علّت ها و فلسفه هايى كه براى ضرورت و لزوم وجود پيامبر گفته اند، همان علّتها براى ضرورت وجود جانشين و وصىّ پيغمبر نيز صادق است. و لازم است پس از وفات آن حضرت مردم به جانشين پيغمبر درتمامی شؤون زندگى خود، مراجعه كنند.
و بر خداوند متعال است كه خلیفه را نصب فرمايد و بر مردم نيز واجب است آن امام را بشناسند؛ زيرا كه پيروى كردن بدون معرفت و شناخت امكان ندارد.
………………………
اگر سوال شود: علّت برانگيختن پيغمبر با علت تعیین امام فرق مى كند؛ زيرا پيغمبر آنچه مورد نياز مردم است را براى آنان آورده و قواعد و احكامى برايشان بيان فرموده و مردم آنها را شناختند و عمل كردند، ديگر نياز برطرف مى شود و براى بيان و آموزش قواعد و احكام دين وجود علما و كتابهاى مربوطه بسنده است، پس وجود وصىّ و جانشين پيغمبر لازم است ؟
در جواب مى گويم: اين سوال چند جهت دارد:
اوّل: پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله قواعد را به طوركلّى بيان فرموده و دستورات دين را به مقدار مورد نياز عموم در آن زمان تشريح كرده است، و اين مطلب براى كسانى كه به احاديث پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله مراجعه كنند واضح است. بنابراين احتياج مردم با آن مقدار از بيان برطرف نشده، بلكه پاره اى از مسائل حتى بر علما و دانشمندان بزرگ پوشيده مى ماند- تا چه رسد به ديگران. پس افراد بشر ناگزير هستند به امام و پيشواى معصوم مراجعه كنند و مطالب مورد نياز خويش را از او بياموزند.
(البته ترديدى نيست كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله تمام احكام و علوم را به وصىّ خود سپرده كه پس از آن حضرت عليه السّلام، رهبرى مردم را- از طرف خداوند- به عهده داشته است، و هرامامى به امام بعد از خودش سپرده تا اين كه نوبت به امام زمان ما- عجّل اللّه فرجه الشريف- رسيده است. و امامان عليهم السّلام احكام الهى را كه از پيغمبر گرفته اند تا براى مردم بيان كنند و آنان را با مبانى و مفاهيم دين مقدس آشنا سازند.)
همچنين ترديدى نيست كه بيان گر احكام دين اگر معصوم نباشد، مردم به گفته هاى او اطمينان و اعتماد نخواهند كرد و هدف از برگزيدن او تحقّق نخواهد يافت.
…………………………
دوم: افراد انسان به خاطر وضع طبيعى كه دارند و با توجه به هواها و خواسته هاى نفسانى شان، در نزاع و كشمكش و اختلاف واقع مى شوند، اين معنى را با وجدان احساس نموده و با چشم مى بينيم، لذا مقتضاى لطف خداوند است كه براى از ميان رفتن هرگونه نزاع و اختلاف، شخصى را تعيين نمايد كه حقايق و واقعيت ها را كاملا بداند، تا در هرزمان مردم به چنين شخصى رجوع كنند و در نزاع ها و مرافعه ها، از او كمك بگيرند، و در نتيجه حقّ به حقدار برسد و عدالت الهى در ميان مردم گسترش يابد. و آن شخص كه خداوند او را براى رفع اختلاف و نزاع برگزيده، حضرت امام على علیه السلام است كه مردم وظيفه دارند از او پيروى كنند و در شؤون مختلف خود به او مراجعه و بر او اعتماد نمايند.
