در يادآوري مطالبي که سزاوار است توجّه داده شوند:
يکم: دست ‏يابي به تمام فوايد و ثواب‏ها و نتايجي دعای بر آن حضرت، متوقّف بر مداومت و بسيار دعا کردن براي تعجيل فرج مولايمان مي ‏باشد. زيرا که قسمتي از فوايد ياد شده، مترتّب بر امتثال و اطاعت فرمان مطاع آن حضرت در توقيع شريف گذشته است که: «وَ أکْثِرُوا الدُّعآءَ بِتَعْجِيلِ الفَرَجِ…». پس باز هم به آن مراجعه نموده و در آن دقت کن.

دوم: شايسته و مؤکَّد است که دعا کننده خودش را از آنچه مانع از قبولي عبادت است پاک نمايد، و نَفْس خويش را از خوي ناپسند و رفتار زشت و کارهاي ناروا تهذيب کند، و از محبّت دنياي پست و تکّبر و حسد و غيبت و سخن چيني و مانند آن‏ها بپرهيزد، زيرا که دعا بهترين عبادت‏ هاي شرعي است، به ويژه دعا براي تعجيل فَرَج مولايمان حضرت حجّت و خواستن ظهور و عافيت براي آن جناب. و مي ‏بايست نيّت شخص در دعا از تمام آلايش‏ هاي نفساني و هواهاي شيطاني خالص باشد، زيرا که خلوص نيّت از مهم‏ترين اموري است که رعايتش بر انسان واجب است، چنانچه آياتي از قرآن و روايات متواتری از پيغمبر صلي الله عليه و آله بر آن دلالت دارد، خداوند ما و ساير مؤمنين را به آن توفيق دهد، ان شاء اللَّه تعالي.
سوم: کمال ثواب‏ها و مکارم در این باب، بستگي به تحصيل تقوي دارد، به جهت فرموده خداي تعالي: «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ المُتَّقِينَ»؛ [۱] خداوند فقط از تقواپيشگان مي ‏پذيرد. و همان‏گونه که تقوي درجات و مراتب مختلفي دارد، پذيرش و قبولي نيز درجاتي دارد؛ بنابراين هر کس تقواي قوي‏ تري داشته باشد، نتايج نيک و مکارم حاصله براي او از آن دعا کامل‏تر و بارزتر خواهد بود و همين ‏طور در ساير عبادت‏ هاي شرعي – چه واجب و چه مستحب – وضع و حال بر همين منوال است.
و اين‏که گفتيم: کمال ثواب‏ها به آن بستگي دارد، بدان جهت است که از برخي آيات برمي ‏آيد که ثواب بر کارهاي نيک مترتب مي ‏شود، هر چند که عمل کننده گنهکار باشد، از جمله: «إِنّا لا نُضِيِعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً»؛ [۲] ما اجر کسي را که کار نيک کرد، ضايع نخواهيم ساخت. «إِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الُمحْسِنِينَ»؛ [۳] به درستي که خداوند پاداش نيکوکاران را ضايع نخواهد گذاشت. «إِنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ»؛ [۴] من کار هيچ عمل کننده ‏اي را از شما ضايع نخواهم کرد. «أُولئِکَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَيِّئآتِهِمْ فِي أَصْحابِ الجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي کانُوا يُوعَدُونَ»؛ [۵] آنانند که نيکوترين اعمالشان را از ايشان مي ‏پذيريم و از گناهانشان در مي ‏گذريم در اهل بهشت [داخل شونده] وعده راستيني که وعده مي ‏شدند. بنابراين مقتضاي جمع بين اين آيات و آيه «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ…» به شهادت روايات بسيار، مترتب بودن کمال ثواب بر تقوي مي ‏باشد.
چهارم: ثواب‏ها و آثار و نتايج نيک دعای بر آن حضرت بر کثرت دعا کردن براي تعجيل ظهور و فرج آن حضرت ‏عليه السلام مترتب مي ‏شود، چه با زبان فارسي و چه با زبان عربي و يا زبان‏ هاي ديگر دعا کند، به جهت اطلاق دلايل و روايات ياد شده مانند فرموده آن حضرت ‏عليه السلام: «وَ أَکْثِرُوا الدُّعآءَ بِتَعْجِيلِ الفَرَجِ…»؛ و بسيار دعا کنيد براي زودتر شدن فرج. و فرموده امام عسکري ‏عليه السلام: «وَ وَفَّقَهُ لِلدُّعآءِ بِتَعْجِيلِ فَرَجِهِ»؛ و او را به دعا کردن براي تعجيل فرجِ آن حضرت توفيق دهد. و روايات ديگر.
پنجم: فرقي ندارد که دعا به نظم (= شعر) باشد يا نثر، چنان‏که تفاوت نمي ‏کند که عبارت دعا را خود دعا کننده انشا کرده باشد يا غير او، به همان دلايل گذشته.
