم اشاره ميكند؛ اعتقادي كه با برخي اقدامات الحاكم، جنبه معنوي خاصّي پيدا ميكرد.[۱۱]
حميدالدّين كرماني با طرح دلايل اثبات امامت الحاكم،[۱۲] به اين امر توجّه كرده است كه اعتقاد به الوهيت الحاكم ريشه در آرزوي قائم و قيام قيامت دارد. وي اين نظريّه را كه با ظهور الحاكم، قيامت رخ خواهد داد، به شدّت رد ميكند. با پنهان شدن الحاكم در سال ۴۱۱ ق و مرگ حمزة بن علي، انديشه انتظار و ظهور و بازگشت الحاكم در ميان دروزيان نفوذ بيشتري پيدا كرد. ابن طولون، از دانشمندان قرن نهم هجري، مينويسد:
«بسياري از مردم شام تا امروزه به غيبت الحاكم اعتقاد دارند و ميگويند او بدون شك بازخواهد گشت و زمين را آماده ميكند».[۱۳] اين اعتقاد تا امروز همچنان در میان دروزيان باقي مانده است.
عقيدة مهدويّت اسماعيليان در عصر المستنصربالله
اسماعيليان تا دوره المستنصربالله (د: ۴۸۷ ق) كه نواده الحاكم بود، سلالههاي هفت امامي بيشتري را پس از محمّد بن اسماعيل پذيرفتند. ناصر خسرو، از داعيان دوره المستنصربالله، ديدگاههاي خاصّي در اين باره مطرح كرد. وي كه از قباديان به مصر رفت و به كيش اسماعيلي گرويد، در كتاب “وجه دين” اين اعتقاد را مطرح كرده است كه هفتمين امام، قائم يا قائم القيامه خواهد بود كه مرتبت قيامت دارد و قائم در حقيقت تكميل كننده امامان خواهد بود و به جاي آن كه به نسخ شريعت قبلي بپردازد و شريعت جديدي جايگزين آن نمايد، به هدايت الاهي بر بشريّت داوري خواهد كرد. او با تقسيم دور كنوني به دو بخش دور امامان و دور خلقان، ظهور قائم كه هفتمين امام و صاحب دور آخر شناخته ميشد، امری متعلّق به آينده ميداند و در باره ظهور قائم پيشبيني خاصي نميكند.[۱۴]
انديشههاي ناصر خسرو تا حدودي بيانگر ديدگاه مردم و خلافت فاطمي در نيمه دوم قرن پنجم هجري در باره مهدويّت است.
هم زمان با ناصر خسرو، داعي ديگري به نام محمّد بن علي صوري، نظريّهاي مطرح كرد مبني بر اين كه بين مهدي و قائم تفاوت وجود دارد. او مهدي را در شخص محمّد بن اسماعيل دانست كه پس از ظهور، به صورت روحاني در آمده و امام قائم كه از نسل المستنصربالله خواهد بود، هنوز ظهور نكرده است. در اين ميان، امامان و ابواب آنها در اين دور فترت همچنان وجودشان ادامه خواهند يافت و مردم را به اطاعت از اين دو شخصيّت معادي فرا خواهند خواند. اين اعتقادات تعديل و تطبيق عقايد قديم را با واقعيّاتي كه اسماعيليان فاطمي پس از پايان دومين دور سلاله ائمّه هفتگانه با آن روبهرو شدند، بيان ميكند. بنابر نقل كتاب “المجالس المستنصريه” كه تقريرات مليجي يكي از دعات المستنصر بالله است، سلالههاي هفتگانه يكي پس از ديگري ادامه خواهد يافت تا فرارسيدن قائم القيامه كه حجّت او و هفتمين امام متّصل به دور او خواهد بود و خود قائم امام هشتم در ميان امامان آن دور، هفتمين ناطق است. المستنصر بالله، هشتمين خليفه فاطمي و هشتمين امام است؛ يعني او ميتواند انجام دهنده و تحقّق بخشنده وظايف قائم باشد، اگر زمان ظهور وي فرا رسيده باشد.[۱۵]
اين ديدگاه، خلفاي فاطمي، در حقيقت، خلفاي قائم معرفي شدند كه بايد تا روز قيامت از ذرّيه حضرت رسول صلی الله علیه و آله باشند. اين اعتقاد باعث شد تا به قائم ارزش و اهميّت خاصّي بدهند و كمال نفس و رستگاري انسان را توسّط قائم بدانند و با ظهور قائم كه آغاز كننده مرحله واپسين تاريخ است، جدايي قطعي بين رستگاران و دوزخيان را در زمان ظهور او بدانند.
