در مجالس و منابر در صورتي که ترس و تقيّه در کار نباشد،بسيار لعنت کردن بر بني أميه در آشکار و پنهان از اموري است که مايه تقرُّب به مولايمان‏ عليه السلام مي ‏باشد و اين از بهترين و محبوب‏ترين و مهم‏ترين اعمال است.

روايتي است که شيخ صدوق‏ رحمه الله در کتاب خصال از اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در ذکر مناقب هفتادگانه ‏اش فرموده: و امّا پنجاه و چهارم: پس به درستي که من شنيدم رسول خدا صلي الله عليه و آله مي ‏فرمود: اي علي! بني أُميّه تو را لعنت خواهند کرد، و فرشته‏ اي به شمار هر لعنت آنان، هزار لعنت براي‏شان بر مي ‏گرداند، پس هرگاه قائم ‏عليه السلام بپاخيزد چهل سال آن‏ها را لعنت خواهد کرد… [۱]
پوشيده نماند که منظور از چهل سال لعنت کردن، امر فرمودن آن حضرت ‏عليه السلام شيعيان و پيروانش را به لعنت کردن بني اميّه در همه بلاد و آبادي‏ها، در منابر و مجامع مي ‏باشد، و شيوع يافتن آن در ميان مردم در آن مدّت است، همان‏ گونه که بني اميّه – لعنهم اللَّه تعالي – در زمان تسلُّط يافتنشان از روي عناد با اميرالمؤمنين ‏عليه السلام اين کار را کردند، پس کار حضرت قائم ‏عليه السلام کيفر اعمال آن‏ها در اين دنيا است، و اگر منظور اين بود که خود آن حضرت به تنهايي بني اميه را لعنت مي‏ کند، محدود به مدّت معيَّن نبود، و به زمان ظهور آن حضرت ‏عليه السلام اختصاص نمي ‏يافت، زيرا که آن بزرگوار در همه عمرش آنان را لعنت مي ‏کند. حاصل اين‏که اين حديث شريف بر فضيلت بسيار در اهتمام ورزيدن و زياد لعنت کردن بني‏اميّه دلالت دارد، و اين‏که اين کار از جمله اموري است که به وسيله آن‏ها به حضرت صاحب الأمر عجل اللَّه تعالي فرجه تقرّب مي ‏يابند، پس شايسته است که مؤمن بر اين کار اهتمام و مواظبت داشته باشد، به خصوص در اول هر صبح و شام و در تعقيب نمازها و ساير اوقات و احوال برآن مداومت کند.
و شاهد بر آنچه ياد کرديم روايتي است که شيخ طوسي به سند خود از حضرت امام باقر عليه السلام آورده که فرمود: هرگاه نماز واجبي را به پايان بردي، جز با لعنت کردن بني‏اميّه از جاي خود حرکت مکن. [۲]
و از جمله اموري که دلالت دارد بر اين‏که لعنت کردن بني اميّه و ساير دشمنان ائمّه ‏عليهم السلام از اقسام ياري نمودن اما به وسيله زبان است، در تفسير امام عسکري‏ عليه السلام آمده که:، شخصي به امام صادق‏ عليه السلام عرضه داشت: اي زاده رسول خدا صلي الله عليه و آله! من عاجزم که با بدنم شما را ياري نمايم، و به غير از بيزاري جُستن از دشمنانتان و لعنت کردن بر آنان کاري از دستم بر نمي‏ آيد، وضع من چگونه است؟ امام صادق‏ عليه السلام به او فرمود: پدرم برايم حديث گفت از پدرش از جدّش از رسول خدا صلي الله عليه و آله که فرمودند: هر کس از ياري کردن ما اهل البيت ناتوان باشد، و در خلوت‏هايش دشمنان ما را لعنت نمايد، خداوند صدايش را به همه فرشتگان از زمين تا عرش خواهد رسانيد، پس هرچه اين شخص دشمنان ما را لعنت نمايد او را همراهي نموده و به هر کس لعنت فرستد آن‏ها نيز لعنت فرستند، سپس باز هم بيفزايند، پس عرضه مي‏ دارند: بار خدايا بر اين بنده‏ ات درود فرست که آنچه در توان داشت نثار نمود، و چنانچه مي ‏توانست بيش از اين مي ‏کرد. پس از سوي خداي تعالي ندا مي ‏رسد: به درستي که من دعاي‏تان را اجابت نمودم و نداي‏تان را شنيدم، و به روح او در ميان ارواح درود فرستادم، و او را نزد خود از برگزيدگان نيکوکار قرار دادم.
همه اين‏ها اضافه بر آن است که موالات و پيروي از امامان ‏عليهم السلام جز با بيزاري جستن و لعنت کردن دشمنانشان حاصل نمي ‏گردد، و بدون ترديد بني اميّه از دشمنان ايشان هستند، و نسبت به امامان ‏عليهم السلام و دوستانشان چه ظلم‏ها و کشتارها کردند، و چه آزارها در حق ايشان روا داشتند، پس تا زمين و آسمان برپاست لعنت خداوند بر آنان باد.