ششم: جايز است کسي که آشناي به زبان است و چگونه دعا را مي‏ داند به زبان عربي دعايي تأليف کند، به دليل اصل اوليّه [که آنچه از شرع نهي نشده، جايز است] و به دليل عمومات و اطلاقات امر به دعا، بدون اختصاص داشتن به لغتي از لغت‏ها يا گونه ‏اي از گونه‏ها. و مؤيّد اين است آنچه در جلد نوزدهم بحار به نقل از خطّ شهيد قدس سره، روايت آمده که اميرمؤمنان ‏عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: به درستي که دعا بلا را رد مي‏ کند، هر چند که وقوع آن حتمي شده باشد. وشّاء گويد: به عبد اللَّه بن سنان گفتم: آيا در اين خصوص دعاي معيّني هست؟ جواب داد: من از امام صادق ‏عليه السلام پرسيدم. فرمود: آري. براي شيعيان مستضعف در هر مشکلي از مشکلات دعاي معيّني است، و امّا بصيرت يافتگانِ رسيده [به مراتب عاليه] دعاي ‏شان پشت مانع نمي‏ماند. [۶]
و نيز شاهد بر آنچه گفتيم، آن است که در «کافي» و «تهذيب» و «وسائل»، روايت مسندي از اسماعيل بن الفضل آمده که گفت: از حضرت ابي عبد اللَّه امام صادق‏ عليه السلام درباره قنوت و آنچه در آن گفته مي‏شود، پرسيدم. فرمود: آنچه خداوند بر زبانت جاري کرد و در آن چيز معيّني نمي‏دانم. [۷] چون قنوت و غير آن فرقي ندارد، و شاهد بر اين، روايات ديگري هست که به جهت رعايت اختصار آن‏ها را نياورديم. اگر بگوييد: در «کافي» و «فقيه» از عبد الرحيم قصير روايت آمده که گفت: بر حضرت ابي عبد اللَّه امام صادق ‏عليه السلام وارد شدم و عرضه داشتم: فدايت گردم! من دعايي درست کرده‏ام. فرمود: مرا از درست شده‏ ات واگذار، هرگاه بر تو حادثه‏ اي روي آورد، به رسول خدا صلي الله عليه و آله پناه ببر، پس دو رکعت نماز بگزار که آن‏ها را به رسول خدا صلي الله عليه و آله هديه نمايي. [۸] که امام صادق‏عليه السلام امر فرموده دعاي درست شده ترک گردد؟
اين امر به طور حتم و الزام نيست، به قرينه دلايل جواز دعا به هرگونه از سخن که باشد، بلکه مراد بيان بهترين است. و آن دعايي است که از امامان معصوم‏ عليهم السلام گرفته شده باشد، که برتري دعاهاي روايت شده از ايشان شکّي ندارد و جاي بحث در آن نيست، زيرا که آنان صفات خالق متعال را مي‏ شناسند و چگونگي مسألت و مناجات و اظهار بندگي به درگاه خداي – عزّ و جلّ – را مي ‏دانند و آنچه از ايشان رسيده، البته تأثيرش مؤکّدتر و به اجابت رسيدنش زودتر است، که فرشتگان از ايشان تسبيح و تقديس آموختند، چنان‏که در حديث آمده است.
هفتم: آيا گذراندن دعا از دل بدون اين‏که بر زبان آيد، کفايت مي‏کند يا نه؟ ظاهراً کافي نيست؛ چون به نظر اهل عرف و زبان عربي، عنوان دعا بر آن صدق نمي ‏کند. اگر بگوييد: در «اصول کافي» به سند صحيحي از زراره، از امام (باقر عليه السلام) آمده که فرموده: فرشته نمي ‏نويسد جز آنچه را شنيده باشد. و خداي – عزّوجلّ – فرموده: «وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فِي نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً»؛ [۹] و خداي خود را در دل، با تضرع و بيم ياد کن. پس ثواب آن ذکر را که در دل شخص بگذرد، جز خداي – عزّ و جلّ – کسي نمي‏داند به جهت عظمت آن. [۱۰] بنابراين همچنان که ذکر در دل پاداش دارد و عنوان ذکر بر آن منطبق است، همين‏طور دعا [ي در دل]؛ زيرا که يکي از اقسام ذکر مي‏باشد.
دعا اخصّ از ذکر است و چون ذکر مقابل عظمت و بي‏ خبري است، بر ياد کننده در دل صدق مي‏ کند که خداي تعالي را ياد نموده، ولي دعا مقابل سکوت و خاموشي است، بنابراين جز با راندن بر زبان مصداق نمي ‏يابد
هشتم: شيخ جعفر کبير در کتاب «کشف الغطاء» گويد: دعا در حال ايستادن، بهتر از نشستن است، و در حال نشستن، بهتر از دراز کشيدن مي‏باشد.
نهم: دعا به آنچه از امام معصوم ‏عليه السلام روايت گرديده بهتر و سزاوارتر است، اضافه بر آنچه در آيات و روايات پيروي از ايشان امر شده، و گرفتن عِلم و چگونگي طاعت و عبادت از آن بزرگواران توصيه گرديده است، مانند فرموده خداي تعالي: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي»؛ [۱۱] بگو (اي پيغمبر!) اگر خداوند را دوست مي‏ داريد، پس از من پيروي کنيد. و فرموده خداي تعالي: «فاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ»؛ [۱۲] پس از اهل ذکر سؤال کنيد. زيرا که ذکر همان رسول خدا صلي الله عليه و آله است، به جهت فرموده خداوند – تعالي شأنه -: «قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْکُمْ ذِکْراً – رَسُولاً يَتْلُو عَلَيْکُمْ آياتِ اللَّهِ»؛ [۱۳] به تحقيق که خداوند به سوي شما فرستاد ذکري؛ پيامبري را که آيات خداوند را بر شما تلاوت مي‏ کند. بنابراين، خاندان معصوم آن حضرت (اهل الذکر) هستند، چنان‏که در روايات متعددي که در جاي خود بيان گرديده است به آنان تفسير شده و اضافه بر امر به خواندن دعاهاي روايت شده از امامان و ثواب ‏هايي که بر خواندن آن‏ها وعده گرديده و در کتاب‏هاي دعا ضبط شده ‏اند، و به اضافه اين‏که دعاهايي را هر کدام ياد و نقل کرده ‏اند تا مؤمنين آن دعاها را باز شناسند و آن‏ها را عمل کنند، و شواهد ديگري که موجب يقين کردن به برتري دعاهاي وارد شده از ايشان بر دعاهاي ديگر مي ‏باشد.
از اين‏ها گذشته، شرافت سخن به شرافت گوينده آن بستگي دارد، و از همين روي گفته‏اند: سخن بزرگان، بزرگِ سخنان است.
نتيجه اين‏که: مقدّم بودن انتخاب دعاهاي وارد شده از امامان ‏عليهم السلام بر دعايي که شخص با سليقه و زبان خودش درست کند هيچ شکي ندارد و شبهه‏ اي به آن راه نمي ‏يابد، ولي دو حديث وارد شده که ظاهر آن‏ها موهم خلاف اين مطلب است که به ناچار بايد آن‏ها را توجيه نمود، اين دو حديث را محدّث عاملي در کتاب «وسائل» آورده است.