پس از مرگ المستنصربالله در سال ۴۸۷ ق اسماعيليان به دو شاخه نزاري و مستعلوي تقسيم شدند. مستعلويان در مصر تا سال ۵۶۷ ق، زماني كه صلاحالدين ايّوبي پس از مرگ العاضد، خطبه را به نام خليفه عباسي گرداند، ادامه حيات دادند.
ضعف سياسي فاطميان و درگيري با صليبيان و جدايي نزاريان از طيبيان يمن باعث شد تا جايگاه اعتقادي خلفاي مستعلوي در نزد عموم اسماعيليان به شدّت تضعيف شود و به تدريج اعتقاد به قائم منتظر، ارزش خود را از دست بدهد.
اسماعيليان ايران به رهبري حسن صباح معتقد به امامت نزار شدند و تبليغات گستردهاي در اين خصوص به راه انداختند. سه امام نخستين نزاري به نامهاي هادي، مهتدي و قاهر، در دوره ستر به سر ميبردند. از اعتقادات اسماعيليان در اين عصر اطّلاع چنداني در دست نيست، امّا اين مسئله روشن است كه به تدريج جايگاه قائم منتظر و مهدي موعود به قائم القيامه داده شد. با امامت حسن دوم ائمّه نزاري به دور كشف و ظهور وارد شدند. وي در سال ۵۵۹ ق، با اعلام قيامت، اسماعيليان را به دور قيامت وارد كرد و شريعت را از دوش آنان برداشت و خود را قائم القيامه معرفي نمود. قيامت در نظر آنان معنوي و روحاني بود و به ظهور حقيقت امام نزاري تعبير شد و مؤمنان ميتوانستند حقيقت يا واقعيت معنوي و باطني احكام را دريابند و به اين صورت، بهشت در اين جهان برايشان محقّق شده بود.[۱۶]
پس از امامت حسن دوم، امام به عنوان قائم شمرده ميشد و برخي وظايف قائم را عهدهدار بود.
حمله هلاكو به “الموت” و تسخير الموت باعث سقوط حكومت اسماعيليان گرديد و آنان را براي مدّت دو قرن از دسترسي به امام دور كرد. خواجه نصير الدین طوسی عالم شیعه اثنی عشری كه در زمان حمله هلاكو به “الموت” در آن جا به سر ميبرد، در خصوص امامت و جايگاه آن بحث مفصّلي دارد. وی علّت همه هستي را امام ميداند و برای او صفاتي الاهي را بر می شمرد. ديدگاههاي او در اين مقطع زماني بيانگر نگرش اسماعيليان در آن عصر به امامت و قائم و صاحبالزّمان است.[۱۷]
پس از سقوط “الموت”، بين محمّد شاه و قاسم شاه، نوادگان ركن الدّين خورشاه، اختلاف درگرفت و باعث به وجود آمدن دو شاخه محمّد شاهي و قاسم شاهي شد. امامان محمّد شاهي در ابتداي قرن دهم هجري به هند مهاجرت كردند و سلسله امامت آنان تا قرن سيزدهم هجري تداوم يافت و پس از آن منقطع گرديد. از فعّاليّتها، تبليغات و اعتقادات امامان محمّد شاهي در خصوص مهدويّت و قائم منتظر اطّلاع دقيقي در دست نيست، امّا به نظر ميرسد كه اينان پيرو عقايد آخرين امامان “الموت” بودند. امامان قاسم شاهي به تدريج مورد قبول اكثريّت جامعه اسماعيلي قرار گرفتند و اسماعيليان تا امروز به امامت كريم آغاخان چهارم معتقدند و او را از سلاله قاسم شاه ميشمارند.