توجه: مقتضاي آنچه دانستي مانند فرموده امام‏ عليه السلام: وَ لَعَنَ اللَّهُ بَنِي أُمَيَّةَ قاطبةٍ؛ خداوند همه بني اميه را لعنت کند. آن است که لعنت بر همه بني اميه عموميّت دارد، با اين‏که علماي ما در ميان دوستان و خواصّ امامان ‏عليهم السلام عدّه‏اي را ياد کرده‏اند که نسبشان به بني اميّه منتهي مي ‏شود، و بدون ترديد لعنت کردن مؤمنان دوستدار ائمّه طاهرين ‏عليهم السلام حرام است، و خداي عزّ و جلّ فرموده: «وَ لَا تَزِرُ وَازِزَةً وِزرَ أُخْرَي»؛ [۳] و هيچ نَفْسي بار ديگري را بر دوش نگيرد. و خداي تبارک و تعالي فرموده است: «کُلُّ امْرِيٍ بِما کَسَبَ رَهينٌ»؛ [۴] هر کس در گروه عملي است که بر خود اندوخته است. در توجيه اين اشکال و جمع بين دو دليل وجوهي ذکر کرده‏ اند که خالي از مناقشه نيست، و به نظر من اظهر آن است که گفته شود: منظور از بني اميّه هر آن کسي است که شيوه آن‏ها در پيش گرفته و در دشمني با اميرالمؤمنين و ائمّه طاهرين و دوستان ايشان از آن‏ها پيروي کرده باشد، خواه از اين تيره باشد و يا از تيره ‏ها و طوايف ديگر. چون هر کس شيوه آن‏ها را پيش گيرد از آن‏ها به شمار مي‏ آيد، و گِلش از گِل آن‏ها سرشته شده است، هرچند که در نَسَب ظاهري از آن‏ها محسوب نگردد. و هر آن‏که ولاي اميرالمؤمنين و ائمّه طاهرين ‏عليهم السلام را دارا باشد از ايشان است، از هر تيره و طايفه‏اي که باشد. و دليل بر آنچه ياد کرديم فرموده خداي عزّ و جلّ است که: «وَ نادي نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَ إِنَّ وَعْدَکَ الحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْکَمُ الحاکِمِينَ – قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِکَ»؛ [۵] و نوح به درگاه پروردگار خويش عرضه داشت پروردگارا فرزند من از اهل بيت من است و وعده عذاب تو هم حتمي است که قادرترين حکم فرماياني، [خداوند به نوح خطاب] فرمود: اي نوح او هرگز با تو اهليّت ندارد. و حديث نبوي است که پيغمبر اکرم‏ صلي الله عليه و آله فرمودند: «سلمان از ما اهل البيت است». و فرموده امامان ‏عليهم السلام: «شيعيان ما از ما هستند و به ما بر مي ‏گردند».
و در تفسير برهان و غير آن از عمر بن يزيد ثقفي آمده که گفت: حضرت امام صادق ‏عليه السلام به من فرمود: اي پسر يزيد! تو به خدا سوگند از ما اهل البيت هستي، عرضه داشتم: فدايت شوم از آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم؟ فرمود: آري به خدا سوگند، عرض کردم:‌از خودشان فدايت گردم؟ فرمود: آري به خدا از خودشان، اي عمر آيا در کتاب خداي عزّ و جلّ نخوانده اي: (ان أولي الناس بابراهيم للذين اتبعوه و هذا النبي و الذين آمنوا و الله ولي المؤمنين)؛ [۶] همانا نزديکترين مردم به ابراهيم کساني هستند که از او پيروي کنند و اين پيغمبر و امتش که اهل ايمانند، و خداوند دوستدار مؤمنين است. و آيا فرموده خداوند عزّ اسمه را نخوانده اي: (فمن تبعني فانه مني و من عصاني فانک غفور رحيم)؛ [۷] پس هر کس] در راه توحيد و خداپرستي [پيرو من باشد او از من است و هر که مخالفت من کند] و راه شرک و عصيان پويد اختيارش با تو است که [تو خداي بخشنده و مهرباني. و در اين معني روايات بسياري هست، و آنچه ياد کرديم براي أهل بصيرت کافي است.

رک: مکیال المکارم؛ محمد تقی موسوی اصفهانی؛ جلد ۲)
——————————————————————————————————-
[۱] خصال ۵۷۹:۲، باب السبعين، ح ۱.
[۲] تهذيب ۱۰۹:۲، ح ۱۷۹.
[۳] سوره انعام، آيه ۱۶۴.
[۴] سوره طور، آيه ۲۱.
[۵] سوره هود، آيه ۴۵.
[۶] تفسير البرهان ۱: ۲۹۰ و سوره آل عمران آيه ۶۸.
[۷] سوره ابراهيم، آيه ۳۶.