حديث اول: از زراره است که گويد: به حضرت امام صادق‏ عليه السلام عرضه داشتم: دعايي به من بياموزيد.
فرمود: بهترين دعا همان است که بر زبانت جاري شود. [۱۴]
حديث دوم: از کتاب عبد اللَّه بن حمّاد انصاري است که به سند خود از حضرت امام صادق ‏عليه السلام آورده که: شخصي از آن جناب درخواست کرد که دعايي به او تعليم کند. آن حضرت فرمود: بهترين دعا همان است که بر زبانت جاري شود. [۱۵]
مي‏گويم: احتمال مي‏رود که درخواست کننده نيز زراره بوده و راوي درخواست او را نقل کرده باشد، و به هر حال هر يک از اين دو حديث وجوهي را محتملند:
وجه يکم: اين‏که منظور از آنچه بر زبان جاري شود؛ ياد فضايل امامان و روايت احاديث ايشان و نشر و احکام شريعت از آنان و بحث کردن با دشمنانشان و دليل آوردن عليه مخالفان بوده باشد، که اين امور بهتر از دعا هستند، به جهت آثاري که در آن‏ها است از نگهداشتن آثار دين و بالا بردن نشانه ‏هاي يقين و دعوت مردم به پيروي از پيغمبر اکرم‏ صلي الله عليه و آله، که منافع اين‏ها به عموم افراد بشر مي‏ رسد.
و شاهد بر اين است آنچه در «اصول کافي» به سند خود از معاوية بن عمار روايت آورده که گفت: به حضرت امام صادق ‏عليه السلام گفتم: مردي روايت کننده حديث شماست که آن را در ميان مردم پخش و منتشر مي ‏سازد و در دل‏هاي عموم مردم و [به خصوص] دل‏هاي شيعيان شما آن را نيرومند مي ‏نمايد، و بسا که عابدي از شيعيانتان باشد که اين روايت کردن را ندارد، کدام يک بهترند؟ فرمود: آن‏که روايت کننده حديث ما است که به آن دل‏هاي شيعيانمان را قوّت مي ‏دهد، از هزار عابد بهتر است. و چون زراره شايستگي ترويج و نشر معارف امامان ‏عليهم السلام را داشته، وي را به اين کار امر فرموده و براي او بيان داشته که اين عمل از آنچه درخواست نمود، بهتر است.
جان کلام اين‏که: دعا به معني لغوي بر دو گونه است:
۱ – خواندن خداي تعالي به منظور درخواست از درگاه عزّت و جلال او.
۲ – فراخواندن خلق خدا براي دعوت و هدايت آنان به سوي خداي – عزّ و جلّ -،
بنابراين دعا بر دو نوع مي‏ باشد، و چون راوي نوع اوّل را از امام‏ عليه السلام خواهش نمود و حال آن‏که از شايستگان نوع دوم بود، امام‏ عليه السلام او را بر اين نوع ترغيب کرد و براي او بيان داشت گونه دوم بهتر است، که فرمود: بهترين دعا همان است که بر زبانت جاري شود. و اين وجه لطيفي است که براي شخص اُنس گرفته با سخنان امامان‏ عليهم السلام و ممارست کننده در بيانات ايشان آشکار مي ‏گردد.
وجه دوم: اين‏که مقصود از دعا همان معني متداول معهود باشد که از امامان‏ عليهم السلام رسيده، و معني آن جمله حضرت چنين شود: بهتر است آنچه از دعاهاي وارد شده به ذهنت آمد، همان را بر زبان جاري کني؛ زيرا که اين امر به سبب حالتي قلبي صورت مي‏ گيرد و زمامش به دست خداي – عزّ و جلّ – مي ‏باشد.
وجه سوم: اين‏که منظور از دعايي که بر زبان جاري شود، آن دعايي باشد که با خضوع و حضور قلب انجام گردد، که از دعاي بدون اين حال بهتر است، هر چند که از ايشان رسيده باشد. بنابراين هدف از آن جمله توجّه دادن به اين است که مهم حضور قلب و توجّه کامل به درگاه خداي متعال مي ‏باشد، و مقصود اصلي از دعا همين است، و چون جاري شدن دعايي بر زبان از آنچه در دل هست، سرچشمه مي ‏گيرد، امام ‏عليه السلام مطلب را اين ‏طور بيان و عنوان کرد. حاصل اين‏که نسبت بين دعا و بين حضور قلب [در اصطلاح علم منطق] عموم من وجه است، که بسا با هم جمع شوند و گاهي از هم جدا هستند، و مطلوب همان جمع شدن دعا با حضور قلب است، خواه در دعاي روايت شده از معصومين باشد و خواه در دعايي که از ايشان روايت نشده است. و اين دلالت ندارد بر اين‏که دعاي روايت نشده بهتر است، بلکه دلالت مي ‏کند بر بهترين بودن دعاي توأم با خضوع و حضور قلب، به هر لفظي که باشد. [۱۶]
دهم: رعايت ترتيب در دعاهايي که از معصومين ‏عليهم السلام نقل گرديده واجب است، زيرا که همچون – ساير عبادت‏ها – توقيفي مي ‏باشد، [و به چگونگي روايت شدن از ايشان بستگي دارد] ، بنابراين مخالفت با ترتيب رسيده از آنان به قصد ورود از ايشان بي ‏ترديد بدعت است، ولي خواندن برخي از فرازهاي آن دعاها به مقصد مطلق دعا مانعي ندارد، به دليل اصل (در علم اصول قاعده چنين است که هرگاه در چيزي شک کنيم که حرام است يا نه؟ چون دليلي بر حرمتش نيابيم اصل آن است که حرام نباشد). و به دليل عمومات امر به دعا کردن چنان‏که پوشيده نيست.