اسماعيليان معاصر به امام وقت نسبت روحاني ميدهند و او را جلوهگاه صفات علمي بر ميشمارند. آنان، همانند پيشينيان معتقدند كه امام بايد زنده باشد و اگر ظاهر نباشد، در حق پيروان خود ظلم كرده است. فرمانهاي امام تا زمان حيات وي ارزشمند است و اسماعيليان بايد آن را اجرا كنند. [۱۸]
آنها در دعاها و مراسم مذهبيشان كه از زمان آغاخان سوم ملزم به اجراي آن شدند، به امام عصر توجّه خاصي دارند. در دعاهاي صبح پس از ذكر تسبيح اوّل و دوم، ذكر نام حضرت علي علیه السلام و پيامبر صلی الله علیه و آله و اسمای جلاله و قرائت سوره حمد، بر صاحب الزّمان صلوات ميفرستند. در دعاهاي بعد هم از امام حاضر در رفع مصائب استمداد طلبيده، ميگويند: «توسّلوا عند المصائب بمولاكم الحاضر شاه كريم الحسيني». در دعاي ديگري با استعانت از امام عصر طلب مغفرت مينمايند و طلب شفاعت از همه ائمّه را از خداوند خواستارند.[۱۹]
طبق اظهار نظر مسئولان انجمن مذهبي اسماعيليان مشهد، امروزه انتظار به ظهور مهدي موعود، در اعتقاد اسماعيليان معنايي ندارد و اعتقادات به ظهور و علائم مهدي بنا بر شرايط آن عصر بوده و امروزه امام حاضر همه دستورات مذهبي را ميدهد. آنان براي مهدويّت هيچ جايگاهي قائل نيستند و تمام دستورات امام را از جانب خداوند ميدانند، بدين ترتيب، وظايف مهدي را بر عهده امام عصر گذاشته، تحقّق وعدههاي الاهي را منوط به اطاعت محض از دستورات امام ميدانند.
تنها فرقهاي كه به انتظار، اعتقاد دارند دروزياناند كه منتظر بازگشت و ظهور “الحاكم” هستند. گروههايي از اين فرقه در شام باقي ماندهاند. همچنين بقاياي اندكي از فرقه مراد ميرزايي – كه بنا به سفارش مراد ميرزا به امامت صمد شاه معتقد شده بودند – پس از مرگ مراد ميرزا منكر مرگ او شدهاند و در انتظار بازگشت وي هستند. ساير فرقههاي اسماعيلي به رجعت و مهدويّت فرد خاصّي اعتقاد ندارند و همه توجّه خود را به امام حاضر خود معطوف نمودهاند.
——————————————————————————–
پينوشتها :
۱. ابواسحاق كوهستاني، هفت باب، چاپ شده در كتاب فرقه اسماعيليه هاجسن، ص ۳۸۸ به نقل از طلوع فاطميان، تاليف ايوانف.
۲. دفتري، فرهاد، تاريخ و عقايد اسماعيليه (تهران، نشر فرزان، ۱۳۷۵ هـ .ش)، ص ۲۰۶ ـ ۲۰۷.
۳. خمس رسائل اسماعيليه، (رساله ذهبيه)، گردآوري و تصحيح عارف تامر (سوريه، سلميه، ۱۳۷۵ ق / ۱۹۵۶ م)، ص ۸۲.
۴. قاضي نعمان، المجالس و المسايرات، تصحيح حبيب الفقهي، (بيروت، دارالمنتظر، بي¬تا) ص ۲۶۵.
۵. طاهربن ابراهيم حارثی یماني، الانوار اللطيفه في حقيقه، تصحيح محمد حسن الاعظمي، (قاهره، الهيئة المصريه للعامه، ۱۹۱۰م)، ص ۱۳۰ ـ ۱۳۱.