اگر گفته شود امامان ما عليهم السّلام در زمان حضورشان جز برمبناى قواعد ظاهرى حكم نمى كردند، پس چگونه ادعا مى شود كه مقتضاى لطف الهى تعيين و نصب امام است تا برمبناى حقّ و واقعيت ها حكم كند؟
مى گويم: اين روش به خاطر مانعى است که مردم بوجود آورده بودند ،( چنان كه مانع ظهور امام نيز از طرف مردم است). پس دراين صورت هيچ گونه اعتراضى بر آنان وارد نيست و به هيچ وجه نبايد خيال كرد كه اين امر با لطف الهى متناقض است. دليل بر اين ادعا رواياتى است كه از خود ايشان وارد شده و تصريح مى كند كه چنانچه رياست و خلافت به طور كامل به آنان واگذار مى شد و در تصرّفات، دست شان باز مى بود، به حكم آل داوود حكم مى كردند و احكام واقعى را براى مردم آشكار مى ساختند. برای تبیین مطلب به چند نمونه روايت اشاره می کنیم .
در اصول كافى از ابو عبيده حذّاء نقل شده كه حضرت ابو عبد اللّه صادق عليه السّلام فرمود: اى ابو عبيده! هرگاه قائم آل محمد عليهم السّلام بپاخيزد، به حكم داوود و سليمان عليهما السّلام حكم مىكند و از بيّنه و شاهد نخواهد پرسيد.[۱]
و در همان كتاب در خبر صحيح از ابان منقول است كه گفت: از حضرت ابو عبد اللّه صادق عليه السّلام شنيدم كه مىفرمود: دنيا تمام نخواهد شد تا اينكه مردى از تبار من ظهور نمايد كه به حكم آل داوود حكومت كند و از بيّنه و شاهد نپرسد، به هرموجودى حقّش را مىدهد.[۲]
و نيز در همان كتاب به سند صحيح از عمّار ساباطى آمده است كه گفت: به حضرت امام صادق عليه السّلام عرضه داشتم: اگر حكومت به دست شما رسد چگونه حكم خواهيد كرد؟ فرمود: به حكم الهى و به حكم داوود؛ پس هرگاه بر ما قضيهاى پيش بيايد كه حكم آن نزد ما حاضر نباشد، روح القدس آن را به ما القا خواهد كرد.[۳]
و نيز به سند خود از جعيد همدانى از حضرت على بن الحسين عليهما السّلام روايت كرده است كه گفت: از آن حضرت
پرسيدم: روى چه مبنايى حكم مىفرماييد؟ فرمود: به حكم آل داوود؛ و اگر كارى بر ما دشوار گردد، روح القدس برايمان خواهد آورد.[۴]
………………………
سوم: اگر فرض كنيم تمام علما و دانشمندان به تمام احكام عمل كنند، باز هم وجود ايشان ما را از وجود امام بىنياز نمىسازد، زيرا كه آنان معصوم از سهو و اشتباه نيستند. پس در هرزمان از وجود شخص معصومى كه از خطا و اشتباه محفوظ باشد ناگزير هستيم. تا مرجع و پناه مردم بوده، حقايق احكام را برايشان بيان فرمايد. و آن شخص معصوم هيچكس جز امام نيست.
در باز اگر كسى بگويد: نبودن امام با بودنش چه فرق مىكند درحالىكه از ديدگان مردم پنهان و غايب باشد ؟
در جواب مىگويم: نظر به اينكه مانع ظهور و آشكار بودن آن حضرت، ناشى از خود مردم است، اين مطلب منافاتى با لطف خداوند ندارد. و دليل نمىشود كه احتياجى به وجود آن حضرت عليه السّلام نيست، و بر مردم واجب است كه موانع ظهور را برطرف سازند تا از نور مقدّسش بهرمند شوند و از انواع علوم و معارفش استفاده كنند.
منبع با قدری تصرف : اصفهانى، محمد تقى؛ مترجم: حائرى قزوينى، مهدى ؛ مكيال المكارم در فوائد دعا براى حضرت قائم(عليه السلام)، ج۱ ؛ مسجد مقدس جمكران، قم( ايران)
[۱] ( ۱). اصول كافى: ۲/ ۳۹۷.
[۲] ( ۲). اصول كافى: ۲/ ۳۹۷.
[۳] ( ۳). اصول كافى: ۲/ ۲۴۸.
[۴] ( ۴). اصول كافى: ۲/ ۲۴۹.
آخرین دیدگاهها