يازدهم: از آنچه گفته شد، اين نکته هم ظاهر گشت که: افزودنِ چيزي در دعاهاي روايت شده – به قصد اين‏که آن زيادت نيز از معصوم رسيده – جايز نيست، چون تشريع [داخل کردن چيزي که از دين نيست در آن] است. اما زياد کردن چيزي به قصد ذکر دو وجه دارد:
۱ – جايز بودن، به جهت آنچه در چند روايت آمده که ذکر خداوند در هر حال نيکو و خوب است، و به همين جهت اين کار را در نماز نيز جايز دانسته ‏اند، در دعا که امر سهل‏تر است.
۲ – ممنوع بودن، به جهت آنچه در «اصول کافي» به سند معتبر همچون صحيح، از علاء بن کامل آمده که گفت: شنيدم حضرت امام صادق ‏عليه السلام مي ‏فرمود: [مقصود از] «وَاذْکُرْ رَبَّکَ فِي نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً وَ دُونَ الجَهْرِ مِنَ القَوْلِ»؛ [۱۷] و پروردگارت را در دل با تضرّع و بيم ياد کن و بدون آواز بلند. هنگام شام: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيکَ لَهُ، لَهُ المُلْکُ وَ لَهُ الحَمْدُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ يُمِيتُ وَ يُحِيي وَ هُوَ عَلي کُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ»؛ هيچ معبود حقّي جز خداوند نيست، شريکي ندارد، مُلک مخصوص به او است و حمد او را است، زنده مي ‏کند و مي‏ ميراند، و مي ‏ميراند و زنده مي ‏کند، و او بر هر چيزي تواناست. راوي گويد: [ضمن تکرار دعا] گفتم: «بِيَدِهِ الخَيْرُ»؛ خير در دست اوست. امام‏ عليه السلام فرمود: خير در دست اوست، ولي همين‏طور که به تو مي‏گويم بگو ده مرتبه: «وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِيعِ العَلِيمِ»؛ و پناه مي‏ برم به خداوند شنواي دانا. هنگامي که خورشيد طلوع مي‏ کند و نيز هنگامي که غروب مي ‏نمايد، ده بار بگو. که تفصيل ندادن امام‏ عليه السلام در اين حديث، به ويژه با ملاحظه اين‏که کلمه «بِيَدِهِ الخَيْرُ» در چند روايت در تهليل «=لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» مزبور آمده که در کتاب ياد شده روايت گرديده، دلالت دارد بر لزوم پيروي از امامان ‏عليهم السلام در دعاها و اذکاري که از ايشان رسيده بدون کم و زياد کردن در آن‏ها؛ زيرا که آنان اهل ذکر هستند که امر شده ‏ايم از ايشان سؤال کنيم و در پي آنان گام نهيم، و امام ‏عليه السلام تفاوتي نگذاشت بين اين‏که اين کلمه را به قصد ورود بگويد، يا به قصد مطلق ذکر.
و نيز بر اين مطلب دلالت مي‏کند، آنچه در کتاب «کمال الدين» از عبداللَّه بن سنان روايت آمده که گفت: حضرت امام صادق ‏عليه السلام فرمود: به زودي شبهه ‏اي به شما خواهد رسيد که بدون نشانه (بدون عَلَمي) و بدون امام راهنمايي – يعني در ظاهر – خواهيد ماند و از آن شبهه نجات نمي ‏يابد مگر کسي که دعاي غريق را بخواند. راوي پرسيد: دعاي غريق چگونه است؟ فرمود: مي‏ گويد: «يا اَللَّهُ يا رَحْمنُ يا رَحِيمُ يا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِيِ عَلي دِينِکَ»؛ اي خداي بخشنده! اي مهربان! اي دگرگون کننده دل‏ها! دلِ مرا بر دينت پايدار ساز.
پس من گفتم: «يا اَللَّهُ يا رَحْمنُ يا مُقَلِّبَ القُلُوبِ وَ الأَبْصارِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلي دِينِکَ». فرمود: خداي – عزّ و جلّ – دگرگون کننده دل‏ها و ديده‏هاست، ولي آن‏ طور که من مي‏گويم بگو: «يا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّتُ قَلْبِيِ عَلي دِينِکَ». [۱۸]
و در «وسائل»، از «خصال» به سند خود، از اسماعيل بن الفضل آمده که گفت: از حضرت امام صادق ‏عليه السلام درباره فرموده خداي – عزّ و جلّ -: «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها»؛ و پروردگارت را پيش از طلوع آفتاب و پيش از غروب آن تسبيح و ستايش کن. پرسيدم. فرمود: بر هر مسلمان فرض است که ده مرتبه پيش از طلوع خورشيد و ده مرتبه پيش از غروب آن بگويد: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيکَ لَهُ، لَهُ المُلْکُ وَ لَهُ الحَمْدُ، يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ هُوَ حَيُّ لا يَمُوتُ بِيَدِهِ الخَيْرُ وَ هُوَ عَلي کُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ»؛ هيچ معبود حقّي جز اللَّه نيست، اوست يگانه‏اي که شريکي ندارد، مُلک او را است و ستايش به او اختصاص دارد، زنده مي ‏کند و مي ‏ميراند و او است زنده‏اي که نخواهد مُرد، خير در دست (قدرت) اوست و او بر هر چيزي تواناست. راوي گويد: پس من گفتم: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيکَ لَهُ، لَهُ المُلْکُ وَ لَهُ الحَمْدُ، يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ يُمِيتُ وَ يُحْيِي…». فرمود: فلاني! شک نيست که خداوند زنده مي‏کند و مي‏ ميراند و مي ‏ميراند و زنده مي ‏کند، ولي همان‏طور که من مي ‏گويم تو بگو. [۱۹]
مي‏گويم: مي‏توان بين اين دو وجه را چنين جمع نمود که: براي هر دعا و ذکري اثر خاصّي هست، مانند: داروها و ترکيبات طبّي. ولي تأثير و نتيجه مورد نظر از آن‏ها حاصل نمي‏ شود، مگر با ترتيب و ترکيبي که از طبيب حاذق گرفته شده باشد، هرچند که بدون آن ترتيب نيز تأثيري دارند، دعاها و ذکرها هم اين‏ طور هستند که اثر خاصّ از آن‏ها حاصل نمي ‏گردد، مگر با رعايت چگونگي معيّني که از امامان معصوم ‏عليهم السلام روايت آمده که طبيبان جانِ مردمند. و از همين روي امام ‏عليه السلام فرمود: البته خداوند دگرگون کننده دل‏ها و ديده‏ ها است، ولي اين‏طوري که من مي ‏گويم بگو. بنابراين امر (به اين‏که مانند گفته من بگو) ارشادي [۲۰] مي ‏باشد، و با دلايل جوازِ افزودن در دعاها به قصد مطلقِ ذکر منافاتي ندارد، و يا اين‏که بر بهترين نحوه دعا آن را حمل نماييم – چنان‏که در دلايل مستحبّات بيان شده – و اين در صورتي است که امر را مولوي بدانيم.