۶. ابراهيم بن حسن، حسن و طه احمد شرف، عبيدالله المهدي امام الشيعه الاسماعيليه و موسس الدولة الفاطمية في بلاد مغرب، (مصر، مكتبة النهضة المصريه، بي¬تا). ص ۲۵۴.
۷. قاضي نعمان: شرح الاخبار، ج ۳، ص ۳۹۰.
۸. دفتري، فرهاد، تاريخ و عقايد اسماعيليه (تهران، نشر فرزان، ۱۳۷۵ هـ .ش)، ص ۲۰۸.
۹. دخويه، قرمطيان بحرين و فاطميان، ترجمه محمد باقر اميرخاني، (تهران، سروش، ۱۳۷۱)، ص ۱۰۰ ـ ۱۰۱.
۱۰. ابوعزالدين نجلا، م، تحقيقي جديد در تاريخ، مذهب و جامعه دروزيان، ترجمه احمد نمايي، (مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، ۱۳۷۲ه) ص۱۵۷ ـ ۱۶۲.
۱۱. محمد احمد الخطيب، عقيده الدروز عرض و نقض، (اردن، مكتبه الاقصي، ۱۴۰۰ / ۱۹۸۰) ص ۶۲ ـ ۶۵ و ۱۲۲ ـ ۱۲۳ ص ۳۳۴ ـ ۳۳۵.؛ الزعبي، الدروز ظاهرهم و باطنهم، (مكتبة العرفان، بي¬تا، بي¬جا) ص ۳۸.
۱۲. حميد الدين كرماني، المصبايح في اثبات الامامه، تصحيح مصطفي غالب (بيروت، منشورات حمد، ۱۹۶۹م) ، ص ۱۴۴ ـ ۱۴۵.
۱۳. محمد ابن طولون، اللمعات البرقيه في نكت التاريخيه، تصحيح محمد خير رمضان، (بيروت، دارابن حزم، بي¬تا)، ص ۹۳.
۱۴. ناصر خسرو، وجه دين، تصحيح غلامرضا اعواني، (تهران، انجمن شاهنشاهي فلسفه ايران، ۱۳۹۷ق) ص ۱۷۶ ـ ۱۷۷، ۲۰۰ و ۲۴۴ ـ ۲۴۵.
۱۵. دفتري، فرهاد، تاريخ و عقايد اسماعيليه (تهران، نشر فرزان، ۱۳۷۵ هـ .ش)، ص ۲۵۳.
۱۶. در مورد دور قيامت ر. ك: جويني: پيشين، ج ۳، ص ۲۲۶ ـ ۲۲۸؛ همداني، پيشين، ص ۱۶۴ ـ ۱۶۵؛ ابوالقاسم عبدالله ابن علي كاشاني، زبدة التواريخ، به كوشش محمدتقي دانش پژوه، (تهران، موسسة مطالعات و تحقيقات فرهنگي، ۱۳۶۶). ص ۲۰۱؛ حمدالله مستوفي، تاريخ گزيده، به اهتمام عبدالحسين نوائي، چاپ سوم (انتشارات اميركبير، تهران، ۱۳۶۴) ص۵۲۲ ـ ۵۲۳؛ ابواسحاق كوهستاني، پيشين، ص ۴۱ ـ ۴۲؛ هاجسن، پيشين، ص ۳۰۴ به بعد.
۱۷. خواجه نصيرالدين طوسي، تصورات يا روضة التسليم، تصحيح ايوانف، (تهران، نشر جامي، ۱۳۶) ، ص ۳۸ به بعد.
۱۸. در پايگاه اينترنتي اسماعيليان بحث مفصلي در مورد امام آمده است؛ براي اطلاع بيشتر ر.ك: sun. ismaili. net
۱۹. نجيب مايل هروي، نامه الموت، (بي¬جا، بنگاه كتاب، بي¬تا)، ص ۸۳ ـ ۸۸.
آخرین دیدگاهها