دوازدهم: سخن گفتن در بين دعاهاي روايت شده جايز است، به حکم اصلِ جواز. و آيا اين کار با تأثير مطلوب منافات دارد يا نه؟ ظاهراً اگر به مقداري بود که عُرفاً با مشغول بودن به دعا منافات نداشت، ضرري ندارد و گرنه دعا را از اوّل شروع کند، چون اوامري که در مورد دعاهاي رسيده از معصومين روايت گرديده، مقيّد به سکوت و سخن نگفتن در اثناي آن‏ها نيست، بنابراين بر متعارف و معمول حمل مي ‏شود، در عين حال ترديدي نيست که سخن گفتن در اثناي دعا با کمال عمل منافات دارد، پس شايسته است آنچه مقتضاي کمال است در هر حال رعايت گردد. و از اينجا روشن شد که اگر نذر کند که در اثناي دعا سخن نگويد، وفاي به اين نذر واجب است؛ چون سخن نگفتن اثناي دعا رجحان دارد، چنان‏که پوشيده نيست.
سيزدهم: قطع کردن دعا جايز است به حکم اصل. و اگر اشکال کنيد که فرموده خداي تعالي: «وَ لا تُبطِلُوا أَعْمالَکُمْ»؛ [۲۱] و اعمالتان را باطل مکنيد. دلالت دارد بر اين‏که قطع نمودن دعا جايز نيست. در جواب گوييم: احتمال دارد که مراد نهي از باطل ساختن عمل تمام باشد، به اين‏که شخص پس از پايان رساندن کارش چيزي که مايه فساد آن باشد از او سر بزند، مانند عُجب و خودپسندي و اذيت کردن و شرک و ساير اموري که عبادت را از بين مي ‏برد، و از اين قبيل است فرموده خداي تعالي: «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالمَنِّ وَ الأَذي»؛ [۲۲] صدقه‏ هاي خود را با منّت نهادن و اذيت کردن تباه مسازيد. «وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْکَ وَ إِلَي الَّذِينَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ»؛ [۲۳] و به راستي که به تو و (پيغمبران) پيش از تو وحي شد که اگر شرک ورزي عملت محو و تباه خواهد گشت. و احتمال مي ‏رود که منظور نهي کردن از ايجاد عمل به گونه باطل شد، از باب اين‏که گويند: «دهانه چاه را تنگ کن؛ يعني از اوّل تنگ بساز» و «او را نشانيدم؛ يعني او را نشسته قرار دادم» و «خانه را فراخ کردم؛ يعني آن را وسيع بنا نمودم». و محتمل است که مقصود چنين باشد: «اعمال خود را قطع مکنيد». و ظاهراً – چنان‏که يکي از استوانه‏ هاي علم يادآور شده – همان احتمال اوّل مراد باشد، و بر فرض که نپذيريد و احتمالات را مساوي بدانيد، استدلال نيز ساقط مي ‏گردد، و اصل اوّلي از معارض سالم مي ‏ماند که در نتيجه قطع کردن دعا جايز است.
چهاردهم: مستحبّ است در دعا براي تعجيل فرجِ حضرت خاتم الأوصيا امام زمان‏ عليه السلام صدا بلند گردد، به ويژه در مجالسي که براي دعا فراهم شده باشد؛ زيرا که نوعي از تعظيم شعائر خداوند است و شعائر خداوند همان نشانه‏ ها و مظاهر دين اوست که: «وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعآئِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَي القُلُوبِ»؛ [۲۴] و هر آن کس که شعائر خداوند را تعظيم کند، همانا که آن از تقواي دل‏هاست. و به جهت فرموده امام‏ عليه السلام در دعاي ندبه: «إِلي مَتي أَجْأَرُ فِيکَ يا مَوْلايَ وَ إِلي مَتي»؛ تا کي براي تو اي سرورم با صداي بلند [دعا کنم و] استغاثه و زاري نمايم.
در قاموس امده: جَأَرَ بر وزن مَنَعَ، جَأراً و جَوْراً: صدايش را به دعا بلند کرد و تضرّع و استغاثه نمود.
و در مجمع البحرين گويد: فرموده خدالي تعالي: «فَإِلَيْهِ تَجْأَرُونَ»؛ [۲۵] صداي خود را به دعا بلند مي‏ کنيد. گفته مي‏شود: «جَأَرَ القَوْمُ إِلَي اللَّه جُؤراً»؛ هرگاه به درگاه خداوند دعا کنند و صداي خود را به انابه و زاري بلند نمايند، و از اين گونه است حديث «کَأَنِّي أَنْظُرُ إِلي مُوسي لَهُ جُؤرٌ إِلي رَبِّهِ بِالتَّلْبِيَةِ»؛ گويي به موسي مي ‏نگرم که با صداي بلند و استغاثه به درگاه پروردرگاش لبيک مي ‏گويد. که منظور از جؤر، استغاثه و بلند کردن صدا است.
پانزدهم: مستحب است که دعا کردن در حال اجتماع باشد، به جهت روايتي که در «اصول کافي» به سند خود از ابي عبد اللَّه امام صادق ‏عليه السلام آمده که فرموده: هيچ گروه چهل نفري نيستند که با هم جمع شوند، پس به درگاه خداي – عزّ و جلّ – در باره امري دعا کنند، مگر اين‏که دعايشان مستجاب مي‏ گردد، و اگر چهل تن نباشند، پس چهار نفر خداوند – عزّ و جلّ – را ده بار بخوانند دعايشان مستجاب مي‏ شود، و اگر چهار نفر هم نباشند، پس هرگاه يک شخص چهل بار خداوند را بخواند، خداي عزيز جبّار دعايش را به اجابت مي‏ رساند. [۲۶] و در همان کتاب از حضرت امام صادق‏ عليه السلام آمده که فرمود: پدرم چنين بود که هرگاه واقعه‏ اي او را اندوهگين مي‏ ساخت، زنان و کودکان را جمع مي ‏کرد، سپس دعا مي‏ نمود و آن‏ها آمين مي ‏گفتند. [۲۷]
شانزدهم: جايز – بلکه مستحبّ – است که ثواب دعا براي آن حضرت ‏عليه السلام را به مردگان هديه کند، به دليل عموم رواياتي که در مورد هديه فرستادن براي اموات رسيده، همچنان‏که جايز بلکه مستحبّ است که در اين دعا از آنان نيابت نمايد، مانند ساير کارهاي مستحبّ، به اين صورت که مؤمن در حقّ مولايش صاحب الزمان‏ عليه السلام دعا کند و از خداوند – عزّ اسمه – زودتر رسيدن فرج و ظهور آن حضرت را بخواهد به قصد نيابت از پدر و مادرش يا ساير امواتش، بلکه اموات مؤمنين و مؤمنات. و به طور عموم و خصوص چند روايت بر اين مطلب دلالت دارد، از جمله: در وسائل، از حمّاد بن عثمان آمده که در کتابش گويد: حضرت امام صادق‏ عليه السلام فرمود: هر کس از مؤمنين عملي را از [طرف] مرده‏اي انجام دهد، خداوند دو برابر اجر آن را به او مي‏ دهد و مرده هم به آن عمل متنعّم مي ‏گردد. [۲۸]
و از عمر بن يزيد آمده که گفت: حضرت ابوعبد اللَّه امام صادق‏ عليه السلام فرمود: هر کدام از مؤمنين کار نيکي را [به نيابت] از مرده‏ اي به جاي آورد، خداوند پاداشش را دو برابر دهد و ميّت به آن عمل بهره ‏مند گردد. [۲۹]
و از حمّاد بن عثمان، از امام صادق ‏عليه السلام آمده که فرمود: همانا نماز و روزه و صدقه و حجّ و عمره و هر کار نيکي مرده را سود مي ‏رساند، تا آن‏جا که بسا ميّتي در فشار است، پس بر او توسعه مي ‏دهند و به او گفته مي‏ شود: اين در ازاي عمل فرزندت فلاني و عمل برادر ديني‏ات فلاني است. [۳۰]
و از هشام بن سالم – که يکي از اصحاب و شاگردان امام صادق و امام کاظم ‏عليها السلام بوده – روايت است که گويد: به او – امام ‏عليه السلام – عرض کردم: آيا دعا و صدقه و روزه و مانند اين‏ها به مرده مي ‏رسد؟ فرمود: آري. گفتم: و آيا مي ‏داند که چه کسي برايش آن را مي‏ فرستد؟ فرمود: آري. سپس فرمود: به طوري که بسا باشد که او مورد خشم است و [به برکت اين عمل] مورد رضا واقع گردد. [۳۱]
و از علاء بن رزين، از امام صادق‏ عليه السلام است که فرمود: [لازم است از سوي] مرده، حجّ و روزه و برده آزاد کردن و کارهاي خير قضا شود. [۳۲]
و از بزنطي، از امام رضا عليه السلام آمده که فرمود: از طرف مرده، روزه و حجّ و برده آزاد کردن و کار نيکش قضا شود. [۳۳]
و از مؤلّف الفاخر آمده که گويد: از جمله اموري که بر آن اجماع شده و از گفتار امامان ‏عليهم السلام به صحّت رسيده است، اين‏که: از سوي مرده تمام کارهاي نيکش [بايد] قضا گردد.
و نيز شاهد بر آن است آنچه در دعا وارد شده که: «اَللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلايَ صاحِبَ الزَّمانِ عَنْ جَمِيعِ المُؤْمِنِينَ وَ المُؤْمِناتِ فِي مَشارِقِ الأَرْضِ وَ مَغارِبِها»؛ بار خدايا! به مولايم صاحب الزمان‏ عليه السلام از سوي همه مؤمنين و مؤمنات در سراسر خاورها و باخترهاي زمين [درودها] ابلاغ فرماي … .
هفدهم: جايز – بلکه مستحبّ – است در اين عمل مبارک از زندگان نيز نيابت شود، به ويژه از سوي والدين و خويشاوندان، و دليل بر اين چندين روايت به طور تصريح يا تلويح مي ‏باشد، از جمله: در وسائل، از علي بن ابي حمزه آمده که گفت: به حضرت ابوابراهيم [موسي بن جعفر عليهما السلام] عرض کردم: حج و نماز و صدقه از طرف زندگان و مردگان از خويشان و دوستانم انجام دهم؟ فرمود: آري. از [طرف شخص] صدقه بپرداز و نماز بگزار و به خاطر اين نيکي نسبت به او اجري خواهي داشت. [۳۴]
سيد بن طاووس‏ قدس سره – چنان‏که از او حکايت شده – پس از نقل اين حديث گفته: بايد حديث فوق را بر مواردي که نيابت از زندگان در آن‏ها صحيح است، حمل کرد.
و از محمد بن مروان آمده که گفت: حضرت امام صادق‏ عليه السلام فرمود: چه باز مي‏دارد شخصي از شما را که نسبت به والدين خود در حال زنده بودن و پس از مرگشان نيکي کند، از سوي آنان نماز بگزارد و صدقه دهد و حجّ به جاي آرد و روزه بدارد؟ پس آنچه انجام دهد براي آنان خواهد بود و براي خودش نيز همانند آن ثواب هست، پس خداي – عزّ و جلّ – به جهت نيکي و صله‏اش، خير بسياري بر او خواهد افزود. [۳۵]
مؤلّف وسائل گويد: نماز از طرف شخص زنده به نماز طواف و زيارت اختصاص دارد، به دليل آنچه خواهد آمد. [۳۶]
مي‏گويم: ظاهراً منظورش از آنچه خواهد آمد، خبر عبداللَّه بن جندب است که گفت: به حضرت ابوالحسن ‏عليه السلام اين مسأله را نوشتم: شخصي مي‏ خواهد اعمالش را از نيکي‏ ها و نماز و کار خير بر سه بخش قرار دهد؛ يک سوم آن‏ها را براي خودش و دو سوم را براي والدينش، يا اين‏که به تنهايي از کارهاي مستحبّي خود، چيزي را براي آنان اختصاص دهد و اگر يکي از آن دو زنده و ديگري مرده باشد [چه حکمي دارد] ؟ پس آن حضرت ‏عليه السلام به من نوشت: اما از طرف مرده خوب و جايز است و اما زنده روا نيست مگر نيکي و صله. [۳۷]
و فعلاً منظورمان اين نيست که جواز و عدم نيابت از زندگان در نمازهاي مستحبّي را بيان کنيم، که تحقيق در باره آن جاي ديگري دارد، بلکه هدف ما در اين‏جا آن است که ترجيح داشتن نيابت از زندگان و مردگان مؤمنين در دعا کردن براي مولايمان صاحب الزمان و تعجيل فرج و ظهور آن جناب ‏عليه السلام را بيان نماييم، و حديث ياد شده بر اين مطلب دلالت دارد، زيرا که دعا در حقّ مولايمان ‏عليه السلام بدون هيچ گفتگو از برترين اقسام نيکي – هر چند از شخص زنده – در نيکي و صله خوب است. و همين طور خبر محمد بن مروان دلالت مي ‏کند بر اين‏که نيکي نسبت به والدين زنده باشند يا مرده، خوب و پسنديده است و ظاهراً ياد کردن نماز و صدقه و حجّ از باب مثال است. بنابراين با توجه به آنچه ياد کرديم به ضميمه اين فرازهاي دعاي عهد: «اَللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلايَ صاحِبَ الزَّمانِ عَنْ جَمِيعِ المُؤْمِنِينَ وَ المُؤْمِناتِ فِي مَشارِقِ الأَرْضِ وَ مَغارِبِها وَ بَرِّها وَ بَحْرِها وَ سَهْلِها وَ جَبَلِها حَيِّهِمْ وَ مَيِّتِهِمْ وَ عَنْ والِدَيَّ وَ وُلْدِي وَ عَنِّي مِنَ الصَّلَواتِ وَ التَّحِيّاتِ…»؛ خداوندا! به مولايم صاحب الزمان‏ عليه السلام از سوي تمام مردان و زنان با ايمان در سراسر قلمرو زمين، شرق و غرب و خشکي و دريا و هموار و کوه آن، زنده و مرده آنان، و از سوي والدينم و فرزندانم و از سوي خودم، از درودها و تحيّت‏ها و سلام‏ ها ابلاغ فرماي… . و به ضميمه آنچه در باره نيابت از زندگان در زيارت‏ها و دعاها و حج و طواف و مانند اين‏ها وارد شده، از ملاحظه تمام اين‏ها به دست مي ‏آيد که نيابت کردن در دعا براي مولايمان صاحب الزمان ‏عليه السلام و خواندن دعاهاي روايت شده در حقّ آن حضرت، بلکه در ساير انواع دعاها، نيابت کردن از زندگان مؤمنين و مؤمنات، به ويژه صاحبان حقوق و خويشان نيکو است، چنان‏که خوبي نيابت در همه اين‏ها از مردگان نيز ثابت گرديده است و با اين کار زنده و مرده و نيابت کننده و نيابت شونده، انواعي از فوايد و ثواب‏ ها را درک خواهند کرد.
اگر بگويي: حديث عبد اللَّه بن جندب در نيابت صراحت ندارد، بلکه محتمل است که منظور در آن، هديه کردن ثواب نيکي و صله و نماز باشد؟ مي‏ گويم: ظاهر اين است که در آغاز، پرسش از هديه کردن بوده، ولي اين‏که گفته: يا اين‏که به تنهايي از کارهاي … ، سؤال از نيابت بوده است و اين مطلب با اندک تأمّلي ان شاء اللَّه تعالي روشن خواهد شد.
هجدهم: از آنچه در دو نکته پيش گفتيم، معلوم شد که دعا کردن در باره مولايمان صاحب الزمان ‏عليه السلام و در خواست تعجيل فرج و ظهور آن جناب به نيابت از مؤمنان، موجب فوايد ديگري افزون بر فوايد بسياري است که در گذشته آورديم، از جمله:
۱ – چند برابر شدن مکارم و نيکي‏ها و فوايد ياد شده است، به مقتضاي روايات رسيده ‏اي که از نظرتان گذشت.
۲ – احساني است به مؤمنان و وسيله ‏اي براي بر طرف شدن عذاب از مردگان ايشان يا فزوني ثواب براي آنان، چنان‏که دانستيد.
۳ – در جهت زودتر شدن زمان ظهور و فرج آن حضرت مؤثرتر است، چون به منزله آن است که اين دعا از همه مؤمنين انجام گرديده باشد. و دسته جمعي دعا کردن، از جمله موجبات زودتر رسيدن دوران گشايش و ظهور مي‏باشد، ان شاء اللَّه تعالي.
نوزدهم: مستحبّ است براي دوستان و ياران آن حضرت ‏عليه السلام دعا کنيد، به دليل عموم رواياتي که در تشويق و ترغيب به دعا در باره مؤمنين و مؤمنات رسيده، و نيز به دليل آنچه در مورد کمک بر نيکي و تقوي وارد شده و به دليل اين ‏که در دعاهاي رسيده از امامان ‏عليهم السلام دعا براي دوستان و ياران آن حضرت هم مذکور گرديده است، چنان‏که گذشت و گوشه‏ اي از آن‏ها را در مقصد سوم همين بخش خواهيم آورد، ان شاء اللَّه تعالي.
بيستم: دعا کردن براي نابودي دشمنانش و طلب خواري و زبوني آن‏ها، چنان‏که در دعاهاي روايت شده آمده است، و لعنت کردن آن‏ها مستحبّ است، به دليل مقتضاي بيزاري از دشمنان و نيز پيروي از خداي تعالي و پيامبر او و امامان‏ عليهم السلام، و به خاطر آنچه در روايات از ترغيب و پافشاري بر آن آمده، از جمله: در بحار، از علي بن عاصم کوفي، از مولايمان حضرت امام حسن عسکري‏ عليه السلام روايت است که فرمود: حديث گفت مرا پدرم، از جدّم، از رسول خدا صلي الله عليه و آله که فرمود: هر کس از ياري ما اهل بيت ناتوان باشد اما در خلوت‏ هاي خود دشمنانمان را لعنت کند، خداوند صدايش را به تمام فرشتگان از زمين تا به عرش خواهد رسانيد، پس هرچه اين مرد دشمنانمان را لعنت کند، فرشتگان او را ياري نمايند و هر که را لعنت کند، آن‏ها هم او را لعنت کنند، سپس بار ديگر [بر دشمنان] لعنت فرستند، آن‏گاه گويند: خداوندا! بر اين بنده‏ ات درود فرست که آنچه در توان داشت بذل کرد و به کار برد و اگر بيش از اين را توان داشت انجام مي ‏داد، که ناگاه از سوي خداي تعالي ندا مي‏آيد: دعاي شما را به اجابت رساندم و خواسته شما را پذيرفتم و بر روان او در ميان ارواح پاکان درود فرستادم و او را از برگزيدگان نيکان قرار دادم. [۳۸]

(رک: مکیال المکارم ؛ محمد تقی موسوی اصفهانی؛ ج۲)
———————————————————————————-
[۱] سوره مائده، آيه ۲۷.
[۲] سوره کهف، آيه ۳۰.
[۳] سوره توبه، آيه ۱۲۰.
[۴] سوره آل عمران، آيه ۱۹۵.
[۵] سوره الاحقاف، آيه ۱۶.
[۶] بحارالانوار، ۸۹:۹۴.
[۷] فروع کافي، ۳۴۰:۳، وسائل الشيعه، ۹۰۸:۴.
[۸] فروع کافي، ۴۷۶:۳، من لا يحضره الفقيه، ۵۵۹:۱.
[۹] سوره اعراف، آيه ۲۰۵.
[۱۰] اصول کافي، ۵۰۲:۲.
[۱۱] سوره آل عمران، آيه ۳۱.
[۱۲] سوره نحل، آيه ۴۲؛ و سوره انبياء، آيه ۷.
[۱۳] سوره طلاق، آيه ۱۱.
[۱۴] وسائل‏الشيعه، ۳۳:۱.
[۱۵] وسائل الشيعه ۳۳:۱.
[۱۶] وجه چهارم: اينکه چون زراره از ياران خاصّ امامان‏ عليهم السلام و آگاه و آشنا به رموز سخنان و احاديث ايشان بوده، و بر زبان او جز آنچه مقتضاي مراد و مقصود آنان است جاري نمي‏ گردد، لذا امام‏ عليه السلام او را به اين ويژگي اختصاص و امتياز دادند. (محمد الموسوي).
[۱۷] سوره اعراف، آيه ۲۰۵.
[۱۸] کمال‏الدين، ۳۵۱:۲، شايد از اين جهت امام‏عليه السلام تأکيد فرمودند که مقلّب القلوب و الأبصار گفته نشود که دگرگوني دلها و ديده‏ها – به صريح قرآن کريم – در قيامت خواهد بود، امّا در عصر غيبت امام عجل اللَّه فرجه مردم گرفتار دگرگوني دلها مي‏ شوند و از دين فاصله مي ‏گيرند، خداوند ما را ثابت قدم بدارد (مترجم).
[۱۹] وسائل الشيعه، ۱۲۳۶:۴.
[۲۰] امر ارشادي در مقابل امر مولوي در اصطلاح، راهنمايي و روشنگري عقل را گويند، چنانکه امر مولوي، فرمان نافذ و محکم شرعي است. (مترجم).
[۲۱] سوره محمد صلي الله عليه وآله، آيه ۳۳.
[۲۲] سوره بقره، آيه ۲۶۴.
[۲۳] سوره زمر، آيه ۶۵.
[۲۴] سوره حج، آيه ۳۲.
[۲۵] سوره نحل، آيه ۵۳.
[۲۶] اصول کافي، ۴۸۷:۲.
[۲۷] اصول کافي، ۴۸۷:۲.
[۲۸] وسائل‏الشيعه، ۳۶۹:۵ ح ۲۴.
[۲۹] وسائل‏الشيعه، ۳۶۹:۵ ح ۲۵.
[۳۰] وسائل الشيعه، ۳۶۸:۵ ح ۱۵.
[۳۱] وسائل الشيعه، ۳۶۶:۵ ح ۷.
[۳۲] وسائل الشيعه، ۳۶۹:۵ ح ۲۰.
[۳۳] وسائل الشيعه، ۳۶۹:۵.
[۳۴] وسائل‏الشيعه۳۶۷:۵ ح ۹.
[۳۵] وسائل الشيعه، ۳۶۵:۵.
[۳۶] وسائل الشيعه، ۳۶۵:۵.
[۳۷] وسائل‏الشيعه ۳۶۸:۵ ح ۱۶.
[۳۸] بحارالانوار، ۲۲۳:۲۷ و در حديث ديگر اين معني از امام صادق‏عليه السلام روايت شده.

Scroll upScroll down